خانه » همه » مذهبی » مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)

مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)

مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)

نراقى عقايد و پژوهش در باورها را اصلى‏ترين دانشى مى‏شمارد كه بايد بدان همت گماشت. او براى شناخت هستى و آغاز و انجام جهان و شرايع آسمانى و پاسخ به شبهه‏ها ، هم دانستن علم كلام را لازم مى‏داند و هم آشنايى با فلسفه را.

df3934b7 438f 44fb 8e48 90c20b5facd8 - مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)

0010537 - مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)
مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (2)

 

نويسنده: سيدعباس رضوى

 

الف) عقايد
نراقى عقايد و پژوهش در باورها را اصلى‏ترين دانشى مى‏شمارد كه بايد بدان همت گماشت. او براى شناخت هستى و آغاز و انجام جهان و شرايع آسمانى و پاسخ به شبهه‏ها ، هم دانستن علم كلام را لازم مى‏داند و هم آشنايى با فلسفه را.
در نظر او عقل و دين تعارضى ندارند و براى فهم شريعت و راه و رسم درست زندگى از هر دو بايد بهره برد. نراقى افرادى را كه تنها به ظواهر آيات و روايات بسنده مى‏كنند و در فهم دين از نيروى عقلانيت‏بهره نمى‏گيرند و بدون بصيرت حكيمان را زنديق و بدكيش مى‏خوانند، ناآگاه مى‏خواند و آنان را به تدبر و انديشه ورزى بيش‏تر فرا مى‏خواند. و از آن سو، كسانى را كه تنها در پى سخنان فيلسوفان يونانى‏اند و غرق در آن گشته‏اند و به ميراث اسلامى و متون روايى بى‏توجه‏اند، نادان خطاب كرده و بر آن است كه خرد بى‏رهبرى شريعت ره به جايى نمى‏برد. و اين دو، دو بال هدايت و پرواز انسان به سوى خدايند و در نهايت:
… و چون خواهى كه جامع ميان عقليات و نقليات باشى، بايد در هر دو وسط و ميانه را اختيار كنى. (21)
ب) اخلاق
ملامهدى نراقى دانش اخلاق و پرورش روح و روان را از واجبات عينى مى‏شمارد. ملااحمد هلاكت انسان را در واگذاشتن نفس مى‏داند و رستگارى او را در تهذيب آن. و بر هر كس لازم مى‏داند بخشى از فرصت‏هاى خود را به شناختن نفس و كمالات آن و راه درمان بيمارى‏هاى نفسانى اختصاص دهد. (22)
او كسان بسيارى را ديده بود كه كوهى از دانش و اصطلاحات را در سينه خود انباشته بودند. ولى چون خود را نشناخته بودند، در دامن هوى و هوس‏ها و آب و نان غلتيده بودند و سرانجام هم چون «بلعم باعورا» نردبانى گشتند تا ديگران به اهداف خويش ست‏يابند. و يا راحت‏طلبى و لذت جويى، آنان را به گوشه‏گيرى و رهان كردن مسئوليت‏ها و رسالت‏هاى سنگين بر دوش روحانيت، كشاند و به جاى خدمت گزارى به مردم و مبارزه با فساد و منكر در گوشه‏اى آرام به زندگى كردن رو آوردند.
از اين رو، به استادان و شاگردان مدرسه اندرز مى‏داد كه در كارها به خدا تكيه كنند و براى خدا درس بخوانند و براى خرسندى او تدريس كنند و اميدشان به خدا باشد :
«.. معلم در تعليم قصد تقرب به خدا داشته باشد و غرض او از درس گفتن جاه و رياست و بزرگى و شهرت و مقصودش مجمع آرايى و منظورش خودنمايى نباشد. يا به طمع وظيفه سلطان يا مال ديگران، او را به تعليم نداشته باشد; بلكه منظور او به غير ارشاد و احياى دل‏هاى مرده و رسيدن به ثواب‏هاى پروردگار چيزى نباشد» . (23)

پاسدارى از عزت نفس
 

او تاكيد مى‏كند طلاب نفس خود را عزيز دارند و گوهر جان را به پاى دنيامداران نريزند و خود را ارزان نفروشند; از اين رو، همواره به قناعت‏سفارش مى‏كند و آنان را سفارش مى‏كرد كه با فرودستان و مؤمنان و خداجويان همنشينى كنند و از مجالست‏با دنياپرستان و كسانى كه فكر و ذكر آن‏ها رسيدن به دنياى بهتر و زندگى پر ناز و تنعم است‏بپرهيزند:
«… از همراهى و هم‏نشينى جاهلان و فرومايگان بپرهيز و از هم‏نشينى كسانى كه دايما در پى نام و نان‏اند بگريز كه دلت را سياه مى‏كند… بر تو باد به قناعت و كفاف و دورى از اسراف كه قناعت گنجى پايان‏ناپذير است‏» . (24)
او بر آن است كه دست‏حاجت‏به سوى دنيامداران زبان را الكن و گنگ مى‏سازد و زشت كارى‏هاى دارندگان، در ديده، زيبا مى‏نمايد و آدمى به جاى مبازه با مفسدان و ستيز با بدكاران، كار حرام خواران را توجيه مى‏كند و ياور ظلمه مى‏شود.
نراقى، از رفتار اسف‏انگيز برخى از استادان ياد مى‏كند كه براى گرم كردن بازار خود به شاگردان و مريدان خود هديه‏هاى ويژه مى‏بخشند و چون پشتوانه مالى مناسبى براى اين بريز و به پاش‏ها ندارند به درگاه ارباب ثروت رو مى‏آورند و به نام كمك به نيازمندان و يا ترويج فرهنگ تقاضاى كمك مى‏كنند.
اينان چون اين دست آورده‏هاى بادآورده را از راه رابطه‏هاى ناسالم تحصيل كرده‏اند در توزيع آن نيز گرفتار مى‏شوند و نمى‏توانند در پخش آن ميان پيرامونيان دادگرى كنند و در نهايت‏به جاى گسترش مودت و دوستى، بر بدبينى و نفرتشان افزوده و اين غنايم ناچيز، آنان را چند گانه مى‏كند. (25)
آن بزرگ مرد، اين راه‏هاى درآمد را موجب فرهنگ زبونى و آزمندى در ميان اهل دانش شمرده و بر اين باور است كه براى لامت‏حوزه و پاس دارى از فرهنگ عزت و كرامت‏مندانه آن، با اين بساط بازى‏ها بايد بستيزند.

اخلاق آموزشى
 

ملا احمد عقيده دارد كه محيط آموزشى و روابط استادان و شاگردان از نخستين مراحلى است كه طلاب اخلاق اسلامى را از خود بروز دهند و آداب و ارزش‏هاى اسلامى راتمرين كنند; چه، روابط گرم و دو جانبه استادان و شاگردان از زمينه‏هاى مهم رشد و تكامل علمى انسانى و در محيطهاى آموزشى است.
استاد، پدر معنوى شاگرد است و احترام او احترام خداوند و كمك به استاد مايه خرسندى خداوند و فروتنى در برابر او خاكسارى در برابر علم و دانش است:
«… حقوق معلم خود را بشناسد و ادب او را نگه دارد و فروتنى و خشوع نسبت‏به او به جا آورد و در برابر او سخنى را بر آورد نكند و به دل او را دوست دارد… زيرا كه او پدر معنوى و والد روحانى او است و حقوق او از ساير آبا بيش‏تر است. و هم چنين ادب و احترام ساير علما را بكند. خصوصا كسانى كه از كتب آن‏ها منتفع شده و يا علم آن‏ها به واسطه به او رسيده…» . (26)
نراقى، به اين توجه دارد كه آزادى انديشه و نوآورى سبب رشد علم و فرهنگ است و اين از نقد و نظر و مناظره جدا نيست; ولى انتقاد و نقد استاد بايد با مدارا وآهستگى و ادب همراه باشد. طالب دانش، بردبار باشد و با تصور نادرست‏بودن انديشه‏هاى گذشتگان به رد آن برنخيزد و زبان طعن و انكار بر آنان نگشايد و اگر پس از سعى و تلاش سخنى را ناصواب يافت‏به نيكويى نادرستى آن را اثبات كند.
استاد نيز بر جوينده دانش مشفق و مهربان باشد، او را بسان فرزندى خيرخواه بپروراند. به تعبير ديگر: رابطه استاد و شاگرد تنها در پيوند درسى خلاصه نگردد، بلكه استاد با شاگردان مانوس باشد. به درد دل آنان گوش فرا دهد و ايشان را گام به گام پيش برد و بر امور اخلاقى و تربيتى و تحصيلى آنان نظارت داشته باشد و تجربه‏ها و دست آوردهاى معنوى خود را به آنان منتقل سازد.
اگر در درس شبهه‏اى مطرح شود كه استاد، پاسخ آن را به درستى نمى‏داند، سكوت كند و جواب آن را به فرصتى ديگر واگذارد و با پاسخ‏هاى ناپخته و آشفته ذهن شنوندگان را به بى راهه نبرد و آنان را از رشد و پويايى باز ندارد.
او در فصلى ديگر غرور علمى را مايه شكست و ركود علم مى‏داند. او از كسانى ياد مى‏كند كه در پى بى توجهى به تهذيب نفس و غرور علمى به همه كس بى اعتنايند و خود را افلاطون زمان مى‏شمارند و از اين راه است كه از كمال و رشد باز مى‏مانند. (27)
ج) دانش فقه
دانستن احكام و دستورهاى دين و آگاهى به شرايع از اولويت‏هاى ديگر آموزشى است.
او به طلاب توصيه مى‏كرد: احكام فقهى را از روى اجتهاد و استنباط بياموزند و خود را از قيد و بند تقليد وارهانند.
در طى طريق دچار خودبينى و غرور نشوند و با فهميدن مسئله‏اى چند، خود را بى‏نياز از پژوهش‏گرى و تحقيق نپندارند.
فقهى كه ملا احمد در پى آن بود، داراى چند ويژگى است:
1. پويايى :
در نگاه نراقى، فقه برنامه زندگى است و ناظر بر زندگى و شرايط انسان‏ها تنظيم و تشريع شده است. بسيارى از احكام و دستورهاى دينى به طور مطلق تشريع شده‏اند و زمان و مكان و گذشت روزگار شيوه اجراى آن را دگرگون نمى‏سازد (28) ; ولى برخى از احكام و آموزه‏هاى شرعى با توجه به شرايط تاريخى ويژه‏اى تشريع شده‏اند و با تغيير زمان و مكان دگرگون مى‏شوند. و چه بسا باشد حكمى در يك زمان با مصلحتى سازگار باشد كه در زمان ديگر اقتضاى خلاف آن كند. (29)
در كتاب معراج السعاده و ديگر كتاب‏هاى اخلاقى و فقهى ملا احمد نمونه‏هاى روشنى از تغيير احكام و شيوه انجام تكاليف و آداب به اقتضاى زمان‏ها و مكان‏ها ياد شده است.
2. فقه اجتماعى :
ملااحمد فقه را دستور زندگى و قانون اداره جامعه مى‏داند. او بر اين عقيده است كه احكام اسلام دايمى هستند و براى همه امور زندگى مردم از اقتصاد و سياست و زمام دارى دستور و توصيه دارند. و طالب فقه بايد به همه اين‏ها آگاهى پيدا كند. آن كسى كه تنها به احكام فردى دين توجه دارد و از راه كارهاى اقتصادى و سياسى آن روى گردان است، اسلام و انسان را تجزيه كرده است و در فهم مطالبات فردى دين نيز به مشكل دچار مى‏شود. نراقى به برخى از اين كسان كه دين را در بخشى از بايد و نبايدهاى عبادى مانند: نماز، روزه، احكام حيض و نفاس خلاصه كرده‏اند و از مطالبات اجتماعى مانند: امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح اجتماع، فقرستيزى، عدالت اجتماعى و شيوه زمام دارى بيگانه‏اند، خرده مى‏گيرد و بر اين باور است كه اينان فقيه نبوده و تنها در پى بخشى از احكام دين‏اند:
گوئيا نشنيده غير از فانكحوا طلقوا و فاغسلوا و امسحوا ما ان امروز عنا قد هلك ثلث ثلثان كرد بايد ما ترك (30)
او عقيده داد كه فقيهان بايد رهنمودهاى اجتماعى اسلام را احيا كنند، و در برنامه‏هاى درسى سخنان و روش پيامبر و امامان به ويژه روش حكومتى امام على و خطبه‏هاى انسان ساز و آرمانى نهج البلاغه را در دستور كار قرار دهند، (31) و بر همين مبنا جامعه اسلامى سامان داده شود.

دانش‏هاى مقدماتى
 

عقايد و اخلاق و احكام در حوزه نراقى‏ها از اولويت‏هاى آموزشى اند و ديگر دانش‏ها مانند ادبيات، جنبه مقدماتى و ابزارى دارند كه بايد به قدر ضرورت و رساندن طلبه به مقصد، از آن استفاده گردد.
علومى مانند ادبيات و منطق مقدمه هستند و نبايد وقت طلبه را چنان به خود مشغول دارند كه «ذى‏المقدمه‏» را از ياد ببرد، و نه چنان به آن بى توجه باشد كه اين وسيله وا بزار او را از هدف باز بدارد.
ادبيات عرب از دانش‏هاى بنيادين است كه بدون آن با زبان محاوره قرآن و حديث نمى‏توان آشنا شد و مفاهيم قرآن جز در سايه فهم روش القاى سخن به مخاطب و دريافت فرهنگ محاوره‏اى نمى‏توان به آن دست‏يافت. كسان بسيارى در اثر بى توجهى به عرف و زبان زمان نزول قرآن و صدور روايات، در درك قرآن و سنت‏به خطا رفته‏اند; ولى اين دانش با همه جايگاه بلندى كه دارد، مقدمه است:
«… بايد به قدر ضرورت در آن‏ها اكتفا كند و بسياراند كه عمر خود را صرف مسائل صرف و نحو كرده و در معانى و بيان به حد انتها رسيده و از مسائل شرعيه بى‏خبر» . (32)
نراقى، درصدد اين مهم است كه رسيدن به روح قرآن و حديث هدف است و دانش قرائت و تدبر در مخارج حروف نيز به قدر ضرورت لازم. و صرف همت و ذهن و انديشه بيش از آن چه ما را به هدف قرآن برساند، و پيش از آن كه ابزار فهم قرآن باشد، ما را از هدف و معانى قرآن دور مى‏سازد. (33)
دانش منطق و علم كلام نيز مقدمه درست‏سخن گفتن و دفاع از دين است و نبايد طلاب چنان در مقدمات آن خود را مشغول دارند كه از مسائل اصلى دين و آموزه‏هاى آن جدا افتند و هدف فداى ابزار و راه گردد. به گفته نراقى:
«… و از جمله مغرورين ايشان طايفه‏اى هستند كه اكثر عمر خود را صرف علم كلام و مجادلات نموده و اكثر اوقات خود را صرف تعليم آداب مناظره رسانيده در ايراد شكوك و شبهات، تاليفات ساخته و پرداخته، نه در عقايد دينيه از مرتبه پست‏ترين عوام تجاوز نموده و نه يك مذهبى را پابرجا كرده‏» . (34)
مقصود نراقى نكوهش دانش كلام نيست كه، آن را «فى الجمله‏» از علوم مقدماتى و لازم مى‏داند. و چه بسا براى دفع شبهه‏ها و ايرادهاى مخالفان دين و مذهب لازم است كسانى با اصول و قواعد مناظره و بحث آشنا شوند و با كمك دلايل يقينى و روش بحث راه را بر شبهه افكنان ببندند; چنان كه هم ملا مهدى و هم ملا احمد استاد سخن بودند و با مخالفان دين و مذهب مناظره‏ها كرده وكتاب‏ها نوشته‏اند. او مى‏گويد:
«… فايده بعضى از مسائل اين علم آن است كه اگر ملحدى يا صاحب بدعتى در مقام تخريب دين برآيد، … صاحب علم و جدل، تشكيكات او را به قواعد علم مناظره دفع كند» . (35)
نراقى نقد خود را متوجه آن دسته از كسانى مى‏كند كه خود با دين و مبانى آن آشنايى كامل ندارند و به سراغ شبهه‏ها و نقدهاى ديگران مى‏روند و به جاى آن كه ديگران را هدايت كنند، خود گمراه مى‏شوند. و يا چه بسا شبهه‏ها و مسائلى در گذشته وجود داشته است و الان در ميان مخالفان مطرح نيست و افرادى براى علم فروشى و خودنمايى به فضل و دانش به سراغ آن‏ها رفته و آن را دوباره زنده مى‏نمايند و عمر خود و ديگران را ضايع و تباه مى‏سازند; چنان كه امروز افرادى مثلا به جاى پرداختن به شبهه‏هاى كلامى نو و جديد و پاسخ دادن به اشكالات مخالفان پيرامون اساس وحى و رسالت و قلمرو دين و… به سراغ شبهه «ابن كمونه‏» بروند و عمر و فرصت‏هاى تاريخى خود را در مسائل بى فايده و بى مصرف به پايان رسانند.

پي نوشت ها :
 

21. معراج السعاده، ص 95.
22. معراج السعاده، ص 116.
23. معراج السعاده، ص 108.
24. عوائد الايام، ملا احمد نراقى، ص 69.
25. خزائن، ملا احمد نراقى، تحقيق علامه حسن زاده آملى، ص 538، انتشارات قيام، قم.
26. معراج السعاده، ص 108.
27. معراج السعاده، ص 108.
28. عوائد الايام، ص 570.
29. سيف الامه، ملا احمد نراقى، ص‏281، چاپ سنگى، 1330.
30. مثنوى طاقديس، ملا احمد نراقى، ص 118، اميركبير.
31. عوائد الايام، ص 83 .
32. معراج السعاده، ص 117.
33. همان، ص 781.
34. معراج السعاده، ص 579.
35. همان، ص 580.
 

منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد