مباهله ،به روايت متون کهن
مباهله ،به روايت متون کهن
اشاره:
درتاريخ 23 ساله بعثت پيامبر اکرم و نبي معظّم،روزهاي بسيار مهم و سرنوشت سازي وجود دارد که هريک از رخدادهاي آن به تنهايي براي اثبات حقانيت اسلام، نزد دوست و دشمن کافي است. يکي از اين رويدادهاي مهم و ممتاز«روز مباهله»(1) است که در آن توحيد، نبوّت و امامت در کامل ترين چهره ها جلوه کرده و حقيقت ناب و نوراني خود را نشان داد.دراين واقعه عظيم و رويداد سترگ،مسلمانان به حقايقي پنهان از دين خود دست يافتند و فهميدند که نام نوراني پيامبرخاتم (ص) و خاندان عزيز او در کتاب هاي آسماني پيامبران پيشين آمده و همه انبياي سلف بشارت ظهور او را داده اند. آيا مسلمانان نبايد چنين روزي را جشن بگيرند؟ روزي را که در آن نه تنها اهل کتاب به حقانيت اسلام اقرار و اعتراف کردند،بلکه کتاب هاي آسماني از صحيفه حضرت آدم تا انجيل حضرت عيسي بن مريم(ع)گشوده و قرائت و نام هاي نوراني آل محمد (ص) از متن آن خوانده شده است وچنين حادثه اي شگرف و شگفت تنها يک باردرتاريخ بعثت پيامبر (ص) پيش آمده و هرگزتکرار نشد.
سخني کوچک از حادثه اي بزرگ:
حادثه اي که به نام مباهله در تاريخ اسلام رُخ داد و از برجسته ترين فضائل علي (ع) واهل بيت(ع) و سند حقانيت پيامبراست، مربوط به سال هاي پس از فتح مکه و مکاتبات پيامبراسلام با سران اديان،قبايل و زمامداران براي پذيرش اسلام بود. ازجمله نامه هاي رسول خدا (ص)، نامه ايشان به مسيحيان بود که آنان را به خداپرستي و ولايت خداوند دعوت کرد. هيئت بلند پايه اي ازسوي آنان به مدينه آمد و چون درگفت و گوهاي شفاهي به نتيجه اي نرسيدند، به پيشنهاد پيامبر،مباهله را پذيرفتند. قرآن کريم فرموده است:«فمن حاجّک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين».روز موعود، مصادف با 24 ذي حجّه بود.تعداد مسيحيان را ده ها نفر (تا هفتاد نفر) نقل کرده اند که با هيئتي آراسته و با شکوه وارد مدينه شده بودند. قرار بود در روز تعيين شده، هر دو گروه، طرف مقابل را نفرين کنند که اگر باطل و ظالم اند دچار غضب الهي شوند. مسيحيان چون ديدند پيامبراسلام(ص) تنها با چند تن از نزديکان خود با حالتي سرشار از خشوع آمده است،ازمباهله بيمناک شدند و او را صادق يافتند و با آن حضرت صلح کردند و قراري مبني برپرداخت «جزيه» به حکومت اسلامي امضا کردند که جريان و داستان آن به روايات متون کهن،آن هم عمدتاً از متون غيرشيعي -درهمين مقاله- آمده است.
ويژگي هاي اعجاز مباهله:
داستان مباهله در منابع تاريخي و حديثي فراواني به صورت مفصّل آمده و آن چه گذشت اشاره اي گذرا و کوتاه به آن حادثه فضيلت آفرين بود.(2)مرحوم سيد بن طاووس پس از گزارش مفصّلي که از رويدادهاي اين روز بزرگ مي آورد، شانزده کرامت و معجزه مخصوص اين روز را برشمرده،مي نويسد:«روز مباهله پيامبر اکرم (ص) با نصاراي نجران،روز بزرگي بوده که در بر دارنده چندين معجزه و کرامت است از جمله:
1.دراين روز،خداوند جلّ جلاله براي اوّلين بار باب مباهله را که جدا کننده حق از باطل است،درآيين اسلام گشود،آن گاه که منکران برهان هاي روشن را نپذيرفتند.
2.دراين روز، سر بلندي خداوند و رسول او آشکارگرديد، زيرا نصاراي اهل کتاب واداربه پذيرش ذّلت، پرداخت جزيه وتسليم فرمان و خواست نبوي(ص) شدند.
3.روزمباهله روزي بود که سرا پرده هاي نيرو هاي الهي و قدرت نبوي برافراشته شد و افراد را فرا گرفت.
4.روزمباهله،روزي بود که رسول خدا (ص) از مقامات بلند و اختصاصي اهل بيت (ع) پرده برداشت.
5.روزمباهله،روزي بود که خداوند اين حقيقت راروشن ساخت که امام حسن و حسين(ع) با وجود خردسالي از اصحاب رسول خدا (ص) و کساني که در راه رسالت جهاد کردند، براي مباهله شايسته تر و سزاوارترند.
6.روز مباهله، روزي بود که خداوند اين نکته را آشکارساخت که دخت بزرگوار رسول خدا،حضرت فاطمه زهرا(س) در مقام مباهله،از پيروان و افراد شايسته و مورد عنايت رسول خدا (ص) شايسته تر است.
7.روزمباهله روزي بود که خداوند اين حقيقت را بيان کرد که مولا علي بن ابي طالب (ع)جان و نفس رسول خدا و از معدن ذات و صفات اوست،اراده خدا است و اگر چه اين دو بزرگواراز لحاظ صورت و ظاهر با هم متفاوت هستند اما در باطن و معنا در تمام فضيلت ها، وحدت دارند.
8.روز مباهله،روزي بود که تا آن جا که ما از احاديث و روايات صحيح سراغ داريم هيچ روزي مشابه آن در تاريخ اسلام وجود ندارد.
9.روزمباهله، روزي بود که زبان مدّعيان بسته شدو خداوند آشکار ساخت که اهل بيت (ع) ازتمامي تقرّب جويندگان به او از راه اطاعت و عبادت، نزديک او گرامي تر هستند.
10.روز مباهله، روز تعيين «برهان صادقي» است که خداوند در آيات مقدّس قرآن بدان دستور داده است.
11.روزمباهله براي تصديق صاحب نبوّت از تحدّي و هماورد طلبي قرآن رساتر و دلالت آن از تحدّي رسول اکرم (ص) با قرآن آشکارتراست، زيرا مشرکان در برابر قرآن گفتند: «لو نشاء لقلنا مثل هذا؛ اگر مي خواستيم ما نيز مي توانستيم مشابه آن سخن را بگوييم».-اگرچه سخن آنان مدعا و بهتاني بيش نبود-اما نصارا در برابر مباهله اقدام به انکار آن نکردند و به خاطر ظهور حجّت و نشانه هاي نبوّت تسليم شده و حاضر به مباهله نگشتند.
12.درروزمباهله، خداوند با روشن کردن برتري اهل بيت (ع) که به صفات الهي آراسته بودند،آتش جنگ را خاموش کرد و جان مسلمانان را از رنج جهاد نگاه داشت».(3)سيّد بن طاووس در پايان مي نويسد:«روزمباهله، بزرگ تر از آن است که ما بدان اشاراتي داشتيم زيرا ما فقط بخشي از فضيلت هاي آن را که خداوند ما را بدان رهنمون شده بود، يادآور شديم بنابراين اين روز يکي از بزرگ ترين روزهاي بشارت و گرامي ترين روزهاي نيک بختي است ازاين رو شايسته است که در آن مجالس و محافلي براي تشکر از خداوند و ستايش او -جلّ جلاله- تشکيل گردد و نيز سزاوار است که در اين روز به اندازه عزّت و سربلندي اهل بيت (ع) بدان توجه شده و ازآن تعظيم شود».(4)
معناي لغوي و اصطلاحي مباهله:
در کتاب «سيرت رسول الله» مباهله اين گونه تعريف شده است: «اصل مباهلت آن بود که دو تن يا دو گروه، دعاي بد کنند بر يکديگر،پس هر يکي که ظالم باشد، حق تعالي وي را رسوا گرداند و نعمت و عذاب خود بر وي فرو فرستد و او و ذريّت وي را متأصل بکند و مهلک گرداند».(5)ميبدي در «کشف الاسرار»آن را چنين تعريف کرده: «مباهلت آن بود که دو تن يا دو قوم به کوشش مُستقصي [نهايت کوشش] يکديگر را بنفرينند و ازخداي عزّ و جلّ لعنت خواهند از دو قوم برآنکه دروغ زنان اندو «بهله»
نامي است لعنت را. مباهلت، تباهل و ابتهال در لغت يکي اند و [خدا] خود تفسير ابتهال در عقب لفظ بگفت:«فنجعل لعنة الله علي الکاذبين».(6)در«مجمع البحرين» مباهله، چنين معنا شده است:«مباهله آن است که دو شخص يا دو گروه يکديگر را لعنت کنند از ريشه «بهل» به معناي «ملاعنه»، نفرين کردن،ابتهال و تضرع به درگاه خدا براي دفع بلا ازخود يا نزول بلا برظلم است. و اين کارازديرباز ميان عرب متداول بوده و درچنين اوقاتي مي گفتند:«لعنة الله علي الظّالم منّا؛لعنت خداوند بر فرد ظالم از ميان ما».(7)با تعاريف روشن شد که اصل مباهله آن است که دو نفر يا دو گروه پس از مناظره و استدلال در برابر يکديگر، چنان چه به نتيجه اي که مقبول طرفين باشد، نرسند،و هريک ادعاي کتمان عمدي حق از سوي ديگري را داشته باشد، در اين مرحله دو طرف براي اثبات ادعاي خود مسئله را به خدا واگذار مي کنندو هريک از خدا مي خواهد که اگر ديگري در ادعاي خود عمداً دروغ مي گويد و حق را دانسته، کتمان مي کند، فوراً عذاب را بر او نازل کند تا حق روشن شود و چنان چه اشاره شد، اين آيين در پيش از اسلام نيز در ميان اعراب و ساير اقوام رايج و شايع بوده است. در چنين برنامه اي که يک دستورالهي است خداوند فوراً پاسخ مي دهد تا حجّت را بر مردم تمام نمايد چنان که در روزگار پيامبر پيشين نيز اين مسئله بارها اتفاق افتاده و مخالفانشان با معجزه الهي به عذاب گرفتار آمدند و حق بر همه روشن گرديد،امّا در تاريخ 23 ساله رسالت پيامبرخاتم (ص) تنها يک باراتفاق افتاد و چنان که تفصيل آن خواهد آمد،با مسيحيان نجران درسال دهم هجري بود.
مباهله به روايت تفسير سورآبادي:
تفسيرسورآبادي،تأليف ابوبکرعتيق نيشابوري (م 494 ق.)، پس از تفسير طبري و تفسيراسفرايني،کهن ترين تفسير و ترجمه قرآن به زبان فارسي است که مولّف آن را «تفسير التفاسير» ناميده است. اهميت اين تفسير در درجه اول به لحاظ نثر روان و لطيف آن است و آن از بهترين نمونه هاي نثر ساده،روشن و شيوايي است که از قرن پنجم به جاي مانده است. ابوبکر عتيق نيشابوري به خاطر گرايش هاي اعتقادي و باورهاي مذهبي خود، بسياري از آيات را که در شأن اميرمؤمنان علي (ع) نازل شده و بسياري از هم کيشان خود بدان اقرار و اعتراف داشته اند، با سکوت معنادارخود عبور کرده و يا کساني را در آن فضيلت هاي يگانه شريک و سهيم گردانيده است.باري سورآبادي در ذيل آيه مباهله، تنها به نام حسن و امام حسين(ع) اشاره کرده ونام هاي حضرت علي (ع)و حضرت زهرا(س) را نياورده است. او حادثه اي با آن عظمت را در چند خط کوتاه چنين مي آورد: «چون رسول خدا(ص) اين سخن بگفت: [اين آيه را خواند] به نفس خود بيرون آمد، حسن و حسين (ع) بگرفته، وفْدِ نجران [=هيئت اعزامي مسيحيان] در يک ديگر مي نگريستند و بيرون نيارستند، رفت به مباهلت ازآن که دانستند که محمد (ص) بر حق است».(8)
«تاج التراجم في التفسير القرآن للأعاجم» (=افسرترجمه ها در تفسيرقرآن بر ابن فارسي زبانان) به قلم ابوالمظفّرشاهفور بن طاهربن محمد اسفرايني ازعالمان سده پنجم هجري قمري است.اين تفسيربه نظر آگاهان،دومين تفسير نامه مورخ موجود در قرآن در زبان فارسي مي باشد.اين تفسير به عنوان يک متن کهن فارسي سرشاراز طرائف دقايق زبان و ادب فارسي مي باشد. اسفرايني درداستان مباهله،نام اهل بيت پيامبر(ع) را دقيقاً آورده و آن را با طرفي روايت کرده است.درزير با هم روايت اسفرايني را ازواقعه مباهله مي خوانيم.
روايت «تاج التراجم» از واقعه مباهله:
…و چون پيغمبر(ص) اين آيت بر وفد (هيأت) نجران خواند و ايشان را به مباهلت خواند -يعني به لعنت کردن آن کسي که دروغزن باشد-ايشان گفتند: «تا بازگرديم و بنگريم اندرکار خويش و فردا باز آييم». پس با يک ديگرشدند، «عاقِب» را گفتند: چه بيني؟ گفتا يا ترسا آن [ترسايان مسيحيان] بدانسته ايد که محمد (ص) نبي مرسل است و آن چه حقيقت کارعيسي است شما را بگفت و هرگز هيچ کس با نبّي اي از انبيا لعنت نکردند که نه هلاک شدند،اگرشما نيز [لعنت] کنيد هلاک شويد.اگرچنان است که همي گوييد که به وي ايمان نياريم از بهرآن که با دين خويش الفت گرفته ايم، با وي صلحي بکنيد و با شهرهاي خويش شويد». ديگرروزآمدند ايشان، و پيغمبر (ص) همي آمد و حسن (ع) را بر گرفته و اميرالمؤمنين (ع) حسين (ع) را دست گرفته و فاطمه (س) از پي ايشان همي رفت (ص) پيغمبر همي گفت: «من دعا کنم، شما آمين کنيد!». چون ايشان را ديد، گفت:«من روي هايي [چهره هايي] را همي بينم که اگرازخداي عزّوجلّ بخواهند که کوه را ازجاي خود بردارد، چنان باشد. زينهاربا ايشان مباهلت مکنيد که هلاک شويد و هرگز بر روي زمين هيچ ترسا (=مسيحي) نماند».پس روي به پيغمبرآوردند و گفتند:ما چنان همي بينيم که با تو مباهلت نکنيم (=بريکديگر نفرين نکنيم) و تو را بر دين تو بگذاريم و ما بر دين خويش باشيم. پيغمبر (ص) گفت:«اگر چنان است که از مباهلت همي باز ايستيد، مسلمان شويد تا شما را بوَد آن چه ما را بود،و برشما بود آن چه برما بود». گفتند: ايمان نياوريم!پيغمبر (ص) گفتا:«من با شما حرب (=جنگ) کنم». گفتند: ما را با حرب طاقت نباشد و ليکن ما با تو صلح کنيم بر آن که از سوي ما غزا(=جنگ) نکني و ما را بيمناک نداري و ما را از برزيدن دين باز نداري (=از مسيحي بودن ممانعت نکني) بدان که هر سالي دو هزارحلّه تو را بدهيم؛ هزار اندرماه صفر و هزار اندر ماه رجب. پيغمبر(ص) بر اين جمله با ايشان صلح کرد، گفت:«به آن خداي که جان محمد به فرمان وي است که اگر وفد نجران ملاعنت کردندي،خداي تعالي ايشان را مسخ کردي تا همه خوک گشتندي و آتشي اندر ايشان افتيدي… و سال بر جمله ترساآن (=ترسايان) نيامدي (=به پايان نمي رسيد) که نه هلاک شدندي».(9)
ابوالفضل رشيدالدين ميبدي از دانشمندان بزرگ شافعي و عرفاي بنام قرن ششم هجري است. وي را در فرع مذهبي،پيرو شافعي و در مباحث اعتقادي، بر مذاق اصحاب حديث و به تعبيري سلفي است. در سير و سلوک، بر مشرب عرفا سخن مي گويد و با ارادت خاص از خواجه عبدالله انصارا ياد مي کند، با اين همه، علاقه و محبت او به اهل بيت عصمت(ع) در شاهکار او چشمگير و از خصيصه هاي تفسير اوست. از آن جايي که پيش از همه به نقل خواجه عبدالله انصارا مي پردازد اين تفسير به تعبير خواجه عبدالله انصارا معروف شده است.
مباهله به روايت «کشف الاسرار» ميبدي:
در زير داستان مباهله را به قلم گرم ميبدي مي خوانيم. «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم…ايشان را [ترسايان نجرا] و مهتران ايشان -سيّد و عاقب- گوي بياييد تا خوانيم ما پسران خويش و شما پسران خويش،و ما زنان خويش و شما زنان خويش،و ما به خويشتن و شما به خويشتن، آنگه مباهلت کنيم.«مباهلت» آن بود که دو تن يا دو قوم به کوشش مستقصي يک ديگر را بنفريبند،و ازخداي عزّوجلّ لعنت خواهند از دو قوم برآن که دروغ زنان اند. و «بهله»نامي است لعنت را «مباهلت» و «تباهل»و«ابتهال» در لغت يک اند و تفسير ابتهال را خود [خدا] در عقب لفظ بگفت: «فنجعل لعنة الله علي الکاذبين». گفته اند که روزمباهلت،روز بيست و يکم از ماه ذي حجه بود. مصطفي(ص) به صحرا شد، آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسين(ع) را در بر نشانده و فاطمه(س) از پس مي رفت و علي (ع) از پس ايشان. مصطفي(ص) ايشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمين گوييد. دانشمندان و مهتران ترسايان چون ايشان را به صحرا ديدند بر آن صفت، بترسيدند و گفتند: «ياقوم، إنّا نري وجوها تبتهلوا فتهاکوا و لا يبقي علي وجه الأرض نصرانيّ إلي يوم القيامة؛ [اي قوم! ما اينک چهره هايي را مي بينيم که اگر خدا بلند مرتبه بخواهند که کوهي را از جاي خود برکند،اين گونه خواهد شد پس مباهله مکنيد که به هلاکت مي افتيد و ديگر بر روي زمين تا روزقيامت نصراني باقي نخواهند ماند.] ترسايان آن سخنان را از مهتران خويش بشنيدند،همه بترسيدند و از مباهلت باز ايستادند و طلب صلح کردند و جزيت بپذيرفتند،به آن که هر سال دوهزار حله بدهند،هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب.
مصطفي (ص) با ايشان در آن [توافق نامه] صلح بست. آنگه رسول خدا (ص) گفت: «سوگند به کسي که جان من در دست قدرت اوست اگر مباهله مي کردند به صورت ميمون و خوک مسخ مي شدند…». مصطفي (ص) گفت: «آمده بر هوا ايستاده، اگر ايشان مباهلت کردندي در همه روي زمين از ايشان يکي نماندي» و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفي(ص) و زهرا(س) و مرتضي(ع) و حسن(ع) و حسين(ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم (عبا) برايشان پوشانيد و گفت: «أللهم، إنّ هولاء أهلي؛ پروردگارا اينان خاندان و اهل بيت من هستند». جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد(ص)! و أنا من أهلکم؛ چه باشد يا محمد اگرمرا نپذيري و در شمار اهل بيت خويش آري؟» رسول خدا گفت: «يا جبرئيل و أنت منّا» آنگه جبرئيل بازگشت و در آسمان ها مي نازيد و فخر مي کرد و مي گفت:«من مثلي؟ و أنا في السّماء طاووس الملائکة و في الأرض من اهل بيت محمد؟(ص)؛چون من کيست که در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل بيت محمد (ص) خاتم پيغامبرانم».(10)
مباهله به روايت شرح «ديوان علي (ع)» ميبدي يزدي:
واحدي و قاضي ناصرالدين و زمخشري گويند:چون آيت «فمن حاجّک فيه من بعد ما جاءک من العلم….» نازل شد، مصطفي(ص) قبيله نجران از انصارا مقرّر فرمود که صباح فردا مباهله کنند.روز دگرحسين را در بغل گرفت و دست حسين داشت و فاطمه(ع) از عقب او مي رفت و علي (ع) از عقب فاطمه. و [پيامبر] فرمود:«الّهم هولاء أهل بيتي؛خداوندا؛اينان اهل بيت من اند». چون ابوحارثه -دانشمند ترسايان- ايشان را بديد با ترسايان گفت:«من رويي [چهره هايي] چند مي بينم که اگر از خدا خواهند که کوهي را از جاي خود ببرد، هر آينه چنان شود. زنهار مباهله نکنيد!». ترسايان بترسيدند و دو هزار جامه و سي زره به رسم جزيه، هر سال قبول کردند. و آن حضرت فرمود: «و الذّي نفسي بيده انّ الهلاک قد تدلي علي أهل نجران و لو لاعنوا لمسخوا قردةً و خنازير….؛ به خداوندي که جان من در قبضه قدرت اوست سوگند که هلاکت و نابودي بر سر نجرانيان سايه افکنده است و چنانچه ملاعنه و مباهله کنند،به صورت خوک و ميمون مسخ خواهند شد…».(12)
مباهله به روايت «مصابيح القلوب»:
ابو سعيد حسن بن حسين شيعي سبزواري (واعظ بيهقي) فقيه و متکلم قرن هشتم هجري،معاصر«فخرالمحققين حلي» فرزند علامه حلي و هم روزگار شهيد اوّل، فقيه بزرگ شيعه است. نوشته هاي واعظ بيهقي، همه به زبان فارسي است و از نثر روان و شيوا برخوردار مي باشد. کتاب «مصابيح القلوب» او در53 فصل، در ترجمه و شرح 53 روايت از پيامبر اکرم (ص) است. اين کتاب سرشارازحکايت هاي نغز، خواندني و مواعظ و امثال و حکم مي باشد. اين اثر به همت دکترمحمد سپهري توسط نشر ميراث مکتوب به چاپ رسيده است. با هم روايت مباهله را به قلم زيباي واعظ بيهقي مي خوانيم.
…و رسول(ص) نفس [جان] علي را نفس خود خوانده است که «يا علي! نفسک نفسي و دمک دمي و لحمک لحمي» و در آيه مباهله،حق تعالي نفس علي را نفس رسول خواند. پس علي بهترين خلقان باشد، و قصّه مباهله آن است که ترسايان نجران که احبار و رؤساي ايشان را عاقب، سيّد و عبدالمسيح مي گفتند، پيش رسول (ص) آمدند و ايشان سي تن بودند؛ گفتند: «يا محمد ما تقول في عيسي؛ چه گويي در حق عيسي؟» گفت: بنده اي بود که حق تعالي وي را برگزيده بود». گفتند: پدر او که بود؟ گفت:«حق تعالي او را بي پدر بيافريد». گفتند: هيچ مخلوقي را ديدي که او را پدر نباشد؟ حق تعالي اين آيه فرستاد که «إنّ مثل عيسي عندالله کمثل آدم خلقه من ترابٍ» اين عجيب نباشد که عيسي را پدر نباشد که آدم را پدر و مادر نبود. حق تعالي او را از خاک آفريد. مثل عيسي نزد حق تعالي، مثل آدم است. گفتند: ما اين قبول نمي کنيم و تو را باورنداريم. حق تعالي آيه فرستاد که: اي محمد! هر که خصومت کند با تو در کار عيسي پس از آن که علم اليقين به تو آمد بگو بياييد تا ما پسران خود را بخوانيم و شما پسران خود را و ما زنان خود را، شما زنان خود را و ما نفس هاي خود را و شما نفس هاي خود را (يعني: کساني که را که حکم ايشان، حکم نفس ما بوَد) و اين کفايت است از غايت اختصاص و محبت. چنان که دو دولت در غايت دوستي به جايي رسيده باشند که ايشان متحد شده باشند،اگرچه به صورت دواند،معنا يکي اند.پس خداي را به تضرّع و زاري بخوانيم و لعنت کنيم دروغ زن را ازما و شما؛هر که دروغ زن باشد، عذاب به وي آيد. پس چون براين مقرّر کردند که هر دو طايفه با قوم خود ديگرروزبه صحرا روند و مباهله کنند،اسقف ترسايان قوم خود را گفت: اگر فردا محمد با عامّه صحابه بيرون آيد، با وي مباهله کنيد و هيچ انديشه مداريد که وي بر حق نيست و اگر با خاصّان خود آيد، مباهله مکنيد و مصالحه کنيد.پس ديگر روز، صحابه بر در مسجد جمع شدند، هر يکي به طمع آن که رسول (ص) وي را با خود ببرد. خواجه گفت:«حق تعالي مرا فرموده است تا با خاصّان خود روم». علي را بر دست راست خود بداشت و حسن وحسين را در پيش خود و فاطمه را در پس سر خود، و روي به صحرا نهاد و گفت: نخواهم که يکي ازصحابه با من بيايد. اسقف چون از دورايشان را بديد،گفت: آنان کيستند که با محمد مي آيند؟ گفتند:آن که بر دست راست وي است داماد و پسر عّم وي است. آنکه در پس سر او است،دختر اوست و آن دو کودک نواده ي اويند. اَسقف گفت: زنهار! که مباهله مکنيد و مصالحه کنيد که من روي هايي مي بينم که اگر از حق تعالي در خواهند که کوه ها را زايل کند، مستجاب شود و يک ترسا بر روي زمين نماند، جمله پيش رسول آمدند و صلح کردند بر آن که هر سال هزارحله بدهند و سي زره پسنديده تسليم مسلمانان نمايند. بدين منوال صلح نامه اي نوشته،به منازل خود بازگشتند و پيغمبر (ص) فرمود که: «اگر صلح نکردندي و مباهله کردي،خداي تعالي ايشان را مسخ گردانيده، آتشي بيامدي و همه را بسوختي و برروي زمين يک ترسا نماندي…».(11)
مباهله به روايت «تاريخ يعقوبي»:
ازديگرکتاب هاي تاريخي،«تاريخ يعقوبي» است به زبان عربي، نوشته تاريخ نگار و جهانگرد معروف احمد بن ابي يعقوب بن جعفروهب بن واضح کاتب عبّاسي معروف به يعقوبي.وي ايراني و اصلاً از مردم اصفهان بوده و از نويسندگان بزرگ ايران به شمارمي آمده است. «واضح» نياي يعقوبي ازشيعيان فداکار بوده و جان خود را بر اين کارنهاده است. در شيعه بودن يعقوبي هيچ شبهه اي نيست. مواردي از تاريخ و جغرافياي او بر اين مطالب گواه است.يعقوبي در تاريخ خود، واقعه مباهله را چنين آورده است: و اهل نجران نزد پيامبر(ص) آمدند. سرورشان ابو حارثه بود،پس برپيامبر خدا (ص) وارد شدند و چون درآمدند، ديبا و صليب ها را آشکار ساختند و با وضعي داخل شدند که هيچ کس با آن وضع وارد نشده بود. پس رسول خدا (ص) گفت:آنان را واگذاريد. آن گاه رسول خدا را ديدارکردند و روز را با او بحث کردند. پس ابوحارثه گفت: اي محمد! درباره مسيح چه مي گويي؟ گفت: «او بنده خدا و پيامبراوست». پس گفت اي ابوالقاسم!خدا ازآن چه گفتي برتر است، او چنين و چنان است. و درباره ايشان [اين آيه] نازل شد: «و هر کس که پس از فرا رسيدن علم [وحي] به تو درباره [عيسي] با تو محاجّه و ستيزه کند، بگو تا ما پسران مان و شما [هم] پسران تان، ما زنانمان و شما هم زنانتان ما خويشان نزديک و شما هم خويشان نزديک خود را بخوانيم. سپس به [درگاه خداوند] تضرّع کنيم و بخواهيم که لعنت الهي بر دروغگويان فرود آيد».[آل عمران، آيه 61]پس به مباهله راضي شدند و چون بامداد رسيد،ابوحارثه گفت: ببينيد چه کسي با او آمده است. و رسول خدا (ص) در حالي که دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه(ع) پشت سر و علي بن ابي طالب (ع) پيش رويش بودند، بيرون آمد. «عاقب» و «سيّد» نيز همراه دو پسر خود در حالي که به مرواريدها و زيورها آراسته و پيرامون ابوحارثه را فرا گرفته بودند، بيامدند.
پس ابوحارثه گفت: همراهان او کيستند؟ گفتند: پسر عمويش و اين دخترش و اين دو پسران او هستند. پس رسول خدا (ص) روي دو زانوي خود ايستاد، سپس رکوع کرد.
پس ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان به دو زانو ايستاد که پيامبران براي مباهله ايستند. پس «سيّد» گفت: اي ابوحارثه! براي مباهله نزديک رو! ابوحارثه گفت: همانا من مردي جسور و قوي دل را براي مباهله مي بينم و به راستي که بيم آن را دارم که در [ادعاي] خود راستگو باشد. و اگر راستگو باشد سالي نگذرد که يک نفر ترسا دردنيا نماند [ريشه آيين مسيح برآورده شود] ابوحارثه گفت: اي ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمي کنيم ليکن به تو جزيه مي دهيم. پس رسول خدا (ص) بردو هزار جامه قيمتي -هرکدام ارزش چهل درهم-با آنان صلح کرد… .(13)
اعمال روزمباهله:
براي تعظيم و تکريم و بزرگداشت چنين روزي، اعمال و آداب خاصي وارد شده است که به چند مورد آن اشاره مي رود. علاقمندان خود مي توانند به کتاب هاي دعا مثل «اقبال الاعمال» و «مفاتيح الجنان» و ديگر کتب مراجعه کنند و بهره مند شوند.
1.غسل:که به نيت روز مباهله انجام مي گيرد و دراحاديث و کتب فقهي تأکيد خاصي بر آن شده است.
2.پوشيدن لباس پاکيزه.
3.معطرکردن.
4.روزه:در اين باره به صراحت دستور داده شده که به عنوان شکرگزاري روزه بگيريم،زيرا خداوند با پشتيباني پيامبرخود، حقانيت آن حضرت،عظمت اهل بيت(ع) و يگانگي اميرمؤمنان با پيامبراسلام (ص) را به ما فهماند و دشمنان و مخالفان را سر افکنده کرد.
5.نماز:چند نماز دراين رابطه وارد شده که عمدتاً دو رکعتي مي باشند که ما به يکي از آن ها اشاره مي کنيم: دو رکعت نماز بخوان و پس ازنماز 20 مرتبه استغفار بگو.پس از استغفار،دست ها را به سوي آسمان بلند کرده،نگاهت را به آسمان متوجه کن و دعايي را که دراين خصوص وارد شده بخوان.
6.دعا:براي اين روز شريف،سه دعا نقل شده که يکي از آن ها براي ما خيلي آشنا است و آن دعايي است که در سحرهاي ماه مبارک رمضان نيز خوانده مي شود.(14)
پي نوشت ها:
1.اسرارمباهله،محمدرضا انصارا، صص 255-257.
2.فرهنگ غدير،جواد محدثي، صص 526-528.
3.اقبال الاعمال، سيد ابن طاووس، ج2، ص 479-481.
4.همان،ص482.
5.سيرت رسول الله، انشاي رفيع الدّين اسحاق بن محمد همداني، به تصحيح اصغر مهدوي،ج1،ص514.
6.کشف الاسرار، امام ميبدي، به اهتمام علي اصغرحکمت، ج2،ص147.
7.مجمع البحرين طريحي به نقل از فرهنگ غدير، جواد محدثي، صص 526-527.
8.تفسيرسورآبادي، ابوبکر عتيق نيشابوري، به تصحيح سعيدي سيرجاني، ج1، ص290.
9.تاج التراجم في تفسير القرآن للأعاجم، به تصحيح نجيب مايل هروي و علي اکبر الهي خراساني،ج1،صص 371-372.
10.کشف الأسرار و عدّة الابرار، ح2، صص 151-152.
11.مصابيح القلوب، ابوسعيد حسن بن حسين شيعي سبزواري، به تصحيح دکتر محمد سپهري،صص 205-207.
12.شرح ديوان امام علي (ع)، قاضي کمال الدّين ميبدي يزدي (909هجري قمري) به تصحيح حسن رحماني و سيد ابراهيم اشک شيرين، صص 180-181.
13.تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ترجمه دکتر محمد ابراهيم آيتي، ج1، صص 450-451.
14.اسرار مباهله، محمد رضا انصارا، صص 258-260.
منبع:نشريه موعود،شماره 106