حالات دل
مردن دل و احیای آن
یکی از موضوعات مهمی که در زندگی انسان دیده می شود و می توان گفت، سرچشمه اصلی همه ی اعمال و رفتارها، همان موضوع است، مسئله ی قلب آدمی است؛
حالات قلب
قلب آدمی می تواند حالت ها و شرایط مختلفی به خود بگیرد، که در این یکی از آن حالت ها را تحت فرمایش امیر المومنین علیه السلام، بیان خواهد شد.
یکی از این حالت ها، مردن قلب است؛ اساساً زمانی که سخن از مردن می آید، مثلاً گفته می شود که فردی مرد، از آن چنین مراد است که او دیگر روح در بدنش وجود ندارد و به عالم آخرت منتقل شده است و در حقیقت بدنش مرده است؛ و مردن بدن به بیرون رفتنِ روح از بدن اوست؛
اما در مسائلی مثل قلب، این گونه است که اگر گفته می شود که قلب آدمی مرده است؛ دو نوع مردن متصور است:
انواع مرگ قلبی
۱. مرگ ظاهری، که همان ایست قلبی است؛ و انسان دیگر نمی تواند قلبش بتپد؛ یعنی این قلب صنوبری، از حرکت ایستاده است.
2. مرگ حقیقی، که منظور از آن، مرگ فهم و درک قلب است؛ یعنی ممکن است که آدمی قلبش درست بتپد، اما در عین حال آن کارایی و بازدهی ای که خداوند آنرا برای آدمی قرار داده است را، نداشته باشد. آن بازدهی همان فهم و درک، حقایق دینی و معرفتی است؛ یعنی با اینکه ظاهراً قلب در حال پمپاژ خون است، اما پمپاژ حقیقی معرفت و حقایق در حال رکود و سکون است؛ یعنی خون جریان دارد اما، معرفت و حقیقت، جریان ندارد؛
حال اینکه چه عواملی باعث مردن قلب می شود؛ بحثی است که در اینجا به یک مورد از آن اشاره می شود:
حدیث انواع حالات قلب
در حدیثی حالات مختلف قلب بیان شده است که تنها آخرین حالت آن در اینجا مراد است؛ «إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَنْوَاعٍ رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِی ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِی الرِّضَى عَنِ اللَّهِ وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِی الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِی الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى.»[1]
اوج و بلندی قلب در یاد خداست؛ گشایش قلب در رضایت از خداست؛ پستی قلب در مشغول بودن به غیر خداست؛ توقف قلب در غفلت از یاد اوست.
پس قلب توقف دارد، و زمانی متوقف می شود که از یاد خدا غافل شود؛ یعنی حرکت قلب در راستای حرکت به سوی خداست؛ و وقتی فرد از حرکت بسوی خدا باز ایستد، قلب نیز می ایستد و این همان ایست قلبیِ حقیقی است که در این روایت نیز بیان گردید.
غفلت عاملِ توقف قلب
پس غفلت، عامل توقفِ قلب آدمی است؛ حال باید دید، غفلت چیست و برای زدودن آن چه باید کرد؟
غفلت یعنی اینکه انسان، به راه و هدفی که دنبال می کند، هیچ گونه توجهی نداشته باشد. مانند مسافری که با اینکه در سفر است، اما از زاد و توشه ی سفر، و مقصدش غفلت کرده و در میان سفر به مسائل حاشیه ای و غیر ضروری می پردازد، ناگهان چشم باز می کند، می بیند، دیگر زمان سفر از دست رفته است و توشه ی ادامه ی سفر را صرف همین غفلت نموده است و لذا از ادامه ی سفر باز می ماند. غفلتی که بر خاسته از گناهان زیاد و عدم توبه اتفاق می افتد، چنان بر قلب آدمی، سنگینی می کند که راه شنیدن و دیدن و فهمیدن را می بندد.
راهکار زدودن غفلت
اما برای اینکه غفلت را از خود بزداییم، چه راهکاری وجود دارد؟
در این باره امیر المومنین می فرماید: ««اُوصیکمْ بِذِکرِ الْمَوتِ و اِقلالِ الغَفْلَه عَنْهُ وَ کیفَ غَفْلَتُکمْ عَمّا لَیسَ یغْفِلُکمْ؛[2] سفارشتان مى کنم به یاد مرگ باشید و از آن کمتر غفلت نمایید. چگونه غافل مى مانید از چیزى [مرگ] که از شما غافل نیست و چگونه طمع مى بندید به چیزی [دنیا] که شما را مهلت نمى دهد؟!».»
پس با یاد مرگ است که انسان می تواند، از خواب غفلت بیدار شود و برای خودش، توشه بردارد.
پس غفلت، عامل مردن قلب است و برای زدون غفلت، یکی از بهترین عوامل، یاد مرگ است؛ چون زمانی که انسان متوجه باشد که برای آخرت ابدی، باید توشه ای بردارد، دست از غفلت می شوید، و دنبال توشه راه که تقواست، می گردد و سعی در برداشتن آن و رساندن آن به آخرت، خواهد نمود.
مردن قلب و رابطه آن با موعظه
اما چگونه می توان از مردن قلب جلوگیری نمود، مسئله ی دیگری است؛ در برخی از احادیث، به این مطلب تصریح شده است، در اینجا به یک مورد اشاره می گردد.
۱. موعظه
یکی از بهترین راهکارهای جلوگیری از مردن قلب، یا حتی زنده کردن قلب پس از مرگش، موعظه است؛ شنیدن موعظه در زنده کردن قلب، تاثیر بسزایی دارد؛ و یا حتی گفتن آن، تا حدوی می تواند تلقین به نفس باشد و واعظ بدان توجه خاصی مبذول دارد؛ در مورد زنده کردن قلب، امیر المومنین علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ»؛ «… دل خویش به موعظه زنده دار…»
حضرت در این سفارش نورانی می فرمایند: اگر دلت مرد، آن را بوسیله موعظه زنده کن؛ یا آنرا قبل از آن که بمیرد، زنده نگه دارد.
راه زنده نگهداشتن دل
پس راه زنده نگه داشتن یا زنده کردن قلب، موعظه است؛ چه شنیدن موعظه و چه گفتن موعظه؛ اما شنیدن موعظه چنان تاثیر گذار است که آن اثری که در شنیدن است، در گفتن نیست؛ برای همین گاهی خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به جبرئیل می فرمودند که ایشان را موعظه کند؛[3]
دو مصداق موعظه
اما کدام موعظه است که انسان ساز است؛ موعظه مصادیق مختلفی دارد؛
مصداق اول: قرآن
یکی از مصادیق موعظه قرآن کریم است؛ چون خود قرآن کریم، می فرماید: ««قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[4] «از طرف تربیتکننده شما برایتان موعظه آمده»
یعنی آیات قرآن انسان را به بیداری می کشاند، در آیات مربوط به بهشت، انسان را به طمع داشتن نعمتهای بی پایان الهی وادار می کند؛ و در آیات مربوط به جهنم، انسان را از خطرات همیشگی جهنم می ترساند؛ در آیات قبر و برزخ و قیامت، و آن صحنه های هولناکی که همه به دیگری محتاج اند، اما از یکدیگر فرار می کنند، عبرت گرفته و قلبش از گناه و غفلت، دور شده و به سعادت و یاد خدا، نزدیک می گردد.
مثالهای متعددی در تاریخ وجود دارد که با شنیدن آیات قرآن، در لحظه مومن شده و باقی زندگی شان را در زهد و تقوا سپری نموده اند.
دومین مصداق: یاد مرگ
مصداق دومی که می تواند از مصادیق موعظه باشد، یاد مرگ است؛ چنانکه در حدیث نورانی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کَفی بِالْمَوْتِ واعِظاً» «بهترین پنددهنده برای انسان، مرگ است.» یعنی اگر آدمی مرگ را در ذهن خود داشته باشد، و هر کاری را با یاد این مطلب که باید یک روزی از این دنیا برود، و مرگ در انتظارش است، و روزی با مرگ مواجه خواهد شد، خیلی از اعمال و رفتارهای آدمی، تغییر جهت پیدا خواهد کرد؛ حتی این یاد مرگ در اخلاص در عمل، نیز بسیار کارساز است؛ چون وقتی که آدمی بداند و متوجه باشد که تنها زاد و توشه ی وی در آخرت، عمل خالص است، پس با یاد مرگ و قیامت، می تواند بهترین زادها و توشه ها را با اخلاصِ هر چه بیشتر بردارد.
پس قرآن و یاد مرگ دو مصداق مهم از مصادیق موعظه، در اینجا بیان گردید. و بوسیله ی موعظه می توان، دل را از مردن نجات داد و در حقیقت جلوی ایست حقیقیِ قلب را گرفت.
پی نوشت: