مخالفت حدیث با سنت قطعی
معصومان علیهم السلام چون حجت و نماینده ی خداوند در زمینند و نیز از مقام معصومیت برخوردار، همیشه کلامشان، کلام خداست، و همواره حق را می گویند. حق نمی تواند دو گونه باشد، پس در کلام معصومان نباید حرف متناقض یا مخالف با سایر حرفهایشان باشد. بنابراین حدیثی که مخالف سیره و سنت قطعی معصومان علیهم السلام باشد، باطل است. مخالفت با کتاب و سنت، در واقع به این حقیقت برمی گردد که سخن منسوب به هر گوینده را باید با نقلهای مسلّمی که از او رسیده و نیز اهداف و مقاصد قطعی او سنجید و ارزیابی کرد.
عرضه ی حدیث بر سنت قطعی و یا عدم مخالفت آن با سنت، شاخصی برای صحت و سقم حدیث است. این معیار از کلام خود معصومان علیهم السلام برآمده است؛ مانند:
1. امام رضا علیه السلام می فرماید: «از ما سخنی را که برخلاف قرآن باشد نپذیرید؛ چرا که چون سخن بگوییم در موافقت با قرآن و سنت سخن خواهیم گفت. ما از خداوند و رسولش حدیث می کنیم. از فلان و فلان نمی گوییم تا سخنانمان متناقض درآید. به راستی سخن آخرین ما مانند کلام اولین ماست و کلام اولین ما مؤیّد کلام آخرین ماست. پس اگر کسی آمد که جز این بر شما روایت کرد، سخنش را به خودش بازگردانید و به او بگویید: تو خودت آنچه را بازگفته ای، بهتر می دانی. همراه هر سخنی از ما حقیقت و نوری است. از این رو هر کلامی که حقیقت و نور نداشته باشد، سخن شیطان است». (1)
2. سدیر بن حکیم صیرفی از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمودند: «لا تُصَدِّقْ عَلَیْنا إِلّا بِما یُوافِقُ کِتابَ الله وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ؛ (2) سخنی را به جز مواردی که با کتاب خدا و سنت پیامبرش همخوانی داشته باشد، از ما نپذیرید».
نمونه ی حدیثی
1. علاء بن رزین گوید: امام صادق علیه السلام درباره ی شیر دادن نوزاد فرمود: «لا یَحْرُمُ مِنَ الرَّضاعِ إلّا ما ارْتَضَعَ مِنْ ثَدْیٍ واحِدٍ سَنَةً؛ (3) شیر حرمت نیاورد مگر اینکه تا یک سال از پستان بنوشد.»
شیخ طوسی این حدیث را به دلیل مخالفتش با سایر روایات نپذیرفته است و می گوید: «فَهَذا الخَبَرُ نادِرٌ مُخالِفٌ لِلْأَحادِیثِ کُلِّها وَ ما کانَ هذا سَبِیلَهُ لایُعْتَرَضُ بِهِ الأخْبارُ الکَثِیرَةُ». (4)
2. از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است که می فرماید: «مَنْ حَجَّ بِثَلاثَةٍ مِنَ المُؤْمِنِینَ فَقَدِ اشْتَرَی نَفْسَهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ بِالثَّمَنِ وَلَمْ یَسْأَلْهُ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَ مالَهُ مِنْ حَلالٍ أَوْ حَرام؛ (5) کسی که سه تن از مؤمنان را با خود به حجّ ببرد، جان خود را در برابر آن مبلغی که داده، از خداوند عزّوجلّ خریده است و خداوند از وی نمی پرسد که مالش را از کجا به دست آورده است، از حلال یا حرام».
شیخ صدوق رحمه الله این حدیث را در عیون اخبار الرضا علیه السلام با سند ضعیف نقل کرده است و خود در شرح آن گوید: مقصود آن حضرت علیه السلام این است که خداوند درباره ی شبهه ای که در مال اوست از او سؤال نمی کند، و مدّعیان و صاحبان مال را از او راضی می گرداند.
مرحوم فیض کاشانی نیز در وافی پس از ذکر توضیح شیخ صدوق رحمه الله گفته است: شاید این امر مشروط به توبه، و مربوط به حالتی باشد که شخص، صاحبان آن مال را به طور مشخّص نشناسد تا آن را به ایشان بازگرداند. (6)
استاد غفاری رحمه الله می گوید: «نظر ما این است که بعض روات این حدیث مورد اعتماد نیستند. یکی از آنها سلمة بن خطّاب است که رجالیان او را تضعیف کرده اند، (7) و دیگری احمد بن علی است که مجهول است. راوی دیگر حسن بن علی دیلمی است که مهمل است (یعنی عنوان نشده است) و ذیل خبر معلوم نیست کلام معصوم است یا کلام یکی از روات». (8) وی در ادامه، این حدیث را مخالف سایر روایات منقول از معصومان علیهم السلام دانسته است: «مَنْ حَجَّ بِمالٍ حَرامٍ نُودِیَ عِنْدَ التَّلْبِیَةِ لا لَبَّیْکَ عَبْدِی وَلا سَعْدَیْک؛ (9) هر کس با مال حرام حجّ کند، هنگام گفتن لبیک به او ندا داده می شود: بنده من! “لالبّیک و لا سعدیک”».
در حقیقت با این گونه جواب، تلبیه او را ردّ کرده، و او را در شمار حاجیان نپذیرفته اند. امام باقر علیه السلام فرمود: «لایَقْبَلُ الله عَزَّوَجَلَّ حَجّاً وَلا عُمْرَةً مِنْ مالٍ حَرام؛ (10) خداوند حجّ و عمره ای را که از مال حرام انجام شده است، نمی پذیرد». نیز امام صادق علیه السلام فرمود: «إذا اکْتَسَبَ الرَّجُلُ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبَّی نُودِیَ لا لَبَّیْکَ وَلا سَعْدَیْکَ وَإِنْ کانَ مِنْ حِلِّهِ فَلَبَّی نُودِیَ لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْک؛ (11) اگر کسی مالی را از راه حرام به دست بیاورد و حجّ کند و لبّیک بگوید، به او نداد داده می شود: “لالبیک و لا سعدیک”، و اگر از راه حلال به دست بیاورد و لبیک بگوید، به او ندا داده می شود: “لبیک و سعدیک”».
نیز طبرانی و هیثمی از ابی هریره، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند که فرمود: چون حاجی به قصد حجّ با نفقه و مخارج پاک و پاکیزه از شهر و دیار خود خارج شود، و پای خود را در حلقه ی رکاب گذارد، و بانگ «لبّیکَ اللّهمّ لبّیک» سر دهد، منادی از آسمان او را ندا دهد: «لبّیکَ و سعدیک» و این ندا سعادتی از پی سعادتی را برای او اعلام می کند: توشه ات حلال و مرکبت حلال و حجّت مقبول و سعیت مشکور و…، اما چون با نفقه ای پلید خارج شود، و پای خود را در رکاب گذارد، و بانگ به لبّیک برآورد، منادی از آسمان او را ندا دهد «لا لبّیک و لا سعدیک»: توشه ات حرام و حجّت مردود است و سعیت پذیرفته نیست». (12)
3. امام خمینی روایات جواز فروش انگور به شراب سازان (13) را مخالف کتاب و سنت می داند و آنها را نمی پذیرد. (14)
40 احمد بن حنبل و ترمذی از عقبة بن عامر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حدیث «لو کان بعدی نبیٌّ لکان عمرَ» (15) را مرفوعاً نقل کرده اند که با حدیث متواتر «منزلت» در تضاد است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: «اَنتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسَی غَیْرَ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی؛ (16) نسبت تو برای من همچون هارونی برای موسی جز اینکه پیامبری بعد از من نخواهد بود».
5. حدیث ضَحضاح بارزترین دستاویزی است که اهل سنت برای تخریب شخصیت حضرت ابوطالب علیه السلام، یار دیرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به کار گرفته اند. بخاری و مسلم به نقل از راویانی چون سفیان بن ثوری و عبدالملک بن عمیر و عبدالعزیز بن محمد دراوردی و لیث بن سعد دو حدیث را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده اند که عبارت است از:
الف. «وجدتُه فی غمراتٍ منِ النارِ فاخرجتُه الی ضحضاح؛ (17) او (ابوطالب) را در انبوهی از آتش یافتم، پس وی را به ضحضاح (گودالی که عمق آن کمتر از قامت انسان است) منتقل نمودم».
ب. «لعله تَنفعه شفاعتی یومَ القیامة فیُجعل فی ضحضاح من النار یبلغ کعیبه یغلی منه دماغه؛ شاید در روز رستاخیز، شفاعت من به او (ابوطالب) سودی رساند. پس در چاله ای از آتش قرار گیرد که گودی آن تا برآمدگی پاهای وی می رسد به طوری که مغز او به جوش می آید». (18)
در این حدیث علاوه بر بی پایه گی اسناد حدیث که با مراجعه به کتب علم رجال اهل سنّت روشن می گردد (19) از نظر متن و محتوا نیز مخالف کتاب و سنت است. بر اساس این دو حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موجب تخفیف عذاب ابوطالب علیه السلام گردید و یا آرزو نمود تا در روز قیامت از وی شفاعت نماید، در حالی که قرآن مجید و سنت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم تخفیف عذاب و شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها برای مسلمان می پذیرد. بنابراین اگر ابوطالب طبق گفتار اهل سنّت کافر بود، هرگز پیامبر نمی توانست موجب تخفیف عذاب یا شفاعت وی گردد.
قرآن کریم درباره ی عذاب کافران می فرماید: (وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ) (20) آتش دوزخ برای کافران است، نه مرگ آنان فرا می رسد که بمیرند و نه عذاب آنان تخفیف داده می شود. ما کافران را چنین کیفر می دهیم.
سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز شفاعت را برای کافران نفی می کند. ابوذر غفاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین آورده است که «اُعطِیتُ الشفاعةَ و هی نائلةٌ من امّتی مَن لا یُشرِکُ باللهِ شیئاً؛ (21) شفاعت به من داده شده و آن به کسانی از امتم می رسد که مشرک نباشند». (22)
پی نوشت ها :
1. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 250، ح 62.
2. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 122، ب 9؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 244؛ نیز ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 222، ح 4؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 581؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ج 2، صص 489 و 490، رقم 401؛ ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 299.
3. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج 7، ص 319؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 477، باب الرضاع.
4. همان.
5. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 216، ح 2208، باب فضائل الحج؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 258، ب 26؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 108، ب 39؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 96، ص 112، ب 15 ثواب بذل الحج.
6. محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج 12، ص 244: نیز ر. ک: محمد تقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج 7، ص 120.
7. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص 188: «کان ضعیفاً فی حدیثه»؛ حسن بن یوسف حلی، خلاصة الاقوال، ص 227.
8. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج 3، ص 49.
9. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 318، باب ما جاء فیمن حج بمال حرام، ح 2557.
10. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص 442، المجلس الثامن و الستون؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 93، ص 163، ب 18؛ ج 96، ص 120، ب 19.
11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 124، باب المکاسب الحرام؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 368، ب 93: باب المکاسب.
12. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الأوسط، ج 5، ص 251؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج 2، ص 210؛ ج 10، ص 292؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج 3، ص 49، باب فضائل حج.
13. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج 7 ص 136، ح 606؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 232، ح 12.
14. روح الله خمینی، کتاب البیع، ج 5، صص 354-355؛ همو، المکاسب المحرمه، ج 1، ص 146.
15. محمد بن عیسی تزمذی، سنن الترمذی، ج 5، ص 281، ح 3769؛ احمد بن حنبل، المسند، ج 4، ص 154؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 68؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 85؛ حامد نقوی، خلاصة عبقات الأنوار، ج 1، ص 83.
16.سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج 24، ص 149؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1،ص 179؛ صلاح الدین ادلبی، منهج نقد المتن، ص 159؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 194؛ مرتضی فیروز آبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج 1، ص 100.
17. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 8، ص 23؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، ص 135؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 4، ص 581.
18. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 5، ص 52، ابواب مناقب باب قصة ابی طالب؛ ج 8، ص 46.
19. محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، صص 169، 660 و 634؛ نیز: ج 3، صص 420 و 423.
20. فاطر 35: 36.
21. احمد بن جنبل، المسند، ج 5، ص 167؛ عبدالحسین امینی، إیمان أبی طالب، ص 137.
22. برای نمونه بیشتر ر. ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 286؛ ج 14، صص 229 و 396؛ نیز: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 59، ح 12827.
منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول