بررسی تحلیلی اختلاف آیت الله مصباح و هاشمی رفسنجانی (1)
مجتهدی که یکی ازبیشترین امضاها راپای بیانیههای جامعه مدرسین داشت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تا قبل از دوران دوم خرداد برای خیلیها شناخته شد نبود و ایشان را تنها به عنوان یکی از مبارزین نهضت انقلاب، از اعضای جامعه روحانیت مبارز و عضو ستاد انقلاب فرهنگی در دهه60 می شناختند. اما در دوران 8 ساله حاکمیت دوم خرداد و با توجه به هجمه های فکری و اعتقادی توسط جریانات استحاله شده و روشنفکرنماهای نوظهور، آیت الله مصباح یزدی در قامت مهمترین و بزرگترین مدافع حریم اعتقادی اسلام و انقلاب اسلامی به مخالفت با افکار انحرافی آنان پرداخت. حضور در سنگر نمازجمعه به عنوان سخنران پیش از خطبه ها و راه اندازی اردوهای طرح ولایت به ابتکار موسسه امام خمینی، باعث ایجاد موجی برای دفع از اعتقادات اسلامی و انقلابی و شکل گیری جبهه ای قوی و مستحکم در برابر هجمه های آن سالها شد. همت و تلاش موفق آیت الله مصباح یزدی در این عرصه توسط رهبر معظم انقلاب مورد توجه قرار گرفته و ضمن ستودن تلاش و حجم خدمات این عالم برجسته، ایشان را پرکننده خلأ علامه طباطبایی و شهیدمطهری برای نسل حاضرمعرفی کردند. از سوی دیگر و از جانب جبهه مخالف، هجم سنگینی از تخریبها و توهینها نثار آیت الله مصباح یزدی شد. از تقطیع و تحریف سخنان ایشان گرفته تا زیر سوال بردن سابقه مبارزاتی و انقلابی ایشان. شبهاتی که بارها و بارها جواب داده شد، اما شنیده نشد.
آخرین نمونه این تخریبهای تکراری ، انتساب حرام بودن مبارزه با رژیم شاهنشاهی به آیت الله مصباح توسط هاشمی رفسنجانی است. آنچه در ادامه می آید تلاشی برای ارائه تصویری واقعی از فضای فکری و مبارزاتی آیت الله مصباح یزدی و حجت الاسلام هاشمی- با محوریت نوع نگاه آنها به سازمان مجاهدین خلق(منافقین)- در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بررسی علل اختلافات آنهاست. گفتنی است این مطلب تفصیلی در سه بخش منتشر میگردد:
روایتی نادرست و تکراری
چندی پیش پایگاه اطلاعرسانی هاشمی رفسنجانی خبر دیدار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با خانواده شهید قدوسی را منتشر کرد. نکته مهمتر این خبر، اظهارات هاشمی رفسنجانی علیه آیتالله مصباح یزدی بود که با مطلع «برخیها با تقلب انقلابی شدهاند» آغاز شده بود و در آن ادعاهای تکذیبشده قدیمی را مطرح کرده بود. حجتالاسلام والمسلمین هاشمی در این دیدار، خاطرهای از دیدار خود با آیتالله مصباح تعریف کرد که در آن، آیتالله مصباح یزدی از همکاری با مبارزین استنکاف کرده بود و عدم همکاری آیتالله مصباح با مبارزین، منجر به قهر دهساله رهبر معظم انقلاب با او شد! سایت آقای هاشمی رفسنجانی در این خصوص نوشته است:
«دو نفری -به اتفاق آقای خامنهای- صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من این مبارزه را حرام میدانم! به جامعه مدرسین هم گفتهام، مبارزه با شاه حرام است! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن!… رهبری از سال 46 تا سال 57 با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد!»[1]
در پی این اظهارات هاشمی، رسانههای نزدیک به وی این خاطره را به نقل از او بازنشر کردند و موجی علیه آیتالله مصباح یزدی به راه انداختند. این در حالی بود که پس از انتشار این خبر، یکی از گردانندگان رسانههای نزدیک به هاشمی رفسنجانی، در صفحه اجتماعی خود نوشت که آیتالله هاشمی رفسنجانی در بیان این خاطره از آیتالله مصباح نیز نام برده است، اما در خبر رسمی این نام حذف شده است. اظهارات مدیر مسئول این سایت خبری بازتاب گستردهای در رسانههای ضدانقلاب و معاند با نظام داشت.
اسناد شهادت میدهند!
در مقابل موج ایجادشده جدید، برخی مورخین و سیاسیون واکنش نشان دادند و این قبیل اظهارات را تحریف تاریخ دانستند. یکی از برجستهترین اشخاص سیدحمید روحانی، نویسنده کتاب «نهضت امام خمینی» و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود. وی در این خصوص گفت:
«اظهارات آقای هاشمی اگر درباره آیتالله مصباح بوده باشد، واقعیت ندارد چرا که درباره سابقه مبارزاتی ایشان چندین جلد کتاب نگاشته شده است و حتی اسناد زیادی از سوی ساواک درباره آقای مصباح منتشر شده است. واقعا این اظهارات از آقای هاشمی درباره آقای مصباح بوده باشد، عجیب است چرا که خود ایشان هم میدانند که آقای مصباح از شاگردان ممتاز و مبارز حضرت امام بود که از آغاز نهضت مبارزه، امام را یاری کرد… آیتالله مصباح از ارکان اصلی جامعه مدرسین بوده و هستند و در تمام رخدادهای مبارزه نقش خود را به خوبی ایفا کردند و این که آقای هاشمی حرف دیگری میزند، اشتباه است. یکی از اختلافات آقای مصباح و هاشمی درباره سازمان مجاهدین یا همان سازمان منافقین بود. آیتالله مصباح بنا به بصیرتی که داشتند، حمایت از سازمان مجاهدین (منافقین) را حرام میدانستند اما آقای هاشمی در برههای برخلاف نظر آقای مصباح بعضا از این گروه حمایت میکرد. لذا آقای مصباح حمایت از این سازمان را حرام میدانست، نه مبارزه با شاه را… وقتی نشریه بعثت منتشر میشد، آقای مصباح به دلیل آن که این نشریه را آلوده به تفکرات آقای شریعتمداری میدانست تصمیم گرفت نشریه انتقام را منتشر کند که در این زمینه اصطکاک بین آقای هاشمی و مصباح به وجود آمد و بعدها مشخص شد که نظر آقای مصباح درست بوده است. درباره حمایت از سازمان مجاهدین نیز همین طور شد و مشخص شد که تحلیل آیتالله مصباح درباره این گروه چقدر دقیق بوده است.»
سیدحمید روحانی همچنین امضای آیت الله مصباح پای بیانیه ها و اعلامیه های طلاب و فضلای حوزه در سالهای پس از سال 46 را دلیلی دیگر بر رد ادعای هاشمی مبنی بر تحریم مبارزه توسط ایشان عنوان کرده و میگوید: «که ایشان در سال 1349 پس از رحلت آیة الله حکیم اعلی الله مقامه در تلگرامی که نسخه ای از آن را اکنون می بینید مرجعیت امام را تأیید می کنند آیا ایشان مبارزه با شاه را حرام می دانستند و مرجعی را که طلایه دار مبارزه با شاه است تأیید کردند؟! آیا ایشان در سال 48 مبارزه را حرام میدانستند و در سال 49 در استواری مرجعیت امام می کوشند؟ آقای هاشمی در این نسبتی که به آقای مصباح می دهد که مبارزه با شاه را حرام می دانست صد درصد نادرست می گوید. البته موضعی که آقای مصباح گرفته اند درباره اصل خاطره نیست ایشان درباره جایگاه مجاهدین در آن زمان اظهار نظر کرده اند.
اتفاقا آقای هاشمی هم در خاطراتش به این مسئله اشاره می کند. آقای هاشمی می گوید که آقای مصباح با چپی ها و مجاهدین مشکل دارد. این نکته را هم عرض کنم که در روزی که این تلگرام در تأیید مرجعیت امام امضا می شد ، رژیم شاه همه تلاشش برای بازداشتن روحانیت از حمایت از امام بود. حتی وقتی رژیم شاه متوجه شد که روحانیت تصمیم گرفته برای حمایت از مرجعیت امام سه سال زندان را به جان بخرد، آیت الله سعیدی را در زندان به شهادت رساند و سند کشتن ایشان را به آیت الله مطهری نشان داد. در کتاب نهضت امام و دفتر نخست سندهای متناقض ساواک درباره مرگ سعیدی را آورده ام. ساواک آن سندها را به آیة الله مطهری نشان داد تا به روحانیت بفهماند این بار برخورد ساواک تنها زندان نیست خطر مرگ است آیة الله مصباح در چنین شرایطی تلگرام تأیید مرجعیت امام را امضا کردند.»[1]
همچنین سال 87 و پس از مطرح شدن چندینباره شایعات اینچنینی علیه آیت الله مصباح توسط علی اکبر محتشمی پور، سیدمحسن صالح مدیر سیاسی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که تدوین مجموعه 8 جلدي “جامعه مدرسين از آغاز تاكنون” را نیز در کارنامه داشت طی مصاحبهای اعلام کرد: «بر خلاف ادعاي محتشمي پور كه مي گويد “آيت الله مصباح يزدي از سال 43 و در اوج قيام مردمي عليه رژيم منحوس پهلوي هيچ نقشي در نهضت امام خميني (ره) نداشته و صرفا به درس و بحث هاي علمي پرداخته است”، بيانيههاي مدرسين حوزه علميه قم در طول سال هاي 42 تا 57 نشان مي دهد آيت الله مصباح يزدي بيش از برخي چهرههاي فعال سياسي پاي بيانيههاي اين تشكل را امضاء كرده است. از مجموع 107 بيانيه جامعه مدرسين حوزه عمليه قم، 60 بيانيه به صورت جمعي صادر شده و فاقد امضاء است اما از ميان 40 بيانيه داراي امضاء، آيت الله مصباح يزدي 16 بيانيه را امضاء كرده است؛ در حالي كه آقاي هاشمي رفسنجاني 6 بيانيه، آقاي قدوسي 11 بيانيه و شهيد مفتح نيز 6 بيانيه را امضاء كرده اند و اين نشان مي دهد آيت الله مصباح يزدي بعد از آقاي خلخالي كه 20 بيانيه را امضاء كرده بود، نقشي پررنگ در زمينه صدور بيانيههاي انقلابي داشته اند.
اولين بيانيه كه آيت الله مصباح يزدي امضاء كرد، مربوط به بازداشت امام خميني (ره) در سال 42 بود كه در هشتم مهر ماه صادر شد و ايشان در اسفند همان سال در خصوص زنداني شدن امام و آقاي قمي براي نخست وزير وقت تلگراف فرستاد. آيت الله مصباح يزدي در دي ماه سال 43 بيانيه مربوط به وظيفه وعاظ و سخنگويان مبني بر روشنگري در خصوص بازداشت امام و ياران ايشان را امضاء كرد؛ در بهمن همان سال نيز براي امير عباس هويدا نخست وزير وقت نامه سرگشاده فرستاد و نسبت به اوضاع نابسامان كشور تذكر داد و در فروردين ماه سال 44 براي پيگيري نامه خود و وضعيت امام راحل (ره) بار ديگر در سال 44 براي نخست وزير نامه فرستاد. آيت الله مصباح يزدي همچنين در مهر ماه سال 44 بعد از انتقال امام (ره) از تركيه به نجف بيانيه جامعه مدرسين را امضاء كرد و در 30 بهمن در نامه اي به هويدا از او در اين زمينه سئوال مي كند.
در فرودين سال 45 در اعتراض به دستگيري جمعي از علما و مراجع ايران و عراق بيانيه جامعه مدرسين را امضاء كرده و در همين رابطه بلافاصله تلگرافي براي چند تن از روحانيون دستگير شده (آذري قمي، رباني شيرازي و منتظري) ارسال كرد. “بعد از رحلت آيت الله حكيم كه بحث مرجعيت پس از ايشان مطرح شد، آيت الله مصباح يزدي در 14 خرداد 49 همراه با جمعي از مدرسين حوزه علميه قم تلگرافي منتشر مي كنند كه در آن از امام خميني (ره) به عنوان مرجع تقليد شيعه ياد مي كنند كه اين اقدام زمينه صدور اعلاميه در اعلام مرجعيت مرجعيت آن حضرت شد.
در سال 56 كه مبارزات مردمي عليه رژيم گذشته به اوج خود رسيد، آيت الله مصباح يزدي در 22 دي ماه بيانيه اي در اعتراض به فاجعه 19 دي (مصادف با 29 محرم 1398 هجري قمري) امضاء كرد و در 16 فروردين ماه سال 57 همراه با جمعي از مدرسين حوزه علميه قم، بيانيه اي در خصوص فجايع يزد صادر كردند و امضاء ايشان پاي بيانيه اين جامعه درباره مسائل سياسي روز كه 25 فروردين ماه سال مذكور صادر شد، مشاهده مي شود. آيتالله مصباح يزدي در 18 آذر سال 57 تلگرافي را براي ژیسكاردستن رئيس جمهور وقت فرانسه فرستاد و با اشاره به حضور امام خميني (ره) در آن كشور به وي تذكر داد كه ايشان نماينده ملتي 35 ميليون نفري است و بايد از ايشان بخوبي مراقبت شود كه اين نامه در تاريخ ثبت شده و عجيب است آقاي محتشمي پور كه خود را فردي مطلع از تاريخ و نزديك به معمار كبير انقلاب ميداند مدعي ميشود آيتالله مصباح يزدي حركتي در راستاي اهداف انقلاب اسلامي نداشته است.»[2]
بدین ترتیب به نظر میرسد متکلم وحده بودن در عرصه تاریخ، خاطرهسازیهای پیاپی و در کنار آن، اغراض شخصی و جناحی، آقای هاشمی رفسنجانی را به ورطهای انداخته که هر از گاهی با تحریف تاریخ، داستانی را به اسم خاطره نقل میکند و سعی در اثبات خود و نفی دیگران دارد. یک روز خاطره مخالفت امام با پخش شعار مرگ بر آمریکا، روزی خاطره دستور امام مبنی بر اعدام فرماندهان سپاه و روز دیگری خاطره مقابله آیتالله مصباح با مبارزین! به هر روی شیوه صحیح مقابله با این نوع خاطرهسازیها و تحریف تاریخ در راستای منافع شخصی، چارهای جز روایت مستند و مستدل تاریخ ندارد.
برچسب مخالفت با مبارزه؛ بهای عدم حمایت از مجاهدین خلق به پیروی از امام
اتهام مطرحشده از سوی آقای هاشمی، موضوع جدیدی نیست و اتفاقا از طرف همفکران و نزدیکان او نیز بارها مطرح و بارها پاسخ داده شده بود. اصل قضیه آن است که طرح این اتهامات، صرفا جنبه سیاسی دارد و مدعیان در پی حقیقت نیستند، به عنوان نمونه تنها به همین ادعایی که علیه آیتالله مصباح مطرح شده است، در طول سالیان گذشته به کرات پاسخ داده شده است، لیکن در میان مدعیانِ شعار «دانستن حق مردم است» گوش شنوایی وجود ندارد و پس از گذر چند صباحی که آبها از آسیاب افتاد مجددا طرح موضوع میکنند.
به طور مثال در سال 1384 مهدی کروبی، یکی از سران فتنه که به خاطر اقدامات براندازانه سال 88 هماکنون در حصر به سر میبرد، با ادبیاتی سخیف و هتاکانه همین اتهام را علیه آیتالله مصباح طرح کرده بود و اتفاقا تنها سند ادعای او نیز همین خاطره و تکروایت آقای هاشمی بود. کروبی در مصاحبه با روزنامه اصلاحطلب شرق تمامی سوابق پیش از انقلاب آیتالله مصباح را زیر سوال برد و اظهار داشت آقای مصباح از پیش از انقلاب با ولایت فقیه مخالف بود:
«…در آن سالها فشارها نيز افزايش يافته بود. در آن جمع دوستانه صحبت از مبارزين شد. چند نفر از دوستان كنونى، همچون آقاى موسوى خوئينیها در آن جلسه حضور داشتند. از دوستان قديمى صحبت شد. من رو كردم به جناب آقاى هاشمى رفسنجانى. پرسيدم از آقاى مصباح اصلا خبرى نيست. نه يك اعلاميهاى منتشر میكند، نه يك سخنرانى. هيچ اثرى از ايشان نيست، در حالى كه آن اوايل ايشان بالاخره حضور داشت، در جلسات ما بود. بعضى اوقات جلسات در خانه ما به كرات تشكيل مىشد. وقتى اين سوال را از هاشمى كردم، او گفت: مگر شما خبر نداريد آقاى مصباح چگونه شده است؟ گفتم: نه! آقاى هاشمى گفت: آقاى مصباح به كلى از حركت نظام و انقلاب و مبارزه برگشته است. آقاى هاشمى در ادامه از يكى از بزرگان نظام كه من الان از ذكر نامشان خوددارى مىكنم [منظور حضرت آیتالله خامنهای است] اسم بردند. آقاى هاشمى میگفت شبى در قم بوديم و من به ايشان گفتم كه خوب است فردا برويم و صبحانه را در منزل آقاى مصباح بخوريم. صبح روز بعد وقتى رفتيم با آقاى مصباح صحبت میكرديم، ديديم ايشان به كلى تمام كارهاى ما و مبارزات را غلط میداند و میگويد كه مبارزه اصلا معنا ندارد. حتى رواياتى میخواند كه در غيبت وجود مقدس امام زمان، هر كس قيام كند و حركت كند، جز اين كه نابود شود، هيچ چيز ديگرى رخ نمیدهد. يعنى بايد منتظر ماند امام زمان ظهور كند. حالا من میخواهم شما توجه كنيد كه آقاى مصباح چگونه فعاليتى داشت…»[3]
به فاصله چند روز از این گفتوگو حجت الاسلام قاسم روانبخش دبير سياسي هفتهنامه پرتو جوابیهای به روزنامه شرق ارسال کرد كه در این روزنامه به چاپ رسيد. این جوابیه تکتک اتهامات مطرحشده از سوی کروبی علیه آیتالله مصباح را پاسخ داده بود. روانبخش در قسمتی از این جوابیه، ماجرای دعوت آقای هاشمی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق و اجتناب آیتالله مصباح را نیز مطرح کرد و این گونه پاسخ داد:
«…اما ادعاي آقاي هاشمي رفسنجاني درباره نشست وي با آيتالله مصباح با اين مضمون كه «ديديم ايشان بهكلي تمام كارهاي ما و مبارزات را غلط ميداند» مربوط به سالهايي است كه سازمان مجاهدين خلق (منافقين) معركهگردان ميدان شده بود و تحت حمايتهاي مالي و سياسي آقاياني از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني به مبارزه مسلحانه ميپرداختند و از امام نيز ميخواستند تا از آنها حمايت كند. آقاي هاشمي طي نامهاي كه توسط عزتالله سحابي براي امام فرستاد، خواهان حمايت جدي ايشان از اين سازمان شد. ولي حقيقت ماجرا اين است كه يك روز شهيد آيتالله قدوسي در مدرسه حقاني به آيتالله مصباح گفتند كه فردا صبح آقاي هاشمي ميخواهند صبحانه به منزل شما بيايند. فرداي آن روز به منزل ايشان رفتند. آقاي هاشمي رفسنجاني دو تقاضا داشت: يكي اين كه از سازمان مجاهدين خلق (منافقين) حمايت كنيد، ديگري اين كه بياييد يك جبهه مشترك ضدامپرياليزم تشكيل بدهيم. جناب آقاي مصباح نسبت به خواسته اول آقاي هاشمي اظهار داشت «من اينها را نميشناسم لذا نميتوانم تاييدشان كنم. من شناختي ندارم بنابراين نه نفي ميكنم و نه اثبات.» در پاسخ به خواسته ديگر وي گفتند: اگر معناي تشكيل جبهه ضدامپرياليزم همكاري با ماركسيستها باشد بنده حاضر نيستم، ولي اگر جبهه اسلامي باشد حاضرم هر چه در قالب اسلام باشد آمادگي دارم ولي جبهه مشترك ضدامپرياليزم «اسم عامي است كه شامل ماركسيستها هم ميشود لذا حاضر نيستم.» پس از چندي پيامي از طرف حضرت امام آمد كه مومنان حساب خودشان را از ماركسيستها جدا كنند.
اگر منظور آقايان كروبي و هاشمي از بريدن از مبارزات، عدم همراهي با ماركسيستها و التقاطيون است قطعا صحيح است و اين از افتخارات ايشان است، چراكه بعدا در سالهاي 54 و 55 كه حقايق تا حدودي روشن شد علمايي كه سازمان را حمايت مالي ميكردند اظهار پشيماني كرده و حتي آقاي هاشمي نيز در سفر سال 54 به نجف از امام خواستند تا با همان موضع خود در عدم حمايت از برخورد مسلحانه ادامه دهند. آقاي منتظري هم در سال 59 يعني دو سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي متوجه جريان شد و گفت: من خلاصه كتاب آنها را كه خواندم ديدم كتابهاي آقايان زيربنايش كمونيستي محض است. نكته ديگر آن كه به درستي اگر حضرت آيتالله مصباح در مبارزه از پيشتازان نبودند چرا مبارزي همچون آقاي هاشمي رفسنجاني اينچنين از ايشان ميخواهند كه سازمان مجاهدين خلق را به رسميت شناخته و يا جبهه مشترك ضدامپرياليست تشكيل دهند؟
مطالب فوق به اضافه امضاهاي مكرر آيتالله مصباح در كنار علماي طراز اول حوزه عليه رژيم طاغوت نشاندهنده آن است كه ايشان هر نوع مبارزهاي را قبول نداشتند و حاضر نبودند از كساني حمايت كنند كه به دنبال تحقق حكومت ماركسيستي بوده و گفته بودند: «اگر روزي قدرت را به دست بگيريم در مرحله اول شماها [روحانيون] را از دم مسلسل ميگذرانيم.» آري! جرم آيتالله مصباح اين بود كه آن سالها همانند حضرت امام(ره) حاضر نشد از اين گروه منحط و منحرف حمايت كند؛ جرمي كه به خاطر آن طي 8 سال گذشته -دوران حكومت اصلاحطلبان- مورد شديدترين حملات التقاطيون از نوع جديد (اسلام و ليبراليسم) قرار گرفت و اكنون نيز به همان دليل از سوي همان گروه شكستخورده مورد هدف قرار ميگيرد و از سوي آقاي كروبي و دوستانش «يك تفكر بسيار خطرناك» براي انقلاب و امام معرفي ميشود!»[4]
پس از چاپ پاسخ حجت الاسلام روانبخش، دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني توضيحاتي براي روزنامه شرق و برخي جرايد ديگر فرستاد.توضيحات دفتر آقای هاشمي رفسنجاني درباره ديدار با آیتالله مصباح که دو روز بعد در روزنامه شرق منتشر شد به شرح زیر بود:
«1- مطمئنا گوينده مطالب [قاسم روانبخش] در آن جلسه نبودهاند و آنچه ميگويند نقل قول است.
2- در آن ملاقات حضرت آيتالله خامنهاي و آيتالله هاشمي رفسنجاني طرف مذاكره با آيتالله مصباح يزدي بودند. جناب آقاي كروبي به جهاتي كه به خودشان مربوط است، فقط اشاره به حضور رهبر انقلاب داشته و نخواستند اسم ببرند.
3- اگر قرار باشد مطلبي از آن جلسه گفته شود، بايد تمام مباحث با سوالها و جوابهاي سه نفر بيان شود. با توجه به اين مطلب خوب است ناقلان مذاكرات توجه داشته باشند و احتياط را از دست ندهند.»[5]
در صحنه آخر این پینگپُنگ مطبوعاتی، حجت الاسلام قاسم روانبخش دبیر سیاسی هفتهنامه پرتو به توضيحات دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني این گونه پاسخ داد:
«در حاشيه توضيحات دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني ذكر چند نكته خالي از لطف نيست:
1- مطمئنا گوينده مطالب [آقاي كروبي و مسئول دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني] نيز در آن جلسه حاضر نبودند و آنچه ميگويند نقل قول است.
2- در ملاقات مورد نظر حجتالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني طرف مذاكره با آيتالله مصباح يزدي بوده و مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) شاهد مذاكرات طرفين بودند.
3- اگر قرار باشد مطلبي از آن جلسه گفته شود بايد تمام مباحث و سوالات و جوابهاي هر دو نفر [آقايان هاشمي رفسنجاني و مصباح يزدي] بدون تحريف و مطابق با واقع بيان شود. در غير اين صورت وضعيتي شبيه آنچه رخ داد، پيش خواهد آمد كه جناب آقاي كروبي مطلبي را به نقل از آقاي هاشمي نقل كرد كه مطابق با واقعيت جلسه نبود و به ناچار، حقيقت مطلب براي تنوير افكار عمومي بيان شد. توضيحات دفتر آقاي هاشمي نيز نه تنها پاسخ اينجانب را نفي نكرد، بلكه تلويحا پذيرفت ماوقع همان بوده كه در روزنامه شرق مورخ 3/ 11/84 تحت عنوان «آقاي كروبي! لطفا خلط نفرماييد» چاپ شد.» [6]
پاسخهایی که شنیده نشد!
سالهای بعد نیز کم و بیش تکرار این اتهام از سوی برخی افراد طیف کارگزاران و اصلاحات به گوش میرسید و تنها سند و مرجعی که ارائه میشد خاطرات حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی بود. از طرف دیگر تکگویی آقای هاشمی در این عرصه باعث شد تا آیتالله مصباح یزدی نیز به نقل خاطرات خود از اصل ماجرا بپردازد و ماجرای ذوبشدگی برخی روحانیون در سازمان مجاهدین خلق را روایت کند.
در پی تکرار این اتهامات و افزایش حجم هجمهها، آیتالله مصباح یزدی جلسه مدنظر آقایان هاشمی و کروبی را روایت کردند که نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره اول خود در خردادماه 1387 آن را منتشر کرد:
«بعضی از دوستان با اینها [سازمان مجاهدین خلق] ارتباط برقرار کردند و ما را هم دعوت کردند. از آن به بعد روی همان تلقی که از من خواسته بودند با مجاهدین همکاری کنم و من قبول نکردم، اینها به دوستانشان میگفتند که این دیگر با ما نیست و تغییر ایدئولوژی داده. ما تغییر ایدئولوژی نداده بودیم، آنها تغییر داده بودند. گذر زمان هم نشان داد که تشخیص چه کسی صحیح بوده است. اینها در داخل به مجاهدین پول میدادند و آنها را تقویت میکردند، اما امام در نجف به نمایندگان آنها بیاعتنایی کردند و با هیچ ترفندی حاضر نشدند آنها را تایید کنند.»[7]
آیتالله مصباح در گفتوگوی دیگری که نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره 4و5 خود در آذر و زمستان 1387 منتشر کرد در این باره توضیحات مفصلتری دادند:
«بعد از پیروزی انقلاب، حوادثی اتفاق افتاد که نهایتا در سال 60، به ریاست جمهوری مقام معظم رهبری منجر شد. در این فاصله چنان حوادث بزرگ و مکرری پیش آمده بود که حقیقتا فرصتی برای بازبینی رویدادهای گذشته باقی نمانده بود یا دستکم برای بنده فرصتی پیش نیامد. در اولین ملاقاتی که بنده در آن مقطع با مقام معظم رهبری داشتم، ایشان فرمودند: «آن آقایی که یک وقتی از اینها [مجاهدین] حمایت و حتی به آنها کمک مالی میکرد، حالا به اشتباه خودش پی برده و درصدد جبران برآمده.» گویا این دیدار، ملاقاتی را که قبل از انقلاب با ایشان و با آن شخص داشتیم، تداعی کرد. در آن دوران، آن شخص مرا بسیار تشویق میکرد که با مجاهدین همکاری کنم و من میگفتم من اینها را نمیشناسم و تا کسی را نشناسم زیر علم او نمیروم. آقا هم ناظر مذاکره ما بودند و فقط سکوت کردند.»[8]
جامعترین و مفصلترین خاطره آیتالله مصباح درباره جلسه با آقای هاشمی، مربوط به گفتوگوی وی با مرحوم حبیبالله عسگراولادی بود که در تاریخ 11/8/1390 صورت گرفت. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مصباح یزدی متن این خاطره را منتشر کرد:
«از اوایل انقلاب تاکنون، سلیقه بنده این بوده که در هیچ حزبی مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقای بهشتی و اظهار لطف ایشان به من، همکاریهای بنده با مرحوم آقای باهنر در خصوص جمعیتهای موتلفه و ارادت بیاندازه بنده به مقام معظم رهبری را همه میدانند. همه این دوستان در تاسیس حزب جمهوری اسلامی شریک بودند، اما سلیقه شخصی بنده شرکت در آن حزب نبود. البته من هیچگاه آن را تخطئه نمیکنم، اما میگویم بنده آن کاری را میکنم که در پیشگاه خداوند برای آن جوابی داشته باشم. پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین کردند که برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع کردند که ما سالها با هم همکاریهای فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است که تو کنار کشیدی و با ما نیستی. امروز ما یک جبهه ضدامپریالیسم تشکیل دادیم و همه کسانی که با امپریالیسم و استعمار مخالفند باید برای پیروزی در این جبهه مشارکت کنند. ایشان در سخنهایشان روی جبهه ضدامپریالیسم بسیار تاکید کردند. بنده به ایشان عرض کردم آقای هاشمی! من طلبهای هستم که دغدغهام اسلام است. اگر این یک حرکت اسلامی است و بناست کاری برای اسلام شود، بنده هم هستم. حال، بنده در این جبهه ضدامپریالیسم باید چه کار کنم؟ ایشان گفتند مسئله شریعتی و شهید جاوید و… را باید کنار گذاشت. حتی ما با مارکسیستها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروههایی که ضدامپریالیسم هستند از مارکسیستها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را کنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه کنیم! گفتم مطرح کردن صالحی که دیگر معنا ندارد، ولی از من چه میخواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند بیا و با مجاهدین همکاری کن! گفتم من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. گفتند ما میشناسیم. گفتم من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تایید نمیکنم. گفتند نماز شبشان ترک نمیشود، ماهیانه 12هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط 500 تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میکنند، چنینند و چنانند. گفتم همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند.
بیان شد که سلیقه بنده اینگونه است و این در حالی بود که بسیاری از دوستان ما در آن جبهه بهاصطلاح ضداستعماری شریک بودند. البته کمکهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پولهایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم مشارکت نکردم. شاید من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور میدانم.»
در نقطه مقابل این رویکرد هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر که مبارزهشان در همراهی و همکاری تمام و کمال با سازمان مجاهدین خلق و برخی دیگر از گروههای التقاطی و مارکسیست خلاصه شده بود، امام خمینی قرار داشت که در آن ایام در تبعید به سر میبردند و کوچکترین انعطافی در مقابل سازمان التقاطی مجاهدین خلق نشان ندادند. در همان زمان که آقای هاشمی ذوب در مجاهدین شده بود، امام خمینی از نجف ابراز داشتند که نه ایدئولوژی مجاهدین پذیرفتنی است و نه شیوه مبارزه آنها -که مبتنی بر جنگ چریکی شهری و مبارزه مسلحانه بود- قابل قبول است.
در هر صورت برای چندمین بار میتوان به بررسی نسبت روحانیون نهضت امام خمینی با سازمان مجاهدین خلق پرداخت و به این موضوع توجه کرد که عملکرد چه کسی منطبق بر سیره عملی امام خمینی و همسو با نهضت اسلامی بود؛ اکبر هاشمی رفسنجانی یا محمدتقی مصباح یزدی؟
در بخشهای آتی نوع نگاه و روایت هاشمی رفسنجانی نسبت به همکاری با مجاهدین خلق و نوع نگاه وروایت امام خمینی (ره) نسبت به این مسأله مورد برسی قرار خواهد گرفت.
ادامه دارد…
پينوشتها:
[1] – تفاوت آیتالله مصباح با هاشمی رفسنجانی، مصاحبه سیدحمید روحانی با سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی
[2] – مستندات نقش پررنگ آيتالله مصباح در انقلاب و راه امام(ره)، مصاحبه حجت الاسلام سیدمحسن صالح با خبرگزاری فارس
[3] -انتقاد شدید کروبی از مصباح یزدی، پایگاه خبری آفتاب، 17/10/1384، کد خبر 35866
[4] – روزنامه شرق، 3/11/1384
[5] – همان، 5/11/1384
[6] – همان، 9/11/1384
[7] – «از التفاط بریدیم، نه از نهضت»، مصاحبه آیت الله مصباح یزدی با کتاب ماه فرهنگي تاريخي يادآور، سال اول، شماره اول، خرداد1387
[8] – از آنچه ميترسيديم اتفاق افتاد؛ «جامعه مدرسين و انقلاب» در گفت وگوي يادآور با آيتالله محمدتقي مصباح يزدي، مصاحبه آیت الله مصباح یزدی با کتاب ماه فرهنگي تاريخي يادآور، سال اول، شماره چهارم و پنجم؛ آذر و زمستان 1387؛بهار1388
منبع مقاله : رجانیوز
/ج