خانه » همه » مذهبی » ماهیت دین

ماهیت دین

بحث از گوهر و صدف دین، از سلسله مباحث فلسفه دین و در قلمرو مباحث دین شناسی است.در اینجا نکته اساسی این است که صدف برای پاسداری از حریم گوهر است و اگر صدف نباشد، درّ و گوهر را حیاتی نمی ماند. حال این پرسش اساسی وجود دارد که آیا دین نیز دارای گوهر و صدف است؟ اگر اینگونه است، گوهر دین و صدف آن کدام است؟در این صفحه از پرسمان، بران شدیم تا از نظر حضرت آیت الله جوادی آملی در این زمینه استفاده کنیم مطلب پیش رو اقتباس بخشی از کتاب «دین شناسی» ایشان است که به همت گروه محترم معارف در اختیار نشریه قرار گرفته است.الف) تفاسیر مختلف از گوهر و صدف دین1 مراد از «گوهر و صدف دین» یا تدین و دینداری است و یا مجموعه گزاره هایی که عقاید، اخلاق و احکام یک مکتب را تشکیل می دهد. اگر مراد، تدین و دین داری باشد، می توان گفت که سخن از گوهر و صدف دین، فقط به معنای اصل و فرع دین صحیح است، به گونه ای که اگر انسان کاری را بدون معرفت اصول انجام دهد و آن را به قصد تقرب به خدا انجام ندهد، بی ارزش بوده، اثری بر آن مترتب نخواهد شد.در متون دینی هم بر معرفت خدا و هم بر اهمیت نیت خالصانه تاکید شده و ارزش عمل به نیت خالص اعلام شده است، چنانکه علی بن ابیطالب(ع) فرمود:
«اول الدین معرفته»[1] اساس دین شناخت خداست.
نیز امام سجاد(ع) فرمود:
«لا عمل الابنیة»[2] هیچ عملی بدون نیت نیست.
بر اساس این تفسیر تمام فروع را باید در پرتو اصول آن انجام داد، نه این که به تحصیل اصول بسنده شود و فروع دین را نظیر صدف بدون دُر، رها کرد.
اگر مراد از دین مجموعه گزاره های اعتقادی، اخلاقی و احکام عملی باشد، گرچه از یک جهت همة دین گوهر است ولی از جهتی می توان گوهر دین را اصل واحدی به نام توحید دانست، به گونه ای که همه مسائل اعتقادی، اخلاقی و احکام عملی، تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند، چنان که مرحوم «علامه طباطبایی» می فرمود:
«همه معارف گوناگون دین یعنی اصول معارف الهی، اخلاق کریمه انسانی، احکام شرعی (کلیات عبادات) معاملات، سیاسات و ولایات) و نیز وصف نظام آفرینش (مانند عرش و کرسی و لوح و قلم و اسمان و زمین و فرشتگان و جن و شیاطین و گیاهان و حیوانات و انسان ها) و وصف آغاز و انجام خلقت و چگونگی آن، اعتماد و تکیه اش بر اصل واحد، یعنی توحید است».[3]بنابر این، جوهر دین و به تعبیری دیگر، محور مرکز اساسی معارف دین، توحید است یعنی خداوند واحد است و انسان باید بکوشد این وحدت و یگانی را بفهمد، بلکه باید بیابد که بین همه اشیا نعی وحدت در هم تنیده وجود دارد که موجب ارتباط متقابل بین آنهاست؛ یعنی اثر توحید خداوند در کل نظام کیهانی و جامعه بشری و در زندگی انسانی، در رابطه میان انسان و جهان طبیعت، در اندیشة انسان، در ساخته های انسان، سریان خواهد داشت. گفتنی است که دین در مباحث دین پژوهی به معنای دینداری نیست، بلکه به معنای مجموعه گزاره های اخلاقی و احکام عملی است و هرگز چیزی در دین به منزله صدف، رها کردنی و دور انداختنی نخواهد بود.
2 دین اهداف متعدد طولی دارد که به یک هدف اصلی و غایت قصد منتهی می شود و گوهر دین، همان هدف اصلی و غایت قصد است، و صدف دین نیز اهداف میانی دین است. فرد و جامعه انسانی با پیمودن این اهداف میانی می تواند به بام بلند آن اهداف عالی صعود کند.
هدف عالی دین، همانا توحید و به تعبیر اهل معرفت رسیدن به مقام فنای فی الله است، حتی اهدافی چون زندگی اخروی با اهتمام به زندگی دنیی یا ساختن جامعه نمونه یا تامین عدالت اجتماعی از اهداف میانی دین است که ارزش آن ها وابسته به غایت نهایی دین، یعنی توحید است و شاید برای همین نکته باشد که در متون ماثور اسلامی از کسانی که برای راه یافتن به بهشت و دستیابی به نعمت های بهشتی خدا را عبادت می کنند نام سوداگران، و از کسانی که برای ترس از جهنم و محفوظ ماندن از عذاب آن، خدا را عبادت می کنند، تعبیر بردگان و از کسانی که عبادتشان ناشی از محبت الهی و شایستگی خداوند برای عبادت است، عنوان احرار و آزادگان یاد شده است.[4]3 برخی در تبیین مراد از گوهر و صدف دین ذاتیات و عرضیات دین را مطرح کرده و می گویند که تمایز بین وجود ذاتی و وجود عرضی دین، موجب توفیق بیشتر در به دست آوردن گوهر دین می شود. اینان ذاتیات و امور ماهوی و گوهر دین را پیام هایی دانستند که پیامبر(ص) در همه جا و در هر محیط و زمانی به ناچار آن ها را ابلاغ می کرد. نیز آنان می گویند که مقاصد شارع، همان ذاتیات دین است که عمدتا عبارت است از: 1 آدمی خدا نیست، بلکه بنده است (اعتقاد) 2 سعادت اخروی مهمترین هدف زندگی آدمی، و غایت اخلاق دینی است (اخلاق) 3 حفظ دین، عقل، جان، نسل و مال مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه) و قوانین اجتماعی اسلام برای حفظ و تامین این مقاصد فقهی وضع شده است.[5]همین افراد با بیان دیگری غایت اصلی دین را آبادانی آخرت ذکر می کنند و زندگی دنیوی را تابعی از زندگی اخروی دانسته، می گویند که دین مرامی است که در اصل برای آخرت می آید و دنیا تابع آن است.[6] و نیز می گویند که اسلام عقیدتی عین ذاتیات است و اسلام تاریخی عین عرضیات دین.[7]اولاً، کشف گوهر و صدف دین، از راه بررسی ذاتیات و عرضیات دین مورد تامل است، ثانیا بر فرض صحت، دارای اشکالاتی است که برخی از آن ها به قرار زیر است:
1 تفکیک ذاتیات دین از عرضیات، نیاز به معیار دارد و آن معیار، یا از بیرون دین تعیین می شود یا از درون دین، در صورت اول، به ناچار آن معیار به پیش فرض های تفکیک کننده مستند است که در این حالت، هر کس می تواند بر اساس سلیقه خود، اموری را ذاتی دین یا عرضی آن بداند، چنان که گوینده نظریه مورد بحث در یک نوشتار فقه را هم از عرضیات دین می داند و هم از مصادیق ذاتیات دین.[8] اما در صورت دوم، یعنی؛ معیار شناخت ذاتی و عرضی خود دین باشد، باید گفت: هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی پذیرد بلکه هر دین همه محتوای خود را ذاتی آن دین می داند.
2 در این نظریه میان ذاتی دین و مقصود بالذات آن و عرضی دین و مقصود بالعرض آن خلط شده است، یعنی تفسیر غایت اصلی دین به این که «انسان بنده خداست، نه خدا» یا «سعادت اخروی و آبادانی آخرت را چگونه باید تآمین کرد؟» بیان مقصود بالذات دین است نه ذاتی دین، زیرا مقصود بالذات دین، این است که بیابد که بندة خداست و از راه بندگی خدا آخرت خویشتن را اباد کند، چنان که مقصود بالعرض دین آن است که پیام هایی را برای تنظیم زندگی دنیوی و سامان بخشیدن به آن در اختیار انسان قرار دهد.
3 در نظیر مورد بحث، اموری عرضی دین شمرده شده است که خارج از دین بلکه متضاد با آن است، زیرا اموری همچون جعل، وضع، بدعت و تحریف با دین بیگانه است، نه این که عرضی دین باشد. این امور به دست افراد مغرض یا جاهل در طول تاریخ بر دین تحمیل شده و دین را از ناب بودن خارج کرده است.
4 بعضی در تبیین گوهر و صدف از تعابیر اهل معرفت در ادبیات عرفانی سود می جویند و گوهر دین را لُب و حقیقت دین می دانند و صدف دین را قشر دین و شریعت و طریقت. تعبیر لب و قشر، این پندار را پدید آورده که با رسیدن به لب و مغز باید قشر را به دور انداخت و با رسیدن به بام حقیقت نردبان شریعت را کنار نهاد.
مثلاً قرآن کریم می فرماید:
«فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین * واعبد ربک حتی یاتیک الیقین».[9]«پروردگارت را تسبیح و حمدگو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد».
نمونه هایی از این قبیل باعث شده تا چنین تبینی از گوهر و صدف دین صورت گیرد. برای روشن شدن مطلب توضیح مواردی در این آیه لازم به نظر می رسد:
1 یقین در این آیه همان یقین معرفتی است و اگر در روایات، یقین به مرگ تفسیر شده است، از باب جری و تطبیق است، نه تفسیر مفهوم یقین.
2 لفظ حتی غایت نیست تا گفته شود که وصول یقین، غایت عبادت است. بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت، یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست، اگر راهنما بگوید: پله های نردبان را طی کن تا دستت به شاخسار بلند ثمربخش برسد، معنای گفته اش این نیست که به محض دسترسی به آن شاخسار، نردبان را رها کن، زیرا رها کردن نردبان، مایه سقوط و محرومیت قطعی است.
ب) تفسیری صحیح از لب و قشر
تعبیر به لب و قشر را می توان بعد از توجیه صحیح آن از قرآن اقتباس کرد، به این تقریب که از لُبِ دین به نور و از قشر و پوست دین به چراغ و چراغدان تعبیر شده است:
«الله نورالسموات والارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجة…»[10]خدا نور اسمان ها و زمین است، داستان نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی است و آن چراغ در شیشه ای قرار دارد…
گرچه از این تمثیل هم لب و هم فرع دانسته می شود، ولی این تمثیل از بعضی جهات مقرب است و از بعضی جهاتت مبعد، زیرا سراسر دین نور است، نه این که بعضی احکام و اخلاقیات آن نظیر شیشه بی نور باشد.
خداوند در تبیین نور و گوهر بودن سراسر دین فرمود:
«قد جائکم من الله نور و کتاب مبین».[11]سراسر دین گوهر و نور است، و چون نور دارای درجات و مراتب قوی و ضعیف است، خود دین نیز دارای درجات قوی و ضعیف است، اصول دین، به منزله نور قوی دین، و فروع دین به منزله نور ضعیف آن است.
حاصل آن که تعبیر از محتوای دین به گوهر و صدف به این صورت که گوهر ارزشمند است و صدف بی ارزش سخن صحیحی نیست، زیرا تمام محتوای دین اعم از اصول اعتقادی، صفات نفسانی و اخلاق، فقه و حقوق، آداب و سنن ارزشمند است، گرچه در کیفیت، دارای مراتب و درجات است که بعضی از مراتب آن قوی و بعضی ضعیف است، و این مراتب ضعیف و قوی بر هم تأثیر و تاثر متقابل دارند، یعنی اصول دین در تجلی اعمال و فروع دین موثر است و اعمال دینی و فروع آن نیز در شکوفایی و تثبیت اصول اعتقادی اثر دارد.
ج) وحدت گوهر همه ادیان
گوهر دین نیز برای همه اقوام و ملل یکسان است، زیرا اولاً: جز اسلام هیچ دینی مقبول حق تعالی نیست. ثانیاً: حقیقت انسان که آفریده خداست، واحد و تغییرناپذیر است. ثالثاً: خدا مسئول پرورش این حقیقت است، رابعاً: خدا هرگز دچار جهل و فراموشی و سهو نمی شود، بلکه همه حقایق را از ازل تا ابد می داند. از این رو خداوند دو تا دین ندارد و دو گونه دستور ارائه نمی دهد، چنان که قرآن هم به شکل اثباتی و هم به نحو سلبی این حقیقت را یادآور می شود: «ان الدین عندالله الاسلام»[12] و «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه».[13]بر این پایه کاربرد کلمه دین به صیغه جمع «ادیان» به اعتبار تکامل دین در مقام تنزل آن است. این ظهورات دین است که تکمیل می شود، نه این که دین زمانی ناقص بود، سپس کامل شد و آنگاه به مرتبه اکمل و اتم و اعلا درجة خود بار یافت. یعین حقیقت دین یکی است که گاهی مراحل نازل آن ظهور می کند و گاهی مراحل میانی آن نازل می شود و گاهی نیز مراحل اعلای آن تجلی می کند و با جمله نورانی «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»[14] پایان می پذیرد.
مقتضیات زمان نیز موجب تغییر فروع دین است، ولی اصول و کلیات دین را دگرگون نمی کند.
به بیان دیگر، دین واحد ثابت و همیشگی است، اما شریعت و منهاج متعدد و متغیر است و می تواند موقت باشد، مانند ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه در دین یهود و نسخ آن در دین اسلام.
پی نوشت ها:
[1] – نهج البلاغه، خطبه 1.
[2] – وسائل الشیعه، ج 1، ص 47.
[3] – المیزان، ج 10، ص 128131.
[4] – وسایل الشیعه، ج 1، باب 9، صص 62 و 63.
[5] – ر.ک: مدارا و مدیریت صص 4 و 5 مجله کیان، شماره 42، ص 19.
[6] – ر.ک: مدارا و مدیریت، ص 180189.
[7] – مجله کیان، شماره 42، ص 18.
[8] – مجله کیان، شماره 42، صص 15 و 20.
[9] – سوره حجر، آیات 9899.
[10] – سوره نور، آیه 35.
[11] – سوره مائده، آیه 15.
[12] – آل عمران، آیه 19.
[13] – آل عمران، آیه 85.
[14] – مائده، آیه 3.
پدیدآورنده: به قلم حضرت آیت الله جوادی آملی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد