خانه » همه » مذهبی » مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)

مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)

بخش اعظم قرن هشتم كه همداني در آن مي زيست، مصادف است با حكومت ايخانان مغول، اساساً يورش مغولان و سلطه ي همه جانبه ي آنان بر ايران زمين باعث شد انديشه ي سياسي و به طور كلي انديشه، به تعبيري در”هاويه ي زاويه‌هاي صوفيانه”ماوا بگيرد و صوفيان به متفكران قوم تبديل شوند كه اين خود به معني تعطيل انديشه بود

9d012207 e77a 4167 851d c9711c71c8f9 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)

18516 - مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)
مروج تشيع در كشمير(ايران صغير)(3)
 

 

 نويسنده: **دكتر منصور مير احمدي/عبدالرضا احمدي

شرايط فكري، سياسي و اجتماعي زمانه همداني
 

بخش اعظم قرن هشتم كه همداني در آن مي زيست، مصادف است با حكومت ايخانان مغول، اساساً يورش مغولان و سلطه ي همه جانبه ي آنان بر ايران زمين باعث شد انديشه ي سياسي و به طور كلي انديشه، به تعبيري در”هاويه ي زاويه‌هاي صوفيانه”ماوا بگيرد و صوفيان به متفكران قوم تبديل شوند كه اين خود به معني تعطيل انديشه بود(طباطبايي، 1373، ص231).حكومت سلسله ي مغول بر ايران، از هجوم آنان در سال 616هجري و انقراض دولت ل انوشتكين غرچه در سال 628 هجري آغاز شد و با ايلغارهاي بنيان‌كن تيمور و حكومت جبارانه ي او در ايران پايان يافت.در اين دوران پر آشوب، قسمت بزرگي از فلات پهناور ايران صحنه ي تاخت و تاز ويرانگران مغول و تاتار و ديگر زردپوستان آسياي مركزي شده بود و مدتي جزو سرزمين هاي تابع مغول بود و پس از آنكه احفاد چنگيز به تجزيه ي ايران پرداختند و حكومت هاي ضعيفي به وجود آوردند، زمينه ي يورش و تسلط ويرانگري ديگر، يعني تيمور لنگ آماده شد (صفاف‌1374، ج2، ص17).
البته نمي توان گفت علم و ادب ايران در اين زمانه به كلي دچار انحطاط و زوال شد؛ چه اينكه وجود پناهگاه هايي براي فرهنگ ايراني در اين دوره علاقمندي برخي از سلاطين ايراني يا ايراني شده كه جسته و گريخته به علم و ادب و نويسندگاني ايراني توجه ي مي كردند، باعث شد دانش و ادب پارسي تجديد حياتي يابد؛ به عبارت ديگر علي رغم آنكه علم و ادب ايران در گيرودار حوادث دوره مغول از رونق و جلاي ديرين افتاد، اما انديشه ي بلند ايراني توانست در همين دوره، گروه معتنابه ي از رجال بزرگ علم و ادب و سياست را پرورش دهد كه براي مثال مي توان به بزرگاني همچون:خواجه نصيرالدين طوسي، قطب الدين شيرازي، قاضي بيضاوي، نجم الدين دبيران، شمس الدين آملي، عضدالدين ايجي، ميرسيد شريف جرجاني، سعد تفتازاني، سعدي، مولوي، خواجو، حافظ، رشيدالدين فضل الله و.. اشاره كرد(همان، ص19).
نكته ي قابل توجه ديگر در بررسي اوضاع فكري در قرن هشتم، مسئله رواج تصوف است.در اواخر قرن هشتم،تصوف جهان اسلام را فراگرفته بود. اين دوران از لحاظ ارتباط ميان تصوف و تشيع، داراي خصلت ويژه‌اي بود كه با از دست دادن جهات مميزه هر يك به نفع ديگري و نيز افزوده شدن عنصر فلسفي و تركيب هر دو عقيده، مشخص مي شود، و براي نخستين بار در تاريخ تصوف و تشيع، جنبش هاي فكري درآميخته از اين دو ظاهر شدند.
در اين دوران، يك فقيه شيعي خصوصيات يك صوفي تمام عيار را با خود داشت و يك صوفي محض نمونه‌اي از يك متكلم شيعي جلوه مي كرد و چنان كه پيداست، اين همه بر يك اساس فلسفي استوار بود كه به عنصر شيعيانه، به شكل تركيب فلسفي پايداري، رنگ صوفيانه مي زد.فلسفه هاي مربوط به انديشه هاي وحدت وجودي و نظريات فيض و صدور اشراق، در اين زمينه قابل ذكرند.
در اين دوران تصوف و تشيع، هر دو طبيعتي نوگرا داشتند و منتسبان هر دو عقيده، مي كوشيدند چيزهاي بي سابقه‌اي عرضه كنند تا انديشه هايي كه منادي آن بودند، داراي اصالت و استقلال و امتيازي باشد(شبلي، 1374، ص166)؛ براي مثال در اين دوره استادي و ابتكار يك عالم شيعي، همچون ابن فهد حلي‌آنچنان بود كه وي توانست شيخ يك صوفي تمام عيار، يعني محمدبن نوربخش گردد كه طريقه ي اصيلي در تصوف با يك فلسفه ي اشرافي بنياد نهاد(همان، ص167).
طبيعي است در اواخر قرن هشتم كه مصادف با دوران تيموري بود، به دليل غلبه ي تصوف و بالا رفتن مقام علويان، جنبش هاي غاليانه ي شيعي نيز پديد آيد و “از
اينجاست كه به يك رشته شورش هاي ناموفق محلي برمي خوريم؛ مانند يورشي كه مقارن حمله ي تيمور به بغداد به سال 789 ق از اصفهان برخاست كه محركان اوليه و قربانيان بعدي آن، رافضيان و خوارج بودند…و نيز يورشي كه در استرآباد به سال 794 درگرفت كه رهبري آن به دست دو علوي بود كه از مذهب اهل سنت روگردانده بودند”(همان، ص162).
از همين نكته، مي توان پي برد تيمور به دليل شورش هاي علويان، از موقعيت و جايگاه علويان همدان بيمناك شده بود؛ لذا تصميم به سركوب آنها گرفته بود؛ بنابراين ميرسيدعلي به همراه هفتصد تن از نزديكان و مريدان خود، همدان را به قصد كشمير ترك نمود.
گفتني است دوره‌اي از تاريخ سياسي زمانه ي همداني، مقارن پراكندگي و ضعف قدرت مغول است.بعد از مرگ سلطان ابوسعيد بهادرخان در آن سال، ضعف و فتور در سلطنت آن سلسله آشكار گشت و سرزمين هاي ايلخاني تجزيه شد؛ به نحوي كه از سال736-756ق يعني در مدتي كمتر از بيست سال، هشت تن ديگر، هر يك چندگاهي در بخشي از سرزمين هاي ايلخاني اسماً حكومت داشتند (صفا، همان، ص22).
مقارن حمله چنگيز، چند حكومت محلي در ايران وجود داشت كه بعضي به عللي باقي ماندند؛ از جمله ي آنها حكومت چوپانيان (بازماندگان امير حسين چوپان سپهسالار و داماد اولجايتو)بود.پسر امير حسين شيخ حسن چوپاني از سال 740 ق آذربايجان و اران و موقان و گرجستان و عراق عجم را به تصرف خود درآورد؛ ولي در سال 744ق با خيانت زنش، عزت ملك كشته شد.بعد او برادرزاده‌اش ملك اشرف تا سال 759ق حكومتي ستمگرانه داشت.در اين سال به دست جاني بيك اميرسفاك و نابه كار مغول كشته شد.
دوران ميرسيدعلي همچنين مصادف است با ايام حكومت سربداران در خراسان.
به طور كلي مي توان گفت:قرن هفتم و هشتم وحشتناك ترين دوران تاريخ ايران، از حيث قتل عام ها، كشتارها و ويراني هاي پياپي است.غالب شهرهاي ماورا النهر و خراسان هر يك، دو يا چند بار ويران و قتل عام شد و عجيب اينكه هر جا پاي مغولان بدان مي رسيد، به مثابه ي عذاب الهي و نشانه‌اي از قهر خداوند تلقي مي شد و چنگيز خود معتقد بود:”عذاب خداي است كه بر سرگناهكاران فرود آمده است”(همان، ص30).در اين وضعيت عده‌اي از خاندان مشهور ايراني كه صاحب فضل و دانشي بودند، توانستند به وزارت برسند و در حل و عقد امور كشور موثر باشند؛ از جمله آنها بهاءالدين جويني است كه با مرتبه صاحب ديواني، نزد خاندان مغول با احترام و اعتبار به سر مي برد وپس از او پسرانش به مراتب عالي سياسي رسيدند.نفوذ اين خانواده اهل علم و شاعر نواز وسيله ي سودمندي در تجديد آباداني ها و مرمت خرابي ها بود.
از ديگر كسان، خواجه غياث الدين محمدبن رشيدالدين فضل الله همداني است كه از سال 727ق وزارت ابوسعيد را بر عهده داشت، ولي شخصاً مردي نيكو نهاد و فاضل و دانش دوست و ادب پرور و اهل قلم بود و بيشتر افاضل عهد را در كنف حمايت خود داشت.
بيش از آن(در قرن هفتم)نيز خواجه نصيرالدين طوسي كه در دوره ي مغول مقام وزارت را به عهده داشته است، قابل ذكر است(همان، ص28-29).

مروري بر انديشه سياسي همداني
 

اگر غايت انديشه هاي سياسي را تدبير بهينه ي امور دنيوي بشر فرض كنيم، در اين صورت انديشه‌هاي صوفيانه و عارفانه بخصوص در شكل كلاسيك آن- كه مبتني بر كوچك و پست شمردن امور دنيا و مقدمه ي سعادت اخروي بودن رياضت در دنياست-سازگاري چنداني با سياست نخواهد داشت؛ از اين رو در بررسي انديشه و شخصيت ميرسيدعلي همداني پيش از هر چيز اين سوال به ذهن مي رسد كه چه عاملي اين عارف بلند مرتبه را به انديشيدن و نوشتن در مورد سياست واداشته است.بايد به خاطر داشت همداني علاوه بر عرفان و تصوف داراي جنبه‌هاي فقهي و فلسفي نيز بوده است؛ براي مثال به طور مبسوط به بحث از “حسبه”و شرايط آن پرداخته است؛ براين اساس، نقطه پيوند همداني با سياست را مي توان در انديشه هاي فقهي و ديني او جستجو كرد؛ ضمن اينكه از ضرورت هاي زمانه ي او نيز نبايد غفلت ورزيد؛ از جمله آن كه اقبال مردم به همداني به طور طبيعي توجه حاكمان را به سمت او جلب مي كرد و ميرسيدعلي نيز سعي مي كرد از اين فرصت به منظور اصلاح وضعيت ديني، اخلاقي و اجتماعي مردم و حاكمان زمانه‌اش استفاده كند.
از آنجا كه انديشه ي فقهي، حداقل در شكل سنتي آن، به ترسيم يك نظام سياسي و تبيين اركان آن نپرداخته و بيشتر جنبه ي اصلاحي داشته است، همداني نيز بيشتر به شيوه هاي اصلاح گرايانه روي آورده است وبه روشني ساختار و نظام سياسي مطلوب خود را ارائه نكرده است؛ ضمن اينكه مي توان وي را در اين باره، تحت تاثير جنبه هاي عرفاني شخصيت اش دانست.
با اين وصف، اگر بخواهيم از ميان انديشه هاي همداني، نظام سياسي مورد نظر وي را استخراج كنيم، بايد به اين نكته اشاره كنيم كه نظام سياسي مطلوب از نظر وي، همانند نظام سياسي‌اي كه افلاطون و فارابي ترسيم مي كنند، وابستگي تامي به ويژگي هاي حاكم دارد.اين نظام را مي توان به شكل هرمي ترسيم كرد كه در راس آن حاكم و در بدنه ي آن كارگزاران حكومتي و در قاعده ي هرم، مردم جامعه قرار دارند.
حاكمي كه در راس نظام سياسي قرار مي گيرد، از نظر همداني بايد ديندار، متخلق و زيرك باشد؛ چنين حاكمي پايه‌هاي دين را كه عامل انسجام اجتماع است، استحكام مي بخشد و زمينه‌هاي اخلاقي-دين وي، باعث تقويت اصولي همچون رعايت عدالت و دوري از ظلم خواهد شد.
تفطن و زيركي حاكم نيز شرط استفاده از تجارب بشري و بكارگيري عقل در اداره ي بهينه جامعه است؛ چنين حاكمي خواهد توانست فلسفه وجودي حكومت، يعني كنترل اختلافاتي كه زندگي اجتماعي بشر را مختل ساخته‌اند ،حفظ كند.
شاهد آنيم كه همداني بيش از آنكه به جنبه هاي ساختاري سياست و حكومت بپردازد، به مباحث مربوط به اصلاح آن از طريق آسيب شناسي اخلاقي و ديني حاكم و حكومت پرداخته است؛ در اين راستا اساسي ترين آسيب هايي كه براي حاكم برمي شمرد، آسيب هايي است كه معمولاً در شريعت و اخلاق به آنها اشاره مي شود؛ موارد برجسته ي آن در خصوص حكومت، عبارتند از: ظلم، تجمل گرايي، تكبر، غفلت از خطر حكومت، دوري حاكمان از علما و صالحان و همنشيني با جاهلان، استفاده از كارگزاران نالايق، غفلت از حال ضعيفان و نيازمندان و عدم توانايي در ايجاد امنيت در داخل كشور ومرزها.
مشاهده مي شود كه ميرسيدعلي آسيب هاي حكومت را در شخص حاكم، اطرافيان و كارگزاران او جستجو مي كند و انديشه سياسي وي نيز عمدتاً براي ترميم و اصلاح اين آسيب ها شكل پذيرفته است.او سعي مي كند با استفاده از دو قالب شريعت نامه نويسي و آموزه هاي حكومت عملي، نظام سياسي مطلوب خود را در حاكمي صالح و متخلق ترسيم كند؛ از اين رو تقريباً در تمام مباحث سياسي همداني مي توان رگه هاي اخلاق و ديانت را يافت.
نگاه عارفانه ي همداني به جهان هستي و دنياي گذرا، باعث شده است وي سياست را به گونه‌اي بپسندد كه سعادت آن جهاني افراد جامعه را در پي داشته باشد؛ و سعادت آخر افراد جامعه، وابسته به وجود حاكمي سعادتمند است.حاكم سر منشا تغيير و اصلاح جامعه است؛ لذا ثواب سعادت يا عقاب شقاوت جامعه، شامل حال او نيز خواهد بود.
از نظر همداني، حاكم براي اداره ي امور جامعه به كارگزاراني نياز دارد كه علاوه بر تخصص از كدورت اعمال نامقبول و افعال ناپسند مبرا باشند؛ زيرا اطرافيان ناصالح، تاثيرات نامطلوبي بر حاكم و اجتماع خواهند گذارد. كارگزاران مسيرهاي ارتباطي حاكم با جامعه‌اند و بر حاكم لازم است به سلامت اين مجراهاي ارتباطي اطمينان داشته باشد؛ لذا بايد از تفرس در احوال آنها غفلت نورزد.
در طبقه ي سوم از نظام سياسي مطلوب همداني، مردم اجتماع قرار دارند كه به لحاظ ديني موظف‌اند بر رفتارهاي يكديگر و افعال حاكمان نظارت داشته باشند و در صورت لزوم با امر و نهي‌هاي خود زمينه هاي شيوع فساد را از بين ببرند.

آثار و نوشته هاي ميرسيدعلي
 

براي شناخت بهتر شخصيت همداني مناسب است در پايان اين مقاله، برخي از نوشته هاي او نيز معرفي شوند.در كتاب مروج اسلام در ايران صغير، 62 اثر تحت عنوان “آثار محتوم”و هشت اثر تحت عنوان “آثار منسوب به ميرسيدعلي همداني”فهرست شده است.در اينجا سعي خواهيم نمود به كتابشناسي آن دسته از آثار همداني بپردازيم كه يا به آن دست يافته‌ايم و يا اينكه در منابع مختلف، از جمله كتاب اصول تصوف، مروج اسلام در ايران صغير و مقدمه ي كتاب ذخيرة الملوك مشتركاً از آنها نام برده شده باشد:
1.كتاب ذخيرة الملوك كه با تصحيح دكتر محمود انواري در سال 1328 در تبريز به چاپ رسيده است.
2.كتاب رساله السبعين في فضايل اميرالمومنين.اين كتاب با ترجمه و شرح محمديوسف نيري در سال 1375 در شيراز به چاپ رسيده است.
3.اسرار النقطه كه حاوي مباحث عرفاني است و با ترجمه و تصحيح محمد خواجوي در سال 1376 در تهران به چاپ رسيده است.
4.متن مكتوبات ميرسيدعلي همداني كه شامل نامه‌هاي متعدد به ملوك و پادشاهان است و طي سالهاي 1321 و 1322 در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران توسط دكتر محمد رياض چاپ شده است.
5.كتاب مشارب الادواق كه شرح قصيده پيچيده ي خمريه ابن فارض است. اين كتاب در سال 1362 توسط نشر مولا در تهران به چاپ رسيده است.
6.شرح فصوص الحكم ابن عربي(كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، نسخه شماره 2114/19)
7.رساله”الانسان الكامل”(كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، فهرست فيلم ها: 1، 464).
8.رساله همدانيه كه در انتهاي كتاب مروج اسلام در ايران صغير به چاپ رسيده است.
9.رساله”المودة في القربي”نسخه شماره 172 مجلس شوراي اسلامي.
10.رساله عقليه كه در مورد عقل و حقايق اهل ايمان و عرفان است(كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، فهرست نسخ خطي، ج11، ص3215).
11.مرآة التائبين (كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج12، ص266، فهرست فيلم ها: 1، 538).
12.رساله مناميه(فيلم 464 و538 كتابخانه دانشگاه تهران).
13.رساله فتوتيه در شرح معني و هدف و آداب و… فتوت (فهرست فيلم هاي 1،
464 كتابخانه مركزي دانشگاه تهران).
14.رساله الواردات الغيبيه و اللطائف القدسيه.
15.رساله وجوديه‌(در مورد وجود).
16.رساله “قدوسيه”يا”عقبات”(رساله بيست و چهارم از مجموعه شماره 4250 كتابخانه ملك تهران).
17.رساله المشية (كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، فهرست ج11، ص2215-2118).
18.رساله ده قاعده(كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، بخش 20، ص181-189).
19.چهل مقام صوفيه(رساله شانزدهم از مجموعه ي شماره 4250 كتابخانه ملك تهران).

نتيجه
 

چنان كه در شخصيت همداني مشاهده مي كنيم، عالمان بزرگ شيعه در گسترش اين آيين پر فروغ، زحمات وتلاش هاي طاقت فرسايي متحمل شده‌اند.همداني براي ترويج تشيع در كشمير، رنج چندين سفر طولاني را بر خود هموار ساخت و از نكات جالب زندگي وي آنكه او علاوه بر دغدغه آباد سازي آخرت مردم به وضعيت معاش دنيوي آنها نيز توجه داشته است و از همين رو صنعت ها و هنرهاي ايران زمين را به عنوان ابزار كسب معاش، به مردم كشمير آموزش داده است و چه بسا اين نكته آموزنده به ماندگاري نام وياد ميرسيدعلي همداني در اين منطقه كمك موثري كرده باشد؛ ضمن اينكه اين نكته به عنوان يك وجه تمايز عرفان اصيل شيعي از تصوف و عرفان هاي دنيا گريز نيز مي تواند مورد توجه قرار گيرد؛ به هر حال اين امور نشانگر بخشي از زحمات جان فرساي عالمان شيعه در حفظ و ارتقاي وضعيت شيعيان است كه بايد قدر و منزلت آنان بيشتر شناخته شود.
منابع
1.اذكايي، پرويز؛ مروج اسلام در ايران صغير؛ همدان:دانشگاه بوعلي سينا، 1370.
2.استخري، احسان الله، اصول تصوف، تهران:معرفت، 1380.
3.اقبال آشتياني، عباس، تاريخ مغول؛ تهران:اميركبير، 1365.
4.اقبال لاهوري، محمد؛ كليات اشعار فارسي، تهران:كتابخانه سنايي، 1376.
5.الطاف، حسين؛ كشمير بهشت زخم خورده، ترجمه فريدون دوستشاهي، تهران:اطلاعات، 1372.
6.امين، محمدمحسن، اعيان الشيعه؛ ج8، دارالتعارف المطبوعات، 1403ق.
7.انواري، محمود؛ مقدمه كتاب ذخيرة الملوك؛ تبريز، موسسه تاريخ و فرهنگ ايران، 1358.
8.بدخشي، جعفر، خلاصه المناقب،‌تصحيح سيده اشرف ظفر؛ اسلام آباد: مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان، 1374.
9.جامي، عبدالرحمن؛ نفحات الانس من حضرات القدس؛ چ3، تهران: اطلاعات، 1375.
10.حكمت، علي اصغر؛ “از همدان تا كشمير”؛ مجله يغما، ش8، س4، آبان 1330.
11.درخشان، مهدي؛ بزرگان و سخن سرايان هند؛ چ2، تهران: اطلاعات، 1374.
12.رازي، امين احمد؛ هفت اقليم؛ تصحيح و تعليق جواد افضلي؛[بي جا]،‌[بي نا]،‌[بي تا].
13.رياض.محمد؛”تصحيح مت مكتوبات ميرسيدعلي همداني”؛ مجله دانشكده ادبيات تهران، ش1، س21، 1353.
14.شبلي، كمل مصطفي، تشيع و تصوف؛ ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو؛ چ2، تهران:اميركبير، 1374.
15.شوشتري، نورالله، مجالس المومنين، ج2، چ4، تهران:اسلاميه، 1377.
16.شيرازي، محمدمعصوم؛ طرايق الحقايق، تصحيح محمد جعفر محبوب؛ تهران:كتابخانه سنايي،[بي تا].
17.صفا، ذبيح الله؛ تاريخ ادبيات در ايران؛ ج2، چ10، تهران:بديهيه، 1374.
18.طباطبايي، سيدجواد؛ زوال انديشه سياسي در ايران، تهران:كوير، 1373.
19.كوربن، هانري؛ تاريخ فلسفه؛ ترجمه جواد طباطبايي؛ تهران:كوير، 1373.
20.گلسرخي، ايرج، شرح مرادات حافظ از ميرسيدعلي همداني، تهران: وزارت امور خارجه، 1374.
21.همداني، ميرسيدعلي؛ رساله السبعين في فضايل اميرالمومنين، ترجمه و شرح محمديوسف نيري؛ شيراز:نويد شيراز، 1375
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد