مباني «اخلاق حرفهاي» در نهجالبلاغه (2)
مباني «اخلاق حرفهاي» در نهجالبلاغه (2)
الگوي رفتار ارتباطي حضرت علي(علیه السّلام) در نهجالبلاغه
آنچه تاريخ و نيز نهجالبلاغه در مواجهه حضرت علي(علیه السّلام) با ديگران، به ويژه مخالفان نشان ميدهد، پرهيز ايشان از مواجهه هيجاني و الگوي رفتار ارتباطي قاطعانه است. نمونه مشهود اين مساله كه زبان عام و خاص است، مواجهه حضرت با عمر بن عبدود در جنگ ميباشد. حضرت علي(علیه السّلام) هنگام كشتن وي به دليل اينكه به صورت مباركشان آب دهان مياندازد، درنگ مينمايد و در پاسخ به سؤال او از علت درنگ، ميفرمايند: وقتي آب دهان به سوي من انداختي، خشمگين شدم و ديدم كشتن تو در اين حالت براي آرامش دادن دل و تسكين خشمم خواهد بود و نه براي خدا، بنابراين صبر كردم تا خشمم فرو نشيند و تنها براي رضاي خدا با تو بجنگم.
چون تحقيق حاضر محدود به نهجالبلاغه است، در اينجا شواهدي از اين كتاب ارائه ميشود كه دلالت بر ويژگيهاي رفتار قاطعانه در مواجهههاي ايشان دارد.
1) پرهيز از مواجهه هيجاني
بارزترين و مهمترين نكته در رفتار حضرت پرهيز از برخورد هيجاني است. نمونه بارز و چشمگير آن، صبري است كه ايشان در امر خلافت و مساله خلفاي سهگانه داشتهاند. ايشان در خطبه معروف شقشقيه ،به بيان احساسات خود از ماجراي سقيفه و غصب خلافت پرداختهاند و در ذيل آن فرمودهاند: من رداي خلافت رها كرده، دامن جمع نموده از آن كنارهگيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پا خيزم؟ يا در اين محيط خفقانزا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ پس از ارزيابي درست ،صبر و بردباري را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود. اين خطبه علاوه بر اينكه بيانگر برخورد هوشمندانه حضرت و نه واكنش هيجاني با مساله خلافت ميباشد، بلكه عبارات آن بيانگر احساسات صريح حضرت ميباشد. بيان آرام احساس و بروز آن و عدم سركوب آن از ويژگيهاي فرد قاطع است و البته ادامه خطبه تا انتها نيز جالب توجه است، چرا كه فردي با دادن نامهاي به امام، كلام حضرت را ميبرد و حضرت به پاسخ مسائل ايشان در نامه ميپردازند و در انتها ابنعباس تقاضاي ادامه سخن را از آنجا كه قطع شده بود، ميكند، ولي امام پاسخ ميدهند هرگز اي پسر عباس، شعلهاي از آتش دل بود زبانه كشيد و فرو نشست و اين برخورد امام نشانگر اين مطلب است كه در بيان احساسات افراط نميكنند و مسلط بر خويش و احساسات خويشند و نه احساسات مسلط بر ايشان.
ايشان در موضع ديگر در شكوه از قريش ميفرمايند: به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياوري دارم، نه كسي كه از من دفاع و حمايت كند، جز خانوادهام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، ديده برهم نهادم و با گلويي كه استخوان در آن گير كرده بود، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امري كه تلختر از گياه حنظل و دردناكتر از فرو رفتن تيزي شمشير در دل بود، شكيبايي كردم. ايشان در موارد متعددي به مساله جنگ با معاويه اشاره كردهاند و برخورد سنجيده و خردمندانه خود را در اين مساله مطرح كردهاند: من بارها جنگ با معاويه را بررسي كردهام و پشت و روي آن را سنجيده ديدم، راهي جز پيكار يا كافر شدن نسبت به آنچه پيامبر آورده، باقي نمانده است.
مسأله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آنكه مانع خواب من شد. ديدم چارهاي جز يكي از اين دو راه ندارم: يا با آن مبارزه كنم يا آنچه را محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده، انكار نمايم. و جالب توجه است كه مبناي اين جنگ و رفتار ايشان اصلاً مبتني بر كينه و نفرت از افراد و اثبات حقانيت خود نيست، بلكه از رفتار باطل افراد منزجرند و محبت و عشق به انسان و هدايت او هدف ايشان است، چنانچه در ادامه گفتار ايشان مشهود است كه در پيرامون جنگ صفين ميفرمايند: هر روزي كه جنگ را به تاخير مياندازم، براي آن است كه آرزو دارم عدهاي از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. نهايت تلاش ايشان در جهت اصلاح امور و هدايت افراد و عدم طرد افراد و نااميد شدن از هدايت و اصلاح، مگر به سختي، در مواجهه ايشان با عثمان مشهود است. ايشان ميفرمايند: مردم بر عثمان عيب گرفتند و من تنها كسي از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته و كمتر به سرزنش او زبان گشودم. به خدا سوگند آنقدر از او (عثمان) دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.
2) الگوي رفتاري قاطعيت
مؤلفههاي رفتار قاطعانه يعني صراحت، صداقت، احترام و آزادي را در سيرة عملي حضرت علي(علیه السّلام) جستجو ميكنيم:
يك، صراحت
ايشان در بيان حق چيزي جز حق و خدا را ملاحظه نكردهاند و هرگز به دليل كمرويي يا منافع شخصي يا ملاحظه افراد از گفتن حقي خودداري نكرده و از گفتن صريح و روشن آن حق ناتوان نبودهاند. صراحت ويژگي خاص آن حضرت در نهجالبلاغه است. اين مسأله به خصوص در مواجهه ايشان با افراد خاطي و مسئولين و ناموران خيانتكار قابل مشاهده است. همچنين مواجهه ايشان با عزل و نصب افراد به مناصب مخصوصاً نحوة خطاب ايشان به فرد معزول قابل توجه است. به عنوان مثال ايشان در دلجويي از محمد بن ابي بكر، هنگام عزل از فرمانداري مصر و جايگزيني مالكاشتر به جاي او چنين ميفرمايند: پس از ياد خدا، به من خبر دادند كه از فرستادن اشتر به سوي محل فرمانداري ناراحت شدهاي. اين كار را به دليل كند شدن و سهلانگاري يا انتظار كوشش بيشتري از تو انجام ندادم. اگر تو را از فرمانداري مصر عزل كردم، فرماندار جايي قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسانتر، و حكومت تو در آن سامان خوشتر است.
همانا مردي را فرماندار مصر قرار دادم كه نسبت به ما خيرخواه و به دشمنان ما سختگير و درهم كوبنده بود. و همچنين در نامهاي به عمر بن ابي سلمة مخزومي، فرماندار بحرين، پس از عزلش و نصب نعمان بن عجلان زورقي چنين فرموده است: پس از ياد خدا و درود، همانا من نعمان ابن عجلان زورقي را به فرمانداري بحرين نصب كردم، بيآنكه سرزنشي و نكوهشي براي تو وجود داشته باشد.
تو را از فرمانداري آن سامان گرفتم. به راستي تاكنون زمامداري را به نيكي انجام دادي و امانت را پرداختي، پس به سوي ما حركت كن، بيآنكه مورد سوءظن قرار گرفته يا سرزنش شده يا متهم بوده يا گناهكار باشي كه تصميم دارم به سوي ستمگران شام حركت كنم.
دوست دارم در اين جنگ با من باشي؛ زيرا تو از دلاوراني هستي كه در جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دين از آنان ياري ميطلبم. موارد فوق علاوه بر اينكه بيانگر هشياري امام به امور حكومت و اداره آن ميباشد، بيانگر صراحت ايشان در ارتباط با افراد و بيان روشن حقايق ضمن حفظ حقوق و احترام آنها ميباشد.
دو، صداقت.
صرفنظر از شهادت تاريخ بر صداقت حضرت، در سراسر نهجالبلاغه دو سخن متناقض نمييابيم. در مواضع متعددي حضرت به صداقت خود و هماهنگي حرف و عمل در خود اشاره كردهاند: به خدا سوگند! كلمهاي از حق را نپوشاندم، هيچگاه دروغي نگفتهام، جز به راستي سخن نگويم، هرگز دروغ نگفتم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهستهتر بود ،اما در عمل بر همه پيشتاز بود. اي مردم، سوگند به خدا ! من شما را به هيچ طاعتي وادار نميكنم، مگر آنكه پيش از آن خود عمل كردهام و از معصيتي شما را باز نميدارم، مگر آنكه پيش از آن ترك گفتهام. همچنين ايشان با اشاره به گناه بودن نيرنگ و فريب خود را از هرگونه نيرنگ ظاهرفريبي مبري دانستهاند: سوگند به خدا! معاويه از من سياستمداتر نيست، اما معاويه حيلهگر و جنايتكار است. اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيركترين افراد بودم و هر نيرنگي، گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. خدايا! به تو پناه ميبرم كه ظاهر من در برابر ديدهها نيكو و درونم در آنچه كه از تو پنهان ميدارم، زشت باشد و بخواهم با اعمال و رفتاري كه تو از آن آگاهي، توجه مردم را به خود جلب نمايم و چهرة ظاهرم را زيبا نشان داده، با اعمال نادرستي كه درونم را زشت كرده، به سوي تو آيم تا به بندگانت نزديك و از خشنودي تو دور گردم.
سه، احترام.
سخنان حضرت، نحوة خطابها و عتابها و برقراري ارتباط با افراد حاكي از اين است كه ايشان متوجه قدر و قيمت خويش، همچنين قدر و قيمت انسانها به عنوان مخلوق خداوند، اعم از مؤمن و كافر، دوست و دشمن بوده و حافظ احترام و حقوق خود و غيره بودهاند. اصل انسانيت انسانها مورد احترام بوده و رفتار افراد را مورد نقد و عتاب و خطاب قرار دادهاند و نيز خودشان را ،عليرغم برتري كه به عنوان امام معصوم و رهبر و هدايتگر بر ديگران داشتهاند، به هيچ وجه برتر نديده، با فخر و برتري با ديگران مواجه نشدهاند و به شدت از آن نهي كرده و مواضعي را كه باعث تحقير يا حتي بيانگر تفاوت سطح غير با ايشان ميشده است، صريحاً مورد اعتراض قرار دادهاند. ايشان پس از پيروزي در جنگ جمل ميفرمايند: اما عايشه به هرحال احترام نخست او برقرار است و حسابرسي اعمال او با خداست. و در توصيف خود ميفرمايند: همانا من از كساني هستم كه… نه تكبر و خودپسندي دارند و نه بر كسي برتري ميجويند و نه خيانتكارند. همچنين در ذيل بيان روابط سالم و متقابل رهبر و مردم ميفرمايند: پستترين حالات زمامدار در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايشاند و كشورداري آنان بر كبر و خودپسندي استوار باشد و خوش ندارم در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم و خواهان شنيدن آن ميباشم. من از شما ميخواهم كه مرا با سخنان زيباي خود مستاييد تا از عهده وظايفي كه نسبت به خدا و شما دارم، برآيم و حقوقي كه مانده است، بپردازم. با من چنان كه با پادشاهان سركش سخن ميگويند، حرف نزنيد و چنان كه از آدمهاي خشمگين كناره ميگيرند، دوري نجوييد و با ظاهرسازي با من رفتار نكنيد.
امام به كمترين بياحترامي نسبت به افراد مخصوصاً مؤمنين حساس بودند. اما در عين حال متوجه ارزش و قدر خود به عنوان يك بندة خدا بودند، ايشان در نكوهش كوفيان با اشاره به مدارا و صبر خود بيان ميكنند: من ميدانم كه چگونه بايد شما را اصلاح و كجيهاي شما را راست كرد، اما اصلاح شما را با فاسد كردن روح خويش جايز نميدانم.
چهار، استقلال و آزادي. سيرة عملي حضرت امير(علیه السّلام) حاكي از اين است كه ايشان به مسأله استقلال افراد در روابط و آزادي و حريّت انسانها بها داده و به افراد اختيار و آزادي تنظيم رابطه و انتخاب راه خود را ميدادند، خود و ديگران را به تكلف و اجبار نميانداختند. ايشان در نكوهش از نافرماني كوفيان ميفرمايند: شما زنده ماندن را دوست داريد و من نميتوانم شما را به راهي كه دوست نداريد، اجبار كنم.
همچنين ايشان مردم را از تكلف و اجبار در ارتباط با خود منع مينمودند، ايشان خطاب به دهقاناني كه در سر راه صفين امام را ديدند و پيشاپيش ايشان پياده ميدويدند، فرمود: چرا چنين ميكنيد و آنها گفتند عادتي است كه پادشاهان خود را احترام ميكرديم. فرمود: به خدا سوگند! اميران شما از اين كار سودي نبردند و شما در دنيا با آن خود را به زحمت ميافكنيد و در آخرت دچار رنج و زحمت ميگرديد و چه زيانبار است رنجي كه عذاب در پي آن باشد و چه سودمند است آسايشي كه با آن امان از آتش جهنم باشد.
اصول اخلاقي در رفتار ارتباطي
1) اصل فروتني و مهرباني
طرفين رابطه در هر مقام و موقعيتي كه باشند، اساس ارتباطشان بايد مبتني بر تساوي و نگاهي بدون كبر و غرور و پرهيز از تفاخر و برتريجويي باشد. حضرت در مواضع متعددي از فخر و برتريجويي پرهيز داده، آن را مانع رشد و فزوني و عامل سركشي و فرصتي براي وسوسه و هجوم شيطان و جايگاه بغض و كينه و تنهايي انسان معرفي كردهاند. و قابل ملاحظه است كه حضرت راه شكرگزاري بر نعمت برتري فرد بر افراد ديگر (برتري كه واقعيت دارد و در عالم واقع، هست) را توجه به افراد زيردست (به دور انتقام و تحقير) داشتهاند.
و در روابط نه تنها بايد برتريها را به رخ نكشيد، بلكه بايد فروتن و مهربان بود. حضرت ضمن توصيف مومنين و پـرهيـزگـاران بـه فـروتـني و مهرباني، به پرهيز از تندخويي وبي اعـتنـايي نسبت به مردم زيردست، فروتني و نرمي به آنها امر مينمايند: با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش، در نگاههايت و در نيمنگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار كن تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند و ناتوانها از عدالت تو مأيوس نشوند. مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.
2) اصـل بـخـشـش، خـوشرويي و دقت در اداي حقوق غير
هر اندازه كه حضرت به دقت و توجه در رعايت حقوق ديگران امر نمودهاند، به همان اندازه به عفو و بخشش هنگام مواجهه با تضييع حقوق خود امر كردهاند و از بروز خشم كه واكنشي هيجاني است و هنگام مواجهه با تهديدها و خطرات به طور طبيعي و فطري برانگيخته ميشود، نهي نمودهاند. خشم فرد را به نزاع، دشنام، پرخاش… سوق ميدهد كه همه به تخريب رابطه منجر ميشوند. حضرت به نشان دادن واكنش غيرهيجاني و هوشمندانه دعوت مينمايند (چنانچه بحث شد) و حتي بخشش، به تنهايي سلاحي بسيار مؤثر و كارا معرفي مينمايند. ايشان ضمن نهي از بروز خشم، راههايي غير از بروز خشم را براي نشان دادن عكس العمل معرفي كردهاند: بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار آزار ده.
بدي را از سينة ديگران با كندن آن از سينة خود ريشهكن نما. هرچند كه در مورد دوست و دشمن امر به بخشش و عفو كردهاند و فرمودهاند اگر بر دشمنت دست يافتي، بخشيدن او را شكرانة پيروزي قرار ده، ملاحظاتي در باب دشمنان دارند. اگر برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقرار كن. اگر روي برگرداند، تو مهرباني كن و چون بخل ورزد، تو بخشنده باش. هنگامي كه دوري ميگزيند، تو نزديك شو و چون سخت ميگيرد، تو آسان گير. به هنگام گناهش عذر او را بپذير.
مبادا كه دستورات يادشده را با غير دوستانت انجام دهي يا با انسانهايي كه سزاوار آن نيستند. درشت خويي را با اندكي نرمي بياميز. در آنجا كه مدارا كردن بهتر است، مدارا كن. در جايي كه جز با درشتي كار انجام نگيرد، درشتي كن. در هرحال اصالت با بردباري و بخشش است. بر بخشش ديگران پشيمان نباش و از كيفركردن شادي مكن. از خشمي كه تواني از آن كردي شتاب نداشته باش. گره هر كينهاي را در مردم بگشاي و ريشة هر نوع دشمني را قطع كن. با مردم هنگام ديدار و در مجالس رسمي و در مقام داوري گشادهرو باش و از خشم بپرهيز. بر شما باد، به پيوستن با يكديگر و بخشش همديگر مبادا از هم دوري كنيد و پيوند دوستي را از بين ببريد. ايشان حتي از بروز خشم به صورت دشنام نهي نمودهاند: دشنام را با دشنام بايد پاسخ داد يا بخشش از گناه و به ياران خود در جنگ ميفرمايند: من خوش ندارم كه شما دشنامدهنده باشيد، اما اگر كردارشان را توصيف و حالات آنان را بازگو ميكرديد، به سخن راست نزديكتر و عذرپذيرتر بود. خوب بود به جاي دشنام آنان ميگفتيد: خدايا خون ما و آنها را حفظ كن! بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهي به راه راست هدايت كن تا آنان كه جاهلند حق را بشناسند و آنان كه با حق ميستيزند، پشيمان شده، به حق بازگردند.
دستور حضرت، مبتني بر اصالت حق و هدايت هرچه بيشتر انسانهاست و نه بروز خشم و خشنودي و رضايت سريع الزوال حاصل از ابراز آن. لذا امر به خوشرويي و گشادهرويي مينمايند؛ چرا كه خوشرويي وسيلة دوستيابي است و ماية تأليف دلهاي گريزان مردم و بخشش موجب محبت و جهت ترغيب به بخشش، نيازمندي انسان به بخشش خداوند را به ياد ميآورند. ايشان در واپسين روزهاي حيات در وصيت خود دربارة ابن ملجم ميفرمايند: اگر ماندم، اختيار خون خويش را دارم. اگر عفو كنم، براي من نزديك شدن به خدا و براي شما نيكي و حسنه است، پس عفو كنيد.
آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد؟ همچنين ميفرمايند: اگر گناهي از مردم سر ميزند ، خواسته يا ناخواسته، اشتباهي مرتكب ميگردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.
3) اصل نيكوكاري و خوش رفتاري
حضرت نه تنها از بدي و پيوستن با بدكاران به طور كلي نهي مينمايد و امر به نيكوكاري و پيوستن به نيكان مينمايند، بلكه به بيان برخي از موارد تضييع حق، مانند بدگماني، غيبت، بدگويي و… پرداختهاند كه مفاسد زيادي داشته و در تخريب رابطه بسيار مؤثرند.
4) اصل استقلال و آزادي
حضرت علي(علیه السّلام) ضمن توصيه به حفظ استقلال و آزادي خود در روابط، به عدم ايجاد تكلف و اجبار و محدود ساختن ديگران، امر نمودهاند و ميفرمايند: بنده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است. و در جاي ديگر ضمن برشمردن عواملي براي جلب اعتماد مردم به والي، يكي از عوامل را عدم اجبار مردم به كاري كه دوست ندارند، معرفي نموده و بدترين دوست را دوستي معرفي ميكنند كه انسان براي او به رنج و زحمت افكند. حضرت از سيرة نظري همچون سيرة عملي خود بر حفظ استقلال و آزادي در روابط تأكيد دارند؛ يعني روابط را نبايد چنان تنگ و تكلفآميز كرد كه اختيار و آزادي افراد گرفته شود. در اينجا توجه به اين نكته ضروري و مفيد است كه در اين، همان گونه كه از بيانات حضرت علي(علیه السّلام) به عنوان برترين نماينده آن پس از پيامبر گرامي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشن ميگردد، حفظ استقلال و آزادي در روابط يك اصل است، بلكه اساساً دين و نمايندگان آن، پايهگذار آزادياند و بلكه اساساً هدف دين آزادي انسان از قيد و بند هركس و هر چيز است، مگر خدا. حريت و آزادي انسانها مرهون اجابت دعوت انبياء الهي است، آنجا كه انسان را تنها به بندگي و عبوديت خدا ميخوانند و در نتيجه ريسمان هرچه تقيد و تكلف به غيرحق است، پاره ميكنند و مانع هرگونه بتپرستي و شخصيتپرستي به هر شكل آن ميگردند.
نتيجه
مروري بر نهجالبلاغه نشان ميدهد الگوي رفتار ارتباطي حاكم بر سيره حضرت علي(علیه السّلام) و نيز الگوي رفتاري كه ايشان به كارگزاران خود در مديريت، نظارت و اجرا توصيه ميگردند، قاطعيت در مفهوم جديد روانشناختي است: رفتار توأم با صداقت، صراحت، احترام اصيل متقابل و استقلال فردي، پرخاشگري، سلطهگري و سلطهپذيري هرگز در سيره نظري و عملي آن حضرت ظهور نميكند و بلكه حضرت افراد را از چنين الگوهاي رفتاري برحذر ميكند.
منبع:روزنامه اطلاعات
/خ