خانه » همه » مذهبی » مرزهاي جاذبه و دافعه

مرزهاي جاذبه و دافعه

مرزهاي جاذبه و دافعه

موضوعي که پيشنهاد شده درباره ي آن بحث کنيم مرزهاي جاذبه و دافعه از ديدگاه اسلام است. براي ورود به هر بحثي طبيعتا ابتدا بايد موضوع بحث روشن شود تا بعد به طرح مباحثي پيرامون آن موضوع بپردازيم. در اين جا هم ابتدا بايد ببينيم منظور از جاذبه و دافعه در اسلام چيست تا بعد نوبت به تعيين مرزهاي آن برسد.

29f5391b deb9 4b8c af44 348527398411 - مرزهاي جاذبه و دافعه
fe02 - مرزهاي جاذبه و دافعه
مرزهاي جاذبه و دافعه

موضوعي که پيشنهاد شده درباره ي آن بحث کنيم مرزهاي جاذبه و دافعه از ديدگاه اسلام است. براي ورود به هر بحثي طبيعتا ابتدا بايد موضوع بحث روشن شود تا بعد به طرح مباحثي پيرامون آن موضوع بپردازيم. در اين جا هم ابتدا بايد ببينيم منظور از جاذبه و دافعه در اسلام چيست تا بعد نوبت به تعيين مرزهاي آن برسد.

توضيح مفاهيم «جاذبه و دافعه » و «اسلام»

همه ما با مفهوم جاذبه ودافعه آشنا هستيم و وقت اين اصطلاح را مي شنويم معمولا ابتدا جذب و دفعي که در طبيعيات و فيزيک مطرح است به ذهنمان مي آيد، به ويژه براي امثال شما اساتيد رشته هاي مهندسي، معمولا قانون جاذبه عمومي نيوتن به ذهن مي آيد. مصداق دافعه هم در علوم طبيعي، نيروي گريز از مرکز يا دافعه اي است که بين دو قطب هم نام مغناطيسي وجود دارد. اما اين مفهوم وقتي وارد علوم انساني و اجتماعي مي شود طبعا تغييراتي در آن به وجود مي آيد و ديگر جذب و دفع فيزيکي و مادي منظور نيست، بلکه به معناي جذب و دفع رواني و معنوي به کار مي رود؛ يعني مثلا انسان احساس مي کند يک عاملي او را به سوي خود مي کشد و ميل دارد که به او نزديک شود و حتي اگر امکان داشته باشد با آن يکي گرديده و متحد شود، و يا بر عکس، مي بيند به برخي ازچيزها و افراد مايل نيست نزديک شود و وجود آنها به گونه اي است که دوست دارد از آنها فاصله بگيرد و مايه دوري او مي شوند. عامل جذب و دفع روحي و رواني ، يک شيئ مادي، يک شخص و يا يک عقيده و فکر باشد. گاهي منظره اي آن چنان زيباست که بي اختيار شما را به طرف خود مي کشد و گر چه با جسمتان به آن نزديک نمي شويد و سر جاي خودتان ايستاده ايد، اما تمام توجه و حواس شما را به خود معطوف داشته و غرق تماشاي آن شده ايد. گاهي هم صداي گوش خراش و يا منظره غير قابل تحملي است که انسان مي خواهد هر چه زودتر از آن دور شود.
جاذب بودن شخصيت يک فرد هم به اين معناست که غير از ويژگي هاي جسماني و ظاهري، اخلاق و روحيات و صفاتي در او وجود دارد که باعث تمايل ديگران به وي و جذب آنان مي گردد. افرادي که رفتاري مؤدبانه و با نزاکت دارند و با گشاده رويي و مهر و محبت با ديگران برخورد مي کنند، در دل ديگران جا باز کرده و همه دوست دارند با آنان معاشرت نموده و به آنها نزديک شوند. افراد بي ادب و بداخلاق و خودخواه هم، شخصيتشان به گونه اي است که ديگران را از خود دور کرده و باعث مي شود مردم از آنها فاصله بگيرند. البته وقتي بحث جاذبه و دافعه در مورد افراد و انسان ها مطرح مي شود، بايد توجه داشته باشيم که اين مسأله تابع فرهنگ و ارزش هاست؛ يعني ممکن است برخي ويژگي ها در يک جامعه و فرهنگ، از ارزش مثبت برخوردار باشد و همان ويژگي ها، در فرهنگ و جامعه اي ديگر، فاقد ارزش و يا حتي ضد ارزش محسوب شوند و بديهي است که فرد برخوردار از اين ويژگي ها، در فرهنگ و جامعه اول، شخصيتي جاذب داشته و محبوب و مورد احترام است ولي در فرهنگ و جامعه دوم، فردي معمولي و يا حتي منفور خواهد بود. به هر حال، فقط خواستيم تذکري داده باشيم که جاذبه و دافعه ي شخصيت انسان، بسته به نظام ارزشي و فرهنگ حاکم بر يک جامعه، تفاوت مي کند. در هر صورت، اين مسأله خودنياز به بحث مستقلي دارد که فعلا در صدد آن نيستيم.
تا اين جا با توضيحاتي که داديم مفهوم جاذبه و دافعه که در عنوان بحث ما آمده، تا حدودي روشن شد، اما موضوع بحث ما جاذبه و دافعه در اسلام است، بنابراين بايد منظورمان از «اسلام» را هم روشن کنيم. اسلام از نظر ما، مجموعه اي از باورها (عقايد)، ارزش ها و احکام است و هم مسائل اعتقادي، هم مسائل ارزشي و هم قوانين فردي و اجتماعي را شامل مي شود. وقتي مي گوييم اسلام چنين و چنان است، منظور از اسلام، مجموعه اين باورها و ارزش ها و احکام است. در اين بحث هم وقتي مي گوييم جاذبه و دافعه در اسلام، يعني جاذبه و دافعه اي که در اصول و مباني اعتقادي، اصول ومباني ارزشي وقوانين و مقررات اسلام وجود دارد. در بخش عقايد، جاذبه داشتن اسلام به اين معنا است که عقايد اسلامي، موافق فطرت حقيقت جوي انسان است؛ يعني عقايدي است که بر اساس حقايق هستي استوار است و چون فطرت انسان طالب حقيقت است، اين عقايد با فطرت انسان سازگاري داشته و مي تواند براي او جاذبه داشته باشد. به هر حال، جاذبه و دافعه مربوط به عقايد اسلامي فعلا در اين بحث مد نظر نيست و آن چه در اين جا مهم تر است جاذبه و دافعه ي مربوط به ارزش ها و احکام اسلام، به ويژه جاذبه و دافعه ي مربوط به احکام تکليفي و دستوري اسلام است و بيشتر مي خواهيم ببينيم آيا مجموعه ارزش ها و احکام اسلامي، براي انسان جاذبه دارد يا دافعه؟

آيا فرض دافعه در مورد اسلام ممکن است؟

ممکن است اين سؤال به ذهن بيايد که اگر مجموعه معارف اسلام، بر اساس فطرت انسان تنظيم شده پس طبيعتا بايد براي او جاذبه داشته باشد، چگونه مي توان دافعه براي آن تصور کرد؟
پاسخ اين است که: درست است که انسان فطرتا حقيقت جو، کمال خواه و زيبا طلب است اما يک سلسله امور غريزي و فطري ديگر نيزدر انسان وجود دارند که در بسياري از موارد، بين اين امور مختلف فطري وغريزي، تعارض ها و تزاحم هايي به وجود مي آيد و يکي ديگري را کنار مي زند. يا به عبارتي اگر، براي پرهيز اي اشباه و خلط بحث، خواسته هاي مادي و حيواني انسان را غريزه و ساير خواسته هاي او را فطرت بناميم، در بسياري از موارد، بين غريزه و فطرت، عدم سازگاري به وجود مي آيد. غريزه، تنها به اشباع و ارضاي خود مي انديشد و عدالت و رحم و انصاف نمي شناسد. شکم گرسنه فقط نان را مي شناسد، حلال و حرام و خوب و بد و مال من و مال ديگري برايش فرقي نمي کند، چه نان حلال به آن بدهند و چه نان حرام، سير مي شود. طبيعت رفاه طلب انسان، به دنبال کسب پول و درآمد براي تأمين رفاه خويش است، اين پول از راه منصفانه و عادلانه بدست بيايد يا غير آن، برايش تفاوت ندارد. اما فطرت انسان، طالب انصاف و موافق عدالت و امانت است و از حق کشي و ظلم و خيانت بيزار است. علي رغم اين فطرت عدالت خواه و ظلم ستيز، گاهي واقعيت خارجي به گونه اي است که ارضاي غرايز مادي ونيازهاي جسماني و رسيدن به لذايذ حيواني، جز از طريق ظلم و خيانت حاصل نمي شود. اين جاست که انسان اگر طالب کمال حقيقي و انساني خويش باشد مجبور است از برخي لذت ها صرف نظر کند و بعضي چيزها را نخورد، نپوشد، نبيند، نشنود و خلاصه بايد خود را محدود کند. اسلام هم که مي خواهد انسان را به کمال حقيقي اش برساند طبيعتا در اين گونه موارد، جانب فطرت را گرفته و غرايز و برخورداي از لذت هاي مادي را محدود نموده است. در اين ميان، کساني که مهار غرايز خود را از دست ندادند، يا به تعبيري، هنوز حيوانيت در آنها غلبه دارد، طبيعي است که برخي از احکام اسلام، براي آنان جاذبه نداشته و حتي دافعه نيز داشته باشد. اسلام يک سلسله دستوراتي دارد که هم موافق با فطرت و هم موافق با غريزه انسان است نظير:« کلوا و اشربوا؛ (1) بخوريد و بياشاميد» و «کلوا من طيبات ما رزقناکم؛(2) از چيزهاي پاکيزه اي که روزيتان کرده ايم بخوريد» اين گونه دستورات، مشکلي براي افراد ندارد. اما وقتي بگويد شراب نخوريد، گوشت خوک نخوريد و…، اين چنين دستوراتي براي همه جاذبه ندارد و هستند کساني که اين احکام خوشايند آنها نيست.

نمونه اي تاريخي از دافعه احکام اسلام

در اين جا بي مناسبت نيست به داستاني از تاريخ اسلام اشاره کنم. همان طور که مي دانيد در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نصاراي نجران آمدند و با آن حضرت بر سر عقايد خود در باب توحيد، بحث و مناظره کردند و در بحث علمي شکست خوردند. اما علي رغم اين مسأله حاضر نشدند اسلام اختيار کنند. پيامبر، آنان را دعوت به مباهله کرد، آنان نيز پذيرفته و قرار شد مباهله کنند. وقتي پيامبر به اتفاق عزيزترين کسانش، يعني حضرت فاطمه و علي و امام حسن و امام حسين عليهم السلام براي مباهله تشريف آوردند، چشم علماي نصراني که به خمسه ي طيبه و چهره هاي نوراني آنان افتاد، گفتند کسي که با اين پنج نفر در بيفتد جز لعنت وخواري دنيا و آخرت نصيبش نخواهد شد، لذا عقب نشيني کرده و حاضر به مباهله نشدند. اما باز هم علي رغم آن که هم در بحث علمي شکست خوردند و هم از مباهله عقب نشيني کردند، حاضر نشدند مسلمان شوند و گفتند مسيحي مي مانيم و جزيه مي دهيم. وقتي اصحاب از پيامبر سؤال کردند که چرا اينها حاضر نشدند اسلام بياورند، آن حضرت فرمودند به خاطر عادت و علاقه اي که به خوردن گوشت خوک و نوشيدن شراب داشتند و اسلام اين دو را حرام کرده است.
اين يک نمونه تاريخي است از اين که گروهي، علي رغم ثابت شدن حقانيت اسلام براي ايشان، دافعه اي که برخي احکام اسلام براي آنان داشت مانع آن شد که به اسلام روي آورده، آن را بپذيرند؛ يعني فطرت انساني آنها با غرايز حيواني ايشان اصطکاک پيدا کرد و آنان در اين تعارض، غرايز حيواني را ترجيح دادند. اين مسأله، اختصاصي به نصاراي نجران ندارد، بلکه نسبت به همه کساني که هنوز تربيت الهي پيدا نکرده و مقهور غرايز و شهوت هاي حيواني خويشند عموميت دارد. احکام و دستوراتي که به نوعي غرايز و علايق مادي انسان را محدود کند براي اين طايفه دافعه دارد؛ و همان طور که اشاره شد در اسلام چنين قوانيني وجود دارد. قانوني که بگويد در تابستان چهل درجه، بايد شانزده ساعت آب و غذا نخوري و روزه باشي، چندان با غرايز و تمايلات حيواني انسان سازگاري ندارد و امري دشوار مي نمايد؛ به ويژه براي کساني نظير نانواها و مانند آنها که مجبورند در کنار آتش سوزان نيز کار کنند. البته هستند کساني که علي رغم کار در زير آفتاب سوزان يا آتش پر حرارت، همين دستور را عاشقانه اجرا مي کنند و روزه مي گيرند، اما اين قبيل افراد خود ساخته زياد نيستند.
يا مثلا قانوني مثل خمس، ممکن است براي بنده و شما که شايد در يک سال هزار تومان هم خمس به اموالمان تعلق نگيرد، مشکلي نداشته باشد، اما کسي که مي خواهد ميليون ها تومان خمس پرداخت کند، انصافا کار سخت و دشواري است. بسياري از مردم در صدر اسلام، به خاطر فرمان زکات، اسلام را رها کرده و مقابل پيامبر ايستادند و هنگامي که فرستاده ي پيامبر، براي اخذ ماليات از آنان مي رفت، مي گفتند پيامبر هم باج بگير شده! ما به کسي باج نمي دهيم. اين قانون براي آنها دافعه داشت و باعث مي شد از اسلام فاصله بگيرند و حتي به جنگ با خليفه مسلمين برخيزند.
يا مثلا اسلام دستور جنگ و جهاد مي دهد. طبيعي است که در جنگ نان و حلوا خير نمي کنند و احتمال کشته شدن، اسير شدن، کور شدن، از دست دادن دست و پا و هزاران خطر ديگر وجود دارد و بسياري از افراد حاضر به پذيرش اين خطرها نيستند و در برابر فرمان جنگ و حضور در جبهه، مقاومت مي کنند. البته بسيجياني نيز هستند که براي حضور در جبهه سر از پا نمي شناسند و عاشقانه به استقبال همه اين خطرها مي روند، ولي به هر حال نمي توان انکار کرد که اين حکم براي اکثريت مردم که خودرا اين گونه نساخته اند، جاذبه اي ندارد و به هر بهانه اي از زير آن شانه خالي کرده و فرار مي کنند.
بنابراين، پاسخ اين سؤال که آيا احکام و قوانين اسلام جاذبه دارد يا دافعه، اين است که براي نوع انسان ها و انسان هاي متعارف، برخي از دستورات اسلام جاذبه و برخي نيز دافعه دارد.

دستور اسلام نسبت به جاذبه و دافعه در رفتار

و اما اين مسأله که رفتار مسلمانان نسبت به يکديگر و نيز نسبت به غير مسلمانان چگونه بايد باشد، پاسخش اين است که بناي اسلام بر ايجاد جاذبه است. اسلام مي خواهد افراد و جامعه را به کمال و سعادت برساند، بنابراين رفتار جامعه اسلامي بايد به گونه اي باشد که ديگراني که خارج از اين جامعه هستند، به آن تمايل پيدا کرده و جذب آن بشوند تا بتوان اسلام را براي آنها تبيين نموده و هدايتشان کرد. اگر مردم از جامعه اسلامي و مرکز اسلام فاصله بگيرند، نمي توان اسلام را براي آنان تبليغ کرد و در نتيجه هدايت نمي شوند.
پس اصل اين است که مسلمانان به گونه اي رفتار کنند که هم نسبت به يکديگر جاذبه داشته باشند و روز به روز همبستگي و همدلي آنها بيشتر شود و هم نسبت به غير مسلماناني که خارج از اين مجموعه هستند جاذبه داشته باشند تا بتوانند آنان را هدايت کنند. البته گر چه اصل بر ايجاد جاذبه است اما اين گونه هم نيست که بگوييم به طور مطلق و در هر شرايطي بايد چنين رفتاري داشته باشند، بلکه در برخي موارد نيز قطعا بايد از چاشني دافعه استفاده کنند. براي توضيح اين مطلب و اثبات آن، در فرصتي که براي اين جلسه باقي است مطالبي را عرض مي کنيم و ادامه آن را به جلسه آينده موکول مي نماييم.

نمونه هايي از رفتارهاي جاذبه دار اسلامي

ما در اسلام، تأکيد فراواني بر رعايت عدل و انصاف و احسان و خدمت به ديگران و شاد کردن آنان داريم. يکي از بزرگ ترين عبادات اسلامي اين است که انسان، ديگري را شاد کند و اگر غم و اندوهي دارد به نحوي آن را بر طرف نمايد. در برخي روايات، ثواب شاد کردن مؤمن و زدودن غم و اندوه او را بيشتر از سال ها عبادت ذکر کرده است؛ حتي اگر اين عمل فقط در اين حد باشد که رفتاري محبت آميز با او داشته و سخني بگويد که موجب اميدواري و آرامش خاطر او گردد. براي اعمالي نظير لبخند زدن به روي مؤمن، دست دادن با او، در آغوش گرفتن وي، به هنگام بيماري از او عيادت کردن و در کارها به کمک او شتافتن، که موجب ايجاد صميميت و جاذبه بين مسلمانان مي شود، ثواب هاي متعدد و بسيار زيادي در روايات اسلامي وارد شده است. اسلام حتي به اين مقدار اکتفا نمي کند و بسياري از اين دستورات را حتي در مورد رفتار با غير مسلمانان نيز توصيه و نسبت به آن تاکيد اکيد کرده است. اسلام مي گويد اگر کافري همسايه شما شد يا با او هم سفر شديد، نسبت به شما حق پيدا مي کند. اگر با کافري هم سفر شديد و به جايي رسيديد که راهتان دو تا مي شود و خواستيد از هم جدا شويد، اسلام مي گويد آن هم سفر کافر اين حق را به گردن شما دارد که چند قدم همراه او برويد و او را مشايعت کنيد و سپس از او جدا شده، به راه خود برويد. اسلام رعايت قسط و عدل را نسبت به هر کس، حتي کفار لازم دانسته و ظلم را مطلقا مردود مي شمارد. فرد اگر کافر هم باشد شما حق نداريد به او ظلم کنيد:« ولا يجرمنکم شنئان قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي؛(3) قطعا نبايد دشمني با گروهي، شما را بر آن بدارد که عدالت نکنيد. عدالت ورزيد که آن به تقوا نزديک تر است.» حتي بالاتر، رعايت عدل به تنهايي هم در مورد کفار کافي نيست، بلکه احسان هم، که مرتبه اي بالاتر از عدل است، بايد در کار باشد:« لا ينهاکم الله عن الذين لم يقاتلوکم في الدين و لم يخرجوکم من ديارکم ان تبروهم و تقسطوا اليهم؛(4) خدا شما را از کساني که در [امر] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نکرده اند. باز نمي دارد که به آنان نيکي کنيد و با ايشان عدالت ورزيد.» و حتي در مواردي، از اين حد هم فراتر رفته و مي فرمايد از محل مالياتي که مسلمانان به حکومت اسلامي پرداخت کرده اند، بخشي از آن را به کفار مرزنشين و کفاري که در مجاورت سرزمين اسلام زندگي مي کنند، بدهيد تا قلب هاي آنان را به اسلام متمايل کنيد و جذب اسلام شوند. (5) لازم هم نيست که حتما در اثر اين کار مسلمان بشوند، بلکه همين مقدار که دل هايشان نسبت به مسلمانان مهربان گردد و به آنان علاقه و محبت پيدا کنند، خوب است. اين کار، کم کم زمينه ايجاد مي کند که هر چه بيشتر به شما نزديک تر شده و با شما انس بگيرند و رفار و اعمال و زندگي شما را از نزديک مشاهده کرده و صحبت هايتان را بشنوند و چه بسا تحت تأثير قرار گرفته و مسلمان شوند. در طول تاريخ، کم نبوده اند کفاري که در اثر ارتباط با مسلمانان و شنيدن منطق اسلام و مشاهده ي منش و رفتار پيروان آن به اسلام گرويده اند. به هر حال، اينها نمونه هايي بود از دستورات و برنامه هايي که اسلام براي جاذبه در نظر گرفته است.

آيا اسلام همواره سياست جاذبه در رفتار را توصيه مي کند؟

نکته اي که توجه به آن لازم است اين است که اين سياست ايجاذ جاذبه که به آن اشاره کرديم، چه نسبت به مسلمانان و چه نسبت به کفار، کليت نداشته و در مواردي جاي خود را به سياست اعمال دافعه مي دهد. گاهي محبت و احسان نه تنها کمکي به رشد و تکامل روحي و هدايت فرد نمي کند بلکه بر عکس، سدي در مقابل آن ايجاد مي نمايد. انسان، گاه در اثر طغيان غرايز حيواني و شهوت هاي مادي، يا تحت تأثير عوامل اجتماعي و تربيت خانوادگي و نظاير آنها، خوي ستم گري و ددمنشي و هرزگي پيدا مي کند و اگر جلوي او گرفته نشود، هم باعث مي شود خودش روز به روز بيشتر در منجلاب فساد و بدبختي فرو رفته و دنيا و آخرت خود را تباه نمايد و هم موجب آزار و اذيت و تضييع حقوق ديگران مي شود. در اين موارد، هم به صلاح خود فرد و هم به صلاح جامعه است که او را گوشمالي داده و تنبيه کنند تا از فساد و تباهکاري باز ايستاده و به مسير خير و صلاح بازگردد؛ يعني باطن اين تنبيه، رحمت است و هم از انحراف و سقوط بيشتر خود او جلوگيري مي کند و هم مانع انتقال فساد او به ديگران مي شود. البته ظاهر تنبيه، چه جريمه مالي باشد، چه شلاق، چه زندان و يا اعدام و ساير موارد، به هر حال موجب ناراحتي فرد و اسباب زحمت او مي شود و طبعا کسي از آن خوشش نمي آيد. به هر حال، اسلام مي گويد در شرايط خاصي رفتار شما بايد خشونت آميز بوده و دافعه داشته باشد و جاذبه در همه جا مطلوب نيست و توصيه نمي شود.

خلاصه ي بحث

تا اين جا خلاصه بحث اين شد که اولا اصل تعريف جاذبه و دافعه در اسلام را بيان کرديم. همچنين گفتيم جاذبه و دافعه ممکن است مربوط به يک شييء، يک شخص يا يک عقيده و فکر باشد. اسلام را هم گفتيم مجموعه اي از عقايد، ارزش ها و احکام است و جاذبه و دافعه در اسلام مي تواند مربوط به هر کدام از اين سه حوزه باشد، و بعد بحث را بر روي جاذبه و دافعه ي مربوط به قوانين و احکام اسلام متمرکز کرديم. در اين قسمت گفتيم اسلام، هم احکامي دارد که مطلوب افراد است و انسان ها نوعا به آن گرايش دارند، و هم قوانيني دارد که بسياري از افراد تمايلي به آنها ندارند و بر ايشان دافعه دارد. عطر زدن، مسواک کردن، نظافت و پاکيزگي، خوش اخلاقي، صداقت، امانت، عدالت و احسان، از جمله چيزهايي هستند که اسلام به آنها دستور داده و براي نوع افراد هم جاذبه دارد. روزه گرفتن، امر به جنگ و حضور در جبهه، پرداخت ماليات هايي نظير خمس و زکات نيز از جمله مواردي هستند که در زمره ي قوانين اسلامي وجود دارند ولي افراد نوعا ميانه خوبي با آنها نداشته و برايشان دافعه دارد. در ادامه، به موضوع و سؤال اصلي بحث پرداختيم که دستور اسلام به مسلمانان، در مورد برخورد با ديگران چيست؟ آيا مي گويد مسلمان ها هميشه بايد رفتارشان با ديگران محبت آميز بوده و با آنان لبخند بزنند و از اهرم جاذبه استفاده کنند يا در مواردي هم رفتار همراه با خشونت و دافعه را توصيه کرده است؟ با توضيحاتي که داديم، معلوم شد هر دو نوع رفتار در ضمن تعاليم اسلام توصيه شده و گر چه مواردي که رفتار مسلمانان نسبت به ديگران بايد ماهيت دفعي و خشونت آميز داشته باشد بسيار کم هستند، اما به هر حال چنين مواردي وجود دارند. نمونه هايي از اين موارد ان شاءالله در جلسه آينده ذکر خواهيم کرد.

پي نوشت :

1. اعراف/ 31.
2. اعراف / 160.
3. مائده/ 8.
4. ممتحنه/ 8.
5. توبه/ 60.

منبع: کتاب کاوش ها و چالش ها

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد