خانه » همه » مذهبی » مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)

همداني را بايد يكي از سياحان بزرگ اسلام دانست، ولي او هرگز رخدادهاي سفرهاي خود را ننوشته است.درباره ي حدود سفرهاي او نوشته اند:”سه نوبت ربع مسكون را سير كرد”(جامي، 1375، ص449).گويا منظور در اينجا بيشتر سرزمين هاي اسلامي و روم و بلاد عربي است.آغاز سفره هاي او را حدود سال 733 هجري، يعني زماني كه

da261621 8c58 43da aeb6 a95a139fb625 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)

18515 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)
مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(2)
 

 

 

 
نويسنده: **دكتر منصور مير احمدي/عبدالرضا احمدي

 مسافرت هاي ميرسيدعلي همداني

همداني را بايد يكي از سياحان بزرگ اسلام دانست، ولي او هرگز رخدادهاي سفرهاي خود را ننوشته است.درباره ي حدود سفرهاي او نوشته اند:”سه نوبت ربع مسكون را سير كرد”(جامي، 1375، ص449).گويا منظور در اينجا بيشتر سرزمين هاي اسلامي و روم و بلاد عربي است.آغاز سفره هاي او را حدود سال 733 هجري، يعني زماني كه سيد نوزده يا بيست ساله بوده، نوشته اند.
از قول خود وي نقل شده است “سه بار از مشرق تا به مغرب سفر كرديم و بسا عجايب در بحر و بر ديده شده و هر بار به شهر ولايتي رسيدم، عادات اهل آن موضع را طريق ديگر ديدم.در دفعه اول شهر به شهر، دفعه ي دوم قريه به قريه و دفعه ي سوم خانه به خانه سفر مي كردم”(گلسرخي، 1373، ص35).
درباره ي علت سفرهاي سيد نوشته اند:پس از مرگ شيخ علي اخي دوستي، سيد نزد محمد مزدقاني رفت و گفت:”فرمان چيست؟”وي توجه كرد و گفت:فرمان آن است كه در تمان عالم بگردي و اولياءالله را زيارت كني و از هر يك حصه خود بيابي”(ج2، ص294).
همداني در سفرهاي خود توانست به محضر 1400 تن از اولياءالله برسد و با چهارصد تن از آنها در يك مجلس ديدار دكند (استخري، 1380،‌ص429).
در هر حال، هدف مهم مسافرت هاي ميرسيد علي را مي توان تبليغ دين و راهنمايي مردم برشمرند و اثر مهمي كه در اين سفرها از او باقي مانده است، تبليغات ديني او در كشمير است؛ به گونه‌اي كه او را “حواري كشمير” (The Apostic of Kashmir)لقب داده‌اند (حكمت، 1330، ش8، ص341).
همداني با استفاده از همت والاي خود و تلاش شاگردان و مريدانش،‌توانست كشمير را به يكي از پايگاه هاي مستحكم اسلام تبديل سازد و ذخيره ي عظيمي از فنون، علوم، معارف و صنايع را از مولد و موطن خود همدان به آن خطه انتقال دهد.اين امر نشان مي دهد كه عرفان همداني او را به انزوا و انفراد نكشاند.او عارفي گوشه گير نبود كه تصوف را براي مريدسازي بخواهد و عابدي حجره نشين نبود كه عبادت خلق ،او را از ياد خلق غافل سازد ،بلكه عارفي خدمتگزار و دلسوز خلق بود و كه با هجرت و تبليغ خود تا مدت ها نسل هاي پياپي هند وپاكستان و كوشمير را مديون خود ساخت.
درباره چگونگي انتخاب كشمير براي ترويج اسلام نقل شده است:”اميركبير سيدعلي همداني روبه قبله نشسته بودند كه حضرت رسول اكرم(ص) حاضر شدند و گفتند:يا ولدي در كشمير رو و مردم آنجا را مسلمان كن؛ اگر چه بعضي به شرف اسلام مشرف‌اند، ولي بدتر از كافرند.چون صبح شد، سيد فرمود در كشمير خواهيم رفت.پس با جمعي از مريدان و منسوبان عزيمت فرمود(سال 774ق)و مردم آن ديار را به اسلام دعوت نمود.دعوتش را پذيرفتند و به اسلام شرافت يافتند.بتخانه‌ها ويران شد و صفه‌هاي عبادت حق عمارت گرديد”(استخري، 1380، ص293).
گفتني است ميرسيدعلي سه بار به كشمير سفر كرد.دفعه ي اول آن در سال 774ق (1372م)و در زمان سلطنت شهاب الدين بود.در اين سفر اقامت او در كشمير چهارماه طول كشيد و سپس آنجا را به قصد حجاز ترك كرد.
دفعه ي دوم در سال781ق(1379م)در زمان سلطنت قطب الدين برادر و جانشين شهاب الدين به كشمير بازگشت ومدت دو سال و نيم در آنجا اقامت كرد و باز رخت سفر بربست.
رفعه ي سوم در سال 785ق (1382م)به كشمير آمد و بعد از نزديك يك سال توقف، آنجا را به قصد تركستان ترك كرد و در بين راه وفات يافت. محل وفات او در مكاني به نام “باكلي”(در شمال غربي سرحد پاكستان، در مرز هندوستان و افغانستان)است .جسد او را به محلي به نام «كلاب»(در تاجكستان)منتقل كردند و در آنجا دفن نمودند(حكمت، 1330، ش8، ص338).
ظاهراً علت سفر سوم ميرسيدعلي به كشمير آن بوده است كه تيمور در يورش سوم خود به ايران در سال 1383م وقتي عراق را فتح كرد، قصد داشت سادات علويه همدان را كه در آن تاريخ، نفوذ و قدرت بسياري داشتند، قلع و قمع كند؛ از اين رو ميرسيدعلي و بيشتر سادات علوي همدان، راه مهاجرت را در پيش گرفتند(همان، ص341).
به هر حال، سيد علاوه بر آنكه اهالي كشمير را به دين اسلام مشرف ساخت، هنر، صنعت و فرهنگ ايران را به ارمغان، به آن سرزمين برد.مردم پاكستان و اهالي كشمير چنان از ميرسيدعلي همداني تجليل و تعظيم مي كنند كه حدي بر آن متصور نيست و جملگي مردم آن سرزمين در اخلاص به آستان سيد بي اختيارند و به طور اطلاق، وي را “حضرت شاه همدان”خطاب مي كنند(استخري، همان، ص292-293).
اقبال لاهوري نيز ضمن شعري از ميرسيدعلي تجليل مي كند و او را بنيانگذار ايران صغير (كشمير)مي نامد:
سيدالسادات سالار عجم دست او معمار تقديم امم
مرشد آن كشور مينو نظير مير و درويش و سلاطين را مشير
خطه راآن شاه دريا آستين داد علم و صنعت و تهذيب و دين
آفريد آن مرد، ايران صغير با هنرهاي غريب و دلپذير
يك نگاه او گشايد صد گره خيز و تيرش را به دل راهي بده
(لاهوري، 1376، ص184)

علل موفقيت سيد در كشمير
 

به نظر مي رسد همداني پيش از ورود به كشمير از شهرت بسزايي برخوردار شده بود.بايد در نظر داشت ورود او به كشمير حداقل در سن شصت سالگي او و پس از سير و سياحت هاي طولاني صورت گرفته است و پيش از آن، تبليغات وسيعي در نواحي مختلف انجام داده، نظر عموم مسلمانان را به خود جلب كرده بود.در اين حال او مريدان فراواني در اطراف و اكناف بلاد اسلامي داشته، با عنوان مبلغ شريعت و مروج طريقت وارد كشمير شده است.سيد در اين هنگام مقام قطبيت سلسله كبرويه را نيز بر عهده داشته است(انواري، 1358، ص28).
به علاوه، در اندك زماني پيش از آن، سلطنت كشمير به دست پادشاهان مسلمان افتاده بود كه براي استقرار حكومت شان طبعاً مي بايست از وجود مبلغان اسلامي سود مي جستند(در مورد سابقه ورود اسلام به كشمير و تغيير مذهب اولين ديار، ر.ك به:الطاف، 1372).
از ديگر عوامل مقبوليت و پيشرفت كار همداني در نواحي ديگر، رواج تصوف و فزوني تعداد خانقاه‌ها در قرن هشتم است.مي دانيم كه از قرن هفتم به بعد، با تعليمات و تاليفات ابن عربي، سهروردي و ديگران، تصوف جنبه ي استدلالي و فلسفي و مدرسي پيدا كرده بود(هرچند معارضاني نيز داشت)و در رديف علوم رسمي حوزه هاي درس نيز درآمده بود؛ به علاوه سماع و رقص در خانقاه‌ها، عده اي از مردم را-اگر چه در سلك متصوفه و خانقاهيان نبودند- به محفل صوفيان و مشايخ مي كشيد و عملاً مردمي متمايل به صوفيه و غير معارض با آنان تربيت مي كرد(انواري، همان، ص29).طبيعي است كه در چنين وضعيتي، با توجه به مقامات صوفيانه ميرسيدعلي، شخصيت او مورد توجه عوام و خواص قرار بگيرد.
بايد به خاطر داشت توجه مردم به همداني از طرفي نيز باعث رنج و محنت بوده است و او را در خلال سفرهايش با مشكلات بسياري متوجه كرده است كه عمده ي آنها به علت حسادت امرا و علما بوده است.بدخشي از قول همداني مي گويد:”حضرت سيادت فرمود بسي ابتلا به ما رسيد در سفر و حضر كه بعضي از آن ابتلا، به سبب فقها رسيد و علما، و بعضي به سبب ملوك و امرا…و فتنه علما اگرچه بسيار است، اما يكي از آن فتنه‌ها اين بود كه مرا وقتي، زهر دادند و حق تعالي از هلاكت نگاه داشت، و ليكن اثر آن در تن باقي است.
قصه آن بود كه در بعضي ديار با علمادر مجلسي نشسته بودم و چند كلمه اي از قول حق گفته و علما را از آن سخت ناخوش آمده و با هم گفتند كه اگر اين نوع سخنان را بار ديگر عوام از اين سيد بشنوند، از علما عقيده بردارند؛ پس تدبيري بايد كرد تا سيد دفع شود به حيات يا ممات”(بدخشي، 1374، ص267).”و فتنه ي ملوك و امرا نيز اگرچه بسيار است، اما يكي از آن فتنه‌ها اين بود كه در بعضي ديار رسيدم و سلطان آن ديار طالب صحبت آمد و به اكرام و اعظام غضب آمد و اسبي از مس ساختن فرمود و چون آن اسب تمام شد بر آتش نهادند تا مس آتش گرفت و آن سلطان تهديد شديد فرستاد و مي فرمود كه در شهر ندا كنند كه سيد را بايد به صحبت سلطان آمدن والا بر‌آن اسب آتشين او را سوار سازند و همچنين تا چهل روز اسب را گرم مي ساختند و باز خنك ميشد و بعد از تهديد و نداي او من در صحبت آن سلطان نرفتم و بعد از چهل روز سلطان در صحبت آمد و به ادب تمام قيام نمود و عذر مامضي خواست”(همان، ص269).

تشيع ميرسيدعلي همداني
 

سياق نگارش كتاب ذخيرة الملوك كه ميرسيدعلي آن را به درخواست پادشاهان كشمير و براي هدايت آنها نوشته، بگونه‌اي است كه همداني بعضاً به تعريف از خلفاي راشدين پرداخته است و يا رواياتي را از بزرگان اهل سنت نقل مي كند.اين امر باعث شده است تا كساني همچون كامل مصطفي الشبلي اظهار كنند:”وي در كتاب ذخيرةالملوك آشكارا سني مي نمايد”(شبلي، 1374، ص312).مصحح و نويسنده مقدمه كتاب ذخيرةالملوك نيز بر همين عقيده است (انواري، همان، ص32).
اين در حالي است كه در مجموعه آثار و احوال ميرسيد علي مستندات محكمي دال بر تشيع وي وجود دارد؛ از جمله رساله‌اي 53 صفحه‌اي بنام “المودة في القربي”از وي در سال 1301ق در بمبئي به چاپ رسيده است كه حاوي احاديث نبوي، در فضايل پيغمبر است و مطابق با عدد چهارده معصوم(ع) مشتمل بر چهارده باب است (به نقل از:حكمت، پيشين،‌ص339).
شاهد ديگر، كتاب رساله السبعين في فضايل اميرالمومنين اوست كه درآن، مقامات وفضايل حضرت علي(ع)در قالب روايات متعدد جمع آوري شده است، به گونه‌اي كه ترديدي در تشيع نويسنده آن باقي نمي گذارد(همداني، 1375).
قاضي نورالله شوشتري در مجالس المومنين معتقد است:”اگرچه جامي به لحاظ مذهب مخالف سيد بوده است اما عظمت شان و اشتهار او و استناد جميع متاخرين صوفيه از اهل خراسان و عراق و غيرهم به آن حضرت، باعث شده است تا جامي نتواند او را از قلم بيندازد و لذا مختصري در احوال ميرسيدعلي شده است”(شوشتري، 1377، ص138).
علامه سيدمحسن امين نيز ميرسيدعلي همداني را جزو اعيان شيعه مي داند و از او با عنوان “العراف المعروف”نام مي برد ونسبتش را برمي شمرد (امين، 1403ق، ج8، ص310).
همچنين هاچنري كوربن، همداني را مبلغ تصوف شيعي در كشمير معرفي مي كند(كوربن، 1373، ص426).
نكته ي ديگر اينكه:جعفر بدخشي شاگرد و مريد سيدعلي همداني در ابتداي كتاب خود خلاصة المناقب كه در آن خلاصه اي از مناقب استاد خود را ذكر كرده است، پس از حمد و ثناي الهي، شانزده حديث در عظمت شان و مقام حضرت علي(ع)و فرزندان آن امام ذكر مي كند و اشعاري از خواجوي كرماني، عطار و سعدي را به دنبال آن مي آورد و در ادامه نيز به مباحث عرفاني رابطه ي پيامبر(ص)و امام علي(ع)اشاره مي كند.
در ادامه به دو نمونه از احاديثي كه جعفر بدخشي آورده است،‌اشاره مي كنيم:
قال صلي الله عليه وسلم:ان الله و له الحمد عرض حب علي و فاطمه ذريتها علي البريه فمن بادر منهم بالاجابه جعل منهم الرسل فمن اجاب بعد ذلك جعل منهم اوصيا ومن اجاب بعد ذلك جعل منهم الشيعه و ان الله جمعهم في الجنه.
قال صلي الله عليه وسلم:النظر الي علي بن ابيطالب عباده و لايقبل الله ايمان عبد الا بولائه و ابراء من اعدائه (بدخشي، همان، ص17-20).
به هر حال چنين شاگردي با اين اعتقادات شيعي نمي تواند مريد فردي سني مذهب باشد و او را با القابي همچون شمس سماي قدسي، نور فضاي قدسي، مختار خيار حضرت الرحمن، قره عين محمدالرسول، شهر فواد المرتضي و البتول، المطلع علي حقايق الاحاديث و التفاسير، المرشد للطالبين في الطريق السبحاني و… ياد كند(همان، ص10).
مسئله ديگري كه مي توان به آن استناد كرد، اشعاري است كه منتسب به همداني است و در آن تمايلات شيعي به وضوح ديده مي شود:
گر حب علي و آل بتول‌ات نبود اميد شفاعت از رسول‌ات نبود
گر طاعت حق جمله بجا آري تو بي مهر علي هيچ قبول‌ات نبود
(رازي،[بي تا]، ج2، ص540)
و يا اين دوبيتي:
پرسيد عزيزي كه علي اهل كجايي گفتم به ولايات علي كز همدانم
ني زان همدانم كه ندانند علي را من زان همدانم كه علي را همه دانم
(حكمت، همان، ص339)
حتي در مورد كتاب ذخيرةالملوك نيز قاضي نورالله شوشتري در استدلال به شيه بودن سيد بر نكته ي جالبي دست گذارده است و مي گويد:”در يكي از سه موضع متقارب باب پنجم از كتاب ذخيرةالملوك گفته‌اند:چون ابوبكر را به خلافت بنشاندند،الي اخر الحكايه،وديگر فرموده اند كه:چون عمر را به خلافت بنشانند ، الي آخر المقاله، و ديگري ذكر نموده‌اند كه چون اميرالمومنين علي(ع)به خلافت بنشست، الي آخر الروايه، و بر صاحب وجه دلالت اسلوب كلام در اين سه مقام بر مقصد و مرام روپوش نيست.اگر هوشي است، هر موي بر تن او گوشي است”(شوشتري، همان، ج2، ص140).
در هر صورت، درباره ي كتاب ذخيرةالملوك كه منشا توهم سني بودن سيدشده است، بايد گفت:سيد اين كتاب را براي ملوك سني ماوراء النهر تصنيف كرده است؛ لذا برخي ملاحظات صوري در آن ضروري بوده است(اذكايي، همان، ص26).
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد