معناي لغوي دين، خضوع، انقياد، پيروي، اطاعت، تسليم و جزاست اما در معناي اصطلاحي: «دين عقايد و دستورهاي علمي و اخلاقي است که پيامبران از طرف خدا براي راهنمايي و هدايت بشر آورده اند.»[1]بدين ترتيب دين عبارت خواهد بود از روش خاصي در زندگي دنيا که با تنظيم سه جهت اخلاق، عقايد و احکام هم مصالح دنيوي آدمي را تأمين مي کند و هم موجب کمال اخروي و حيات ابدي و حقيقي وي در آخرت مي شود.
همانگونه که مرحوم علامه طباطبائي نيز بيان داشته اند، دين نزد خداي متعال يکي است و تمام بندگان به پيروي از همان يک دين يعني اسلام دعوت شده اند. اما شرايع الهي براي پنج پيامبر بزرگ الهي يعني نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ متفاوت بوده و به تناسب حال و استعداد امتها به تدريج جامعيت و گستردگي يافته است تا اين که به شريعت کامل و خاتم يعني اسلام منتهي گرديد.
بنابراين، در ذيل دين واحدي بنام اسلام، شرايع مختلفي را در ادوار گوناگون داشته ايم که هر شريعت در عصر خود حق بوده و نيز پله اي است براي ظهور شريعت بعد، به طوري که اگر اين مراتب پايين تر وجود نداشته باشند، زمينه بروز مرتبه اعلي و اشرف فراهم نمي آيد. شريعت اسلام به جهت تطابق کاملي که با فطرت ويژه انسان ها داشته و تمام نيازمندي هاي واقعي او را پاسخ مي دهد، آخرين شريعت معرفي شده و همه انسان ها پس از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مکلف به تبعيت از آن مي باشند. اما چرا با آمدن اين شريعت خاتم ديگر نمي توان از شريعت هاي گذشته مثل يهوديت و يا مسيحيت پيروي کرد؟ در پاسخ به اين سؤال چند علت را مي توان ذکر نمود که به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف) تحريف کتب مقدس
در قرآن کريم، بارها و بارها به تحريف کتاب هاي مقدس يهوديان و مسيحيان و ورود آموزه هاي اشتباه در شريعت آنها اشاره شده و بدين ترتيب از همة پيروان آنها خواسته شده که به شريعت کامل پيامبر اسلام روي بياورند. آياتي که بطور عام تحريف کتب يهوديت و مسيحيت را بيان مي دارد عبارتند از: آل عمران، 78 ـ بقره، 75 و 79 ـ نساء، 46 ـ مائده، 13 و 41 و 44 آياتي که عقيده تثليث را در مسيحيت رد مي کنند عبارتند از مائده، 17 و 73 ـ نساء، 171 ـ مريم، 34، 35.
بنابراين در جايي که خود اهل کتاب تحت تأثير اميال نفساني خويش دست در تورات و انجيل برده و در موارد متعددي آيات آن را به تناسب مقاصد و اهدافي که در نظر داشتند تغيير دادند، ديگر امکان بازشناسي تعاليم صحيح از آموزه هاي ناصحيح براي تودة مردم وجود نخواهد داشت و در نتيجه دين کارآيي خود را از دست خواهد داد.
همچنين اين عقايد تحريف شده و باطل در بسياري از موارد با مباني عقلي در تعارض قرار مي گيرد بطور مثال خدايي که در تورات معرفي شده، خدايي است که در کُشتي با حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ از او شکست مي خورد.[2]خدايي که به بسياري از امور آگاهي ندارد[3] و نيز بارها از کار خود پشيمان مي گردد.[4] مسلماً اين چنين خدايي با آن تفکر عقلاني مسلمانان که خدا را موجودي عقلاني مي دانند که خير مطلق بوده و در نتيجه به همة امور آگاهي و اشراف دارد، سازگاري ندارد و نيز پيامبري که به بيان عهد عتيق مرتکب زناي محصنه مي گردد!!![5] محققاً در سخنان خود ديگر براي انسان ها قابل اعتماد نخواهد بود.
ب) نسخ و حذف آموزه هاي کتب مقدس گذشته
از ديگر شواهدي که حاکي از برتري اسلام و غيرقابل استفاده بودن شرايع گذشته مي باشد. نسخ پاره اي از تعاليم جاري در آيين هاي پيشين مي باشد. قرآن کريم نيز با بيان «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ »[6] بر ناکارآمدي برخي آموزه هاي شريعت هاي پيشين تأکيد مي کند.
مرحوم علامه طباطبائي در ذيل تفسير آية 48 سورة مائده مي فرمايند: «قرآن قبول دارد که تورات و انجيل و معارف و احکامش از ناحية خدا نازل شده بود و مناسب با حال انسان هاي قبل از اين بوده، پس منافات ندارد که در عين اين که از ناحية خدا بوده، امروز نسخ و تکميل شود، چيزي از آنها حذف و چيز ديگري اضافه شود، همانطور که مسيح ـ عليه السلام ـ و يا انجيل مسيح ـ عليه السلام ـ مصدق تورات بوده و در عين حال بعضي از محرمات تورات را حذف نموده آنها را حلال کرد.»[7]پس تعاليم تحريف نشده تورات و انجيل اگر چه کاملاً حق مي باشند، اما فقط در يک مدت زماني خاص جاري بوده اند و پس از آن جاي خود را به حکمي داده اند که انطباق بيشتري با طبيعت آدمي دارد.
ج) اکمال اسلام نسبت به شرايع پيشين
کاملتر بودن شريعت خاتم نيز از ديگر عواملي است که ما را از رجوع به کتب يهوديت و مسيحيت باز مي دارد. اسلام به تناسب نهايت توان بشري، کاملترين و شاملترين معارف الهي را عرضه داشته و از تبيين کوچکترين اعمال فردي و اجتماعي وي نيز فروگذار ننموده است اين شريعت خير دنيا و آخرت انسان ها را تأمين و اصلاح معاش و معاد او را تضمين نموده است و دقيقاً به همين جهت است که قرآن آن را راه اقوم[8]معرفي نموده و مسلط تر از هر طريق و آيين ديگري براي ادارة امور آدمي تلقي مي کند.
د) برخي از آيات قرآن اهل کتاب يعني مسيحيان و يهوديان را ملزم به پذيرش شريعت اسلام مي داند و مسلماً در صورتي که شريعت خود آنها قابل استفاده و صحيح باشد، چنين اجباري درست و عقلايي نمي باشد. به طور مثال بعضي آيات، اسلام را شرط هدايت اهل کتاب بر مي شمرد (اعراف، 158ـ مائده، 65 ـ بقره، 137) و يا برخي آيات صراحتاً اهل کتاب را به اسلام فرا مي خوانند و به آنها اجازه نمي دهند که به دين سابق خود بسنده نمايند (بقره، 41 ـ آل عمران، 70 و….) و يا آياتي نيز بيانگر اخذ ميثاق از امت هاي پيشين است که بر اساس آن متعهد شده اند که با نبوت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ به شريعت وي ايمان آورند. (آل عمران، 81 و 82).
بنابراين با آمدن شريعت کامل يعني اسلام، انسان ها از نظر عقلي نيز اين اجازه را ندارند که به شريعت هاي ناقص و تحريف شده گذشته مراجعه نمايند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ دين شناسي، آيت الله جوادي آملي.
2ـ شريعت در آيينة معرفت، آيت الله جوادي آملي.
3ـ سيد محمد حسين طباطبايي، بررسي هاي اسلامي، به کوشش سيد هادي خسرو شاهي.
4ـ مرتضي مطهري، مجموعة آثار، ج1.
پي نوشت ها:
[1] . سيد محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج3، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نوزدهم، 1383، ص 188، 189 با تلخيص و تغيير.
[2] . تورات، سفر پيدايش، باب 32، ش 24 و 32.
[3] . همان، باب3، ش 8 و 12.
[4] . همان، باب 6، ش 6.
[5] . عهد قديم، کتاب دوم سموئيل، باب 11.
[6] . توبه، 33.
[7] . سيد محمد حسين طباطبايي، همان، ج5، 571.
[8] . اسراء، 90.