مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (5 )
1 ـ خواجه موضوع علم اخلاق را نفس انساني ازآن جهت که از او افعالي ارادي که جميل و محمود يا قبيح و مذموم صادر تواند شد دانسته است .ايشان اکثر مبادي اين علم
مبادي يوناني اخلاقي مسلمانان (5 )
اخلاق ناصري ، خواجه نصيرالدين طوسي
مهمترين کتاب اخلاقي خواجه نصير طوسي اخلاق ناصري است . وي چنانچه در مقدمه ي کتاب متذکر شده است ، با واسطه ي تهذيب الاخلاق ابن مسکويه اين کتاب را تنظيم نموده است .طبيعي است که او از اين طريق اخلاق خود را بر مباني فلسفه ي يوناني افلاطون و ارسطو بنا کرده است .
1 ـ خواجه موضوع علم اخلاق را نفس انساني ازآن جهت که از او افعالي ارادي که جميل و محمود يا قبيح و مذموم صادر تواند شد دانسته است .ايشان اکثر مبادي اين علم را مربوط به علوم طبيعي مي داند . (1)
2 ـ نفس را که جوهربسيط دارد،داراي دو شان ادراک معقولات و تدبير و تصرف در بدن مي داند . (2) او بر همين اساس دو فضيلت و سعادت براي انسان قابل فرض مي داند ؛يکي کمال قوه ي نظري و ديگري کمال قوه ي عملي . (3)
3 ـ خواجه در فصل سوم کتاب به قواي نفس اشاره دارد . وي مي گويد : در علم نفس مقرر شده است که نفس انساني را سه قوت متباين است که به اعتبار آن قوت ها ، مصدر افعال و آثار مختلف مي شود ؛ به مشارکت ارادت .چون يکي از آن قوت ها بر ديگران غالب شود ديگران مغلوب يا مفقود شوند .يکي قوت ناطقه که آن را نفس ملکي خوانند و آن مبدا فکر و تمييز و شوق نظر در حقايق امور بود ؛ و دوم قوت غضبي که آن را نفس سبعي خوانند و آن مبدا غضب و دليري و اقدام بر احوال و شوق تسلط و ترفع و مزيد جاه بود ؛و سيم قوت شهواني که آن را نفس بهيمي خوانند و آن مبدا شهوت و طلب غذا و شوق التذاذ به مآکل و مشارب و مناکح بود .
پس عدد فضايل نفس به حسب اعداد اين قوا تواند بود .
او نفس را بر سه قسم نباتي و حيواني و انساني تقسيم کرده است . نفس نباتي دو کار دارد :
الف ) تغذيه ، به کمک جاذبه ، ماسکه ، هاضمه و دافعه
ب) توليد مثل ، به کمک غاذيه و مصوره .
نفس حيواني نيز دو کار دارد :
الف ) ادراک آلي با حواس باطني ، مثل حس مشترک ، خيال ، فکر ، وهم و ذکر و حواس پنجگانه .
ب ) تحريک ارادي با جذب نفع ( شهوت ) و دفع ضرر (غضب )
نفس انساني ( قوه ي نطق ) دو شاخه دارد : عقل نظري :توجه به حقايق موجودات ؛ و عقل عملي :توجه به تصرف و تمييز بين مصالح و مفاسد . (4)
4 ـ خواجه با اشاره به کلام ارسطو خير را بر دو قسم مطلق و اضافي تقسيم کرده است . خير مطلق را غايت همه ي غايات مي داند و خير نسبي يا اضافي را به نسبت به مطلق و شخص رونده قابل سنجشمي داند . (5)
5 ـ به نظر خواجه هم فضيلت وسطي است و رذايل که به ازاي اوباشند به منزله ي اطراف ، مانند مرکز و دايره … به ازاي هر فضيلتي رذيلت هاي نامتناهي است ؛ چه ، وسط محدود به اطراف نامحدود است و شرايط هر فضيلتي به حسب هر شخص مختلف مي شود . (6)
وي اظهار مي کند :
به ازي هر فضيلتي دو جنس رذيلت باشد که آن فضيلت وسط بود و آن دو رذيلت دو طرف . (7)
ايشان سپس تقسيمات دوازده گانه اي براي حکمت ، شجاعت ، عفت و عدالت ذکر مي کند و آنگاه انواع هر يک را بر مي شمرد .
تقسيم بندي فضايل اخلاقي و شاخه هاي حکمت و شجاعت ، عفت و عدالت خواجه نصير تقريباً عيناً اقتباس از کتاب تهذيب الاخلاق ابن مسکويه است . به همين جهت ذکر دوباره ي اين تقسيمات تکرار خواهد بود . (8)
خواجه نصير در سر تا سر کتاب اخلاق ناصري ،با شرح مستوفا سعي در تطبيق اخلاق ارسطويي با شرع دارد . او در ادامه ي کتاب به مبحث عدالت به سبک ارسطويي مطالب را دنبال مي کند و سعي دارد عدالت اسلامي را نيز بر آن بيفزايد .
خواجه در مساله ي معالجه ي امراض نفس و کسب فضايل و دفع رذايل از آيات و روايات بهره ي فراوان برده است . او سپس از تدبيرمنزل و سياست مدن سخن به ميان مي آورد . نکته ي عجيب از خواجه نصير اين است که در مبحث تربيت و تدبير منزل بخشي را در آداب شراب خوردن باز کرده است و مي گويد :
بايد که سخن بر نديم قطع نکند ، و در همه ي احوال اقبال به مهتر اهل مجلس کند و استماع سخن او را باشد بي آنکه به ديگران بي التفاتي کند …بايد که به هيچ حال چندان مقام نکند که مست گردد … پس اگر ضعيف شراب بود ، اندک خورد يا ممزوج کند … اگر حريفان مست شوند جهد کند تا از ميان ايشان بيرون رود … (9)
احياء العلوم ، ابوحامد محمد غزالي
ديدگاه هاي اخلاقي ابو حامد غزالي را بايد در احياء العلوم جستجو نمود ، هر چند وي در مقاصد الافلاسفه نيز اشاراتي به قواي نفس و شيوه ي عملکرد آن دارد .
غزالي سعي در نگاه استقلالي به اخلاق دارد و دوست ندارد تحت تاثير انديشه اي از متون ديني باشد ، ولي با اين حال در تهافت الفلاسفه ، نظريات ارسطو و افلاطون را به نحوي مورد تاييد قرار داده است .
1 ـ ابو حامد احياء العلوم را به چهار بخش « عبادات »، «عادات » ،«مهلکات » و « منجيات » تقسيم کرده است . فقط دو بخش اخير آن مربوط به اخلاق مي شود . نوع تقسيم مسايل اخلاقي اين مطلب را به ذهن متبادر مي کند که غزالي اخلاق را به دو قسمت ، يعني فضايل و رذايل تقسيم کرده است .وي مي گويد : آنچه مرا بر آن داشت که کتاب را بر چهار ربع تقسيم کنم دو چيز بود : اولي و انگيزه ي اصلي اين بود که اين تقسيم بندي در تحقيق و تفهيم ضروري است .
به نظر غزالي علمي که آخرت گراست ، دو نوع است : علم معامله و علم مکاشفه . منظور از علم مکاشفه آن چيزي است که از ان کشف معلوم مد نظراست ،ولي در علم معامله غير از کشف ، عمل نيز مقصود است . او هدف کتاب احياء العلوم را تنها علم معامله مي داند .
غزالي علم معامله را بر دو قسم دانسته است : علم ظاهر ( علم به اعمال و جوارح ) و علم باطن ( اعمال قلب ) آنچه بر جوارح جاري است يا عبادت است يا عادت . علم باطن متعلق به احوال قلب و اخلاق نفس است که تقسيم مي شود بر آنچه مذموم و آنچه محمود است . (10)
2 ـ ابو حامد همچون ديگر علماي اخلاق نظريات اخلاقي مورد قبول خود را در ابتداي ربع سوم که در واقع شروع کتاب اخلاق اوست بيان نموده است . وي نخست به توضيح معاني الفاظ نفس ، روح ، عقل و قلب به شرح زير مي پردازد .
قلب : لفظ قلب دو معني دارد :
الف ) گوشت صنوبري شکل که غرض اطباع است .
ب ) لطيفه ي رباني روحاني که حقيقت انسان است و آن مدرکي است عالم و عارف و مخاطب و معاتب و مطالب که تعلقي به قلب جسماني دارد و هر جاي کتاب از آن ياد شده منظور همان قلب لطيف است . علم معامله صفات قلب و احوال آن را شرح مي دهد و علم مکاشفه حقيقت آن را توصيف مي کند .
روح : روح نيز دو معني دارد :
الف ) جسم لطيفي است که منبع آن مرکز قلب جسماني است .
ب ) لطيفه ي رباني مدرک انسان . روح امر عجيب رباني است که اکثر عقول و انديشه ها از درک حقيقت آن عاجزند : « قل الروح من امر ربي » (11)
نفس : نفس نيز دو معنا دارد :
الف ) معني جامعي از قوه ي غضب و شهوت در انسان است که منظور حديث نبوي است :
«اعدي عدوک نفسک التي بين جنبيک » (12)
دشمن ترين دشمنان تو نفسي است که در ميان جان شماست .
ب ) لطيفه ي ذکر شده اي است که حقيقت انسان است . اين نفس به اوصاف مختلف برحسب اختلاف احوال توصيف مي شود . هنگامي که سکون و آرامش داشته باشد و اضطراب آن در اثر مقابله با شهوات از بين رفته باشد به آن « نفس المطمئنه » گفته مي شود و اگر سکون تمام نشده و هم مدافع و هم معترض نفس شهواني باشد به آن « نفس لوامه » گفته مي شود و اگر اعتراض را ترک کرد و مطيع شهوات و انگيزه هاي شيطاني گرديد به آن « نفس الاماره بالسوء » گفته مي شود . منظور از نفس اماره همان نفس به معني اول است که مذموم است در نهايت ذم و به معني دوم محمود مي باشد چون ذات و حقيقت انسان است و عالم به خداوند و ساير معلومات است .
عقل : عقل را نيز دو معناست :
الف ) منظور علم به حقايق علوم است و عبارت است از صفتي عملي که محل آن قلب است .
ب) گاه از آن منظور مدرک علوم است و منظور از آن همان لطيفه است . گاه منظور از آن محل ادراک است :
«فاذن قد انکشف لک ان معاني هذه الاسماء موجوده و هو القلب الجسماني و الروح الجسماني و النفس الشهوانيه و العقل العلمي و فهذه اربعه معان يطلق عليها الالفاظ الاربعه و معني خامس و همي اللطيفه العالمه المدرکه من الانسان . (13)
3 ـ غزالي براي قلب لشکرياني که در ظاهر و باطن هستند معرفي کرده است . لشکريان ظاهر مثل حواس پنجگانه و بدن لشکريان باطن که شهوت و غضب هستند . براي جلب منجيات و دفع مهلکات هر يک نيازمند لشکر ديگرند که همان ادراک است .
فجمله جنود القلب تحصرها ثلاثه اصناف ؛ صنف باعث و مستحث ،اما الي جلب المنافع الموافق کالشهوه و اما الي دفع الضار المنافي کالغضب و قد يعبر عن هذا الباعث بالاراده .الثاني ؛هو المحرک للاعضاء الي تحصيل هذه المقاصد و يعبر عن هذا الثاني بالقدره …و الثالث و هو المدرک المتعرف للاشياء کالجواسيس و هي قوه البصر و السمع و الشم و اللمس ، و هي مبثوثه في اعضا معينه و يعبر عن هذا بالعلم و الادراک و مع کل واحد من هذه الجنود الباطنه و جنود ظاهره و هي الاعضاء المرکبه من الحلم و الشحم و العصب و الدم و العظم . (14)
غزالي از اينجا به بعد نگاه ارسطويي را وارد مباني اخلاقي اش مي کند . در نظر غزالي انسان هر گاه از لشکر علم و حکمت و تفکر کمک بگيرد ،حزب الله است و اگر از لشکر شهوت و غضب ياري بجويد به حزب شيطان مي پيوندد .پس اگر از فکر و حکمت کمک نگرفت و لشکريان غضب و شهوت بر او مسلط شدند يقيناً به هلاکت مي افتد و « خسر خسراناً مبيناً » و اين حال اکثر مردم است که عقلشان مسخر شهوات آنهاست و شيوه هاي مختلف استيفاي شهوات را از آن استنباط مي کنند .
النفس متي استعانت بالعقل و ادبت الحميه الغضبيه و سلطتها علي الشهوه و استعانت باحديهما علي الاخر،تاره بان يقلل مرتبه الغضب و غلوائه و بمخالفه الشهوه و استدراجها ، و تاره بقمع الشهوه و قهرها بتسليط الغب و الحميه عليها و تقبيح مقتضياتها ،اعتدلت قواها و حسنت اخلاقها (15)
شهوت و غضب ، ظاهر و باطن آن ، در حيوانات نيز وجود دارد ولي علم به حقايق مخصوص انسان هاست ، چون علوم کليه ضروري ازخواص عقل است . اما اراده ي انساني که همراه با ادراک عقلي به عاقبت امور و طريق صلاح در آن بر وجه مصلحت اعمال مي شود غير از اراده ي شهوي حيوانات است بلکه ضد آن است .
4 ـ غزالي انسان را مرکب از چهار چيز مي داند . بنابراين ترکيب ، اوصافي براي انسان حاصل مي شود که عبارتند از : سبعيه ،بهيميه ،شيطانيه و ربانيه .
و کل انسان ففيه شوب من هذه الاصول الاربعه اعني الربانيه و الشيطانيه و السبعيه و البهيميه و کل ذلک مجموع في القلب و کان المجموع في اهاب الانسان خنزيرو کلب و شيطان و حکيم . (16)
بايد توجه داشت که تعبيراتي همچون سبع و بهيمه و خنزير و کلب و حکمه همان تعبيراتي است که ابن مسکويه ازآن استفاده مي کرد ولي غزالي تعبير شيطان را اضافه کرده و يک قوه ي اضافي براي انسان نسبت به نظر مسکويه قايل شده است . ظاهراً اين ويژگي را براي انسان از روايات زيادي که در مورد تحريکات شيطان آمده است استفاده مي کند و وصف رباني را که به جاي وصف حکمت و نفس ناطقه ي ابن مسکويه و ارسطو به کار برده از روايات خواطراستفاده نموده است .غزالي نظر خاصي در مورد خواطر دارد که ريشه هاي آن را ولفسن در کتاب فلسفه علم کلام بحث کرده است .
پي نوشتها :
1 ـ خواجه نصيرالدين طوسي ،اخلاق ناصري، تصحيح : مجتبي مينوي ، عليرضا حيدري ، ص 48 .
2 ـ همان .
3 ـ همان ، ص 70 .
4 ـ همان ، ص 108 .
5 ـ همان ، ص 81 .
6 ـ همان ، صص 117 ـ 118 .
7 ـ همان، ص 119 .
8 ـ همان ، صص 112 ـ 115 و ص 121 .
9 ـ همان، ص 235 .
10 ـ ابوحامد محمد غزالي ، احياء العلوم ، ج 1 ، حاشيه السهرودي ، ص 4 .
11 ـ اسراء / 85 .
12 ـ بحارالانوار ، ج 67 / 64 ، ح 1 .
13 ـ همان ، ص 3 ـ 4 .
14 ـ همان ، ج 2 ، ص 5 ـ 6 .
15 ـ همان ، ص 7 .
16 ـ همان ، ص 10 .
17 ـ ولفسن ، هري اوسترين ،فلسفه علم کلام ؛ ترجمه : احمد آرام ، صص 672 به بعد .
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 7