مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (1)
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (1)
چکيده :
مطالعه ي کتب علم اخلاق در جهان اسلام و يونان قديم به روشني تشابهي را بين مباني آنها به ذهن متبادر مي سازد . ذهنيت اقتباس مبادي اخلاقي علماي اسلام از انديشه هاي اخلاقي يونانيان همچون ديگر مبادي فلسفي توسط فيلسوفان مسلمان ، و به تبع آنها علماي اخلاق ،ساده ترين فرضيه ي ممکن است . در اين مقاله سعي شده است تا به ميزان صحت اين فرض دست يابيم .
حال ،اگراين فرض درست باشد ،روند اين اقتباس چگونه بوده است و تا چه زمان ادامه پيدا کرده است ؟ آيا خود اسلام نظريه ي اخلاقي ندارد و اين روند مسلمانان را تا چه حد از روح قدسي دين دور ساخته است ؟ براي اين منظور ديدگاه هاي اخلاقي نماينده ي فکر يوناني ، ارسطو،و تا حدي افلاطون ، مورد مطالعه قرار گرفته و سپس با مهمترين کتب اخلاقي مسلمانان در پهنه ي تاريخ اسلام ، يعني کتب يحيي بن عدي ، ابوالحسن عامري ،ابن مسکويه ، خواجه نصير طوسي ، محمد غزالي ، فيض کاشاني ، نراقيين و عبدالله شبرمقايسه شده است . در اين راستا ميزان اقتباس و نوآوري آنها و نقش هر يک در اين روند مورد بررسي قرار گرفته است .
مقدمه :
مطالعه کتب علم اخلاق در جهان اسلام به روشني تشابهي را بين مباني آن با مباني اخلاقي ارسطو ( 322 ـ 384 ق . م ) و تا حدودي استادش افلاطون ( 347 ـ 429 ق . م ) به ذهن متبادر مي سازد . ذهنيت اقتباس مبادي اخلاقي علماي اسلام از انديشه هاي اخلاقي ارسطو و افلاطون ، همچون ديگر مبادي فلسفي توسط فيلسوفان مسلمان ،و به تبع آنها علماي اخلاق ، ساده ترين فرضيه ممکن است .
برخي از پرسش هايي که در اينجا مطرح مي شود عبارتند از اينکه : آيا اين فرضيه صحيح است و از لحاظ تاريخي قابل اثبات است ؟اگر درست است انديشه هاي يوناني از چه طريق در بين مسلمانان راه پيدا کرده است ؟ روند اين اقتباس چگونه بوده و تا چه زمان ادامه پيدا کرده است ؟ اين اقتباس تا چه حد نتيجه ي يک فعاليت علمي است ؟ آيا اين اقتباس را مي توان يونان زدگي در اخلاق پنداشت و آيا چنانچه برخي مطرح ساخته اند ،همان تاثيرات غرب زدگي را مي توان برآن بار کرد و گفت اين روند مسلمانان را از روح قدسي دين دور ساخته است ؟ (2) آيا در اسلام مباني اخلاق ديني شناخته شده نبوده است يا تصور بر اين بوده که اسلام تنها تعليمات اخلاقي دارد و نظريه ي اخلاقي براي آن قابل تصور نيست ؟
براي پاسخ به هر يک از پرسش هاي مطرح شده ، لازم است نخست با انديشه ي اخلاقي ارسطو آشنا شويم تا بتوانيم آن را با انديشه هاي اخلاقي مسلمانان مقايسه نماييم .
مباني اخلاقي ارسطويي
مباحث نظري اخلاقي در بين يونانيان به شدت تحت تاثير سياست و از شاخه هاي آن محسوب مي شد . به همين جهت اخلاق پا به پاي سياست رشد داشت . نظريات اخلاقي دربين خطابه ها و رساله هاي مختلف حالت پراکنده داشت . اين ارسطو بود که نقش تدوين کننده و منتقد اخلاق يوناني را بر عهده گرفت و برآيند ديدگاه هاي آنها را در کتب اخلاقي خود آورد . در مجموعه ي آثار ارسطو سه رساله درباره ي اخلاق وجود دارد ،ولي اکنون عقيده بر اين است که دو تا از اين سه رساله را شاگردان ارسطو نوشته اند .درخصوص اصالت قسمت عمده ي رساله ي سوم ، يعني «اخلاق نيکو ماخوس » شکي در ميان نيست (3)
«اخلاق نيکو ماخوس » شامل ده کتاب است :کتاب اول :خيربراي آدمي ؛کتاب دوم تا پنجم : فضايل اخلاقي ؛ کتاب ششم و هفتم : فضيلت عقلاني ، برخورداري انسان از شهوات و تسليم نشدن در برابر آنها ؛ کتاب هشتم و نهم : دوستي ؛ و کتاب دهم : لذت و سعادت .
هم و غم ارسطو در اين کتاب قاعده مند ساختن اخلاق بوده است ، او به اين طريق مسايل اخلاقي را طبقه بندي و از يکديگر تفکيکي کرده است .به اعتراف خود او اين هدف کاري مشکل و خالي از قطعيت است . به نظر او اصولاً مسايل چون « خير و صلاح ما در چيست ؟» مانند موضوعات مربوط به تندرستي و سلامت ، ثبات ندارد .
از اين رو، بيان کلي او از آنها ، مانند خود موضوعات ،مجمل و در موارد جزيي تر خالي از قطعيت و صحت کامل است . (4)
1 ـ اخلاق ارسطويي آشکارا غايت نگر است . وي معتقد است هر چيزي در اين عالم وظيفه و نقشي دارد . خير هر چيز همان نقشي است که آن چيز در هستي به سوي آن گرايش دارد . (5) هر چيزي براي چيز ديگر و به نوبه ي خود آن چيز براي چيز ديگري است تا بالاخره مي رسد به غايت نهايي که همان خيراست .بديهي است براي تعيين راه و روش زندگي ،شناسايي خير داراي اهميت است . (6) به نظر ارسطو خير اعلاي هر چيز همان فضيلت آن چيز است ، چون ما فضيلت را هميشه به خاطر خودش ، نه به لحاظ غايت ديگري ، بر مي گزينيم .ما اين فضايل را به منظور سعادت انجام مي دهيم .خوشبختي امري نهايي و مستغني از غيرو غايت افعال است . محرک همه ي اعمال ،گرايش به سوي خير است و سعادت با فضيلت حاصل مي شود . جمع فضايل سعادت است ،چون سعادت امري است کامل و مکتفي به نفس و غايت افعال انساني . (7)
2 ـ از نظر ارسطو فضيلت نه فطري و ذاتي بلکه اکتسابي است .به نظر ارسطو سعادت فعايت عقلاني توام با کمال و فضيلت در تمام عمراست ،نه دوره اي يا لحظه اي از عمر .(8) به همين جهت ، او فضيلت را از جنس ملکه اي نفساني مي داند که باعث مي شود همواره نفس بر وفق فضيلت فعاليت کند . (9) از نظر ارسطو شخصي سعادتمند است که سعادت او تا آن حد که ممکن باشد ،در زندگي دنيا و حتي پس از مرگ ، مستدام باشد . (10)
3 ـ چنان که مشخص شد ارسطو سعادت را معلول نفس مي داند . به نظر او نفس ، نه آن گونه که افلاطون مي گفت جوهري غير مادي درکالبد ماده است ، بلکه ناشي از جسم زنده است که فعاليت موجود زنده را سازماندهي مي کند .
اين که نفس انسان داراي قوايي است ، معلوم نيست از چه زمان مطرح شده است . بعضي گفته اند افلاطون نظريه ي سه جزئي بودن نفس را از فيثاغوريان گرفته است . (11)
خود افلاطون نظريه ي قواي نفس را از قول « هومر » ، سه جزئي گفته است . (12) افلاطون سرمايه ي اصلي هر جامعه متکفل تامين بخشي از آنهاست . (13) عدالت تعادل سه جزء ديگر نفس است .به نظرافلاطون اجزاي نفس ازحيث کيفيت و تعداد ،همان اجزايي است که اقشار جامعه را درشهرتشکيل مي دهند . (14)افلاطون مي گويد :واضح است که چهار صفت در آن ( مدينه فاضله ) وجود دارد :حکمت ، شجاعت ، خويشتن داري و عدالت . (15) حکمت ،مخصوص زمامدار؛شجاعت ، مخصوص سربازان ؛و خويشتن داري از آن نگهبانان . خويشتن داري عبارت از هم آهنگي و توافق طبيعي جزء پست و جزء شريف است . افلاطون در ادامه به تعريف عدالت مي پردازد و آن را اعتدال سه قوه ي عقل ، شهوت و غضب مي داند . (16)
افلاطون در رساله ي تيمائوس اين قوا را به بدن انسان تشبيه کرده است . جاي ويژه ي جزء عقلاني نفس را سر ، جزء همت و اراده را سينه و جزء شهواني را زير حجاب حاجز تعيين کرده است . (17)
در نظر افلاطون عقل بايد چون ارابه راني ، دو اسب اراده و شهوت را رهبري کند و به وسيله ي آنها پيش تازد . او از تمثيل ديگري هم استفاده کرده ، مي گويد :عقل بايد همچون چوپان ، غضب را به مثابه ي سگ چوپان به کمک گيرد . (18)
به عبارت کلي تر ، به نظرافلاطون نفس داراي دو جزءاست ؛يکي شريف و بهتر ، ديگري پست و بدتر.اگر جزء شريف ، يعني عقل ، بر شهوت و غضب تسلط داشته باشد ، شخص صاحب عدالت ،عفت و شجاعت خواهد شد ، اما در صورتي که جزء بدتر ، يعني هوا و هوس ، برعقل غلبه يافت ، نفس گرفتار ظلم ، بي عفتي و غضب خواهد شد . (19)
احتمالاً سقراط ، افلاطون ، ارسطو و ديگر فلاسفه ي يونان ، صورت ظاهري افعال بشر را مورد مطالعه قرار داده اند و از قواي نفس بحث کرده اند . انسان طبعاً تمايلات و علايقي دارد و از چيزهايي نفرت داشته يا از آن خوشش مي آيد .همان طور که عناصر جذب و دفع مي کنند و ويژگي هاي طبيعي شيء جذب و دفع را کنترل مي نمايد حيوانات نيز شهوت و غضب دارند . حيوانات غرايز را کنترل نمي کند ،بلکه اين غرايز است که آنها را وادار مي کند از چه چيز خوششان آيد و از چه چيز بدشان آيد . انسان به جاي غريزه تفکر و عقل دارد . انسانيت انسان اقتضا مي کند که انسان بر اساس تعقل ، شهوت و غضب خود را کنترل نمايد .
در هر صورت ،اين انديشه توسط ارسطو و شارحان و پيروان ارسطو پرورانده شد و به عنوان قواي نفس جايگاه خاص خود را در کتب فلسفي و اخلاقي باز کرد و مبناي علم اخلاق قرار گرفت .
از نظر ارسطو نفس بر دو قسم است :نفس معقول يا ناطقه و نفس غيرمعقول .نفس غير معقول دو جزء قابل تشخيص دارد که يکي از آن اجزا بين تمام موجودات زنده حتي گياهان مشترک است . اين نفس علت تغذيه و نمو است . نفس غاذيه يا نفس نباتي با عقل ارتباطي ندارد.(20)جزء ديگر نفس غير معقول که نفس شوقي يا شهوي است با عقل تعامل دارد و مي تواند فرمان عقل را بشنود .نفس شهوي در انسان معتدل با مبدأ عقلي هماهنگ است و از آن پيروي مي کند . (21)اين پيروي به مانند اطاعت ما ازنصايح پدر يا دوستان است که اختياري است و به مثابه ي امتناع در استدلالي که الزامي باشد نيست .اين که نصيحت و تشويق و توبيخ درافراد موثر واقع شود مي تواند دليل اين باشد که جنبه ي غير متعقل نفس تحت تاثير نفس ناطقه قرار مي گيرد . (22)
4 ـ ارسطو فضايل را به دو نوع اخلاقي و عقلاني ( عملي و نظري ) تقسيم مي کند ؛ حکمت نظري و حکمت عملي . حکمت و بينش فضيلت عقلاني و سخاوت و عدالت فضيلت اخلاقي است . (23) فضايل اخلاقي آموختني را فضايل عقلاني مي داند . (24)
فضايل عقلي ،برگ و بار قابليت هاي عقل است و فضايل اخلاقي حاصل ملکات ، خصوصيات ،يا خصايل منش آدمي است و بايد از راه عمل به آن دست پيدا کرد . از تکرار اعمال نيک و بد صفات نيک و بد پديد مي آيد.ازنظر او فضيلت اخلاقي ملکه اي است که نتيجه و زاييده ي عادت است . (25) اين عادت را در ابتداي امر نتيجه ي گزينش عقل مي داند . (26) مثلا براي اينکه سخاوتمند شويد بايد موقعيت هايي که سخاوت اقتضا مي کند عمل آگاهانه سخاوتمندانه انجام دهيد.اگر شما به چنين تلاشي مبادرت ورزيديد،پس از مدتي رفتارسخاوتمندانه عادت شده و ازروي طبع انجام مي گيرد .دراين صورت ،شخصي سخاوتمند مي شويد .نحوه ي اجراي اعمال عدالت آميزبا ديگران است که موجب مي شود ما عادل يا ظالم بشويم .دربرابر مخاطرات ، به واسطه ي بعضي از اعمال و خو گرفتن به بيم و هراس يا جرات ، جمعي شجاع و گروهي ترسو مي شوند . حال بقيه ي صفات مثل شجاعت و عدالت و عفت نيزبه همين منوال است . ارسطو عادت دادن کودکان را در تربيت امري واجد اهميت ارزيابي مي کند . (27)
5 ـ به نظر ارسطو عامل رفتارفضيلت آميز بايد داراي سه خصوصيت باشد :اول بايد عامل به آنچه انجام مي دهد دانا و بصير باشد .دوم عامل در انتخاب فعل مورد نظر مريد و آزاد باشد و اين فعل را به خاطر نفس فضيلت انجام داده باشد ،به نحوي که افعال فضيلت آميزرا بدان گونه که مردان با فضيلت اجرا مي کنند انجام دهد .سوم : به هنگام انجام دادن فعل داراي وضع رواني ثابت و غيرمتزلزلي باشد . (28)
پي نوشتها :
1 ـ پژوهشگرحوزه ي علميه ، کارشناسي ارشد الهيات و فلسفه و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي اصفهان .
2 ـ مددپور ،محمد حکمت ديني و يونان زدگي در عالم اسلام ، ص 16 .
3 ـ راسل ، برتراند ، تاريخ فلسفه غرب ؛ ترجمه : نجف دريابندي ، ج 1 ، ص 256 .
4 ـ ارسطا طاليس ، اخلاق نيکوماخوس ، ترجمه : سيد ابوالقاسم پورحسيني ، ج 1، ص 38 .
5 ـ همان ، ص 1.
6 ـ همان ، ص 2 .
7 ـ همان ، ص 16 .
8 ـ همان ، ص 18 .
9 ـ همان ، ص 26 .
10 ـ همان ، ص 30 .
11 ـ کاپلستون ، فردريک ، تاريخ فلسفه ، ترجمه : سيد جلال الدين مجتبوي ، ج 1 ، ص 285 .
12 ـ افلاطون ، جمهور ، ترجمه : فواد روحاني ، ص 253 .
13 ـ همان ، صص 227 ـ 322 .
14 ـ همان ، ص 254 .
15 ـ همان ، ص 227 .
16 ـ همان، صص 237 ـ 236 .
17 ـ کاپلستون ، تاريخ فلسفه ، ج 1 ، ص 283.
18 ـ همان ، 251 .
19 ـ همان ، صص 233 ـ 250 .
20 ـ همان ، صص 34 و 35 .
21 ـ همان ، ص 35 .
22 ـ همان ، ج 1 ، ص 35 .
23 ـ همان ، ص 35 .
24 ـ همان ، صص 36 و 37 .
25 ـ همان، ص 30 .
26 ـ همان ، ص 41 .
27 ـ همان ، ص 37 .
28 ـ اخلاق نيکوماخوس ، صص 42 و 43 .
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 7