خانه » همه » مذهبی » مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)

مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)

6-يکي ازنقطه ضعف هايي که درنظريه ي ارسطو وجود دارد اين است که به مساله ي حيات ابدي نپرداخته است .جاي اين سوال هست که اگرما فطرتاً طالب سعادتيم چرا راجع به سعادت ابدي نمي انديشيم .(1) ارسطو تعبيراتي دارد که موافق نظرفوق نيست .به طورنمونه مي گويد :خوشبختي وسعادت موقت براي سعادتمندشدن کافي نيست ،بلکه سعادت بايد هميشگي ودائمي باشد .(2)

f2550eeb 5bc5 4cb7 843f 4f706f24f3c5 - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)
m206 - مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (3)

نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين محمد نصر اصفهاني

6-يکي ازنقطه ضعف هايي که درنظريه ي ارسطو وجود دارد اين است که به مساله ي حيات ابدي نپرداخته است .جاي اين سوال هست که اگرما فطرتاً طالب سعادتيم چرا راجع به سعادت ابدي نمي انديشيم .(1) ارسطو تعبيراتي دارد که موافق نظرفوق نيست .به طورنمونه مي گويد :خوشبختي وسعادت موقت براي سعادتمندشدن کافي نيست ،بلکه سعادت بايد هميشگي ودائمي باشد .(2)
کامل ترين سعادت وقتي ميسر است که در طي يک حيات کامل ادامه يابد ،زيراهيچ يک ازاجزاي سعادت نبايد غيرتام باشد .اما اين نوع حيات خيلي از شان انساني والاتراست ،زيرا اين نوع زندگي تاملي (نظري)به اعتبارانسان بودن ميسر نيست بلکه از آن جهت ميسراست که پرتوي الهي درانسان وجود دارد.هرچه قدر اين جز الهي در ترکيب آدمي والاترباشد همان قدربر فعاليت فضايل ديگربرتري دارد .انسان بايدتا حد امکان خودش را به ابديت پيوند دهد وتمام قواي خود را به کار برد که بر حسب شريف ترين جزئي که در اوست عمل کند .(3)
«درنتيجه فعاليت خدا ،که سعادت ابدي برتر از همه چيز است ؟جزحيات تاملي چيزديگري نمي تواند باشد ودر پيروزي آن (گوييم )،از تمام فعاليت هاي بشري ،آن عملي که فعل الهي نزديک تراست بزرگ ترين سرچشمه ي سعادت خواهد بود »(4)
آقاي مصباح در کتاب فلسفه اخلاق تفسير خاصي از اعتدال کرده اند واعتدال را نقطه ي مثبت نظريات ارسطو دانسته و گفته اند :نظريه ي اعتدال را عموم فلاسفه ي اسلامي قبول کرده اند .اعتدال ،شيوه ي رفع تزاحم بين قواي انساني است .«هرانساني در زندگي يک مقدار مي تواند دنبال علم برود واگرازآن حد تجاوز کرد به ضررش تمام مي شود .هرکس به حسب وضع زندگي خود ،شرايط بدني وروحي ،گاهي درتحصيل علم تنبلي مي کند واين مذموم است .مساله ي اعتدال به عنوان معياري براي عمل اخلاقي معرفي مي شود نه اين که خود آن نتيجه ،نصف آن مطلوب ونصف ديگرنامطلوب است .(5 )(61)
ظاهرا ارسطو اخلاقيات را ملکه مي داند واعتدال نيز يک ملکه است نه شيوه ي پيدا کردن فضيلت ،وآن را مرتبط با توان انسان نمي داند که اگر بيش از اندازه شجاعت به خرج دهد مذموم است يا کمترعدالت داشته باشد مذموم است .به عبارت ديگر ،از نظر ارسطو علم خود فضيلت وحد وسط است .فصيلت براي قوه ي عاقله است وافراط وتفريط درعلم ديگر نام علم ندارد،درحالي که با تفسير فوق ازاعتدال ؛مفهوم علم تغييري نکرده است .
7-تکيه ي اصلي ارسطو براخلاق وسعادت دنيوي است وحال آن که سعادت محدود به دنيانيست .
8-ارسطو کمال انسان را به کمال قوه ي عاقله مي داند .اولاً محدود کردن انسان به دو قوه ي عاقله وعامله با چه برهاني است .ثانيا مگرکمال نفس محدود به علم حصولي ودرک کليات است .حال آن که علم حضوري ومکاشفه ودرک حقايق از طريق قلب بهترمي تواند براي انسان کمال آفرين باشد .کمال انسان ،کمال وجودي است نه عقلي وکمال وجودي همان کسب صفات الهي است .
9 ـ نمي توان قبول کرد که فعل اخلاقي فقط فعلي است که ناشي از ملکه ي نفساني باشد . اگر رفتارسنجيده و با نيت صحيح انجام شود ولو از ملکه ي نفساني منشا نگرفته باشد فعل اخلاقي است ؟
10 ـ مرحوم نراقي در جامع السعادات جمله اي ذکرکرده است که نشان مي دهد اشکالي در ذهنش نسبت به ارسطو وجود داشته است .او گفته است که اگر معيار فضيلت اعتدال و حد وسط است ، معيار حد وسط چيست ؟ و خود ايشان پاسخ داده است که ميزان اوساط را از شريعت مي گيريم :
«العادل في کل واحد من هذه الامور ( اخلاق و افعال و معاملات و سياسات و … ) ما يحدث التساوي فيه برد الافراط و التفريط الي الوسط و لاريب في انه مشروط بالعلم بطبعه الوسط حتي يمکن رد الطرفين اليه و هذا العلم في غايه الصعوبه و لا يتيسر الا بالرجوع الي ميزان معرف للاوساط في جميع الاشياء و ما هو الا ميزان الشريعه الالهيه الصادره عن منبع الوحده الحقه الحقيقيه » (6)
سوال اين جاست که اگر ما براي شناخت حد وسط از شريعت استفاده مي کنيم و ديگران از عرف و آراي محموده ،ديگر چه نيازي به طرح مساله ي حد وسط وجود دارد و نظريه ي حد وسط چه نقشي مي تواند ايفا کند ؟
1 ـ ارسطو از يک طرف فضايل اخلاقي را نتيجه ي عادت دانسته و از طرف ديگر آن را به وسيله ي قوه ي عاقله دانسته است . اولا : اين دو سخن يک نوع تعارض آشکار است . ثانياً : عادت چگونه مي تواند حد وسط را به وجود آورد ؟ خود قوه ي عاقله چگونه فضيلت سازاست ؟ آيا خود قوه ي عاقله به اعتدال رسيده است يا خير؟فضايل را خودش درک مي کنديا از عرف مي گيرد؟اگر خود عقل اعتدال دارد ،قوه ي عاقله غيرمعتدل چگونه اعتدال ايجاد مي کند ؟ اگر قوه ي عاقله اعتدال را از عرف اقتباس مي کند ،ديگر چه نيازي به تئوري حد وسط داريم ؟
12 ـ گاهي دو رذيلت افراط و تفريط نسبت به يک فضيلت به يک اندازه فاصله ندارند . ممکن است که يکي ازاين رذايل از حد وسط دورتر باشد . مثلا عفت فضيلت قوه ي شهويه است ، دو رذيلت شره و خمودي از مشتهيات قوه ي شهويه آن قدر که شره و شهوتراني مفرط مذموم است ، مذموم و مکروه نيست .
13 ـ گاه افراط و تفريط مربوط به متعلق آنهاست نه مربوط به خود قوا و گاهي هم مربوط به خود قواست نه متعلق آنها . مثلا ترس از امور وهمي را نا به جا مي دانند ، اما خوف از خدا به جاست . حب دنيا مذموم و سرچشمه ي همه ي رذايل است اما حب خداوند و اولياي او ممدوح است ، ولي در جايي نفس افراط در غضب و جاه طلبي و همچنين نفس تفريط و کنار گذاشتن کامل غضب مذموم است . حکمت اگر براي مکاري و حيله گري به کار رود مذموم است و نامش افراط در قوه ي عاقله و شيطنت است و ليکن اگر موشکافي او در اموري چون الهيات و خداشناسي باشد بسيار خوب و فضيلت است . پس معلوم مي شود که صرف اتکا به مبادي دروني و عدم توجه به محرکات و متعلقات بيروني چقدر کوتاه بيني مي آورد .
حال اگر فرض کنيم که رجوع به متعلقات لازم است ديگر اين اخلاق موجود بي فايده مي شود ،چون تئوري حد وسط براي اين بود که فضايل و رذايل را نشان مي داد و حال مي بينيم که براي تشخيص خوبي و بدي به جاي ديگري رجوع مي کنيم .
14 ـ رشد اخلاقي و روحي را چگونه بايد فهميد ؟ اگردرنفسي تسالمي ميان قوا برقرار شود ديگر رشد لازم را ندارد ؟ به عبارت ديگر ،همچنان که از چند عنصر ، انواعي از ترکيبات مي توان ساخت ، قوا نيز در سطوح و درجات مختلف تعادل و تسالم مي کنند و رشد اخلاقي في الواقع مطابق اين تئوري رفتن از تعادلي پايين به تعادل بالاتراست .پس بايد بر خروج از تعادل صحه نهاد و يا بايد رشد را مذموم شمرد که هر دو اشکال دارد ،به هرروي تئوري اعتدالي تئوريي استاتيک است و در باب رشد سخن آموزنده اي ندارد . (7)
انتقادات وارد بر اخلاق ارسطويي ، بر علماي اخلاق مسلمان که آن را پذيرفته اند نيزعيناً وارد است .جالب اينجاست که اين نوع اخلاق به مرور براي علماي اخلاق اسلامي مسلم تلقي شده و تقريبا بدون انتقاد آن را پذيرفته اند .شيوه ي استنتاج و بحث ارسطو بيشتر استقرايي و ندرتاً قياسي بود ، ولي شيوه ي کتب علماي اخلاق ما معمولاً اقتباسي است که با استفاده از روايات و گاه آيات آن را تقويت نموده اند . در هر صورت ، جاي تاسف بسيار است که کلمات ارسطو پس از چند هزار سال در آخرين کتاب فلسفي ما نهايه الحکمه بدون نقد و بررسي نقل مي شود و گاه در تاييد آن از روش هاي عقلاني نيز استفاده مي شود . (8) جاي تاسف است که از کنکاش هاي عميقي که در ديگر علوم اسلامي مثل فقه و اصول ديده مي شود در علم اخلاق که هدف بعثت پيامبر (ص) تکميل آن است خالي است .
گسترش روزافزون انديشه هاي يوناني در عصر ترجمه ، انديشمندان عقل گراي مسلمان را شيفته و مجذوب تفکر يوناني در زمينه هاي مختلف ساخت . نمونه ي اين شيفتگي در کتاب جاويدان خرد ابن مسکويه به وضوح هويداست . در اين کتاب نويسنده به سبک کتب حديث ديني ، سخنان قصار فيلسوفان و انديشمندان را در معرض نمايش مسلمانان قرار داده است .
از حدود قرن سوم هجري مباحث اخلاقي بين انديشمندان مسلمان با طرح مساله ي حسن و قبح عقلي شروع گرديد . با گسترش نهضت ترجمه و شکوفايي تمدن اسلامي انديشه هاي اخلاقي و تدوين کتب مستقل در موضوع اخلاق نمود قابل توجهي پيدا کرد و درباره ي اخلاق کتب مستقل تدوين گرديد .مهمترين کتب اخلاقي که امروزه در اختيار مسلمانان قرار دارد و مي تواند موضوع بحث ما را پوشش دهد به ترتيب تاريخي عبارتند از :
1ـ تهذيب اخلاق ، يحيي بن عدي ( متوفي 364 هـ . ق )
2 ـ السعاده و الاسعاد ، محمد بن يوسف عامري نيشابوري ( متوفي 381 هـ . ق ) .
3 ـ تهذيب اخلاق ، محمد بن يعقوب رازي مسکويه ( متوفي 421 هـ . ق ) .
4 ـ اخلاق ناصري ، خواجه نصير الدين طوسي ( متوفي 672 هـ . ق ) .
5 ـ احياء العلوم ، ابوحامد محمد غزالي ( متوفي 771 هـ . ق ) .
6 ـ محجه البيضاء و حقايق ، ملا محسن فيض کاشاني ( متوفي 1090 هـ . ق ) .
7 ـ جامع السعادات ، محمد مهدي نراقي ( متوفي 1209 هـ . ق ) .
8 ـ اخلاق ، سيد عبدالله شبر ( متوفي 1242 هـ . ق ) .
9 ـ معراج السعاده ، ملا احمد نراقي ( متوفي 1244 هـ . ق ) .
لازم به تذکر است که نحله هاي فکري ديگري چون عرفا ، اهل شعر و ادب ، متکلمين و اصوليين مسلمان نيز در ترويج مسايل اخلاقي در تمدن مسلمانان نقش وسيعي داشته اند ولي کتب ياد شده نقش اصلي را ايفا کرده است .

تهذيب الاخلاق يحيي بن عدي

شايد قديمي ترين کتاب مستقل اخلاقي که در آن به مباني نظري پرداخته شده اين کتاب است . اين کتاب ازاستناد مطالب اخلاقي به معارف ديني خالي است و کاملاً اخلاق عرفي را مطرح کرده است . يحيي بن عدي در تعريف اخلاق ، بنابر مشرب ارسطو ، بدون اينکه در کتاب خود از آنها نامي برده باشد ،اخلاق را حالت نفساني عادت شده مي داند :
ان الخلق ، هو حال النفس ، بها يفعل الانسان افعاله بلا رويه و لااختيار ، و الخلق قد يکون في بعض الناس غريزه و طبعا ، و في بعضهم لا يکون الا بالرياضه و الاجتهاد .
خلق حالتي نفساني است که باعث مي شود انسان افعالش را بدون تامل و اختيار انجام دهد …
نويسنده در اين کتاب ، انسان ها را ذاتاً فرمانبردار هوا و هوس هاي پست مي داند . به همين جهت نيازمند فرمانروايي هستند که آنها را به حالت اعتدال درآورند . (9)
اين سخن بدون کلمه ي « ذاتاً » که به نظر مي رسد استنباط نويسنده از ديدگاه هاي افلاطون و ارسطو است بقيه عيناً ديدگاه هاي آنان است .
عدي ، به پيروي از افلاطون و ارسطو ، قواي نفس را سه تا داشته ، ولي از آنها تحت عنوان نفس شهواني ، نفس غضبيه و نفس ناطقه ياد مي کند . عدي به پيروي از ارسطو مي گويد :دربين اين نفوس نفس شهوانيه ،ميان آدميان و ديگر حيوانات مشترک است و همه ي لذات جسماني و شهوات همچون ميل به خوردن و آشاميدن و همخوابگي بدان مربوط مي گردد . نفس شهواني به غايت نيرومند است و هر گاه آدمي برآن چيره نگردد او بر آدمي استيلا مي يابد . (10)
انسان در نفس غضبيه نيز با حيوانات مشترک است .اين قوه مبدا خشم ، گستاخي و چيرگي است و از نفس شهواني نيرومندتر است .اگر بر آدمي چيره شود از نفس شهواني مضرتر است و به درندگان شبيه تر است .
اين تنها نفس ناطقه است که انسان را از حيوانات متمايزمي سازد . اين نيرو علاوه بر انديشه و ادراک و تشخيص ، نيکي ها را نيک و بدي ها را بد مي يابد و به وسيله ي آن ، دو قوه ي شهوت و غضب را در خود تهذيب و رام مي کند و تحت فرمان در مي آورد . (11)
فضايل ناشي از اين قوه ، دانش ، ادب ، خويشتن داري از پستي و زشتي ، سرکوبي و جهت بخشي به دو قوه ي خشم و شهوت است .رذايل ناشي از اين قوه ، پستي ، خدعه ،چاپلوسي ، مکر و رشک و ريا و … است .
علت تفاوت مردم از حيث اخلاق ، ميزان نيرومندي نفس ناطقه ي آنهاست . اين نيروست که نيکي يا بدي يا تعادل نفس را ايجاد مي کند . صفات پسنديده به ميزان تلاش و کوشش افراد و تاثير آنان از محيط زندگي بستگي دارد . (12)

پي نوشتها :

1ـ مصباح ، محمد تقي ، فلسفه اخلاق ، ص 114 .
2 ـ اخلاق نيکوماخوس ، ج 1 ، ص 18 .
3 ـ همان ، ج 2 ، ص 269.
4 ـ همان ، ج 2 ، ص 276 .
5 ـ فلسفه اخلاق ، ص 113 .
6 ـ نراقي ، ملا مهدي ، جامع السعادات ، ج 1 ، ص 79 .
7 ـ نقدهاي سه گانه ي اخير عيناً از جزوه ي درسي فلسفه اخلاق دکتر عبدالکريم سروش نقل شده است .
8 ـ طباطبايي ،محمد حسين ، نهايه الحکمه ، ص 123 .
9 ـ يحيي بن عدي ، تهذيب اخلاق ، تصحيح و ترجمه ، سيد محمد دامادي ، ص 5 .
10همان ، ص 6 .
11 ـ همان ، صص 8 ـ 9 .
12 ـ همان ، ص 11 .

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 7

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد