ظاهراً منظور سوال این است که ما انسانها کمال محض بودن خدا را از راه ادراک کمال عالم خلقت و ذهنیّتی که از این راه نسبت به کمال به دست می آوریم اثبات می کنیم ؛ لذا این سوال پیش می آید که : شاید عالمی بهتر از این عالم و موجوداتی کاملتر از موجودات فعلی ممکن باشند ؛ بنا بر این ما از راه مخلوقات نمی توانیم کمال محض بودن خدا را اثبات کنیم ؛ بلکه فقط می توانیم اثبات کنیم که او کمالات موجودات عالم را داراست.
اگر منظور سوال همین دریافت باشد ، فی حدّ نفسه سخن درستی است ؛ لذا متکلمین و فلاسفه اسلامی ، کمال محض بودن خدا را هیچگاه از راه موجودات عالم و ذهنیّتی که از این راه نسبت به کمال در انسان پیدا می شود ، اثبات نمی کنند ؛ بلکه آن را از راه تحلیل حقیقت واجب الوجود به دست می آورند.
قبل از این که دلیل عقلی کمال محض بودن خدا را بیان شود ، لازم است که در مورد مفهوم « کمال » و مفهوم « محض بودن » مطالبی ارائه گردد تا موضوع مورد بحث ، کاملا مشخص باشد.
کمال در مقابل نقص است ؛ و نقص امر عدمی است ؛ لذا کمال امر وجودی است . امّا محض به معنی خالص ، صرف و مطلق است ؛ لذا وقتی گفته می شود: خدا کمال محض است ، به این معنی است که: خدا وجودیست خالص ، صرف و مطلق که هیچ امر عدمی در او راه ندارد. یعنی خدا وجود خالص ، صرف و مطلق است ؛ و هیچ چیزی جز وجود در او نیست ؛ او وجودیست که هیچ حدّ و قید و شرطی ندارد. بنا بر این ، کمال محض یعنی وجود ، بدون هیچ قید و شرط و حدّی.
دلیل عقلی بر کمال محض بودن خدا .
به نظرفلاسفه ، واجب الوجود(خدا) ، موجودی است که علّت ندارد ؛ و تنها یک چیز است که علّت ندارد ؛ و آن خود وجود است ؛ چون علّت ،آن است که وجود می دهد ؛ و وجود دادن به وجود معنی ندارد ؛ وجود ، خودش وجود است ؛ و وجود دهنده نمی خواهد . بنا بر این ، واجب الوجود ، موجودی است که عین وجود است . در مقابل واجب الوجود ، ممکن الوجود است که برای موجود شدن نیازمند علّت است ؛ و چیزی که علّت (وجود دهنده ) می خواهد ، نمی تواند عین وجود باشد ؛ بلکه او چیزی است که به او وجود داده شده است ؛ و به چیزی که وجود داده شده است ، عدم برای او قابل فرض است ؛ مثل انسان و درخت و زمین و ماه و… که نبود آنها قابل فرض است ؛ امّا واجب الوجود که عین وجود است ، عدم بردار نیست ؛ چون عدم یعنی سلب وجود ؛ و سلب وجود از وجود معنی ندارد ؛ یعنی نمی توان گفت : وجود وجود نیست ؛ یا وجود ، وجود ندارد ؛ یا زمانی وجود ، وجود نداشت. در حالی که سلب وجود از موجودات ممکن ، مثل انسان یا درخت یا زمین ، امکان پذیر است ؛ لذا می توان گفت : انسان وجود نیست ؛ یا زمانی انسان وجود نداشت . پس خدا (واجب الوجود ) عین وجود است ؛ نه چیزی که به او وجود داده شده است. یعنی خدا (واجب الوجود) ، فقط وجود است ؛ یعنی خدا ، وجود خالص ، محض ، صرف ، مطلق و بدون قید وشرط است. ــ توجه: همه این الفاظ در حقیقت یک معنی دارند.ــ از طرف دیگر کمال یعنی امر وجودی ؛ لذا کمال هر موجودی به اندازه رتبه وجودی اوست ؛ به عبارت فلسفی تر ، کمال مساوق وجود ، و نقص مساوق عدم است. لذا خدا (واجب الوجود) که وجود خالص و صرف و محض و مطلق است ، کمال خالص و صرف و محض و مطلق نیز هست. بنا بر این ، وقتی می گوییم خدا کمال محض است ، یعنی خدا وجود محض است ؛ یعنی فقط وجود است ، وجود ، بدون هیچ قیدی ؛ در حالی که دیگر موجودات ، وجود محض نیستند بلکه ماهیّاتی هستند که وجود دارند. لذا می توان گفت خدا وجود است ؛ ولی نمی توان گفت انسان وجود است ؛ بلکه باید گفت انسان وجود دارد ؛ ولی اگر بگوییم خدا وجود دارد از باب مجاز است ؛ مثل این که بگوییم وجود وجود دارد.
با توجّه به آنچه گفته شد معلوم می شود که هر صفت کمالی که به خدا نسبت داده می شود مثل علم ، قدرت ، حیات ، رحمت و … همگی باید امر وجودی باشند. و هر آنچه از خدا سلب می شود مثل مادیّت ، جسمانیّت ، زماندار بودن ، حرکت داشتن ، احتیاج به غذا ، فکر کردن ، خوابیدن و… همگی اموری عدمی یا مستلزم خنبه عدمی هستند ؛ و حکایت از نوعی نقص می کنند.