متفکران غربی و دین
انتظار بشر از دین در اندیشه دینی غرب، سه مقطع تاریخی پیش از قرون وسطاء عصر رنسانس و عصر جدید و دوران معاصر را سپری کرده است. این مسأله در دوران پیش از قرون وسطا (مانند یونان و روم باستان) کمتر مورد توجه بوده است. مسیحیان در قرون وسطا، انتظارات گسترده ای از دین مسیحیت داشتند و حاکمیت دین را بر تمام شؤون فردی و اجتماعی پذیرا بودند. آنها با گره زدن و همبستر کردن فلسفه و الهیات و سازگاری عقل و وحی، گستره وسیعی را برای دین ادعا کردند، و حتى محتوای کتاب مقدس را بدون نیازمندی به عقل و فلسفه، حداکثری پنداشتند. ژیلسون (۱۸۸۴-۱۹۷۹) فیلسوف فرانسوی، در این زمینه می گوید: «گروهی از متألهان مسیحی، وحی را جانشین همه معارف بشری – اعم از علوم تجربی، اخلاقی و ما بعد الطبیعه – میدانستند و بر این باور بودند که خداوند با ما سخن گفته است و آنچه برای رسیدن به رستگاری لازم است، در کتاب مقدس آورده است؛ به همین دلیل، باید و صرفا شریعت را آموخت و حاجت به چیز دیگری، از جمله فلسفه نیست.» (اتین ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطا، شهرام پازوکی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران، ۱۳۷۱ ش، ص ۲و 5.)
رنسانس و عصر جدید، دوران دگرگونی علمی و فلسفی و نگرش نوین به انسان و جهان طبیعی و خدا بود. رفتار و عملکرد کلیسا و نیز تعارض به وجود آمده میان علوم جدید از سوی گالیله، نیوتن، داروین و … با آموزههای کلیسا در باب تثلیث و گناه ذاتی، باعث شد تا انتظارات حداکثری از دین مسیحیت به انتظارات حداقلی بیانجامد. لوتر با مراجعه به کتاب مقدس، بیش از هر چیز، انتظار دگرگون شدن انسان – نه به دست آوردن مجموعه ای از معلومات – را داشت. تبدیل عقل کلی فلسفی، به عقل جزئی و حسابگری و تغییر روابط کیفی و تبیین غایت انگاری به روابط کمی و ریاضی در علوم نیز، بر این خواستهای حداقلی از دین تأکید ورزید. مثلا گالیله وقتی با تعارض زمین مرکزی در مسیحیت، با زمین گردشی در علم مواجه شد، به تفکیک علم از دین حکم راند و بر این باور شد که متون دینی، نه از حقایق علمی، بلکه از معارف معنوی که به کار رستگاری انسان می آید، سخن می گوید، البته دینداری گالیله او را بر آن داشت تا عقل و طبیعت را همانند متن مقدس، دو راه هم تراز و رهنمون به خداوند معرفی کند.
تفسیر مکانیک وار نیوتن در نیمه دوم قرن هفدهم و نظریاتی مانند: حساب جامعه و فاضله و قوانین سه گانه نیوتن، جهان را به ماشین پیچیده ای تبدیل کرد و نقش خداوند را در طبیعت کمرنگ و به صورت ساعت ساز لاهوتی (یعنی ساعت سازی که تنها ساعت می سازد و در مدیریت آینده ساعت نقشی ندارد) در آورد، که تنها در سازندگی جهان طبیعت- نه پروردگاری و ربوبیت آن – مؤثر است، ولی هنوز کارکرد خداوند در آفرینش جهان و دخالت خداوند در حوزه مجهولات علمی به عنوان خداوند رخنه پوش یعنی خدایی که تنها در پدیده هایی که علم کشف نکرده، دخالت دارد و در پدیده هایی که علم کشف کرده، تدبیر و دخالتی نمی کند) پایدار بود. اما تحلیل ریاضی مکانیک حرکات سیارات توسط لاپلاس، خداوند رخنه پوش و دخالت خداوند در حوزه مجهولات را نیز منتفی ساخت و انتظارات برخی از متفکران غربی از دین، به سردی گرایید. هر چند برخی از روشنگران و اصحاب نهضت رومانتیک، در همان انتظارات حداقلی باقی ماندند؛ مانند کانت (فیلسوف برجسته آلمانی قرن ۱۸) که کارکرد دین در ضمانت اجرایی اخلاق، و فریدریک شلایرماخر (متوفای ۱۸۳۴ میلادی)، تجربه دینی و احساس اتکا به موجود مطلق را پذیرفتند. طرح نظریه تبدل انواع و ترانسفورمیسم داروین و اصولی مانند تنازع بقا و انتخاب طبیعی، پیامدهای کلامی مانند معارضه با حکمت صنع، تعارض با اشرفیت انسان، چالش اخلاق تکاملی با اخلاق دینی و ناسازگاری با کتاب مقدس مسیحیت را پدید آورد، که رمق از دین مسیحیت زدود، و جان تازهای به الحاد و فلسفه های ماتریالیستی بخشید و نفی هر گونه انتظار از دین را به ارمغان آورد. شکاکیت میوم، تفکیک نومن (واقعیت) از فنومن (ادراکات ذهنی) کانت در قرن هجدهم، نسبی گرایی و روان کاوی فروید در قرن نوزدهم، بی معنا خواندن و غیرشناختاری دانستن گزارههای دینی پوزیتویستها و تجربه گرایان افراطی و فیلسوفان تحلیل زبانی در قرن نوزدهم و بیستم، دیدگاه انتظارات سلبی از دین را مبناسازی کردند.
ناگفته نماند که با وجود وضعیت پیش گفته، متفکران فراوانی از مغرب زمین با نگاه کارکردگرایانه، به تأثیر روانشناختی و جامعه شناختی دین توجه داشتند. امیل دورکیم (۱۸۵۷-۱۹۱۷) جامعه شناس فرانسوی، وفاداری به اعضای جامعه و یاویلهم وونت (۱۸۳۲-۱۹۲۰) روان شناس آلمانی، کارکرد از خود گذشتگی افراد را به دین نسبت دادند. و یا ماکس وبر (۱۸۶۴ – ۱۹۲۰) جامعه شناس آلمانی، بر نقش مؤثر اخلاق پروتستانی (یعنی اخلاقی که مذهب پروتستان معتقد است در ایجاد توسعه سرمایه داری جدید تأکید ورزیدند. فروید با همه بی مهری ها به دین می گوید: «من پرورش و تربیت مذهبی را به عنوان مبنای نظم زندگی اجتماعی بشری، روشی لازم میدانم، البته گمان نبرید که من خود به این اصول یعنی مذهب ایمان دارم، نه، هیچ گونه ایمان و تعصبی از آن گونه که در مؤمنین وجود دارد، در من موجود نیست؛ اما به خاطر مصالح و مقتضیاتی، آنها را معتبر دانسته و به آنها عمل می نمایم» یونگ، روانشناس و همکار و منتقد فروید می نویسد: «به همین علت، کاملا متقاعد شده ام که اعتقادات و مناسک دینی لااقل از لحاظ روش بهداشت روانی، اهمیت خارق العادهای دارند. اگر مریضی که در چنین وضعی قرار دارد، یعنی یک فرد کاتولیک عامل به تکالیف دینی باشد، من بدون استثناء به او توصیه می کنم که آیین اقرار به گناه و تبرک به نان و شراب را رعایت کند، تا از برخورد با یک تجربه مستقیم که ممکن است برای او طاقت فرسا باشد، خود را حفظ کند.» اریک فروم و بسیاری از فیلسوفان الهی اگزیستانسیالیسم و برخی از فیلسوفان تحلیل زبانی (مانند ویتگنشتاین) با همین شیوه به انتظارات کار کردی از دین اعتراف کردند. ولی جملگی بر انتظارات حداقلی پایدار ماندند.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390