خانه » همه » مذهبی » ماجرای دختران و پسران عاشق

ماجرای دختران و پسران عاشق


روزی جوانی از من

پرسید که چرا دخترها این قدر ساده اند؟ گفتم چطور مگر؟ گفت آخر ما پول موادمان را

هم از آنها می گیریم…


حضور چندین ساله

در میان جوانان، اداره جلسات پرسش و پاسخ و ارائه مشاوره به این قشر ارزشمند از

جامعه، خاطرات تلخ و شیرینی را برای من به همراه


داشته

است. از میان موضوعات بسیار گوناگونی که در این چند ساله با آن مواجه بودم بیشترین

فراوانی مربوط به سوالات پیرامون ارتباط با جنس مخالف بوده است و اینک بنا بر خواست

دوستان این تجربیات و مشاهدات خو را بدون به کار بردن اصطلاحات پیچیده ی علمی به

رشته تحریر در می آورم، باشد که مفید واقع شود.


 






دوستی ها اغلب با وعده ازدواج آغاز می شود


بیشتر دخترانی که

ماجرای ارتباط خود با جنس مخالف را با من در میان گذاشته اند می گویند: «او به من

گفت که ما با هم ازدواج خواهیم کرد.» به اعتقاد برخی صاحب نظران، انسان قبل از

اینکه هر گناهی را مرتکب شود حتما آن را توجیه می کند و الا فشار وجدان مانع انجام

آن کار خواهد شد. این توجیه می تواند به صورت های گوناگون و متنوعی پدید آید. برخی

از اساس منکر خداوند می شوند. برخی با گفتن «دنیا دو روزه» و جملات عوامانه ای از

این قبیل، خود را به غفلت می زنند و برخی نیز به صورت موردی دست به توجیه مطالبات

نفس خود می زنند. وعده ازدواج نیز نوعاً از این گونه توجیهات است.


تجربه نشان داده

است که قریب به اتفاق این نوع دوستی ها به ازدواج ختم نمی شود چرا که همه مردم به

صورت فطری ارزش پاک بودن را می دانند بنابراین همان جوانی که قبل از ازدواج ممکن

است با چندین دختر ارتباط داشته باشد در هنگام ازدواج، از مادرش می خواهد که برای

او یک دختر پاک و مؤمن انتخاب کند. وقتی من از آنها سوال می کردم چرا با همان دختری

که با او دوست بودی ازدواج نمی کنی؟ می گفتند: «او به درد دوستی می خورد ولی به درد

ازدواج نه. ازدواج شوخی بردار نیست، یا من به او اعتماد ندارم!»


 




آنها که به وعده ازدواج خود عمل می کنند


البته من منکر این

نیستم که درصدی از این دوستی ها به ازدواج ختم می شود و حداقل دوره ای را در کنار

هم احساس خوشبختی می کنند. ولی متأسفانه این خوشبختی ها چندان پایدار نمی ماند.

بلکه تردید و بدبینی به مرور زمان عرصه را بر این زندگی مشترک تنگ می کند. به عبارت

دیگر بعد از اینکه یک سالی از زندگی مشترک گذشت و همه چیز به صورت عادی در آمد، این

افکار به ذهن آن جوان یورش می برد که چرا همسرش زمانی که مجرد بود به راحتی با او

ارتباط برقرار کرد؟ آیا او قبلاً با کسی ارتباط داشته است؟ یا وقتی که من در خانه

نیستم، او به من وفادار می ماند؟


 




آنها که به وعده ازدواج خود عمل می کنند


البته من منکر این

نیستم که درصدی از این دوستی ها به ازدواج ختم می شود و حداقل دوره ای را در کنار

هم احساس خوشبختی می کنند. ولی متأسفانه این خوشبختی ها چندان پایدار نمی ماند.

بلکه تردید و بدبینی به مرور زمان عرصه را بر این زندگی مشترک تنگ می کند. به عبارت

دیگر بعد از اینکه یک سالی از زندگی مشترک گذشت و همه چیز به صورت عادی در آمد، این

افکار به ذهن آن جوان یورش می برد که چرا همسرش زمانی که مجرد بود به راحتی با او

ارتباط برقرار کرد؟ آیا او قبلاً با کسی ارتباط داشته است؟ یا وقتی که من در خانه

نیستم، او به من وفادار می ماند؟


یادم می آید که در

یکی از شبهای ماه مبارک رمضان، مادری به همراه دختر جوانش به من مراجعه کردند. مادر

می گفت: «شوهر دخترم بسیار آدم بدبینی است. وقتی از خانه بیرون می رود، تلفن را قطع

و درب را قفل می کند و …» سؤال کردم آیا او قبل از ازدواج، با آن جوان دوست بوده

است؟ گفت: بله. گفتم مشکل همین جاست که داماد شما اعتمادش را به همسرش از دست داده

است. بنده شاهد برخی از این تنش ها که به خاطر بدبینی ها صورت گرفته است، بوده ام

که متأسفانه سرانجام خوشی نداشته اند. البته این بدبینی مختص آقایان نیست بلکه برخی

از خانم ها نیز چون سابقه شوهرشان را می دانند هر لحظه احساس می کنند که ممکن است

شوهرشان با کس دیگری ارتباط داشته باشد. از این رو هم کلام شدن شوهرشان با هر زنی

را به چشم شک و تردید می نگرند.


 




دوستی به خاطر شناخت جنس مخالف


برخی اظهار می

کنند که دوستی من با او به این خاطر بوده که می خواستم جنس مخالف را بشناسم و تجربه

کسب کنم. تعداد این نوع دوستی ها که به خاطر ارضای حس کنجکاوی و لذت ناشی از

هیجانات عاطفی صورت می گیرد، کم نیست. من همیشه از این خانم های جوان سوال می کردم

که آیا می خواهی او را بشناسی یا اینکه جنس مذکر را؟ اگر می خواهی او را بشناسی،

این شیوه ساده لوحانه است یا وقتی می توانی به شناخت درستی از او برسی که بابت این

شناخت غرامت سنگینی پرداخته باشی. چرا که هرگز کسی که برای ایجاد چنین ارتباطی تلاش

کرده، حاضر نمی شود تا لیستی از معایب و نقایص خود را در اختیار شما قرار دهد بلکه

او در اولین برخورد سعی می کند علایق و سلایق شما را بشناسد و آن چنان باشد که شما

می خواهید نه آن چنان که در واقع هست. بنابراین، او خود را همچون ویترینی مطابق

سلیقه ی شما تزئین می کند. حتی سعی می کند اسم مستعاری برای خود انتخاب کند که هم

وزن اسم شما باشد. اما اگر می خواهید با شناخت آن جوان، جنس مذکر را بشناسید، این

کار خیلی منطقی به نظر نمی رسد. چرا که جنس مذکر یا مؤنث همچون محصولات مشترک یک

شرکت نیستند که با شناخت یکی از آنها بتوانی بقیه را نیز شناسایی کنی. بلکه هر

انسانی در عین داشتن سرشت مشترک دارای ویژگی های شخصی فراوانی است و این ویژگی ها

است که انسان ها را از هم متمایز کرده است. نتیجه آن که این دلیل نیز یک دلیل قانع

کننده برای موجه جلوه دادن دوستی باجنس مخالف نمی باشد. علاوه بر اینکه برای شناخت

جنس مخالف می توان از دقت در رفتار خواهر و برادر خود و یا رفتار پدر و مادر خود

استفاده کرد.


 




پیامدهای روانی و اجتماعی دوستی های خیابانی به ظاهر بی خطر


هر چند امروزه

کمتر سریال یا فیلم ایرانی می توان یافت که به نوعی به موضوع ازدواج اشاره نکند و

یا روزی نیست که مطبوعات مقاله یا اخباری پیرامون ازدواج منتشر نکنند. ولی متأسفانه

هنوز در معرفی معیارهای واقعی ازدواج و شیوه های ارزشیابی این معیارها، فرهنگ سازی

درستی صورت نگرفته است. از این رو یکی از آفاتی که دامن گیر کسانی می شود که با جنس

مخالف ارتباط داشته اند، تصوری است که از همسر ایده آل آینده پیدا می کنند. مکرر

دیده شده است که این افراد، به ویژه هنگامی که با چندین نفر ارتباط داشته اند،

ویژگی های مثبت دوست پسرها یا دوست دخترهای خود را می گیرند و تصوری که از همسر

آینده خود در ذهن می پرورانند، دارنده ی همه این ویژگی های مثبت است. مثلاً از یکی

از دوستان خود زیبایی، از دیگری وضعیت اقتصادی و از سومی زبان نرم و لفاظی را در

ذهن خود ترکیب می کند و یک شخص خیالی در ذهن خود خلق می کند و از میان خواستگاران

به دنبال کسی است که بتواند با آن تصویر ذهنی برابری کند. با این تصور کاذب، یا

ازدواج خویش را دائماً به تأخیر می اندازد و یا به هر حال تحت فشار روانی و ترس از

نیافتن همسر مناسب با یکی از خواستگاران ازدواج می کند، ولی چون برابر آن تصویر

رؤیایی، انتظار بسیار بالایی از همسر خود دارند، معمولاً بعد از ازدواج با مشکل عدم

تفاهم روبرو می شوند. البته این تصویرسازی ذهنی غالباً به صورت ناخودآگاه انجام می

شود و خود شخص نیز ممکن است نداد که دلیل تنش های مکرر با همسرش همین تصویرسازی و

رؤیا و توقعات حاصل از آن است.


مشکل دیگر زمانی

پیش می آید که یکی از همسایگان یا آشنایان دختر از ارتباط او با یک جوان غریبه

خبردار می شوند. این خبر فوراً میان دیگران پخش می شود. در نتیجه، وقتی که

خواستگاری برای تحقیق اقدام می کند، یا از سر خیر خواهی یا حسادت، به هر حال آنچه

دیده یا شنیده اند را با اندکی شرح و بسط، تحویل خانواده خواستگار می دهند. اگر آن

خواستگار انسان متعهدی باشد، هیچ گاه حاضر به ازدواج با چنین دختری نمی شود.


خلاصه اگر قرار

بود برای آن خانم مثلاً ده خواستگار بیاید، تعداد آنها به دو یا سه نفر کاهش می

یابد که آنها نیز معلوم نیست همانی باشند که او می خواست. و متأسفانه کم نیستند

دخترانی که فقط به خاطر یک بار اشتباه کردن برای همیشه از فهرست دختران انتخابی حذف

می شوند.


 




پیامدهای وخیم تر دوستی های خیابانی


دسته دیگری از

پیامدهای این دوستی ها، زمانی بروز می کند که دختری مورد سوء استفاده قرار می گیرد.

در این صورت فشار وجدان، ترس از رسوایی، باج خواهی مکرر و تنفر همیشگی از جنس مخالف

به خاطر خیانتی که مرتکب شده است، به مرور زمان همچون کابوسی، نشاط و تحرک دختران

را مورد تهدید قرار می دهد. چه بسا این تهدیدها بعد از ازدواج آن خانم نیز دیده می

شود. یکی از موارد تلخی که بنده از آن مطلع شدم در مورد دختر نگون بختی بود که از

روی سادگی نامه ها و عکس هایی را به دوست پسر خود داده بود. آن پسر حاضر به ازدواج

با این دختر خانم نبود و اجازه ی ازدواج با کس دیگری را نیز به او نمی داد. در

نهایت دختر به خواستگار دیگری جواب مثبت داد. ولی آن به ظاهر دوست خیانت پیشه، نامه

ها و عکس های آن خانم را سر سفره عقد تحویل داماد داد و شد آنچه نباید می شد.


مورد دیگر ماجرایی

بود که دبیر پرورشی یکی از دبیرستان های دخترانه کرج در اختیارم گذاشت. او که با

شاگردان خود ارتباط بسیار صمیمانه ای داشت، از من در مورد یکی ازشاگردان قبلی اش

مشورت خواست و گفت دوست پسر سابق آن خانم گفته است که هر وقت شوهرت در منزل نبود

باید با من تماس بگیری که به خانه شما بیایم و الا همه چیز را تلفنی به شوهرت خواهم

گفت! راستی اگر شما خواننده محترم به جای من بودید چه پاسخی می دادید؟


در هنگام نوشتن

این سطور تعداد زیادی از این نوع خاطرات به ذهنم هجوم آورده اند که اگر بخواهم همه

آنها را به رشته تحریر در آورم بی شک کتاب قطوری خواهد شد. فراموش نمی کنم که روزی

تعدادی از این خاطرات را در یکی از دبیرستان های دخترانه بیان می کردم. بعد از

سخنرانی، یکی از دختران با قاطعیت گفت: «ولی دوست پسر من این گونه که شما می گویید

نیست.» گفتم: «این بار که او را دیدی با یک قیافه مصمم بگو که دیگر نمی خواهی به

دوستی با او ادامه بدهی. البته او فکر خواهد کرد شوخی می کنی ولی چند روزی این

رفتارت را ادامه بده. اگر بعد از چند روز او دست به تهدید و توهین به شما نزد و

نگفت که همه چیز را به پدرت می گویم، آن وقت من حرف های خود را پس می گیرم» و ماجرا

همان گونه شد که بنده پیش بینی کرده بودم.


هر چند موارد فوق

بیشتر در مورد خانم ها صادق بود ولی آقایان نیز از این نوع آسیب ها بی نصیب نمی

مانند. افت های تحصیلی، بدبینی ها به جنس مخالف، انتقام های غیر انسانی، آلوده شدن

به انحرافات جنسی، اعتیاد و لکه دار شدن کرامت انسانی از پیامدهای روانی و اجتماعی

شکست در این نوع دوستی ها است. ولی از آنجا که بنای ما بر اختصار است از توضیح آنها

صرف نظر می کنیم.


 




دوستی های درآمد زا


پیامد دیگر این

دوستی ها که متأسفانه چند سالی است رو به افزایش است، اغفال و فروش دختران جوان

است. امروز قاچاق دختران سومین قاچاق پر درآمد جهان محسوب می شود. و در رتبه بندی

بعد از قاچاق مواد مخدر و اسلحه است. هر چند که قاچاق دختران عوامل فراوانی دارد،

ولی یکی از عوامل این پدیده زشت، اغفال دختران با وعده های ازدواج و زندگی رؤیایی

در خارج از کشور است. درکشور ما نیز گاهی با بروز یک حادثه تلخ، مدتی نشریات به آن

می پردازند و مسئولان را به تکاپو وا می دارند ولی بعد از مدتی دوباره به دست

فراموشی سپرده می شوند.


از سوی دیگر سوء

استفاده های مالی از دختران جوان هر روز ابعاد تازه تری می یابد. حال چه به بهانه ی

استخدام منشی و تایپیست و چه به بهانه های دیگر. بد نیست در اینجا به موردی که بنده

به طور مستقیم از آن اطلاع پیدا کردم اشاره کنم.


روزی پسر جوانی از

من پرسید که چرا اینقدر دخترها ساده اند؟ گفتم چطور مگر؟ گفت: «باور کنید ما پول

موادمان را هم از آنها می گیریم.» گفتم چطوری؟ گفت:


«چند روزی

که با هم دوست شدیم و حرف های عاشقانه زدیم روزی با او تماس می گیرم و برایش یک

فیلم هندی بازی می کنم که دست مادرم شکسته و الآن در بیمارستان است و برای عمل باید

تا یک ساعت دیگر مثلاٌ صد هزار تومان پول به بیمارستان بدهم. آن دختر ساده دل هم هر

چه از طلا و پس انداز دارد در اولین فرصت به دست من می رساند. آن شب با آن پول سور

و ساتی برپا می کنیم و برای هم تعریف می کنیم که امروز چند تا دختر را سرکیسه کرده

ایم.» حالا تصور کنید آن دختر ایثارگری که شب هنگام در رختخواب خود دراز کشیده و

فکر می کند که با این کار رمانتیکی که انجام داده حتماً آن پسر را برای همیشه اسیر

عشق خود کرده است. زهی خیال باطل.


 




دو نکته پایانی


1- ممکن است برخی

از خوانندگان محترم این تصور را داشته باشند که با همه این توصیفات، از کجا معلوم

که این آفات در دوستی ما نیز به وجود بیاید؟ به عبارت دیگر هر قاعده ای استثنایی

دارد. از کجا معلوم که ما استثنای این قاعده نباشیم؟ جواب این است که اولاً یک

انسان عاقل هیچ گاه احتمال قریب به یقین را به خاطر چند درصد امید به موفقیت نادیده

نمی گیرد. از سوی دیگر در یک احتمال فقط میزان احتمال شرط نیست، بلکه ارزش محتمل

نیز اهمیت دارد. اگر شخصی کاردان به شما بگوید به احتمال 50% این خانه تا یک ساعت

دیگر فرو می ریزد، هر چند 50% احتمال دارد که سقف فرو نریزد ولی شما هیچگاه حاضر

نمی شوید زیر آن سقف بخوابید. بلکه چه بسا به احتمالات کمتر از این نیز اهمیت دهیم.

به راستی چگونه می توان به مردی که به راحتی ارزش های دینی را نادیده گرفته و به

ناموس دیگران دست اندازی می کند اعتماد کرد؟ و چه تضمینی وجود دارد که بعد از

ازدواج، به زندگی مشترک و تعهد خود پایبند باشد و از سوی دیگر چگونه می توان مطمئن

شد که آن خانم که به راحتی از نجابت خود صرف نظر کرده، در آینده نیز مرتکب چنین

خطایی نشود و بتواند فرزندانی پاک و مؤمن در دامان خویش بپروراند؟


2- مخاطب ما در

این نوشته کسانی هستند که برای انسانیت و کرامت نفس خویش ارزش قائل هستند و الا گوش

اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد