در ابتدا به متن و ترجمه روايت اشاره ميشود:
اخبرنا نضر بن قرواش الجمال قال: سألت اباعبدالله ـ عليه السّلام ـ عن الجِمال يكون بها الجرب اعزلها من ابلي مخافة ان يُعديها جربها؛ و الدابة ربما صفرتُ لها حتي تشرب الماء فقال ابوعبدالله ـ عليه السّلام ـ :
ان اعرابي اتي رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقال: يا رسول الله اني اصيب الشاة و البقرة و الناقة بالثمن اليسير و بها جرب فاَكره شرائها مخافة ان يعدي ذلك الجرب ابلي و غنمي؟
فقال له رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : يا اعرابي فمن اعدي الاول، ثم قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : لا عدوي و لا طيرة و لاهامة و لا شوم و لاصفر و لا رضاع بعد فصال و لا تعرّب بعد هجرة و لاصمت يوما الي الليل و لاطلاق قبل نكاح و لاعتق قبل ملكٍ و لايُتمَ بعد أدراك؛
نضر به قرواش شتردار ميگويد: از امام صادق ـ عليه السّلام ـ درباره شتري كه جرب[1] دارد، پرسيدم كه آيا او را از شترانم جداكنم، از ترس سرايت جرب آن و نيز از سوت زدن براي حيوان براي اينكه آب بياشامد، سؤال كردم.
فرمود: يك باديهنشين نزد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و عرض كرد: يا رسول الله! من به گوسفند و گاو و شتر ارزان قيمت برميخورم كه به «جرب» مبتلا است، خوشم نميآيد كه آن را بخرم، مبادا جربش به شتر و گوسفندم سرايت كند.
پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به او فرمود: پس، چه كسي اوّلي را مبتلا كرد؟
سپس فرمود: نه سرايت، نه فال بد، نه فال پرنده شب، نه سوت زدن، نه شيرخوارگي بعد از فصال و از شير گرفتن، نه تعرّب بعد از هجرت و ايمان، نه روزه سکوت از روز تا شب، نه طلاق قبل از ازدواج، نه آزادي پيش از بردگي و نه يتيمي بعد از بلوغ [در اسلام تشريع نشده است].
همانطور كه اشاره شد، عدوي مثل تقوي اسم مصدر «اعداء» است و به معني «واگرفتن» و «سرايت بيماري از ديگري به فرد» است.[2]آنچه كه از روايت مورد ذكر[3] در نفي عدوي فهميده ميشود اين است كه نفي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از «عدوي» و امثال آن نهي است، آن هم نهي مولوي و تشريعي (يعني، از واگير دوري كنيد، از تطيّر و فال بد دوري كنيد، از فال زدن به پرندة شب يا جغد خودداري كنيد)، نه نهي ارشادي و تكويني (تا معنا چنين باشد: واگير واقعيت ندارد، تطيّر واقعيت ندارد و …).
روايت ديگري در همين موضوع فهم فوق را تأييد ميكند. «لا يوردّن ذوعاهة علي مُصحّ؛ مريض را بر سالم وارد نكنند.»[4]شاهدي كه در خود اين روايت است گذشته از مناسبت حكم و موضوع سياق روايت است: «نه واگير، نه فال بد، نه فال به پرندة شب، نه بدشگوني، نه شيرخوارگي بعد از غذاخوارگي و از شير گرفتن، نه تعرّب و جاهليت بعد از هجرت و ايمان، نه روز سكوت تا شام و نه طلاق قبل از ازدواج و نه آزادي قبل از بردگي و نه يتيمي بعد از بلوغ».[5]به طور نمونه، واضح است كه تطيّر در نگاه عرف با وجود هم زماني فال و اتفاق تأثير رواني دارد و چون تأثير دارد از آن نهي شده است.[6] بقيه موارد هم چنين است. بنابراين مسئله سرايت، در مورد بيماري امكان دارد پس نهي از آن صحيح است.
بلي، ممكن است نحوة سؤال اعرابي در همين روايت و جواب رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و نقل اين گفتگو توسط حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ باعث شود كه گمان ببريم مفهوم روايت غير از اين است:
اعرابي ميپرسد: به گاو و گوسفند ارزان برخورد كردم كه مبتلا به جرب (كچلي) بود. از خريدش خوشم نيامد، مبادا شتر و گوسفندانم مبتلا شود. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در جواب فرمود: اي اعرابي! پس چه كسي مرض را به جان اولين گوسفند انداخته است؟
امّا توجيهي كه محدّثان شيعه و سني در اين باره دارند جواب اين توهم را ميدهد:
ميگويند: «اعراب جاهلي گمان ميكردند بيماري خود به خود گسترش مييابد، در حالي كه سرايت بدون مشيّت خدايتعالي امكان ندارد.» پس از اين روايت و از مباني عقيدتي ما سرايت نكردن بدون اذن و مشيّت خدايتعالي فهميده ميشود نه مطلق عدم سرايت به تعبير ديگر، اين روايت نميگويد كه خدا مرض مسري در بين امراض قرار نداده است، بلكه ميفرمايد: مريضي مسري بدون اذن خدا تأثير نميگذارد.[7]با چشم پوشي از مطالب فوق ممكن است در اينجا به آنچه دربارة حديث «رفع» گفتهاند قائل شد. علما دربارة اين كه متعلق «رفع» و چيزي كه خداي متعال زحمت و تكلّفش را از دوش امت برداشته و كار را برآنان آسان كرده چيست،[8] گفتهاند: خداي متعال لطف فرموده، منت گذاشته و باري را برداشته است و اين بار آثار وضعي تكليفي اعمال است، حكم و اثر شرعي را از مورد خطا و نسيان و جهل و… برداشته است.[9] يعني، احكامي كه بر انسان متعهد و آگاه و هوشيار لازم است بر آنها بار نميشود.
در اينجا هم ميتوان گفت كه آثار وضعي ـ تكليفي امراض مسري بر بيمار واگيردار گردنگير نميشود. اگر چنين مريضي ، بدون تعمّد و تقصير، مريضياش به ديگري منتقل شد مسئوليت شرعي بر عهدة او نيست.
البته واضح است كه اين ادّعا در صورتي تمام است كه دليل، قابل قبول و روايت، صحيح و حجت، تمام باشد.
با تفصيلي كه گذشت سند اين روايت ضعيف است به ويژه كه، اين روايت در كتب عامه وارد شده است و با روايتهاي ديگر باب (موضوع امراض مسري)، بنابر فهمي كه در سؤال آمده است، معارضه دارد. بنابراين بر فرض صحت صدور و نقل صحيح از امام صادق ـ عليه السّلام ـ بر تقيه قابل حمل است.
دو نفر از علماي شيعه تصريح در كذب بودن اين روايت دارند[10] (در اين روايت، يكي از روات، ابوهريره است[11]، با روايات فرار از امراض مسري تعارض دارد،[12] با سيرة مسلمانان در فرار از بيماريهاي واگير منافات دارد).[13]
خلاصه:
1. لاعدوي نهي است نه تفي. بنابراين به بهداشت توصيه ميكند.
2. لاعدوي به معني نفي، با روايات متعددي و با متن حديث منافات دارد.
3. اين روايت مورد فتواي فقهاء نيست و سند آن ضعيف است.
4. سرايت و واگير بخشي از علت امراض است، نه اولين مريض منشأ مريضياش واگير است و نه همه سالمهايي كه در معرض واگيرياند، پس بايد توجه داشت كه صحت و مرض از مقدّرات الهي است و براي پيش گيري و هم مداواي امراض واگيردار توبه و استغفار كرده و به خداي سبحان پناه برد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسي، ج55، ص318 و ج61، ص179، چاپ بيروت.
2ـ كافي، محمد بن يعقوب کليني، ج8. ص196، پاورقي آن به نقل از مرآة العقول، علامه مجلسي.
[1] . بيماري پوستي جرب پيدا شدن دملهاي ريز و همراه با خارش شديد است. المنجد، ماده جرب.
[2] . طريحي، مجمع البحرين، ماده عدا؛ ابن اثير، نهاية اللغه، ماده عدو.
[3] . محمد بن يعقوب کليني، كافي، اسلاميه، ج8، ص196؛ حر عاملي، وسايل الشيعه، اسلاميه، ج8، ص371؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، ج60، ص317.
[4] . وسايل الشيعه، همان، ج8، ص371.
[5] . كافي، همان؛ وسايل الشيعه، همان، روايت اول.
[6] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج6، ص317، در برخي از روايات روحيه تطيّر را چيزي ميداند كه پيامبران هم از آن در امان نيستند؛ كافي، ج8، ص108.
[7] . كافي، همان، ج8، ص196، پاورقي به نقل از مرآة العقول.
[8] . حديث رفع: رفع عن امتي تسع خصال الخطأ و النسيان و مالا يعلمون و…؛ از امت من نه چيز برداشته شده است: خطا، فرموشي، آنچه نميدانند و…؛ كافي، ج2، ص462.
[9] . كفاية الاصول، آل البيت، 1417ق، ص339.
[10] . سيد بن طاوس، الطرايف، ص212؛ بياضي عاملي، الصراط المستقيم، ج3، ص252 (با استفاده از لوح فشرده معجم فقهي).
[11] . اين مطالب در زير عنان شمارش اكاذيب ابيهريره آوردهاند.
[12] . به طور نمونه مراجعه كنيد به: كافي، همان، بيروت، بيتا، ج8، ص108، (روايت فرار از وباء).
[13] . لذا، نوع محدثان دست به توجيه زدهاند.