لفظ عشق در احادیث
حدیث اول:
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:
«سُبْحَانَکَ خَالِقاً وَمَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلَائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ، خَلَقْتَ دَاراً وَجَعَلْتَ فِیهَا مَأْدَبَةً مَشْرَباً وَمَطْعَماً وَأَزْوَاجاً وَخَدَماً وَقُصُوراً وَأَنْهَاراً وَزُرُوعاً وَثِمَاراً. ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِیاً یَدْعُو إِلَیْهَا، فَلَا الدَّاعِیَ أَجَابُوا وَلَا فِیمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا وَلَا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَیْهِ اشْتَاقُوا. أَقْبَلُوا عَلَى جِیفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَاصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا. وَمَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَأَمْرَضَ قَلْبَهُ. فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَیَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ. قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَأَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَوَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ. فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَلِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْءٌ مِنْهَا. حَیْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا وَحَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا. لَا یَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَلَا یَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ.» (2)
عبادت، یعنی عملی که برخاسته از عقل و فهم و همراه با فقه باشد، وگرنه عبادت نیست. روح عبادت به این است که قصد قربت در آن باشد و از سر تفقّه به طاعت خدا پرداخته شود. «منزهی، ای خالق و معبودی که با آزمون نیکویت، آفریدگانت را آزمودی. خانهای آفریدی و در آن، سفرهای – نوشیدنی و خوردنی -، جفتها، خدمتکاران، کاخها، رودها، کشتزارها و میوهها قرار دادی. سپس دعوت کنندهای فرستادی که بدان فراخواند. پس نه آن دعوت کننده را پاسخ گفتند و نه در آنچه (نسبت به آن) ترغیب کردی، رغبت نمودند. و نه به آنچه بدان تشویق کردی مشتاق گشتند. (بلکه) به مرداری روی آوردند که با خوردن آن رسوا شدند و بر دوستی آن سازش کردند. و هر کس عاشقِ چیزی شود، دیدهاش را کور و دلش را بیمار سازد. این است که با چشمی نابینا بنگرد و با گوش ناشنوا بشنود. شهوات، عقلش را دریده و دنیا قلبش را میرانده و نفسش شیفتهی آن گشته، پس در برابر آن (دنیا) و در برابر کسی که چیزی از آن در دستش دارد، به بندگی افتاده است. هر جا که (دنیا) برود، او به سویش برود و بر هر جا رو کند، به سوی آن رو کند. نه با (گفته) بازدارندهای از جانب خدا بازداشته میشود و نه با واعظی از جانب او پند میپذیرد.» همانگونه که از بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برمیآید، خاصیت عشق، سلب بینایی و شنوایی و در نتیجه بیماردلی است. در نتیجهی عشق، انسان از دیدن و شنیدن حقیقت محروم میگردد.
بیشتر بخوانید: عشق الهی در منظر قرآن کریم
حدیث دوم
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند:
«أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ، فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ، وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَها. فَهُوَ لا یُبالی عَلی ما أَصْبَحَ مِنَ الدُّنیا، عَلی عُسْرٍ أَم یُسْرٍ.» (3)
«برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد، پس آن را در آغوش گیرد و با قلبش دوست بدارد و به بدنش با آن مباشره کند (با بدنش به انجام عبادت بپردازد)، و برای آن فارغ شود. چنین کسی را باکی نیست که چه حالی در دنیا دارد: سختی یا راحتی.» ظرافت کاربرد عشق در این حدیث، در آن است که عشق نه به شخصی از انسانها یا حتی خداوند، بلکه به عبادت تعلّق گرفته است. عبادت، یعنی عملی که برخاسته از عقل و فهم و همراه با فقه باشد، وگرنه عبادت نیست. روح عبادت به این است که قصد قربت در آن باشد و از سر تفقّه به طاعت خدا پرداخته شود. بنابراین با تعلّق عشق به عبادت، جنبهی مذموم آن – یعنی خروج از حکومت عقل – منتفی است. آری، کسی که به عبادت و ذکر خداوند خو بگیرد؛ آن را دوست میدارد و از آن لذت میبرد. مثلاً برای رسیدن وقت نماز، لحظهشماری میکند و این عشق نسبت به عبادت، در عین حضور عقل یک امر پسندیده است. کسی که در فضای فرهنگیِ معارف اهل البیت (علیهمالسلام) تنفس میکند، در قاموس خویش، باب چندان وسیعی برای مدخل «عشق» نمیگشاید، بر کاربرد لفظ «عشق» آنچنان اصرار نمیورزد و توجه دارد که آنچه در دین مطلوب است، «حبّ» خداوند و حبِّ کسی است که نزد خدا محبوب است.
حدیث سوم
از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره سرزمین مقدس کربلا روایت شده است:
«مُناخُ رِکابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاقٍ.» (4)
و البته قابل ذکر است که این عبارت با این نقل در جلد 41 بحارالانوار به نقل از خرائج آمده است؛ در حالی که در نسخهی تصحیح شده از خرائج، کلمه «عشّاق» به چشم نمیخورد. (5) همچنین در کتب تهذیب، وسائل الشیعه، کامل الزّیارات و نیز در جلد 98 بحارالانوار این حکایت چنین نقل شده که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وقتی از سرزمین کربلا میگذشتند، سوار بر مرکب، طوافی بر قربانگاه آن شهیدانِ آینده انجام دادند و فرمودند:
«مُناخُ رِکابٍ وَ مَصارِعُ شُهَداءَ لا یَسْبِقُهُمْ مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ وَ لا یَلْحَقُهُمْ مَنْ کانَ بَعْدَهُمْ.» (6)
«(این سرزمینی است که) اقامتگاه اشتران (است) و قتلگاه شهدائی که از ایشان پیشی نگیرند کسانی که قبل از آنان بودند و بدانان نرسند کسانی که بعد از ایشان آیند.»
بنابراین، آنچه در جلد 41 چاپ حروفی بحارالانوار آمده، در مقابل نقل دیگر کتب، ضعیف مینماید. به فرض وجود چنین نقلی که کلمه عشّاق در آن به کار رفته باشد، باید گفت:
در این بیان، متعلّقی برای عشق ذکر نشده است. لذا میتوانیم جنبهی مثبت یاد شده را قائل شویم و آن شهداء را عاشقانِ «عبادت» بدانیم. چه عبادتی برتر از یاری حجت عصر، نصرت دین و کشته شد در رکاب سیدالشهداء (علیهالسلام)؟
بنابراین در روایات اهل البیت (علیهالسلام) مدح عشق به معنای محبت افراطی – که گوش و چشم را کر و کور کند – هرگز به چشم نمیخورد، بلکه نکوهش این معنا از عشق، امری مسلم است؛ مفضّل بن عمر گوید: از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی «عشق» پرسیدم. در پاسخ فرمودند:
«قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِکْرِ اللهِ، َأَذاقَهَا اللهُ حُبَّ غَیْرِهِ.» (7)
«دلهایی (گرفتار عشق است که) از یاد خدا خالی است، پس خداوند، حبّ غیر خود را بدانها چشانیده است.»
بنابراین کسی که در فضای فرهنگیِ معارف اهل البیت (علیهمالسلام) تنفس میکند، در قاموس خویش، باب چندان وسیعی برای مدخل «عشق» نمیگشاید، بر کاربرد لفظ «عشق» آنچنان اصرار نمیورزد و توجه دارد که آنچه در دین مطلوب است، «حبّ» خداوند و حبِّ کسی است که نزد خدا محبوب است. این حب، در عین حضور عقل است و در آینده خواهیم دید که از جنود عقل نیز هست. بنابراین نحوهی این محبت و چگونگیِ اِعمال و ابراز آن، همه و همه باید در پرتو روشنگری عقل باشد و به امضای شرع نیز برسد.
نمایش پی نوشت ها:
1. توجه کنید که در این قسمت، روایات شیعیِ مستند، ملاک و معیارند؛ نه آنچه صرفاً در منابع اهل سنت آمده و در کتب دیگری چون اسفار اربعه و مثنوی مولوی از آن استفاده شده است. این قبیل احادیث از نظر ما معتبر نمیباشند و نوبت به بررسی متن آنها نمیرسد. برای آگاهی بیشتر از این احادیث، میتوانید به کتاب «میزان الحکمة»، ج 6، ص 330 مراجعه کنید. در آن کتاب که مجموعهای موضوعی از احادیث میباشد، تعدادی از اخبار منقول در موضوع «عشق» فقط از منابع اهل سنت است که در آنها «عشق» مورد مدح قرار گرفته است. بطور کلی در نقل حدیث از کتاب «میزان الحکمة» همواره باید به دو نکته مهم عنایت داشت: اولاً: آن کتاب، یک منبعِ دست اول حدیثی نیست. ثانیاً: احادیث شیعه و سنی، یکجا در آن گرد آمده است.
جالب آنکه بدانید، صدرالمتألهین هم که خود از ضوابط نقل حدیث آگاه بوده، در بر شمردن سخنانی در باب عشق چنین مینویسد:
و قیل: «من عشق و عفّ و کتم و مات، مات شهیداً.» (اسفار اربعه/ ج 7/ ص 174) یعنی با کلمه «قیل» (گفته شده است) ابراز میدارد که این خبر از اعتبار چندانی برخوردار نیست. (مشابه آن در میزان الحکمه/ ج 6/ ص 331 به نقل از کنزالعمّال آمده است.)
2. نهجالبلاغه/ ص 159/ خطبه 109.
3. کافی/ ج 2/ ص 83/ ح 3.
4. بحارالانوار/ ج 41/ ص 295.
5. خرائج/ ج 1/ ص 183.
6. تهذیب/ ج 6/ ص 72، وسائل الشیعة/ ج 14/ ص 516، کامل الزیارات/ ص 270، بحارالانوار/ ج 98/ ص 116/ ح 42.
7. علل الشرائع/ ج 1/ ص 140.
منبع مقاله :
جهانبین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم، نشانهها و حجابهای عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول