محدث شجاع
محدث شجاع
تاريخ پرشكوه تشيع، در فراگيري و توسعه حديث و آموزه هاي ديني، از پربارترين فرهنگ هاي بشري است و جايگاه محدثان شيعه دراين زمينه كم نظير مي باشد. از اين منظر، شناخت سيما و پي بردن به شخصيت آنان، ضمن اينكه ذهن و انديشه انسان را به گذشته افتخارآميز تشيع پيوند مي زند، قدر و منزلت آنان را بيش از پيش براي ما روشن مي سازد.
نام و لقب و زادگاه
يكي از اين مروّجان فرهنگ ناب شيعي، «مُرازِم» است. پدرش «حكيم» نام دارد. او چون در شهر تاريخي «مداين» چشم به جهان گشود، «مدايني» و چون از قبيله «ازد» بود، مشهور به «ازدي» و كنيه اش «ابومحمد» است. (1)
از چگونگي زندگي او اطلاعي در دست نيست، ولي روشن است كه روزگار نوجواني و جواني اش را در جمع خاندان، برادران و دودمان خود سپري كرده باشد.
به نظر مي رسد كه پدرش «حكيم» يكي از پويندگان و مهرورزان به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و در خط ولايت اميرمؤمنان عليه السلام و فرزندان معصومش بوده است. از اين رو، فرزندانش در شمار نخبگان و برجستگان عالم شيعي قرار دارند كه در ادامه به معرفي آنان خواهيم پرداخت.
حركت در مسيري درست
مرازم، سالياني از عمر خود را در سرزمين اجدادي خود سپري كرد و در آنجا بنياد و ساختارهاي فكري و باورهاي ديني اش در چهارچوب معرف بلند تشيع شكوفا شد، ولي جان تشنه او به آموزه هاي دين، او را آرام نگذاشت و بدين روي، براي فراگيري بيشتر و فهم عمق تر و ژرف تري از دين، تصميم به هجرت گرفت؛ هجرت به شهر «مدينه»، شهر رسول خدا؛ همان مكان مقدسي كه پيشوايان فكري مذهب اهل بيت عليهم السلام در آنجا زندگي مي كردند.
در محضر دو آفتاب
مرازم با تلاش و جديت به مدينه رسيد. در آن زمان رهبر علويان و امام شيعيان، حضرت امام صادق عليه السلام، شناخته ترين پيشواي جهان اسلام بود او به محضر آن حضرت شتافت و از آن درياي متلاطم و مواج بهره ها جست، دانش ها اندوخت و بعد از شهادت امام صادق عليه السلام به محضر امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام پناه برد و بدين سان است كه تمام زندگينامه نويسان بزرگ نوشته اند كه مرازم بن حكيم از اصحاب اين دو امام همام بوده است. و شايد او حدود نيم قرن پيوندي عميق با پيشوايان معصوم داشته است.
او نه تنها از اصحاب و شاگردان و دست پروردگان برجسته حضرت صادق عليه السلام به شمار مي رفت، بلكه از خادمان و كارگزاران آن بزرگوار نيز محسوب مي شد كه در سفر و حضر، آن اما را همراهي مي كرد. گاهي اتفاق مي افتاد كه در مسافرت هاي امام صادق عليه السلام به عراق، مرازم در خدمت آن بزرگوار بود. (2)
بلنداي مقام و منزلت
مرازم بن حكيم، آن گونه كه در فراگيري و آموزش اخبار اهل بيت عليهم السلام پرتلاش و پركار بود، در عرصه خودسازي معنوي، طهارت روح و جان، وارستگي و پرواپيشگي و اطاعت و پيروي از اخلاق و آداب پيشوايان معصوم نيز پله، پله آن چنان بر قله كمالات و انسانيت، صعود و عروج كرد كه به تصديق محدث شناسان، يكي از موجه ترين و قابل اعتمادترين راويان مكتب تشيع است. (3)
استادان و شاگردان
اين محدّث والامقام، افزون بر بهره مندي و كسب دانش از محضر دو تن از امامان عليهما السلام، از محضر برخي محدثان شيعي بهره برده و از فضل و دانش آن خوشه ها اندوخته است. افرادي مانند:عمار بن موسي ساباطي، معاذ بن كثير، عبدالاعلي (مولي آل سام)، مصادف (كارگزار ديگر امام صادق عليه السلام) و محمد بن عمر كوفي (4) از مشايخ حديثي اويند.
مرازم بن حكيم آن گاه درقامت محدث سترگي در ميان رهروان مكتب اهل بيت عليهم السلام شناخته شد؛ به گونه اي كه جماعت بزرگي از محدثان ولايت مدار و متعهد و آگاه شيعي، برگرد شمع وجودش جمع شدند و از محضر او بهره ها بردند. در اينجا نام چند تن از چهره هاي ماندگار از شاگردان حوزه حديث او، اشاره مي شود:
محمد بن ابي عمير، جميل بن درّاج كوفي، اسماعيل بن مهران، احمد بن محمد بن ابي نصربزنطي، محمد بن مرازم، علي بن جديد، حماد بن عثمان، حريز بن عبدالله، صفوان بن يحيي، يونس بن عبدالرحمن، سندان بن علم. (5)
نكته هايي از زندگي مرازم
1.مقاومت در مقابل خواست هارون
گرچه از مرازم به عنوان محدث نام برده مي شود، اما وي در حوزه سياست – به ويژه مبارزه با حاكمان ستمگر و دين ستيز بني عباس – از محدثان شجاع و نترس به شمار مي رفت. در فقاهت و دانش نيز از چنان شهرتي برخوردار شد كه هارون، خليفه جنايت پيشه عباسي، او و برادرش (محمد بن حكيم ازدي) و عبدالحميد غواص را به دربار خود طلبيد و از آنان خواست كه سمت قضاوت را بپذيرند و آنها را تحت فشار شديد قرار داد تا اين مسئوليت را در دستگاه هاروني قبول كنند، ولي آنان كه هارون را طاغوت، غاصب و قاتل ده ها و صدها تن از شيعيان مي دانستند، به شدت از قبول سمت قضاوت امتناع ورزيدند. هارون دستور دستگيري و قتل آنان را صادر كرد كه عبدالحميد غواص، به دست عوامل جنايت پيشه حكومت به شهادت نايل شد، ولي مرازم و برادرش با ترفندهايي توانستند از زندان هارون خود را نجات دهند و از كشته شدن رهايي يابند. (6)
2. مرازم و امام صادق عليه السلام درحيره كوفه
منصور دوانيقي كه يكي از خشن ترين، بي رحم ترين و خون خوارترين حاكمان بني عباس بود، بارها و بارها به ساحت والاي امام صادق عليه السلام ستم و اهانت روا داشت و امام را از مدينه به كوفه احضاركرد و گاهي حضرت را در شهر حيره به زندان مي افكند، در يكي از اين مسافرت ها مرازم و مصادف، هر دو درخدمت حجت حق بودند. مرازم در اين باره بازگو مي كند:
هنگامي كه حضرت امام صادق عليه السلام از زندان حيره آزاد شد و منصور دوانيقي اجازه داد تاحضرتش به مدينه برگردد، ما سه نفر، از شهر حيره خارج شديم و به سمت حجاز حركت كرديم، همين گونه كه مي رفتيم، به يك شهري رسيديم به نام سالحين. ناگهان با برخي از مأموران حكومت روبه رو شديم كه راه را بر ما بستند و اجازه حركت به ما ندادند. آن مأمور پليد وخشن به حضرت صادق عليه السلام گفت: من اجازه نمي دهم تو از اينجا بروي. حضرت از او اجازه رفتن مي خواست، ولي او امتناع ورزيد و گوشش به سخن امام بدهكار نبود. مدتي در آنجا معطل شديم. مصادف به امام عرض كرد: جانم به فدايت! اين عنصر حبيث و پست، شما را اذيت و آزار مي كند و مي ترسم كه شما را برگرداند و اگر برگرديم، معلوم نيست كه سرنوشت ما چه خواهد شد!
مرازم مي گويد: من به حجت خدا، امام صادق عليه السلام گفتم: آيا به ما اجازه مي فرمايي تا شر اين مأمور جنايت پيشه را از شما كم كنيم و او را بكشيم و بدن نحس او را داخل اين رودخانه بيفكنيم؟ حضرت فرمود: شكيبايي كن! حضرت ازمأمور اجازه عبور مي خواست، او هم قبول نمي كرد، تا اينكه اين جريان به طول انجاميد. شب تقريباً داشت به آخر مي رسيد، در اين هنگام بود كه آن مأمور اجازه حركت داد و من و مصادف با حضرت امام صادق عليه السلام از آنجا حركت كرديم. در اينجا حضرت رو كرد به من و فرمود: مدارا و بردباري خوب بود يا آنچه شما مطرح كرديد؟!. گفتم جانم به فدايت! روش و راهكار شما بهتر بود. آنگاه امام اين جمله زيبا و حكيمانه را فرمود: «گاهي بر انسان لازم و واجب مي شود كه براي فرو نغلتيدن در ذلّت و خواري بزرگ تر، برخي توهين ها و ذلت هاي كوچك راتحمل كند. اي مرازم! گاه انسان از يك ذلت كوچك رهايي مي يابد و به ذلت بزرگ تري دچار مي شود». (7)
3. شجاعت مرازم
مرازم مي گويد: همراه امام صادق عليه السلام در مكه بود. حضرت به من فرمود: اي مرازم! اگر احياناً بشنوي كسي به من ناسزا مي گويد، تو چه واكنشي نشان مي دهي؟ بلافاصله پاسخ دادم: او را مي كشم. امام فرمود: اي مرازم!گر شنيدي كسي به من ناسزا مي گويد، آرامش و احساسات خود را حفظ كن و با او كاري نداشته باش.
مرازم در ادامه مي گويد: روزي هواي مكه بسيار گرم بود. من از شهر خارج شدم و براي فرار از گرما به چادرهايي كه در اطراف مكه نصب بود، پناه بردم. در آنجا با عده اي رو به رو شدم و با آنها گرم گرفتم و دمخور شدم، ولي ناگهان فهميدم كه اينان از مخالفان امامان شيعي اند. شنيدم كه يكي از آنان به وجود مقدس امام صادق عليه السلام اسائه ادب كرد. سخن آن حضرت را به ياد آوردم و بدين جهت، در برابر اين بي حرمتي چيزي نگفتم و اگر سخن امام نبود، قطعاً او را مي كشتم. (8)
فرزندان
مرازم، دو فرزند داشت كه ازمحدثان عالي قدر شيعه اند و در رشد و ارتقا و توسعه مذهب شيعه، نقش ممتازي داشته اند:
1. محمد بن مرازم؛ نجاشي در معرفي او مي نويسد: محمد بن مرازم ازدي، يكي از چهره هاي موجه و ارزشي شيعي است. او از شاگردان حوزه حديثي پدرش مرازم است. كتابي نيز تأليف كرده است. (9)
2. جرير بن مرازم؛ او نيز همانند برادرش در گروه راويان شيعي است. جرير به سان پدرش، محدثي متعصب و شجاع و نترس بود. داستان ذيل، شاهدي گويا بر اين مطلب است.
او مي گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من قصد عمره دارم، مرا با سخنان بلند خود سفارش كن. حضرت فرمود: «اتق الله و لا تعجل؛ تقواي الهي را پيشه كن و در كارها عجله مكن» دوباره به حضرت گفتم: سفارشي كن! حضرت همان سخن را تأكيد كرد و چيزي بدان نيفزود، از محضر امام خداحافظي كردم. جرير مي گويد: از شهر مدينه به سوي مكه مي آمدم كه مردي از اهل شام در راه با من برخورد كرد و با من رفيق و هم صحبت شد. من سفره غذاي خود را آوردم و او هم سفره خود را آورد و مشغول صرف نهار شديم، تا اينكه در ضمن حرف و حديث ها، نام شهر بصره و كوفه به ميان آمد، آن مرد اهل بصره و كوفه را به بدي ياد كرد و به آنان دشنام داد، سپس نام حضرت صادق عليه السلام را برد و از حضرت نيز بدگويي كرد. من در برابر اين هتك حرمت ها خواستم كه دستم را بلند كنم و بيني او را بشكنم و حتي قصد كردم كه او را بكشم، امام به ياد سخن امام صادق عليه السلام افتادم كه فرموده بود: «اتق الله و لا تعجل». با اينكه من اين بي ادبي را از مرد شامي مي شنيدم، ولي از دستور و فرمان حجت خدا، سرپيچي نكردم. (10)
خاندان
مرازم دو برادر داشت كه از چهره هاي سرشناس و معروف و از مروجان فرهنگ شيعي به شمار مي روند و نام آنان در جاي جاي كتاب هاي روايتي مي درخشد.
1. حديد بن حكيم؛ كنيه اش ابوعلي است و بهترين شاهد بر مقام رفيع اين راوي، سخن بلند نجاشي است كه در معرفي او چنين مي نگارد:
حديد بن حكيم، ثقه، عين، متكلم، محدث موجه و قابل اعتماد، برجسته و از پرورش يافتگان مكتب امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام است. او از جمله پديدآورندگان كتاب حديث است. (11)
2. محمد بن حكيم ازدي؛ اين بزرگوار نيز مانند برادرش مرازم، در ارتقا و تعالي و تكامل بخشيدن معارف بلند شيعي، از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. شيخ طوسي او را در شمار ياران امام صادق عليه السلام قرار داده است. (12)
تأليف
مرازم از گروه راوياني است كه عمري طولاني و با بركت داشت و حيات فرهنگي اش را بيشتر در خدمت امامان معصوم عليه السلام و نشر و ارتقا و اعتلاي فرهنگ اسلام ناب سپري كرد. او افزون بر نقل اخبار، از آفرينش كتاب نيز غافل نشد. از اين رو، علماي رجال او را در گروه مؤلفان كتب شيعي به شمار آورده اند. (13)
رحلت
مرازم بعد از عمري تلاش، جان به جان آفرين تسليم كرد و روح عرشي اش به سوي عرشيان پر كشيد. درباره اش نوشته اند:
«و مات في ايام الرضا عليه السلام؛ در روزگار امامت حضرت رضا عليه السلام از دنيا رفت».
تقريباً در اواخر نيمه دوم هجري از دنيا رفت. مرقد و آرامگاه او معلوم نيست.
مجموعه گل
1. ان شاء الله
مرازم مي گويد: امام صادق عليه السلام دستور داد براي كاري، نامه اي نوشته شود. نامه نوشته شد. حضرت مطالعه و مشاهده كرد در آن استثنا – ان شاء الله تعالي – نيست. حضرت فرمود: شما چگونه اميدواريد كه نيازتان برآورده شود، در حالي كه درسراسر اين نامه از «ان شاء الله» خبري نيست؟! آن گاه دستور داد تا در هر جا كه آن شاء الله ذكر نشده، آن را اضافه كنند. (14)
2. سرعت در كار خير
او از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه: پدرم امام باقر عليه السلام بارها مي فرمود: «اذا هَمَمْتَ بخير فبادر فانك لاتدري ما يَحْدُثُ؛(15) وقتي اراده كار خير كردي، در آن بشتاب؛ چون اگر كوتاهي كني، معلوم نيست كه چه موانعي رخ نمايد».
3. در قهر، خيري نيست
مرازم مي گويد: يكي از اصحاب ما كه ملقب به شلقان و نامش عيسي بود، درخانه امام صادق عليه السلام ناظر بر مخارج خانه امام و مردي بداخلاق بود. بدين سبب با او قهر كردم و با او سخن نمي گفتم… روزي امام عليه السلام به من فرمود: اي مرازم! آيا با عيسي سخن مي گويي و با او آشتي كرده اي؟ پاسخ دادم: بله. فرمود: كار خوبي كردي! در قهر كردن، خيري نيست. (16)
4. دستورالعمل هاي اخلاقي
مرازم بازگو مي كند: مولاي ما امام جعفر صادق عليه السلام روزي رو به اصحابش كرد و فرمود: بر شما باد كه در مساجد نماز بخوانيد، با مردم و مخالفان خوش همسايه باشيد، براي آنان و عليه آنان شهادت دهيد، در تشييع جنازه هاي مؤمنان و مسلمانان حاضر شويد. شما نيازمند به مخالفان هستيد و هيچ يك از شيعيان ما در زندگي خود از مخالفان بي نياز نيست. سپس فرمود: اما ما امامان به عنوان پيشوايان شما، در تشييع جنازه آنها حاضر مي شويم، شما نيز بايد مانند پيشوايان خود اين كارهاي خير را انجام دهيد. تا ما در اين دنيا زندگي مي كنيم، بايد با هم باشيم و به يكديگر كمك كنيم. آنگاه فرمود: بر شما باد به خوب نماز خواندن، براي آخرت خود كار كنيد، خير وخوبي را براي خود برگزينيد! گاهي انسان در كارهاي دنيايي زيرك است كه ديگران مي گويند: فلاني چقدر زرنگ است، ولي اينك بدانيد: «انما الكيّس كيّس الاخره؛ زيرك، كسي است كه در امور آخرت و مسائل معنوي زيرك باشد». (17)
پي نوشت ها :
1. رجال نجاشي، ص300؛ فهرست طوسي، ص170.
2. رجال طوسي، ص359و319؛ جامع الروات، ج2، ص290.
3. رجال نجاشي، ص300؛ رجال شيخ طوسي، ص359؛ وسائل الشيعه، ج20، ص348؛ تنقيح المقال، ج3، ص208.
4. تنقيح المقال، ج3، ص208؛ معجم الرجال الحديث، ج18، ص111؛ جامع الروات، ج2، ص224.
5. رجال نجاشي، ص300؛ تنقيح المقال، ج3،ص208.
6. همان.
7. بحارالانوار، ج47، ص206، ح48.
8. همان، ص145.
9. رجال نجاشي، ص258؛ فهرست طوسي، ص155؛ رجال علامه الحلي، ص149.
10. بحارالانوار، ج47، ص34، ح30.
11. رجال نجاشي، ص108؛ فهرست طوسي، ص63؛ تنقيح المقال، ج1، ص258.
12. رجال نجاشي، ص108و300؛ رجال طوسي، ص258؛ تنقيح المقال، ج3، ص109.
13. الذريعه، ج6، ص366؛ رجال نجاشي، ص300.
14. اصول كافي، ج2، ص673.
15. همان، ص142.
16. همان، ص345، باب الهجره.
17. امالي، شيخ مفيد، ص186.
منبع: فرهنگ کوثر 81