طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مرزبان شریعت

مرزبان شریعت

مرزبان شریعت

سفرهای بسیار کاشف الغطاء سبب شد او با برخی از علمای سنی دیدار کند و از نزدیک با دیدگاه آنان نسبت به شیعه آشنا شود. او دریافت که حتی دانشمندان بزرگ اهل سنت

0025082 - مرزبان شریعت
0025082 - مرزبان شریعت
نویسنده: محمدرضا سماک امانی

 

سخنان سبز

سفرهای بسیار کاشف الغطاء سبب شد او با برخی از علمای سنی دیدار کند و از نزدیک با دیدگاه آنان نسبت به شیعه آشنا شود. او دریافت که حتی دانشمندان بزرگ اهل سنت آشنایی اندکی با عقاید شیعی دارند. و شبهاتی علیه شیعه در تار و پود ذهن آنان و سایر مردم سنی ریشه دوانیده است. کاشف الغطاء تصمیم گرفت به معرفی شیعه بپردازد و بدون هیچ گونه توهینی به عقاید اهل سنت، به شبهه ها پاسخ گوید. او کتاب «اصل الشیعه و اصولها» را نوشت که مورد استقبال بسیار مسلمانان جهان قرار گرفت. وی در مقدمه ی این کتاب، درباره ی انگیزه اش از نگارش آن می نویسد:
دو سال پیش، یکی از جوانان پرشور که با یک هیئت علمی از سوی دولت عراق، برای تحصیل در دارالعلوم العلیا، به مصر رفته بود، در نامه ای طولانی به من نوشت «… من با برخی از دانشمندان دانشگاه الازهر رفت و آمد دارم. گاه از نظام آموزشی و دانشمندان حوزه ی علمیه ی نجف سخن به میان می آید. استادان الازهر از دانشمندان حوزه ی علمیه ی نجف به بزرگی یاد می کنند، ولی می گویند «اما متأسفانه آنان شیعه اند.» من از شنیدن سخنانشان شگفت زده شدم و گفتم «مگر شیعه بودن گناه است؟! مگر شیعیان مسلمان نیستند؟!» برخی از آنان در پاسخ گفتند «شیعیان مسلمان نیستند و…» من جوانی هستم که از پیدایش شاخه های گوناگون مذهب ها در اسلام آگاهی ندارم. اکنون از سخنان دانشمندان بزرگ اهل سنت به تردید افتاده ام که آیا شیعه فرقه ای از اسلام است؟! اگر مرا از این سرگردانی نجات ندهید، مسؤولیت لغزش و گمراهی من بر عهده ی شماست.»
من به وسیله ی نامه درباره ی تاریخ شیعه و پاسخ به تهمت ها علیه شیعه، او را راهنمایی کردم؛ ولی در شگفت بودم که چگونه برخی دانشمندان بزرگ اهل سنت این گونه سخن می گویند! تا این که کتاب فجرالاسلام نوشته ی احمد امین، نویسنده ی بزرگ مصری، به دستم رسید. مغزم از دروغ های شاخ دار این کتاب سوت کشید. احمد امین پارسال (1349 هـ.ق.) همراه شماری از استادان، دانشجویان و دانشمندان مصری به نجف، شهر دانش آمد و به زیارت دروازه ی شهر دانش (مرقد امام علی علیه السلام) توفیق یافت. او همراه دوستانش در یکی از شب های ماه رمضان، به دیدن من آمد. من او را به نرمی سفارش کردم که نباید چنین دروغ هایی را به شیعه نسبت دهد… آخرین عذر احمد امین این بود که آگاهی کافی درباره ی شیعه نداشته است من گفتم: این بهانه پذیرفته نیست. نویسنده باید درباره ی موضوعی که می خواهد بنویسد؛ خوب بررسی کند. چرا کتابخانه های نجف، از جمله کتابخانه ی خصوصی من که 5000 جلد کتاب دارد، بیشتر کتاب هایش از نویسندگان اهل سنت است؛ ولی در کتابخانه های قاهره کتاب هایی که نویسندگان آن ها شیعه اند، بسیار کم پیدا می شود؟!
کاشف الغطاء در ادامه می نویسد:
چند ماه پیش یکی از جوانان شیعه از بغداد در نامه ای به من نوشت «سفری به استان دلیم، همسایه ی استان بغداد داشتم. بیش تر مردم آن جا سنی اند… آنان از سخنان و ادب من بسیار خوشحال بودند؛ اما هنگامی که فهمیدند من شیعه هستم، گفتند «ما گمان نمی کردیم شیعیان ادب داشته باشند؛ ‌چه رسد به دانش. ما آنان را وحشی می پنداشتیم»! «مدتی بعد، به سوریه و مصر رفتم… مسلمان سنی مصر نیز همان سخنان مردم دلیم را گفتند. آیا موقع آن نرسیده است که به دفاع از شیعه بپردازید؟»
کاشف الغطاء در پایان مقدمه ی کتاب، می نویسد:
روزنامه های مصر، سوریه و غیره مقاله های مسمومی درباره ی شیعه می نویسند. دیگر تاب نیاوردم و سکوت نکردم؛ نه از این جهت که ستمی به شیعه شده باشد و من بخواهم در برابر سیل تهمت ها از آن دفاع کنم، بلکه از این نظر که پرده های نادانی را از برابر چشم مسلمانان جهان کنار بزنم، تا افراد با انصاف در داوری درباره ی شیعه راه عدالت را پیش بگیرند و عذر و بهانه ای هم… باقی نماند… از همه مهم تر، امید می رود در سایه ی این کتاب، پیوندهای دوستی در میان مسلمانان استوار گردد و دشمنی از بین آنان برچیده شود. شاید پس از نوشتن این کتاب، نویسنده ی کتاب فجرالاسلام، دیگر بار ننویسد «تشیع پناهگاه دشمنان اسلام بوده و هست. تشیع پناهگاه افرادی است که می خواهند اندیشه های پدران یهودی، نصرانی و زردشتی خود را وارد اسلام کنند»!
کتاب «اصل الشیعه و اصولها» از بهترین کتاب هایی است که در معرفی عقاید شیعه نوشته شده است. این کتاب مورد استقبال مردم قرار گرفت. اینک قسمتی از این کتاب را تقدیم خوانندگان می نماییم:
نخستین فردی که بذر تشیع را در سرزمین اسلام پاشید، بنیانگذار اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود. ده ها حدیث در کتاب های اهل سنت آمده است که در آن ها پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام و شیعیان او را رستگاران جهان آخرت یاد کرده است. سیوطی، ادیب و دانشمند بزرگ اهل سنت، در کتاب الدر المنثور، در تفسیر آیه ی (اولئک هم خیر البریّه)، حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری، یار مورد اطمینان پیامبر، نقل می کند. جابر می گوید: ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی علیه السلام به سوی ما آمد. پیامبر فرمود «این و شیعیان او رستگاران روز قیامتند.»
سیوطی، کارشناس خبره ی ادبیات عرب و مفسر بزرگ اهل تسنن، حدیث دیگری از ابن عباس، پسر عموی پیامبر و مفسر قرآن در صدر اسلام، نقل می کند. ابن عباس می گوید: هنگامی که آیه ی (ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) (کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند بهترین بندگان خدا هستند) نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود «این آیه درباره ی تو و پیروانت، در روز قیامت است که هم شما از خدا خشنود خواهید بود و هم خدا از شما.»
اندیشه ی شیعی از زمان پیامبر آغاز شد. برخی از دوستان و یاران حضرت علی علیه السلام همواره همراه آن حضرت و پیرو او بودند. آنان پروانه وار گرد شمع وجود امام می چرخیدند. آنان شیران بیشه و عارفان دوران بودند. آنان صدها بار سفارش پیامبر درباره ی امام را شنیدند و تا پای جان به هواداریش برخاستند. پیروان حضرت علی علیه السلام در زمان پیامبر، از جانبازان و رزمندگان و خانواده ی شهدا بودند. شیعه در لغت به معنای پیرو است و به پیروان آن حضرت در زمان پیامبر، شیعیان وی می گفتند.
امروزه در هزاران کتاب از نویسندگان مسلمان (شیعه و سنی) درباره ی جانشینی حضرت علی از سوی پیامبر سخن به میان آمده است. عبقات الانوار، نوشته ی علامه میر حامد حسین، دانشمند و نویسنده ی هندی شیعه، در 10 جلد، که هر جلد آن به اندازه ی کتاب صحیح بخاری (یکی از کتاب های حدیث اهل سنت) است، حدیث های فراوانی را که اهل سنت درباره ی فضیلت های حضرت علی و جانشینی او از سوی پیامبر نقل کرده اند، گردآوری نموده است.
چرا سفارش پیامبر را رها کردند؟ برخی از مسلمانان پس از وفات پیامبر، به بهانه ی این که سن حضرت علی از آنان کمتر است، و قبیله ی قریش نمی خواهد نبوت و خلافت، هردو در خاندان بنی هاشم باشند، از پذیرفتن سفارش پیامبر خودداری کردند. شگفت آور است که همه ی آنان این آیه ی قرآن: (اِن هُوَ إلا وَحیٌ یوحی) (1) (این سخن بجز وحیی که وحی می شود نیست.) را شنیده بودند؛ ولی خواسته ی خود را بر سخن پیامبر مقدم دانستند.
شیعیان پاک ترین و دانشمندترین انسان هایند. پیروان حضرت علی علیه السلام الگوی چگونه زیستن اند. سلمان فارسی که پیامبر درباره اش فرمود «سلمان منّا اهل البیت.» (سلمان از ما اهل بیت است.) و ابوذر که پیامبر درباره اش فرمود: آسمان سایه نیفکنده و زمین در بر نگرفته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد، از یاران حضرت علی علیه السلام بودند که در راه پیشبرد اسلام از هیچ کوششی دریغ نکردند.
ابوالاسود دوئلی، بنیانگذار علم نحو، از پیروان حضرت علی علیه السلام است. خلیل ابن احمد فراهیدی، بنیانگذار علم لغت و عروض، از شیعیان حضرت علی علیه السلام است. ابومسلم معاذ بن مسلم هراء، پایه گذار علم صرف، از دانشمندان شیعی است. عبدالله بن عباس، مفسر بزرگ قرآن، از یاران حضرت علی علیه السلام است. جابر بن عبدالله انصاری، از مجاهدان صدر اسلام، از یاران حضرت علی علیه السلام است. محمد بن عمر واقدی، نخستین فردی که علوم قرآنی را گردآوری کرد، از شیعیان حضرت علی علیه السلام است.
ابورافع، بنیانگذار علم حدیث، خدمتکار پیامبر، نویسنده ی کتاب الاحکام و السنن و القضایا، سرپرست بیت المال حکومت حضرت علی علیه السلام بود. پسرش، علی، منشی مخصوص حضرت علی، پس از پدر، نخستین فردی بود که کتابی در علم فقه نوشت. عبدالله، پسر دیگرش، نخستین مسلمانی است که کتابی درباره ی تاریخ نوشت. ابوهاشم بن محمد بن حنفیه، نخستین فردی است که درباره ی علم کلام و عقاید کتاب نوشت و عیسی بین روضه که پس از او کتابی درباره ی علم کلام نوشت، پیرور حضرت علی بود.
هشام بن حکم، کارشناس علم عقاید اسلامی، از شاگردان امام صادق علیه السلام است. او در تمام مناظرات خود با دانشمندان مادی و پیروان دین های آسمانی، پیروز از میدان خارج شد. ابان بن عثمان الاحمر، یار امام صادق علیه السلام نخستین کسی است که درباره ی تاریخ اسلام کتاب نوشت. احمد بن محمد خالد برقی، نویسنده ی کتاب محاسن؛ نصر بن مزاحم منقری، نویسنده ی کتاب وقعه الصفین؛ احمد بن یعقوب، نویسنده ی کتاب تاریخ یعقوبی؛ مسعودی، نویسنده ی کتاب مروج الذهب؛ و صدها نویسنده ی دیگر شیعی از نخستین نویسندگان مسلمان هستند. نابغه ی جعدی، کعب بن زهیر، فرزدق، کمیت، حمیری، دعبل، ابونواس، بختری، عبدالسلام، ابن الرومی و بسیاری از شاعران بزرگ عرب در دامان مکتب شیعه پرورش یافتند.
آیا این بزرگان میدان دانش، ادب و جهاد می خواستند اسلام را نابود کنند؟! آقای احمد امین، نویسنده ی بزرگ اهل سنت، چه جوابی دارید؟ آیا این فرزانگان تاریخ می خواستند اندیشه های یهودیان، مسیحیان و زردشتیان را وارد اسلام کنند؟!
کاشف الغطاء به معرفی دانشمندان شیعه پرداخت و به تهمت های برخی مستشقان و برخی نویسندگان عرب که علیه شیعه قلم زده بودند، پاسخ گفت.
کتاب «اصل الشیعه و اصولها» تاکنون بیش از بیست بار چاپ شده و به زبان های اردو، فارسی و انگلیسی ترجمه گردیده است. اصل الشیعه و اصولها در سال 1351 هـ.ق. در لبنان چاپ، و در سال 1355 هـ.ق. تجدید چاپ شد. دو بار هم در قاهره تجدید چاپ شد. تجدید چاپ این کتاب در کشورهای سنی نشین نشانگر استقبال اهل سنت از این کتاب است.
اصل الشیعه و اصولها در زمان حیات کاشف الغطاء نُه بار چاپ شد و کاشف الغطاء بر هر چاپ، مقدمه ای نوشت. وی در مقدمه ی چاپ ششم این کتاب می نویسد:
وضعیتی که اینک برای مسلمانان رخ داده و ناتوانی، سقوط و ذلتی که به ویژه در قرن های اخیر به آنان رو کرده است، بسی آشکار و بی نیاز از توضیح است. بیگانگان بر مسلمان حکومت می کنند، آنان را به بردگی می برند، سرزمین هایشان را اشغال می کنند، آنان را مانند برده ها و چهارپایان برای هدف های خود به کار می گیرند و زنجیرهای بردگی به گردنشان می نهند.
تنها علت این بدبختی ها، تفرقه ی مسلمانان است. استعمار نیز با حیله های مرموزانه بین آنان جدایی بیش تر ایجاد می کند. شیعیان، به ویژه دانشمندان آنان، به همان اندازه که نسبت به همذهب خود آگاهی دارند، از عقاید اهل سنت نیز با خبرند. کتاب های زیادی مانند «انتصار» نوشته ی سید مرتضی، «الخلاف» نوشته ی شیخ طوسی و «تبصره» نوشته ی علامه حلی بیانگر این واقعیت است؛ اما سنیان حتی بسیاری از دانشمندانشان، چه رسد به مردم عادی، چیزی از شیعه نمی دانند، و شیعیان را به خرابکاری و بی دینی متهم می سازند! شیعیان که این گونه برخورد را از برادران اهل سنت به ویژه علمای آنان می بینند، واکنش نشان می دهند و بدین سان رشته ی وحدت گسسته می شود؛ و این بهترین آرزوی بیگانگان و موجب خشنودی استعمارگران است.
من بر خودم واجب دیدم که عقاید شیعه را به صورت خلاصه بنویسم. گمان نمی کردم این کتاب در اندک زمانی چند بار چاپ و به زبان های دیگر هم ترجمه شود. با این که بسیاری شوق خواندن این کتاب را دارند، هنوز از آتش کینه ی بسیاری از… نسبت به شیعه نکاسته است. هنوز قلم های برخی نویسندگان… نیش و طعنه به شیعه می زند. تهمت هایی به شیعه می زنند که در دوران تاریک قرون وسطی و دوره ی ابن خلدون، ابن حجر و مانند آنان، به شیعیان نسبت نمی دادند. کتاب اصل الشیعه و اصولها در قاهره به چاپ سوم رسید و تمام نسخه های آن در آن جا پخش شد؛ ولی باز برخی دانشمندان اهل سنت مصر با شیعیان دشمنی می ورزند. آنان خلفای فاطمی مصر را که سالیان زیادی در مصر حکومت کردند و خدمات کم نظیری به اسلام نمودند، مورد حمله ی قلم های خود قرار داده اند. چرا؟ برای این که آنان شیعه بودند! مگر آنان دانش و تمدن را در مصر منتشر نکردند؟ مگر آنان مساجد بسیاری نساختند؟ مگر آنان… پس چرا…
گل سرسبد افتخارهای مصر، دانشگاه الازهر یادگار دوران حکومت فاطمی هاست. شیخ محمد عبده و بسیاری از دانشمندان و نویسندگان بزرگ سنی مصر از این دانشگاه برخاسته اند. الازهر با 1000 سال سابقه ی درخشان آموزشی و فرهنگی، گواه خدمت فاطمی ها به مصر و اسلام است؛ ولی افسوس که برخی از برادران اهل سنت آنان را بی دین و کافر می شمارند! چرا؟ برای این که شیعه بودند…
خلاصه، هدف من از نگارش کتاب اصل الشیعه و اصولها این بود که دشمنی دانشمندان اهل سنت نسبت به شیعه کمتر بشود و آنان تهمت های خود را پس بگیرند؛ اما افسوس که تا کنون نتیجه ای نداشته است!
دانشمندان بزرگ از سراسر دنیا با فرستادن نامه از کاشف الغطاء به خاطر نوشتن کتاب اصل الشیعه و اصولها تشکر کردند. شماری از آنان مستشرقانی بودند که اصلاً مسلمان نبودند ولی به تاریخ و عقاید اسلام اظهار علاقه می کردند. برخی از آنان عبارتند از:
1. دانشمند روسی، کراتشکوفسکی، از لنینگراد: کتاب اصل الشیعه و اصولها از کتاب های پر ارزش و معتبری است که هیچ دانشمندی از آن بی نیاز نیست.
2. دانشمند آلمانی، ژوزف شفت، از کونیکوسوج: من بسیاری از آموخته هایم را از این کتاب گرفته ام. من به دانشجویان خود سفارش می کنم آن را مطالعه کنند.
3. دانشمند معروف ترکیه، دکتر هریترقی، از استانبول: کتاب اصل الشیعه و اصولها تحفه ی گرانبهایی است که مافوق ارزش است. من از علامه ی بزرگوار، نویسنده ی کتاب برای این خدمت بزرگ تشکر می کنم و به زودی به تمام شرق شناسان پیغام می دهم که این کتاب را بخوانند.
4. دانشمند آلمانی، سالم کرنکوی، استاد دانشگاه برن: کتاب اصل الشیعه و اصولها کتابی است که می تواند تشنگانی را که می خواهند آگاهی درستی از عقاید شیعه داشته باشند، سیراب کند. این کتاب، اطلاعات فراوانی را که با چند کتاب قطور هم به دست نمی آید، درباره ی شیعه در اختیار همگان می گذارد. من به مستشرقان آلمانی سفارش خواهم کرد که این کتاب را تهیه کنند تا بر آگاهی خود نسبت به شیعه بیفزایند.
5. دانشمند مصری، احمد زکی پاشا، از قاهره: کتاب اصل الشیعه و اصولها با اسلوب زیبا نوشته شده است. نویسنده پرده ها را از روی حقیقت کنار زده است. او بدون این که عواطف مذهبی دیگران را جریحه دار کند، به معرفی شیعه پرداخته است. این کتاب فایده ی زیادی در ایجاد وحدت بین مسلمانان دارد. ما به این استاد بزرگ که این مسئولیت مهم را به دوش گرفته، آفرین می گوییم؛ مسئولیتی که تنها از عهده ی افرادی که خدا آنان را برای مبارزه با کج روی ها، از بین بردن زشتی ها و زنده کردن نشاط مسلمانان، انتخاب کرده، ساخته است.
6. نویسنده ی مشهور، شکیب ارسلان، از ژنو: به راستی که تمام کتاب های شما سودمند است. شما با کوشش فراوان، فاصله ی میان شیعه و سنی را تا آن جا که ممکن بود، کم کردید. (2)

تشکر از یک پژوهشگر

استاد احمد محمد شاکر، حاکم شرع مصر، یک نسخه از کتاب فقهی خود، «نظام الطلاق فی الاسلام»، را به کاشف الغطاء هدیه داد. کاشف الغطاء در نامه ای از وی تقدیر کرد و اشکال های علمی آن را به وی یادآوری کرد. کاشف الغطاء بدون هیچ تعصّبی، از زحمات این نویسنده ی سنی تقدیر نمود و تلاش او را در خلق یک اثر علمی ستود. در نامه ی کاشف الغطاء به استاد احمد محمد شاکر آمده است: «هدیه ی گرانبهای شما رسید. دو بار آن را خواندم. عمق نظر، دقت، آزادی فکر و نتیجه های به دست آمده ی شما شایسته ی تشکر است. شما در این کتاب، جان معنای احادیث را بیرون کشیدید، پرده های خرافه را از آستان مقدس دین کنار زدید، زنجیرهای تقلید کهنه را پاره کردید، بت های جمود را با دلیل های کوبنده در هم شکستید. آفرین بر شما!»
استاد احمد محمد شاکر متن کامل نامه ی کاشف الغطاء را در مجله ی «رساله الاسلام» شماره ی 157، چاپ کرد و نوشت: «یکی از بهترین و زیباترین نامه هایی که به من رسید، نامه ی ارزنده ای است از دوست و استاد بزرگوارم، پیشوای مجتهدان شیعه در نجف، علامه محمد حسین کاشف الغطاء.» (3)

مسافرت به ایران

کاشف الغطاء در سال 1352 ه.ق. (1312 ه.ش.) برای زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام به ایران مسافرت کرد. او در مسیر خود، در شهرهای کرمانشاه، همدان، تهران، شاهرود، مشهد، قم، اصفهان، شیراز، کازرون، بوشهر، آبادان و خرمشهر برای مردم سخنرانی کرد. سفر او به ایران هشت ماه به درازا کشید. او در قم، میهمان آیه الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزه ی علمیه ی قم بود. آیه الله حائری از او خواست تا به جای وی، امام جماعت حرم حضرت معصومه علیهاالسلام شود. او نیز پذیرفت و پس از برپایی نماز جماعت، برای مردم سخن گفت. (4)
ماشین حامل کاشف الغطاء در مسیر اصفهان به شیراز به دره پرت شد و او زخمی شد و در بیمارستان شیراز بستری شد. او پس از مرخصی از بیمارستان، دو ماه در شیراز اقامت کرد تا بهبودی کامل یافت.
مسجد بزرگ وکیل شیراز در 21 رمضان، پذیرای انبوه نمازگزارانی بود که نماز جماعت را به امامت کاشف الغطاء می خواندند. همچنین در شیراز، نماز عید فطر به امامت او برگزار شد. کاشف الغطاء در خطبه های نماز، به زبان های فارسی و عربی، مردم را به تقوا و وحدت فراخواند.
وی پس از بهبودی کامل، در اوایل ذی قعده شیراز را به سمت عراق ترک کرد و وارد کازرون شد. سپس به بوشهر رفت و به وسیله ی کشتی به آبادان و خرمشهر رفت. کاشف الغطاء در حسینیه ی خرمشهر به سخنرانی پرداخت. او سه روز در این شهر ماند و نماز جماعت به امامت او برگزار شد.

فرو نشاندن شورش عشایر فرات

فرو نشاندن شورش های عشایر، از اقدامات و اصلاحات خطیر ایشان محسوب می شد. این شورش ها عبارت بودند از: شورش عشایر در بازار شیوخ و نیز شورش عشایر «اوسط» در سال 1353 هجری. این جریانات به دنبال استعفای جناب «مدفعی» و وزارت جناب هاشمی پیش آمد. آقای هاشمی سپاه عراق را وادار به جنگ کرد، آن ها لشکر را در بازار شیوخ محاصره کردند و راه میان بازار و ناصریه را با آب بستند.
وزیر دفاع «جعفر پاشا عسگری» با گروهی از رؤسا سعی در راضی کردن آن ها داشت ولی در این کار موفق نشد و لشکر همچنان در محاصره بود. معلوم نبود در چه ساعتی قبایل حمله می کنند و با خلع سلاح کردن آن ها، عده ای را به قتل می رسانند. هاشمی نتوانست راه حلی پیدا کند؛ از این رو چند مأمور به خدمت حضرت امام کاشف الغطاء فرستاد. ایشان نامه ای به سران قبایل نوشتند و آن نامه به دست جناب صالح که در آن زمان استاندار کربلا بود فرستاده شد. این نامه متضمن فتوای وجوب دست کشیدن از غارت و حرمت قتال با حکومت اسلامی بود. زمانی که جناب صالح نامه را برای جمعیت خواند، آن ها فوراً سلاح بر زمین گذاشتند. محاصره شکسته شد و قضیه با مسالمت به پایان رسید. (5)

خاموش کردن فتنه ی حصان

فتنه ی حصان به مراتب هولناکتر از آشوب و فتنه ی قبلی بود.
کتاب «العروبه فی المیزان» که مدعی بود شیعیان عراق همه از اجانب و قوم ساسانی هستند و لزوماً باید از عراق طرد شوند، هنوز به نجق نرسیده بود که همه ی طبقات مردم اعتصاب کردند و بازارها را بستند. آتش فتنه و آشوب به هر جا شعله می کشید. دامنه ی اعتصابات به شهرهای فرات از قبیل: حله، دیوانیه و ناصریه کشیده شد و بسیاری از آن ها خواستار شورش و غارت بودند. این اوضاع سه روز ادامه داشت. حکومت محلی سراسیمه و مضطرب بود و نمی دانست کی به آن ها ضربه بزند. در آن زمان، حاکم اداری مرحوم سید جعفر حمندی بود و استاندار مرحوم ادیب بود که با دو مسلسل و تمامی نیروهای پلیس کربلا به سوی نجف حرکت کرد. هنوز به نجف نرسیده بود که خروش نجفیها و جمعیت انبوه گرد آمده به اوج رسید؛ آن ها همه مسلح بودند و استاندار را با همه ی افراد پلیس محاصره کردند. فریاد جمعیت و ضجه های انزجار و نفرتشان فضا را پر کرده بود. سید جعفر حمندی به بزرگان علما پناه برد تا راه چاره ای بیابند.
آن روز گروهی از اهل علم و چهره های سرشناس به صحن شریف رفتند و هرچه تلاش کردند که این جمعیت عصبانی را آرام کنند، موفق نشدند و حاصل کارشان یأس و ناامیدی بود. امام کاشف الغطاء را آغاز حادثه در خانه ی خود به سر می برد و به احدی از مردم اجازه ی ملاقات نمی داد. پس از آن که مردان مصلح و رجال حکومت و دیگران همگی ناامید شدند، به کاشف الغطاء متوسل گشتند و استغاثه کنان به ایشان گفتند: «خون ما را حفظ کنید. اگر شما موضع گیری نکنید و چاره ای نیندیشید عراق بکلی دگرگون می شود و سررشته ی امنیت و آسایش از دست می رود. تاکنون هیچ وسیله ای کارساز نبوده؛ مگر شما وسیله ای به کار برید.»
امام کاشف الغطاء فوراً به صحن شریف آمد و بر ایوان ایستاد و مردم را به آرامش دعوت کرد و از آن ها خواست تا بعدازظهر منتظر سخنرانی باشند. مردم فرمان آن بزرگ را مطاع شمردند و به تدریج آرام شدند. حدود دو ساعت قبل از غروب، ایشان به منبر رفتند و به ایراد خطبه پرداختند؛ خطبه ای همچون سیل خروشان. ایشان مردم را از خطرات و آثار زیانبار چنین حرکتی واقف ساخته و به آنها گوشزد کردند که نتیجه ی چنین اقدامی درست بر عکس خواهد بود.
ایشان هنوز از منبر پایین نیامده بودند که درهای بازار گشوده شد و از حالت تعطیل درآمد. اوضاع به حالت اول بازگشت؛ بدون آن که قطره ای خون ریخته شود و یا قیراطی مال به هدر رود. غرض ورزان ناامید راه خانه پیش گرفتند. «سرای» از محاصره درآمد و محمود ادیب شبانه برای عرض تشکر به دیدن امام کاشف الغطاء رفت و صبح به کربلا بازگشت.
امام کاشف الغطاء، خطیب یعقوبی را به کوفه فرستاد تا آن ها را به گشودن بازار و خاموش کردن شعله ی آشوب وادار کند. افراد دیگری را نیز به همین منظور به شهرهای دیگر روانه کرد تا اینکه سرانجام، اوضاع به شکل طبیعی درآمد.
قبل از این ماجرا، مرحوم ملک فیصل می خواست به لندن مسافرت کند؛ ولی این غائله که او و حکومتش را به بن بست رسانده بود مانع انجام آن می شد. با آن که همه در فکر علاج این واقعه بودند ولی تنها با عصیان و سرکشی مردم مواجه می شدند. خداوند آسایش و رهایی را به دست یکی از اولیائش به رایگان برای ایشان فراهم آورد و عراق به دست این عالم کم نظیر از دام فتنه آزاد شد. ملک فیصل نامه ی تشکرآمیز برای امام فرستاد و پس از آن به اروپا مسافرت کرد. (6)

جلوگیری از توهین به اهل سنت

در نجف، کربلا و سایر شهرها و روستاهای عراق عادت زشتی رواج داشت که عوام الناس و نادانان بدان خو کرده بودند؛ و آن اینکه در دهه ی اول ربیع الاول با جار و جنجال فراوان طبل و دهل می زدند؛ به گونه ای که صدای گوشخراش آن شبیه صدای توپ و تفنگ در کوچه و خیابان به گوش می رسید. و برای این عمل ناهنجار عمدتاً صحن حضرت امام امیرالمؤمنین و حضرت امام حسین علیه السلام را برمی گزیدند. در شب نهم ربیع که آن را عیدالزهراء می نامیدند، اراذل و اوباش گمان می کردند انجام هر منکری در اماکن مذکور جایز است. به همین منظور هرگونه آزار و اذیت و اهانتی را نسبت به طلاب و اهل علم و محصلین مدارس روا می دانستند. این عادت زشت دهها بلکه صدها سال ادامه داشت. زنان، مردان و کودکان همگی بدان عمل می کردند و اهل علم و محصلین هم قدرت مخالفت با آن را نداشتند.
از آنجا که این رسم ناپسند فراگیر شده بود و موضوع کاملاً اهمیت داشت. کاشف الغطاء خود را در پیشگاه الهی مسئول دید و تصمیم گرفت با بعضی از بزرگان و افراد خیراندیش برای ممانعت از آن اقدامی مؤثر به عمل آورند. به همین منظور آن ها را دعوت کرد و چنین گفت: «دیر زمانی است این عادت زشت در بین اراذل و اوباش رخنه کرده و ریشه کن کردن آن امری محال به نظر می رسد. بیم آن می رود اگر شما هم به منبر روید در همان حال، باز آن ها با نواختن طبل و دهل مانع ایراد سخنرانی شوند؛ که در این صورت فاجعه عظیم تر است.» کاشف الغطاء ادامه داد: «من با توکل بر خدای تعالی در این راه فداکاری می کنم. اگر موفق شوم خداوند را به شکرانه ی چنین منتی که بر من نهاده، سپاس می گویم؛ ولی در صورت عدم موفقیت، مسئولیتی بر عهده نخواهم داشت. من اعلام می کنم که عصر امروز سوم ربیع الاول در صحن شریف منبر خواهم رفت.»
در صحن شریف، اراذل و اوباش همچنان سرگرم طبل و دهل کوفتن بودند؛ به طوری که از شدت سر و صدا، مردم در خانه ها و صحن شریف سرسام گرفته بودند. کاشف الغطاء بر منبر رفتند و حدود دو ساعت به ایراد خطبه پرداختند. صحن شریف مملو از جمعیت بود و تقریباً از همه ی طبقات در میان آنان دیده می شد. ایشان همگان را از خطر این اعمال و حرمت آن آگاه کردند و به این ترتیب، ریشه ی این عادت زشت و ناپسند را از بیخ و بن برانداختند؛ به طوری که هیچ اثری از آن باقی نماند. (7)

پی نوشت ها :

1. نجم / 4.
2. این است آیین ما (ترجمه ی اصل الشیعه و اصولها)، محمد حسین کاشف الغطاء، ترجمه ی ناصر مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، چاپ ششم 1346، قم، ص 19-26، 64، 74-83 و 86-370؛‌ آوای بیداری، ص 122؛ شخصیت و اندیشه های کاشف الغطاء، ص 59؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 2، ص 169.
3. این است آیین ما، ص 304 و 305 و کاشف الغطاء سوره ی خشم، محمدرضا سماک امانی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1372، ص 102 و 103.
4. آوای بیداری، ص 15 و 96.
5. تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 288.
6. همان، ص 288 و 289.
7. همان، ص 289 و 290.

منبع: کتاب طلایه داران تقریب (3) کاشف الغطاء اذان بیداری

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد