خانه » همه » مذهبی » مراحل سیر و سلوک

مراحل سیر و سلوک

عارفان در جستجوى « یافتن » ، « رسیدن » و « شهود » کردن برآیند و چون « جز خدا » هیچ نشناسند و ندانند در پى چیزى غیر از « خدا » نیز نرفته و ماسواى او « نخواهند » یعنى « دانستن » را به « داشتن » و « خواندن » را به « دیدن » و فصل را به وصل مبدل مى سازند . لکن باید دانست که نیل به این مقام بلند و فرازمند به آسانى و سهولت فراچنگ سالک نمى آید بلکه چون « با مژه کوه کندن » است و راه دشوار و مهالک بى شمار است . تعبد و التزام دائمى و پیوسته به « شریعت اسلامى » لازم دارد . البته فهم شریعت ، طریقت و حقیقت ، هنگامى اطمینان بخش است که به قرائت اولیاء الهى و عالمان ربانى و عارفان صمدانى صورت پذیرد و در سایه عنایت راهنمایان و راهبران معصوم ( علیهم السلام ) و اقتدا به سنت و سیره علمیه و عملیه « انسان کامل » و صاحب ولایت الهیه باشند تا « راه شهود » به روى سالک گشوده شود . باید دانست که طى مراحل و سلوک مقامات شرایطى چند دارد : . 1 معرفت و وقوف به مراحل و مقامات سلوکى شرط لازم استکمال وجودى است که حافظ نیز سروده است :
{S گر چه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست # رفتن آسان بُوَد ار واقف منزل باشى S}
یا :
{S شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین حائل # کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها S}
. 2 دستورالعمل هاى ناب الهى چون « قرآن کریم » را آگاهانه نصب العین خویش قرار داده ، وظیفه شناس و وظیفه مدار باشد و این « راه بى نهایت » را در سایه سار شجره طیبه « شریعت » و بر مدار ماندگار « ولایت » و « هدایت هاى باطنى » صاحبان « هدایت به امر » 1 طى نماید که « مرغ سلیمان » ، « طائر قدس » ، « خضر طریق » ، « پیر مغان » ، « پیر میکده » آن انسان هاى کامل و خلفاى الهى هستند :
{S به مى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید # که سالک بى خبر نبود ز راه و رسم منزل ها S}
2
. 3 آهسته و پیوسته با صبر و بصیرت و شکیبایى و شرح صدر منزل به منزل ، مقام به مقام و مرحله به مرحله گام هاى سلوکى را بر دارد و مراقبت هاى لازم را در هر مقام و مرحله اى شناخته و عمل نماید تا به تدریج از قوه به فعل درآید و در عقل نظر و عمل کامل گردد و از سلوک تا شهود را به فرجام نیکو و سرانجام حسن یعنى فناء فى اللَّه و بقاء بالله برساند :
{S رباید دلبر از تو دل ولى آهسته آهسته # مراد تو شود حاصل ولى آهسته آهسته S}
3
. 4 سرمایه راهرو و سالک غیر از معرفت ، صبر و ثبات ، عبودیت و انقیاد هر آینه عشق و محبت نیز هست که « وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ » 4 چه این که عشق در عرفان اسلامى کمال روحى و وجودى است که همه نیروها و استعدادهاى هستى انسان را در مسیر جاذبه کمال مطلق قرار مى دهد و سوزنده ، سازنده و گدازنده است :
{S جسم خاک از عشق بر افلاک شد # کوه در رقص آمد و چالاک شد S}
{S عشق جان طور آمد عاشقا # طور مست و خَرَّ موسى صَعِقاً S}
5
. 5 گذر از « سلوک اخلاقى » به « سلوک عرفانى » یک ضرورت براى عارف است لذا حداقل چهار مرتبه ذیل را با سیر معنوى و سلوکى باطنى باید طى نماید تا از فرش به عرش و از نقص به کمال الهى متمایل و نائل گردد یعنى « بستر سازى » براى قرار گرفتن در صراط سلوک عرفانى لازم است :
. 1 تَخْلِیَه : یعنى نفس پس از آگاهى از مصالح و مفاسد و فضائل و رذائل اخلاقى و معنوى طبق دستورات اسلامى و معلمان اخلاق عمل نماید تا رذائل را از وجودش پاک نماید و طهارت یابد و به درمان بیمارى هاى وجودش پرداخته و یا پیشگیرى هاى لازم را انجام دهد .
و به تعبیر بوعلى سینا : H « العرفان مُبتَدِءٌ مِن تفرِیقٍ و نفْضٍ و ترکٍ و رَفْضٍ . . . » E 6 یعنى صفات رذیله را باید از خویش دفع نماید و تطهیر شود و بعد به خانه تکانى بپردازد تا دامن سالک از هر نشانه رهزن و علائم ناپاکى پاک و منزّه گردد و مرحله به مرحله از غیر خدا کاملاً جدا شده فاصله بگیرد و کاملاً چرک و گرد و غبار غیریت را بزداید و از هر کثرتى پاک گردد و تنها متوجه خدا و جمال و جلال الهى باشد . 7
. 2 تَحلیّه : یعنى پس از رهایى از رذائل و پاکى از موانع کسب معنویت خویشتن را به فضائل اخلاقى و صفات پسندیده و « عدالت » اخلاقى در صفات حکمت ، عفت و شجاعت آراسته گرداند تا خویشتن را مصونیت از انحراف ها و بیمارى هاى اخلاقى بخشد یعنى در جهت تحکیم پایه اخلاقى و ملکات فاضله وجودیش تلاش نماید .
. 3 تَجلیه : یعنى با معرفت و مراقبت نفس و تسلیم در برابر شریعت و احکام نورانى اسلامى آثار بندگى را در خویشتن متجلى سازد و سلوک فقهى و اخلاقى نورانیت هایى را در او به منصه بروز و ظهور برساند و به بیان دیگر نورانیت و لطافت و طهارت در وجودش متجلى شود .
. 4 فنا : یعنى پس از حصول فضائل و نورانیت درون و طهارت باطن یا همان تزکیه نفس به برکت صفا و صیقلى روح از زنگارها و دلبستگى ها تحت تأثیر جاذبه هاى کمال مطلق قرار گیرد و جذبه عشق به حق را در باطن وجودش عمق ببخشد تا به مرحله اى برسد که رفته رفته و تدریجاً در پرتو انوار معشوق و محبوب سرمدى خود را فانى ساخته و از من و ما به در آید که این مرحله را فنا گویند وخود سه درجه دارد :
الف . فناى فعلى ، ب . فناى صفاتى ، ج . فناى ذاتى .
تا پس از طى مراحل یاد شده « شربت شهود » را بنوشد که به تعبیر على ( علیه السلام ) : « خداوند شربتى را نصیب اولیاى خویش مى کند که هرگاه از آن بنوشند مدهوش گردند ، وقتى مدهوش شدند به وجد و حال آیند ، وقتى به وجد در آمدند پاکیزه گردند ، وقتى پاکیزه شدند خالص مى گردند و هرگاه خالص شدند حق را مى طلبند ، وقتى حق را طلبیدند ، مى یابند ، وقتى یافتند به وصال او نایل شده و به حق مى رسند ، آن گاه است که محبّ در محبوب خویش کاملاً فانى مى گردد » . 8
و چه زیبا و درخشنده امیرمؤمنان ( علیه السلام ) و رهبر عارفان در توصیف سالکان و اولیاى حق ، گذر از خود تا خدا و عبور از ماده تا معنا و ملک تا ملکوت و فوق آن را ترسیم و تصویر کرده اند آن جا که فرمود : H « قَد أَحیَا عَقلَه وَ أمَات نَفسَه ، حَتَّى دقَّ جَلِیلُه وَ لَطُف غَلِیظُه وَ بَرقَ له لَامِعُ کَثِیرُ البَرقِ فَأَبَانَ له الطَّرِیقَ وَ سَلک بِه السَّبِیل ، وَ تَدَافَعَتهُ الاَبوَابُ اِلَى بَابِ السَّلَامَه وَ دَارِ الاِقَامَهِ وَ َثبَتَت رِجلاهُ بِطمَأنِینَهِ بَدَنَه فِى قَرارَ الاَمنَ وَ الرَّاحَه بِمَا استَعمَل قَلبَه وَ أَرضى رَبَّه » E « عارف راستین کسى است که عقل خویش را زنده کرده وتمام هواهاى نفسانى را با ریاضت و بندگى حق میرانده است ، تا جایى که اندام درشت او باریک شده و ستبرى قلب او نرم شده و برقى بسیار پرفروغ براى او درخشیده و راه براى او روشن شده و او را به مسیر حق حرکت داده و از درى به درى برده است تا او را به سلامت و خانه اقامت کشانده و دو پاى او در قرارگاه امن و آسایش استوار گردیده ، زیرا انسان عارف قلب خود را در معرفت حق به کار بسته و پروردگار خویش را راضى کرده است » . 9
شگرف و شگفت زاست که با وجود چنین منابع عمیق ، انیق و دقیقى دنبال منابع غیر اسلامى وشبه عرفان ها و جریان هاى ریاضت مدارانه یوگائى ، تائویى ، بودیسم و ذِنْ بودیسم ، عرفان سرخپوستى و . . . مى رویم ؟ ! !
اگر مرد میدان سیر و سلوک هستیم راه همین است که قرآن و نهج البلاغه در پیش روى ما نهاده است و شریعت اسلام که عمل به آن ( با آگاهى و اخلاص ) ریاضت دائمى از بدو و آغاز ورود به اسلام تا لحظه مرگ خواهد بود و ما را به منزل مقصود و کعبه آمال مى رساند چه این که شریعت نیز ظاهر و باطن و مراتب و درجات دارد . « از تو حرکت و از خدا برکت » .
دیده ایم که على ( علیه السلام ) « حال » و « مقام » یا بارقه هاى الهى و جذبه ربوبى را در طى منازل و مراحل سلوکى چگونه ترسیم نموده اند و هرگاه این خطبه را با خطبه دیگرش که به تفسیر آیه « رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ » 10 پیوند زده و با هم به شناخت و ارزیابى آن بپردازیم ، مى بینیم که مقامات معنوى و منازل سلوکى و اوصاف مردان خدا ، چگونه با شیوایى و شیرینى تفسیر شده است . 11
به تعبیر استاد علامه طباطبایى ( ره ) مراد از ذکر الهى ، ذکر قلبى در مقابل نسیان و غفلت از خداوند است و آن را « ذکر علمى » گویند و نماز و سایر عبادات را « ذکر عملى » مى گویند . 12 چنان که در موضعى دیگر مى فرمایند : هدف نهایى از « نماز » نیز ذکر قلبى است تا انسان در حضور الهى قرار گیرد و او را در نهانخانه جان خویش حاضر ببیند و بزرگترین و مؤثرترین عمل انسان نیز همین « ذکر قلبى » است که سعادت ابدى را براى انسان تأمین کرده و کلید همه نیکى هاست . 13 البته « ذکر » به زبانى ، قلبى و عملى تقسیم پذیر است و در نهایت موجب تجلى مذکور ( حق سبحانه ) بر دل ذاکر و سیطره ولایت الهى مى شود . حال اگر برخى از اصحاب قلوب « یقظه » را اول منزل سیر و سلوک و برخى دیگر آن را حالت و صفت مشترک در همه منازل و مقامات انتها دانسته اند به جهت آن است که سالک باید بیدار دل و بینا دل باشد چه این که عقل بیدار و دل بینا انسان را در صراط مستقیم شریعت و چراغ پر فروغ و دائمى « ولایت » قرار داده و از سرمنزل عبودیت تا مقام رفیع « عینیت و رؤیت » سوق مى دهد و پرده هاى بین عبد و معبود و سالک و مسلوک الیه و محب و محبوب را برمى دارد که « وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ » 14 و چه نیکو امام حسین ( علیه السلام ) سالار و سرور مجاهدان سالک و سالکان مجاهد و شهیدان اهل شهود فرمود : H « أَنتَ الَّذِى أَشرَقَتَ الاَنوَارَ فِى قُلُوبِ أَولِیائِکَ حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحّدُوکَ وَ أَنتَ الَّذِى أَزَلتَ الاَغیَارَ عَن قُلُوب أَحبَائِکَ حَتّى لَم یُحِبُّوا سِوَاکَ » E . 15
یا امام العارفین على ( علیه السلام ) مى فرمایند : H « . . . إِلهى ! وَاَلحِقنِى بِنُورِ عِزِّکَ الاَبهَجِ ، فَاَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَن سِواکَ مُنحَرِفاً » E 16 و بسیارى از ادعیه حیات بخش و حرارت آفرینى که شور و شعور ، عشق و حرکت و پویایى و معرفت را فرا روى اصحاب سلوک قرار مى دهند .
ناگفته نماند که سیر و سلوک الى اللَّه ممکن است به یکى از دو طریقه ذیل صورت پذیرد :
. 1 سلوک قبل از وصول و جذبه ، به این معنا که سالک پس از انجام مجاهدت هاى درونى و هجرت هاى وجودى و انفسى و تحمل ریاضت و طى مقامات ، بارقه هاى الهى و لمعات رحمانى شامل حال او مى گردد .
. 2 سلوک پس از وصول و جذبه ، به این صورت که خداى سبحان ابتدا جذباتى و نفحاتى را شامل حال بنده خویش مى نماید و بر او جلوه مى نماید و یک گوشه چشمى به او نشان مى دهد و لذت روحانى دیدار محبوب او را به سیر و سلوک و مجاهده وا مى دارد .
ارباب معرفت قسم اول را « سلوک محبّیه » و قسم دوم را « سلوک محبوبیّه » و سالکان راه را سالک مجذوب یا مجذوب سالک نیز نامیده اند . 17
استاد جوادى آملى در خصوص سیر و سلوک اخلاقى مى فرمایند : « انسان سالک اخلاقى باید به تدریج وارد عرصه بیکرانه سلوک عرفانى گشته و طى مقامات و اطوار وجودى نماید و تا ریاضت نکشد و عبودیت الهى نداشته باشد و مرحله به مرحله نرود به سرمنزل مقصود نمى رسد » . 18
بر اساس روش حکمى خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب « اوصاف الاشراف » که براى مراحل سیر و سلوک « شش باب » و براى هر باب حدود « شش اصل » ذکر کرده است به استثناى آخرین باب که فناى در حق است و درجات و فصول آن ناپیدا کرانه است .
ما بر اساس قول مشهور هر کدام از مقامات یاد شده را به اجمال توضیح دهیم :
{J مقام اول : « توبه » J}
توبه به معناى پشیمانى و بازگشت از گناه به طریق حق و بندگى مى باشد . و در اصطلاح عرفانى پس از « یقظه » و بیدارى سفرى به درون و هجرت انفسى از نقص به کمال ، از جهل به سوى علم ، از عصیان به سوى اطاعت است که در ابتداى سلوک بسیار مهم و راهگشا مى باشد چه این که توبه مایه طهارت درون و نزاهت باطن شده و از عوامل مانع زدایى و آسیب ستیزى سیر و سلوک خواهد بود لذا یک ضرورت در بدایت سلوک الى اللَّه است .
به بیان دیگر توبه بازگشت از احکام طبیعت به احکام روحانیت و انقلابى علیه خویشتن در حجاب زدایى است تا به فطرت اولیه که توحیدى و الهى است برگردد .
خواجه عبدالله انصارى اصول سه گانه حقایق توبه را چنین مطرح کرده اند :
. 1 بزرگ شمارى گناه .
. 2 ناچیز شمارى توبه .
. 3 اداى حقوق ضایع شده . 19
و درجات توبه عبارتند از :
. 1 توبه عمّال در این مرتبه انسان خاطى از اعمال فاسد به اعمال صالح روى مى آورد .
. 2 توبه زهّاد یعنى از توجه به دنیایى که پیدا کرد به سوى بى توجهى ورغبتى به دنیا باز مى گردد تا گذشته را جبران کند .
. 3 توبه اهل حضور یعنى از غفلتى که نسبت به خدا و یاد حق داشته است توبه مى نماید تا دائماً حضور داشته باشد .
. 4 توبه متخلقان رجوع از اخلاق سیّئه و بد و تخلق به اخلاق حَسَنه و خوب است .
. 5 توبه عارفان بازگشت از رؤیت حسنات مخلوقات که با انتساب همه خوبى ها به خداوند آنها را جبران مى کند .
. 6 توبه موحدان رجوع به حق و رهایى از هر چه غیر خداست .
. 7 توبه نصوح 20 که توبه خالص براى خدا و رهایى از ماعداى حق سبحانه است .
و توبه از نظر خواجه عبدالله انصارى به سه قسم :
. 1 توبه عامه و مبتدیان
. 2 توبه میانه حالان
. 3 توبه ره یافتگان و کاملان
قابل تقسیم و تبیین است . 21
{J مقام دوم : « ورع » J}
در لغت به معناى پرهیزکارى ، تقوا و پارسایى است 22 و در عرفان پرهیز از امورى است که هر چند در شرع حرام نشده اما سالک طریق از آن خوددارى کند ، چنان که برخى « ورع » را اجتناب از شبهات از بیم وقوع در محرمات دانسته اند 23 که در حقیقت ورع پایه و اساس همه کمالات معنوى است و على ( علیه السلام ) فرمود : H « اَلوَرَعُ یُصلِحُ الدِّین وَ یحفظ النَّفسَ وَ یزینَ المَروه » E « پارسایى دین را مى پیراید و اصلاح مى کند و جان را حفظ مى نماید و مروت را مى آراید » 24 .
و یا فرمود : H « مَعَ الوَرَعِ یَثمَر العَمَل » E « با ورع و پارسایى درخت عمل به بار مى نشیند » 25 .
و امام خمینى ( ره ) « ورع » را شش نوع مى دانند :
. 1 ورع عموم مردم که پرهیز از گناهان کبیره است .
. 2 ورع خواص از مردم که با پرهیز از امور مشتبه به دلیل ترس گرفتار شدن از محرمات تحقق مى یابد .
. 3 ورع زهاد و اهل زهد با پرهیز از امور مباح صورت مى گیرد .
. 4 ورع اهل سلوک که با پرهیز از نگریستن به دنیا و نعمت هاى آن ظهور مى نماید چون قطع نظر از دنیا را مقدمه رسیدن به مقامات معنوى مى دانند .
. 5 ورع مجذوبان اینان از مقامات معنوى نیز پرهیز مى کنند ، زیرا مقصدشان وصول به باب اللَّه و لقاء ربّ است .
. 6 ورع اولیاء 26 که پرهیز از توجه داشتن به غایت است زیرا فانى فى اللَّه و مستغرق در او هستند لذا چیزى جز حق را شهود نمى کنند .
{J مقام سوم : « زهد » J}
زهد : ترک شیئى و اعراض از آن و بى میلى و بى رغبتى به آن است و در عرفان حالتى نفسانى است که همراه با بى میلى و ترک آن نیز هست و گفته اند زهد و حکمت قرین هم هستند زیرا زاهد حکیم « عالى » را فداى « دانى » نمى کند ، لذا زاهد از دنیا و اعتبارات آنها عبور مى کند .
خواجه عبدالله انصارى زهد را داراى سه درجه مى داند :
الف . زهد به معناى توقف در شبهه ها پس از ترک حرام به سه دلیل :
. 1 پرهیز از سرزنش محبوب .
. 2 پرهیز از کم و کاستى هاى راه .
. 3 پرهیز از مشارکت با بدکاران .
ب . زهد به معناى وارستگى در فضول زندگى به سه دلیل :
. 1 وقت را آباد ساختن
. 2 اضطراب را از دل زدودن
. 3 آراستگى به زینت پیامبران و صدیقان
ج . زهد به معناى وارستگى از خود ، که به سه چیز حاصل مى گردد :
. 1 کوچک شمردن دنیا ،
. 2 یکسانى احوال در دارایى و نادارى و میل به ترک دنیا ،
. 3 نادیدن عمل خویش با نگرش به حقیقت . 27
{J مقام چهارم : « فقر » J}
فقر به معناى تهیدستى و تنگدستى است و در عرفان صفت « عبد » است که سالک عرفانى فقر محض خویش به خدایش را ادراک نموده و باور دارد و لذا فانى در معبود مى شود ، اوصاف و حتى وجود خویش را مرهون عنایت و مدیون لطف معبود خود بداند .
« مقام فقر » را بر اساس سالکان طریق به سه درجه تقسیم شده است :
. 1 فقر وارستگان که داراى سه بعد است : دست کشیدن از دنیا ، زبان از گفتگو به دنیا فرو بستن و خود را از خواستن دنیا رها ساختن و در امان داشتن .
. 2 فقر به معناى بازگشت به گذشته خویش تا ارج و منزلت براى اعمال خویش قائل نشده ، به خود بها نداده و دل به کمالات و مقامات خود نبندد .
. 3 فقر عارفان که با دریافت بیچارگى خود ، خود را در قبضه قدرت حق بینند و به دریافت یگانگى و تجرید حق در همه شئون حیات خویش نائل مى شوند . 28
{J مقام پنجم : « صبر » J}
صبر یعنى خوددارى از شکایت و دم فرو بستن و اظهار بى تابى نکردن که در امر سیر و سلوک بسیار مهم و ضرورى است و از مقامات به شمار مى رود یعنى سالک باید آن را به دست آورد و خواجه عبدالله انصارى ( ره ) در تعریف « صبر » گفته است : H « اَلصَّبرُ حَبسُ النَّفس على جَزَعٍ کامنٍ عن الشَّکوَى » E 29 « صبر نگهدارى نفس هنگام جزع و گرفتارى ها از شکایت و ناسپاسى است » .
پس سالک نه تنها شکوه نمى کند بلکه « شکر » نیز مى نماید و با خداى خویش راز و نیاز مى کند . و « صبر » نیز سه درجه دارد :
. 1 صبر و پایدارى در مقابل گناهان .
. 2 صبر در انجام طاعات الهى
. 3 صبر در برابر گرفتارى و بلایا .
و برخى عارفان « صبر » را به نوعى دیگر تقسیم کرده اند :
* صبر لله در این مرحله انسان از آرزوهاى خود رهایى یافته و مهاجر الى اللَّه مى شوند که نازل ترین مرحله است .
* صبر بالله مرحله اى که سالک صبرش را نیز از خدا دانسته و اعطاء حق مى بیند و به تدریج فناى کلى پیدا مى کند و باقى به بقاى الهى است و سالک وجود حقّانى دارد .
* صبر على اللَّه سالک در این مرحله همه چیز را جلوه اسما و صفات حق مى بیند و بر آنها شکیبا مى شود و شریعت را با دل و جان مى پذیرد .
* صبر مع اللَّه یعنى سالک خویشتن دارى مى کند که اسرار و شطح نگوید و حفظ مقام حضور است که بسیار سخت است .
* صبر عن اللَّه 30 صبر مشتاق و محبى است که به خاطر رعایت محبوب بر خواسته او صبر مى کند . بنابراین صبر اینان صبر بر فراق نیست بلکه صبر محبى است که در کنار محبوب است .
{J مقام ششم : « توکل » J}
توکل یعنى واگذارى امور به معتمد حقیقى که از ایمان انسان سرچشمه گیرد . امام خمینى ( ره ) توکل را از جنود الهى شمرده و از لوازم فطرت « مخموره » مى دانند و با توجه به تعریف برخى از بزرگان مى گویند : H « اَلتَّوکُل عَلَى اللَّهِ إِنقِطَاعُ العَبد إِلَیهِ فِى جَمِیعِ مَا یَأمُلُهُ مِنَ المَخلُوقِین » E « توکل به خدا منقطع شدن بنده است به سوى خدا از جمیع امورى که به بندگان امید بسته بود » 31 .
خواجه عبدالله انصارى براى توکل سه درجه قائل است :
الف . توکل همراه با سبب جویى و سبب سازى به سه دلیل :
. 1 تا نفس بدان مشغول شود
. 2 سود رساندن به مردم
. 3 ترک نمودن هر گونه ادعا و گردن فرازى .
ب . توکل همراه با طلب و سبب سوزى براى رسیدن به سه چیز :
. 1 درست و راست نمودن توکل
. 2 درهم کوبیدن خودخواهى و برترى جویى
. 3 فراغ بال براى پاسدارى از واجبات .
ج . توکل به معناى رهایى از این اندیشه که کار واگذار به خود آدمى شده است بلکه دریابد که خدا را در هیچ کارى شریکى نیست و همه امور به دست خود اوست . 32
{J مقام هفتم : « رضا » J}
رضا یعنى خشنودى ، خوشدلى و تسلیم شدن است و در اصطلاح عرفانى « رفع کراهت قلب نسبت به مقدرات و شیرین شدن سختى هاى احکام قضا و قدر است » که به تعبیر امام على ( علیه السلام ) : H « مَن جَلَسَ عَلَى بَساطِ الرِّضَا لَم یَنلُه مَکرُوه » E 33 کسى که راضى به قضاء و قدر الهى شده ، اهل معرفت و محبت گردیده و از علم الیقین به عین الیقین رسیده تا همه چیز را زیبا و شیرین دیده به طورى که :
. 1 علم به جمیل بودن حضرت حق پیدا مى کند .
. 2 ایمان به جمیل بودن حق مى آورد .
. 3 با تمام وجود و با اطمینان کامل ، جمیل بودن حق را در خود مى یابد .
. 4 به مقام مشاهده جمیل مطلق مى رسد . سالک از دام کثرت رهیده و به منزل وحدت رسیده و محبوب بر دل او تجلى مى نماید و لذا شهود تجلى افعالى ، صفاتى و ذاتى نموده است . 34
و به تعبیر خواجه عبدالله انصارى ( ره ) « رضا » داراى سه درجه است :
الف . خشنودى عام که راضى شدن به ربوبیت است و سه شرط دارد :
. 1 خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشتن
. 2 تعظیم هر چه بیشتر خداى سبحان
. 3 مقدم دانستن اطاعت خداوند از هر چیزى .
ب . رضا به قضاى الهى به سه شرط :
. 1 یکسانى و همخوانى حالات .
. 2 دست برداشتن از دشمنى با مردم .
. 3 رهایى از پافشارى بر دعا و درخواست .
ج . رضا به رضاى الهى که سه ویژگى دارد :
. 1 عدم چون و چرا در هیچ کارى
. 2 واگذارى اختیار خود به خدا
. 3 دم نزدن در برابر خدا ولو این که در آتش افکنده شود . 35
حضرت امام باقر ( علیه السلام ) از جابر بن انصارى مى پرسند : حال تو چگونه است ؟ جابر در جواب مى گوید : « من مرض را خوشتر دارم از صحت ، و فقر را خوشتر دارم از غنى و فقر را خوشتر از ثروت دارم . »
امام باقر ( علیه السلام ) در جواب فرمود : « اما ما هر چه را خداوند عطا فرماید مى خواهیم و به آن خوشتر هستیم . اگر مرض را عنایت کند آن را و اگر صحت را عنایت کند نیز آن را دوست مى داریم » . 36
آرى هر چه محبوب کند همان محبوب اهل دل و عارفان و اولیاء الهى است .
با توجه به طرح مراحل سیر و سلوکى و مقامات معنوى در مى یابیم که براى رسیدن به کمالات برین و حیات طیبه و مقام وحدت و توحید عرفانى راه دور و درازى در پیش است و سالک بایستى با توجه و بصیرت و بر اساس خودآگاهى ، خودیابى ، خودنقدى و خودنگهدارى آنها را بیابد زیرا کسب مقامات معنوى و فتوحات غیبى و وصول به قرب حقیقى پیمودنى ، چشیدنى و شهودى است نه تنها گفتنى ، شنیدنى و خواندنى .
البته بدانیم و باور کنیم که تنها در پرتو قرآن و عترت طاهره ( علیهم السلام ) است که مى توان به « سعادت حقیقى » و « حقیقت سعادت » رسید .
بزرگانى چون آیه اللَّه ملا حسینقلى همدانى ، میرزا على آقا قاضى ، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى ، علامه طباطبایى و امام خمینى ( ره ) ، همه و همه شاگردان مکتب قرآن و عترت بودند و از رهگذر شریعت و ولایت به مقامات بلند عرفانى و منازل توحیدى راه یافته اند و چنان که بزرگان اهل معرفت و تجربت گفته اند : « راه چنان روید که رهروان رفتند » .
باید بیدار و بینا شد و کمر همت بست و عزم را جزم کرد و طریقت الهى را در پیش گرفت و از خودشناسى و خودسازى آغاز کرد تا به مرتبه خدا شهودى یا شهود خدا رسید که به تعبیر نغز و پرمغز لسان الغیب شیراز :
{S تا فضل و عقل بینى بى معرفت نشینى # یک نکته ات بگویم خود را مبین که رَستى S}
37
و یا :
{S یک قدم بر خویشتن نه # وان دگر بر کوى دوست S}
و به تعبیر شیرین و دلنشین امام خمینى ( ره ) به فاطمه طباطبایى :
{S فاطى ! تو و حق معرفت یعنى چه ؟ # دریافت ذات بى صفت یعنى چه ؟ S}
{S ناخوانده « الف » به « یا » ره نخواهى یافت # ناکرده سلوک موهبت یعنى چه ؟ S}
38
امیر عارفان و امام سالکان على ( علیه السلام ) فرمود : H « وَ أرتَوى مِن عَذب فٌرات سَهلّت لَهُ مَوارِدَه فَشَربَ نَهلاً وَ سَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً » E « از نهر شیرین سیراب شده و جایگاه هاى ورودى به آن نهر براى او آماده شده و نخستین آب گوارا آشامید و راهى روشن و هموار در پیش گرفت » .
در نتیجه آن چه مهم است « عرفان عملى » است . نه حتى « عرفان علمى » نیز تفسیر مشهودات عارفان و تعبیرى از تجربه شهودى سالکان واصل است لذا باید طى مراحل و منازل کرد تا به « معرفت اللَّه » و توحید الهى نائل شد و این مرتبه با استکمال علمى و عملى در ناحیه عقل و دل ممکن است .
على ( علیه السلام ) فرمود : H « لَایَزکُوا عِندَ اللَّهِ سُبحَانَهُ إِلَّا عَقلٌ عارِف وَ نَفس عزوف » E 39 « فقط انسان صالحى به نزاهت روح و تزکیه نفس موفق است که داراى دو رکن باشد : . 1 عقل عارف ، . 2 نفس عزوف » .
یعنى کسى که نسبت به گناه بى رغبت بوده و خویشتن را از گناه باز مى دارد که این مقام نیز به « عرفان نظرى » و سپس التزام عملى به عرفان یاد شده لازم دارد 40 پس باید به « نیستى » و « فناء » رفت تا به « هستى » و بقاء راه یافت .
{S بار توحید هر کسى نکشد # طعم توحید هر خسى نچشد S}
41 و به تعبیر سعدى :
{S سعدى حجاب نیست تو آینه پاک دار # زنگار خورده چون بنماید جمال دوست S}
و به تعبیر حافظ :
{S داستان من و معشوق مرا پایان نیست # آن چه آغاز ندارد نپذیرد انجام S}
( 1 ) برگرفته از آیه 24 سوره سجده . ( 2 ) دیوان حافظ ، غزل اول . ( 3 ) دیوان اشعار ، آیه اللَّه علامه حسن زاده آملى ، ص 138 ، نشر فرهنگى رجا ، چاپ اول ، . 1364 ( 4 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 165 ( 5 ) مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ابیات 23 – 10 ، 25 و . . . . ( 6 ) الاشارات و التنبیهات ، نمط نهم ، مقامات العارفین ، فصل . 19 ( 7 ) . ک : دروس شرح اشارت و تنبیهات ، نمط نهم ، صص 259 – 243 ، مطبوعات دینى ، چ اول ، 1383 ش ، قم . ( 8 ) علامه حسن زاده آملى ، رساله « إنه الحق » ، صص 164 – 5 دروس شرح اشارات و تنبیهات ، نمط 9 ، ص 156 سید حیدر آملى ، جامع الاسرار و منیع الانوار ، اصل اول ، قاعده 4 ، صص 205 و . 363 ( 9 ) نهج البلاغه ، ترجمه خطبه 210 ، مرحوم دشتى . ( 10 ) نور ( 24 ) ، آیه . 37 ( 11 ) خ 213 نهج البلاغه ، فیض الاسلام . ( 12 ) المیزان ، ج 15 ، ص . 128 ( 13 ) همان ، ج 16 ، ص . 136 ( 14 ) حجر ( 15 ) ، آیه . 99 ( 15 ) مفاتیح الجنان ، دعاى عرفه . ( 16 ) مفاتیح الجنان ، مناجات شعبانیه . ( 17 ) قیصرى ، رسائل ، فصل 2 ، تصحیح جلال الدین آشتیانى ، ص 26 مشارق الدرر فرغانى ، به کوشش عثمان یحیى و هانرى کربن . ( 18 ) جوادى آملى ، عبدالله ، تفسیر موضوعى قرآن مجید ، ج 11 ، صص 218 – 149 و 402 – 223 ، مرکز نشر اسراء ، چاپ سوم ، 1379 ش ، قم . ( 19 ) شرح منازل السائرین ، ص . 41 ( 20 ) طباطبایى ، فاطمه ، یک ساغر از هزار ، صص 164 – 163 ، مؤسسه چاپ و نشر عروج ، چاپ اول ، 1379 ش ، تهران . ( 21 ) شیخ الاسلامى ، على ، راه و رسم منزل ها ، ج 1 ، ص 64 ، مرکز نشر فرهنگى آیه ، چاپ اول ، 1379 ش ، تهران . ( 22 ) چهل حدیث ، ص . 279 ( 23 ) غنى ، قاسم ، تاریخ تصوف در اسلام ، ص . 657 ( 24 ) غرر الحکم و درر الکلم ، ج 7 ، ص . 121 ( 25 ) اصول کافى ، ج 2 ، ص . 76 ( 26 ) شرح چهل حدیث ، حدیث . 29 ( 27 ) راه و رسم منزل ها ( شرح منازل السائرین ) ، ج 1 ، ص . 187 ( 28 ) راه و رسم منزل ها ، ج 1 ، ص . 436 ( 29 ) منازل السائرین ، انتشارات بیدار ، ص 195 ، چاپ اول ، قم . ( 30 ) راه و رسم منزل ها ، ج 1 ، ص 294 یک ساغر از هزار ، صص 202 – . 198 ( 31 ) شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص
. 200 ( 32 ) راه و رسم منزل ها ، ج 1 ، ص . 261 ( 33 ) مقامات معنوى ، ج 2 ، ص 42 ، محسن بینا ، چاپ 6 ، تهران . ( 34 ) شرح حدیث جنود عقل و جهل ، صص 172 – . 170 ( 35 ) راه و رسم منزل ها ، ج 1 ، ص . 303 ( 36 ) جامع السعادات ، ج 3 ، ص
. 285 ( 37 ) دیوان حافظ ، غزل . 25 ( 38 ) دیوان اشعار امام خمینى ( ره ) ، ص . 237 ( 39 ) شرح غرر الحکم ، ج 6 ، ص . 427 ( 40 ) . ک : تفسیر موضوعى قرآن مجید ، ج 11 ، صص 57 – . 54 ( 41 ) سنایى ، حدیقه .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد