خانه » همه » مذهبی » مسأله بدا از منظر ملامحسن فيض كاشاني

مسأله بدا از منظر ملامحسن فيض كاشاني

مسأله بدا از منظر ملامحسن فيض كاشاني

از عالي ترين مفاهيم قرآن و روايت منقول از ائمه معصومين (عليهم السلام) موضوع امكان دگرگون ساختن تقدير و تغيير سرنوشت است. دعا و ايمان، تقوا،راستي و نيكوكاري، سرنوشت را دگرگون ساخته و درهاي بركات را به روي

0043838 - مسأله بدا از منظر ملامحسن فيض كاشاني
0043838 - مسأله بدا از منظر ملامحسن فيض كاشاني

 

نويسنده: اكبر فايدئي (1)

 

چكيده:

از عالي ترين مفاهيم قرآن و روايت منقول از ائمه معصومين (عليهم السلام) موضوع امكان دگرگون ساختن تقدير و تغيير سرنوشت است. دعا و ايمان، تقوا،راستي و نيكوكاري، سرنوشت را دگرگون ساخته و درهاي بركات را به روي امتي كه در تنگناي مشكلات و سختي هاي زندگي به سر مي برند مي گشايد.
ملامحسن فيض كاشاني در برخي از تأليفات خود به ويژه در كتاب علم اليقين، به تشريح اين مسأله ي مهم پرداخته است. مقاله حاضر، بر آن است كه ضمن بررسي اقوال مختلف، مسأله ي بدا را از نگرش فيض كاشاني با تكيه بر آموزه هاي قرآني و احاديث و روايات تبيين نمايد. محور موضوعات مورد بحث در آن عبارت از قضا، قدر و بدا است.
اين پژوهش به روش كتابخانه اي و به صورت توصيفي-تحليلي به سامان رسيده است. پس از گردآوري منابع، به روش كتابخانه اي، موضوعات مورد نظر مطالعه وبررسي شده است. ابزار گردآوري اطلاعات، آيات و روايات، آثار مكتوب و مقالات در مورد مسأله ي بدا است و اميد است كه از آن بهره اي حاصل آيد.

كليدواژه ها:

بدا، قضا، قدر، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات، مكتب تشيع.

1.مقدمه

هرگاه گروهي بر اثر كفر و نافرماني، درهاي رحمت الهي بر روي آنها بسته شده و در ضلالت و تاريكي ها گرفتار شوند، آنگاه كه به اشتباه خود پي برده و به راه اطاعت و تقوا بازگشتند، با اراده ي خداوند سرنوشت آن ها با دست خودشان دگرگون مي شود، و اين همان بدائي است كه شيعيان دوازده امامي با الهام از قرآن و روايات معصومين (عليهم السلام) به آن اعتقاد دارند. تمام دانشمندان اسلامي در عين اختلاف نظر در مقام ثبوت بداي خدا، اين معني را قبول دارند كه خدا آنچه را كه تغيير مي دهد پيش از آنكه چيزي را بيافريند مي دانسته است.(2)
پيش از طرح مبحث بدا لازم است كه مفهوم بدا و پاره اي از اصطلاحات مرتبط با آن توضيح داده شوند كه به اختصار بدان ها اشاره مي گردد:

الف. قضا

به هر كاري كه با نهايت اتقان و استحكام و با پايداري و استواري خاصي انجام گيرد قضا گويند و قضاي الهي به معناي قطعي شدن و حتميت وقوع يك حادثه در اثر تعلق اراده و قدرت و علم ذاتي و ازلي خدا بر آن شي است.(3)

ب. قدر

ارزش و اندازه ي هر چيزي را با قدَر يا قدر گويند و قدر در اصطلاح به معناي تعيين حدود و خصوصيات پديده هاي مادي از جانب علل ناقصه ي آن هاست.(4)

ج. بدا

بدا در لغت اسم مصدر بدا يبدو از ريشه ي بدو به معناي ظاهر شدن و اشكار شدن و رخ دادن و پيدا شدن رأي جديد است،‌(5) و طبعاً نسبت دادن بدا به خدا در معناي حقيقي آن پذيرفته نيست، زيرا چنين امري (ظهور بعداز خفا و تبدل رأي) در مورد خداوند كه علمش ازلي و تغير ناپذير است محال است: چنان كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: هر كه بر اين عقيده باشد كه خداوند تبارك و تعالي تغيير رأي بدهد در چيزي كه از پيش بدان آگاه نبوده از او بيزاري جوييد (كه او مسلمان نيست).(6) بدا در مورد خدا به معناي مجازي آن يعني اظهار پس از خفا است كه خداوند عالم امور بندگان را به واسطه ي تغيير مصلحت تغيير مي دهد و اين واقعيت از طرف خدا بر آدميان آشكار مي شود. مثل برطرف شدن بلا به سبب دعا و صدقه، يا طول عمر به سبب صله رحم.

د. جبر و اختيار

با بررسي آيات قرآني كه در آن ها از قضا و قدر و پاداش و كيفر اعمال انسان سخن به ميان آمده مي توان دريافت كه مسأله ي جبر و اختيار در دوران پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به خود مشغول ساخته و مجادلاتي ميان او و مخالفانش اعمّ از مشركان، مسيحيان و يهوديان پديد آورده است. برخي از آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه فاعلي جز خداوند نيست و افعال انسان برايش از پيش مقدّر شده است.(7) و برخي ديگر بيانگر اين حقيقت است كه انسان مختار و در مقابل اعمال خود مسئول است.(8)بعد از زمان پيامبر نيز اين اختلافات دامن گير مسلمانان بوده است. اشاعره و معتزله گمان كرده اند كه يك فعل اختياري نمي تواند دو فاعل مختار داشته باشد؛ لذا اشاعره قائل به جبر و معتزله قائل به تفويض و اختيار مطلق انسان شده اند و متكلمان اماميّه گويند «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين».(9) حقّ به جانب اماميّه است چون انسان در يك محدوده ي خاصّي مختار آفريده شده است و اراده ي واجبيّه ي حق تعالي بر فعل انسان با قيد اختيار تعلق مي گيرد. خداوند نيرو و قدرت و توان انجام كار را به آدميان عطا فرموده و اراده و اختيار آن ها را جزء العلة قرار داده است. پس برخي از افعال انسان با اراده و اختيار او به مرحله ي وجوب مي رسد؛ هرچند كه مشيت و خواست آدمي تحت قدرت خود او نيست؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: ‌«و ما تشاؤون الا ما يشاء الله»(10) و تعلق اراده ي دو فاعل مختار در طول يكديگر بر يك فعل امكان پذير است.(11)

ه. فراگيري قضا و قدر الهي

علم ذاتي خداوند به حتميّت وقوع اشيا و افعال را قضاي علمي يا ذاتي و خود حتميّت وقوع اشيا و افعال را قضاي فعلي يا عيني گويند؛ و صور علمي موجود در عالم مثال به حدود و ثغور و آثار و احوال اشيا را قدر علمي و خود حدود و ثغور و آثار و احوال اشيا را قدر عيني يا قدر فعلي خدا گويند كه در آيات كريمه ي قرآن، به صورت جداگانه به «قضاي علمي»(12) و «قضاي عيني»(13) و «قدر علمي»(14) و «قدر عيني»(15) اشاره شده است.(16)
فيض كاشاني در كتاب ارزشمند خود به نام علم اليقين، ضمن استناد به روايات متعدد در مورد دشواري فهم معناي قضا و قدر، (17) به جامع و فراگير بودن قضا و قدر الهي اشاره نموده و مي گويد: تمامي اسباب و مسببات به تدبير حضرت حق تعالي مرتب شده است، وضع و نصب اسباب كلي ثابت و مستقر كه زوال و دگرگوني در آن ها راه ندارد، قضاي الهي است. مانند زمين و آسمان هاي هفت گانه و ستاره ها و افلاك و حركات مناسب دائم آن ها كه تغيير و عدم نمي پذيرد تا مدت معين و عمر دنيا به سر آيد؛ چنان كه فرموده:‌«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا »(18)؛ پس آن ها را هفت آسمان آفريد و كار هر آسماني را در آن وحي كرد؛ و متوجه ساختن اين اسباب با حركات متناسب و محدود و مقدور و حساب شده اش به سوي مسببات معدود و محدودشان به اندازه ي معلومي كه لحظه به لحظه از اين اسباب پديد مي آيد، قدر الهي است؛ از اين رو هيچ چيزي از قضا و قدر او بيرون نيست.(19)
تمامي اسباب و مسببات، از قضا و قدر الهي سرچشمه مي گيرند و به خداي سبحان و امر او كه امر ذاتي و عقلي است مستند هستند. همان گونه كه اشياي باطني در وجود انسان مثل علم و قدرت و اراده و اختيار از جمله ي اسباب پيدايش فعل اند، امور بيرون از وجود انسان همچون دعاها، طاعات، سعي و كوشش، تكليف، وعد و وعيد، تشويق و ترساندن و امثال آن ها نيز چنين است. همه ي اين ها اسباب و وسايطي هستند كه با اراده ي خداوند براي پيدايش افعال مرتب شده اند.(20)

2. مسأله ي بدا

صفات منسوب به خدا از لحاظ مفهوم و معني با صفات مخلوق فرق دارد كه از جمله ي آنها صفت بدا است، بدا در مورد خداوند و انسان معناي جداگانه اي دارد: بدا در مورد انسان عبارت از اين است كه شخصي به هنگام انجام كار با قصد و طرح و نقشه ي قبلي يا قبل از آن، به زيان و آسيبي متوجه شود كه قبلاً آن را نمي دانست؛ لذا از آن كار منصرف گردد و بگويد: برايم بدا حاصل شد كه اين به معناي ظهور بعد از خفا است؛ در حالي كه چنين بدائي در مورد خداي عالم مطلق محال است، خدا بر آفريده هاي خود و سود و زيان هر چيز علم ازلي دارد، او هرگز كاري نمي كه بعداً پشيمان شده و منصرف گردد.(21) بدا در مورد خداوند به معناي اظهار پس از خفاست كه خدا چيزي را مطابق اوضاع و شرايطي مقرّر دارد و سپس به واسطه ي تغيير اوضاع و شرايط آن را تغيير دهد. خدا فعّال ما يشاء است كه هرچه را مصلحت داند مي كند و هر روز در كار تازه اي است. مثل برطرف شدن بلا به سبب دعا و صدقه، و يا طول عمر به سبب صله ي رحم؛ چنان كه با دعا و تضرع قوم يونس، بلاي الهي از آنها دفع شد. فيض كاشاني در تفسير آيه ي شريفه ي «وَقَالَ رَبُّكُمْ ادْعُونِي أسْتَجِبْ لَكُمْ»(22) از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود: دعاي شخص محق استجابت مي شود و بلا را از او دور مي سازد.(23)

1-2-اعتقاد به بدا در مكتب تشيع

فيض كاشاني در فصل ششم كتاب علم اليقين خود مي نويسد: ‌«اعتقاد به جواز بدا بر خداوند، همانند رجعت و تقيه و نصوص بودن امامت، به استناد روايات متعدد منقول در كتاب كافي شيخ كليني و كتاب توحيد شيخ صدوق، از عقايد خاص شيعيان دوازده امامي است.»(24)
از اخبار چنين برمي آيد كه خداوند علاوه بر لوح محفوظ، به عنوان امر تغييرناپذير، (25) لوحي به نام لوح محو و اثبات دارد كه مقدّرات اشخاص و اشيا در آن ثبت شده است. مثلاً عمر زيد پنجاه سال نوشته شده است بدين معني كه اگر او كاري نكند كه موجب درازي يا كوتاهي عمر شود، مقتضاي حكمت آن است كه عمر او بدين مقدار باشد، حال اگر صله ي رحم كرد پنجاه محو گشته به جاي آن شصت نوشته شود و اگر قطع رحكم كند چهل ثبت گردد. بدا به معناي اين گونه تغييرات خالي از حكمت و مصلحت نيست كه مفادّ آيات شريفه ي «لِکل أجلٍ کتابٌ، يمحواللَّه ما يشاءُ و يُثبتُ و عِندهُ أُمُّ الکِتابِ» و «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» مي باشد.(26)
ملا محسن فيض كاشاني در تفسير الصافي و نيز در كتاب علم اليقين خود مي گويد: «صورت علمي تمامي آفريده هاي خداوند در عالم عقلي منقوش است و آن صورت قضاي الهي در لوح محفوظ و ام الكتاب است و اين آيه به آن اشاره دارد كه: ‌«إِنْ مِنْ شَيء إِلاّ عِنْدنا خَزائِنُهُ»(27)؛ چيزي نيست مگر آنكه گنجينه هايش نزد ماست؛ و نيز اين سخن امام زين العبادين (عليه السلام) كه: در عرش تمثال همه ي آفريده هاي خدا هست.»(28)
او مي افزايد: در لوح نفوس كلي سماوي، صورت هاي معلوم و مضبوطي كه به علل و اسباب خود وابسته اند بر وجه كلي نگارش يافته است كه آن قدر الهي است چنان كه فرموده: «وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(29)؛ و آن را نمي فرستيم جز به اندازه ي معلومي؛ و هر كدام از اين دو لوح قضا و قدر بدين اعتبار كتاب مبين است كه در آيات قران به آن اشاره شده است.(30) با اين تفاوت كه كتاب اول، محفوظ از محو و اثبات است: ‌«وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(31) و «فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ».(32) و كتاب دوم كتاب محو و اثبات است: «يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»(33)؛ خدا آنچه را خواهد محو مي كند و يا ثبت مي نمايد، و ام الكتاب نزد اوست كه مراد از «ام الكتاب» لوح محفوظ است.(34)
فيض كاشاني در تفسير آيه ي 21 سوره ي حجر مي گويد: «قضاي الهي در لوح محفوظ است كه آيه ي «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ» و نيز «عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» به آن اشاره دارد. ولي قدر الهي در لوح محو و اثبات است كه آيه ي «وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» مشعر به آن است؛ (35) لذا در قضا و حاقّ ذات حقّ تعالي و مجردات تام و عالم دهر، بدا رخ نمي دهد. بدا فقط در عالم مادّي و امتداد زماني رخ مي دهد كه افق تجدّد و تدريج و تعاقب است. بعضي از اهل سنّت خيال كرده اند كه شيعه بداي نسبت به خدا را به همان معناي بداي نسبت به انسان مي داند؛ لذا آن را نپذيرفته اند.»(36)

2-2-اثبات وجود بدا

آدمي با مراجعه به وجدان خود، درمي يابد كه در سايه ي كار و تلاش علمي مي تواند وضعيت موجود خود را به اختيار خويش تغيير دهد و همين خود نشانه ي روشني است بر اينكه خداوند سرنوشت انسان را در دست خود او قرار داده است و اوست كه در اثر انجام كارهاي شايسته يا ناشايست سرنوشت خود را رقم مي زند.(37) متكلمان اماميه براي اثبات بدا يا تكيه بر نقل، آيات و روايات متعددي آورده اند كه برخي از آن ها به قرار زير است: ‌«لِكلِّ أَجَلٍ كتَابٌ * يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشاءُ وَ يُثْبِت وَ عِندَهُ أُمُّ الْكتَبِ»(38) و هر زماني كتابي دارد (و براي هر كاري موعدهاي مقرر است). خداوند هر چه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات مي كند و «ام الكتاب»[لوح محفوظ] نزد اوست!
ملامحسن فيض كاشاني در تفسير آيه فوق، اين روايات را چنين نقل كرده است: رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مردي صله ي رحم مي كند و از عمر او سه سال بيشتر نمانده، خداوند عمر او را به خاطر اين عمل، سي سال طولاني مي كند، بنده اي قطع رحم مي كند، از عمر او سي و سه سال مانده است، خداوند عمر او را به سه سال يا كمتر كاهش مي دهد. راوي مي گويد:‌«امام صادق (عليه السلام) سپس اين آيه را مي خواند: «يَمْحُوا اللَّهُ…»(39)
و در آيه ي ديگر آمده است:‌«إِنَّ‌اللهَ لا يُغَيِرُ مَا بقومٍ حَتَّي يُغَيرُو مَ بأنفسهم»(40)؛ «خداوند سرنوشت هيچ قوم [و ملتي] را تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است، تغييردهند.» در اين آيه، خداوند به صراحت مي فرمايد كه تغيير سرنوشت يك قوم بسته به تغيير رفتار ايشان است و خداوند مقررات آن قوم را تغيير نمي دهد، مگر بر اساس اعمال اشان؛ بنابراين، هر گونه دگرگوني در منش و روش عملي بشر، موجب دگرگوني در سرنوشت اوست(41) و آياتي ديگر از قبيل: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»(42) و «وَ قَالَتِ الْيهَُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُواْ بمَِا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ»(43) كه به طرح آموزه ي سرّ قدر مي پردازد و با بدا سازگار است. «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(44) كه بيانگر حقيقت دعا و واقعيت آن است كه استجابت دعا مستلزم بدا و به عبارتي پذيرش وضعي دعا همان اقرار به بدا است.(45)
و رواياتي از قبيل: «ما عُبداللهُ بشيء مثل البداء»(46) و «ما عُظّم اللهُ بمثل البداء»(47) و «ما تنبّأ نبيّ قطّ حي يقر الله بخمس خصال: بالبداء، و المشيّة، و السّجود، و العبوديّة، و الطّاعة».(48)

2-3- دفع شبهات مربوط به بدا

در مورد بدا و تغيير مقدرات الهي شبهات زير مطرح شده است كه تبين معناي دقيق و حقيقت بدا اين گونه شبهات را برطرف مي كند:
1. بدا به معناي پشيماني است كه بر خدا محال است.
2. بدا مستلزم ناداني است كه در خور جناب حق تعالي نيست.
3. بدا در امر خلقت مستلزم تناقض است و آن باطل است. چون بايد چيزي وجود پيدا كند و در ظرف وجود خود متبدل به عدم گردد تا بدا از نظر تكوين بر آن صدق كند، زيرا نسخ در احكام شرعي اين است كه يك حكم دائمي ملغي و برداشته شود.(49)
حقيقت بدا از نظر تعليمات شرع و مكتب تشيع، ظهور امري است بر خلاف انتظار و بر خلاف موجباتي كه مردم مي فهمند؛ لذا گويند بدا در امر تكويني همانند نسخ در احكام تشريعي است.(50) شيخ مفيد مي گويد: بدا در زبان عرب در اصل به معناي آشكارشدن است. ولي در عبارات عربي گاهي گفته مي شود كه «بدا من فلان كلام فصيح» و گاهي به جاي كلمه «من»، «لام» گذارده مي شود و مي گويند: ‌«بدا لفلان كلام فصيح» كه هر دو به يك معنا است و آن اينكه از فلان شخص كلام فصيح آشكار شد. بنابراين معناي «بد الله» اين نيست كه براي خدا آشكار گشت، بلكه مقصود اين است كه از خدا براي ما آشكار و ظاهر شد. چنان كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ‌«وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ.»(51)
چه بسا مقدّمات كاري در نظر ما از هر جهت مهيّاست، ولي پيشامد غير منتظره اي مانع انجام كار مي شود كه در اين جا گفته مي شود: خدا نخواست چنين كاري انجام شود؛ كه يكي از موارد بدا است؛ و مقصود اين نيست كه براي خدا آشكار شد، تا مستلزم جهل خدا باشد بلكه مقصود اين است كه از طرف خدا براي ما آشكار گشت.(52)
چنان كه در قرآن و روايات آمده است چه بسا مقدّمات بلا و ناراحتي هايي فراهم مي گردد، اما مردم به سوي خدا روي آورده دعا مي كنند و از كارهاي زشت دوري كرده، نسبت به يكديگر خوبي مي كنند و خداوند به بركت اين اعمال، بلا و بدبختي و ناراحتي را برمي گرداند. اين يكي از موارد بدا است. گاهي هم به عكس، مقدمات خوش بختي و نعمت فراهم شده و مردم كارهايي انجام مي دهند كه ورق برمي گردد و بدين سان سرنوشت انسان، بر اثر اعمال خوب و بد او تغيير مي يابد.
بر اساس تعاليم قرآن و حديث، سرنوشت انسان ها با كارهاي خوب يا بد تغيير مي كند. اموري چون صدقه، احسان، صله ي رحم، نيكي به پدر و مادر، استغفار، توبه، شكرگزاري و پرهيزكاري موجب گشايش در زندگي شده و روزي و مواهب طبيعي را افزايش مي دهد.(53) و بدخويي و بخل ورزي و قطع رحم و ناسپاسي نعمت، نقش منفي در سرنوشت افراد دارد؛ روزي را مي كاهد و مايه ي تلخ كامي در زندگي مي شود.(54)

4-2-ديدگاه هاي مختلف در مورد بدا و نسخ

ميرداماد گويد: بدا در مقام قضا و جناب قدس حق و مجردات تام و عالم دهر نيست، بلكه در قدر و امتداد زمانست (55) و شاگردش ملاصدرا هم از او تبعيت كرده و مي گويد كه بدا در تكوين چون نسخ است در تشريع، و بدا، نسخ تكويني است و نسخ، بدا تشريعي است.(56)
ملاصدرا مي افزايد: در قضا و حاق ذات حق تعالي و مجردات تام و متن دهري كه ظرف و وعاي كل عالم هستي است، بدا رخ نمي دهد. بدا فقط در مقام قدر و امتداد زماني است كه افق تجدّد و تدرّج و تعاقب است؛ و حقيقت تشريع عبارت از سر آمدن حكم تشريعي و انقطاع استمرار آن است نه برداشتن آن از متن واقع. همين طور بدا قطع استمرار حكم تكويني و به سر آمدن افاضه هستي و تحديد زمان كون است نه رفع موجودي از ظرف وجود خود.(57)
سيد مرتضي نظريه ي همانندي نسخ و بدا را مطرح كرده است. به گزارش او برخي از متكلمان گفته اند كه اگر خداوند در زمان مشخصي بر وجه معيني به يك شخص حكمي كند و سپس بر همين وجه از آن نهي نمود بدان بدا گويند كه در نسخ زمان ناسخ و منسوخ متفاوت است، ولي در بدا وحدت زمان ملحوظ است. اما سيد مرتضي معتقد است كه بدا با اين تعريف با علم مطلق الهي ناسازگار است و لازم است تا معناي بدا را به معناي نسخ ارجاع دهيم. بدا در حقيت همان نسخ در احكام است. شيخ مفيد هم در اوايل المقالات خود بدا را به نسخ برگردانده است و زيادت روزي و كاهش آن و برخي اعمال ديگر را به وسيله ي عمل، از گونه ي بدا دانسته است.(58)
شيخ طوسي در كتاب الغيبة برخلاف نظر سيد مرتضي مي نويسد:‌ برخي از حوادث مشروط به اموري است كه با تحقق آن شرايط اتفاق مي افتند و خداوند به زمان تحقق حتمي افعال و شرايط آن ها عالم است؛ لذا اگر در حادثه اي تقدم و تأخري پيش آيد از باب تحقق شرايط است و اين با علم مطلق و ازلي حق تعالي ناسازگار نيست.(59)
ابن ابي جمهور احسائي در حاشيه ي غوالي اللئالي مي گويد: علم خداوند بر دو نوع است: 1. قضا كه در لوح محفوظ است. 2. قدر كه در لوح محو و اثبات است. عالم همواره با عالم قضا مرتبط است در لوح قضا تغييري نيست، ولي در لوح قدر كه تابع احكام لوح قضا است تغيير رخ مي دهد، و اين تغيير همان معناي بدا و مفاد آيه ي كريمه ي « كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» مي باشد.(60)
علامه مجلسي هم مانند احسائي به نظريه ي تحقق بدا در لوح محو و اثبات قائل شده و مي گويد: از اخبار چنين برمي آيد كه خدا دو لوح دارد كه كائنات را در آن ثبت كرده است. يكي لوح محفوظ كه تغييرناپذير است و با علم او مطابق است و ديگري لوح محو و اثبات است كه حكمي در آن ثبت است و سپس آن را محو كند كه خالي از حكمت نيست؛ و اين تغييري كه در لوح محو و اثبات تحقق مي يابد، بدا نام دارد.(61)

2-5-. حكمت ها و مصالح وجود بدا

اينكه خداوند از اول چيزي را مقرر مي دارد و سپس تغيير مي دهد داراي چند علت است: اول اينكه بندگان به كارهاي نيك چون صله ي رحم و احسان به فقرا راغب باشند. دوم امتحان حسن اطاعت بندگان است كه خدا ببيند آيا در موقع تغيير، بندگان سرپيچي و نافرماني كرده و در مقام اعتراض و اشكال برمي آيند، چنانكه درباره ي تغيير قبله،بعضي به اعتراض برخاستند، يا آنكه تسليم و مطيع حكم خدا مي شوند؟ سوم اينكه بندگان بدانند كه شخص شقي مي تواند به سوي خدا برگردد و سعادتمند شود؛ لذا از دعا و تضرع به پيشگاه حضرت احديت روي نگردانند و از رحمت الهي نااميد نشوند.(62) در پرتو اعتقاد به بدا و تغيير سرنوشت با دعا و توبه و صدقه و نظاير آن، اميد در دل مؤمنان تجلّي مي كند و مؤمنان با دلگرمي نسبت به آينده و رفع گرفتاري ها، از معاصي دوري جسته به بندگي و تضرّع در پيشگاه خدا روي مي آورند.(63)

نتيجه گيري

بدا در مورد خداي تعالي به معناي ظهور و پيدايش رأي جديد نيست، بلكه به معناي آشكاركردن و نماياندن است؛ بدين صورت كه خداوند تقديري مشروط، معين فرموده و در لوح محو و اثبات، ثبت شده است. بعد با توجه به حاصل نشدن آن شرط آن تقدير محو و حكم و تقديري ديگري ثبت مي شود. نسخ احكام نيز نوعي بدا است چون وقتي خداوند حكمي را نسخ مي كند، در واقع آشكار مي كند كه مصلح حكم اول كه به نظر دائمي مي آمد، تا اينجا بود و الآن آن مصلحت از بين رفته و شرايط تغيير كرده و حكم جديد لازم است. اين در لوح محفوظ از همان اول ثبت شده بود و تغيير قضايي براي خداوند حاصل نشده است. بالاترين مرتبه ي علم الهي، علم ذاتي است كه تغييري در آن رخ نمي دهد و به هر چيزي احاطه دارد؛ بعد از آن، علم فعلي خداوند است كه داراي مراتب و مظاهري است مانند لوح محفوظ و لوح محو و اثبات؛ واگر تغييري باشد در لوح محو و اثبات است. پس تغيير در سرنوشت و كم و زياد كردن رزق و عمر و … موجب تغيير در تقدير است نه تغيير در علم ازلي خدا. تقدير الهي درباره ي انسان بر دو نوع است: 1. تقدير محتوم و قطعي، كه به هيچ وجه قابل تغيير نيست. 2. تقدير معلق و مشروط، كه با فقدان برخي شرايط، دگرگون مي شود و تقدير ديگر جايگزين آن مي گردد. اعتقاد به بدا بذر اميد را در دل مؤمنان مي كارد و مؤمن درمي يابد كه سرنوشت او با پرداختن به دعا و مناجات، توبه و استغفار و يا كارهاي نيك ممكن است تغيير يابد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي گروه فلسفه دانشگاه تربيت معلم آذربايجان.
2. اصول كافي (مصطفوي)، ص 201.
3. المقاييس، ج5، ص 63؛ جبر و اختيار، صص 131 و 133؛ ر.ك: الحكمة المتعالية، ج6، ص 292.
4. المقاييس، ج5، ص 63؛ مفردات راغب، ص 395؛ جبر و اختيار، صص 132 و 134.
5. اصول كافي (كمره اي)، ص 614؛ نبراس الضياء، ص 55؛ مقدمه بر نبراس الضياء، ص 22؛ المقاييس، ذيل بدو.
6. بحارالانوار، ج4، ص 111.
7. تكوير/29؛ انسان30؛ شوري/8؛ مدثر/31؛ انعام/39 و 125؛ قصص /68؛ احزاب/36؛ توبه/51؛ سجده/13؛ اعراف.178؛ نحل/36؛ يونس/49؛ هود/35؛ بقره/5و6.
8. كهف/29؛ اسراء/94؛ احقاف/14؛ فرقان/15؛ واقعه/24؛ سجده/32؛ توبه/82 و 95؛ الرّحمن/60؛ نساء/79؛ حديد/8؛ مدثر/38 و 49؛ تغابن/2 فصّلت/46؛ يونس/108و30؛ انعام/104؛ نساء/110و111؛ رعد/11؛ تاريخ انديشه هاي كلامي در اسلام، ج1، صص 118-116.
9. علم اليقين، صص 182-181؛ نوادرالأخبار فيما يتعلق باصول الدين، ص 101.
10. دهر/30.
11. علم اليقين، ص 180-179؛ نوادرالأخبار فيما يتعلق باصول الدين، ص 105؛ تفسير الصافي، ج2، ص 723؛ اصول كافي (مصطفوي)، ج1، ص 215؛ نهاية الحكمه، ص 303.
12. اسراء/4؛ حجر/66.
13. فصلت/13؛ صبا/14.
143 رعد/8 و 39؛ هود/6؛ بروج/21 و22؛ حجر/21.
15. قمر/49؛ فرقان/2؛ اعلي/2 و 3؛ يس/28 و 29 و 40؛ مؤمنون/18.
16. تفسير الصافي، ج1، صص 678 و 762 و 782؛ جبر و اختيار، صص 139-136؛ نهاية الحكمة، صص 296-292.
17. نوادرالاخبارفيما يتعلق باصول الدين، صص 104-103؛ علم اليقين، صص 173-171، توحيد، صص 365، 383.
18. فصلت/12.
19. علم اليقين، صص 168، 189؛ مائده/64.
20. علم اليقين، ص 183.
21. اصول المعارف، ص 28؛ اصول كافي(مصطفوي)، ج1، صص 201-200؛ اصول كافي، ج1، ص 148؛ روايت: 9 و 10 و 11 و 16؛ فرهنگ علوم فلسفي و كلامي، ص 136.
22. غافر/60.
23. تفسير الصافي، ج2، ص 484؛ اصول كافي، با تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري؛ ج 1، ص 148؛ روايت؛ 12 و 13 و 15؛ اصول كافي (مصطفوي)، ج1، صص 202-200، روايت: 1 و 3: همان، صص 201-200.
24. علم اليقين، صص 166-165؛ اصول كافي، ج1، ص 146؛ توحيد، ص 332.
25. هود/6؛ تفسير الصافي، ج/1، ص 676.
26. رعد/38 و 39؛ الرحمن/29؛ تفسير الصافي، ج2، ص 611؛ مقدمه بر نبراس الضياء با تعليقات ملا علي نوري، صص 41، 45؛ اصول كافي (مصطفوي)، ص 201؛ اصول كافي(كمره اي)، صص 619-618؛ بحارالانوار، ج4، صص 131-130 31؛ اصول كافي، ج1، ص 146، روايت: 2؛ همان، ج1، ص 147؛ روايت: 6 و 7؛ فرهنگ علوم فلسفي و كلامي، ص 136؛ قاموس قرآن، ج1، ص 115).
27. حجر/ 21.
28. علم اليقين، ص 162؛ تفسير الصافي، ج1، ص 782.
29. حجر/21؛ تفسير الصافي، ج1، ص 782.
30. هود/6؛ حديد/22؛ رعد/38؛ تفسير الصافي، ج1، صص 678 و 762.
31. حجر/9.
32. بروج/22.
33. رعد/39.
34. علم اليقين، صص 163-162؛ تفسير الصافي، ج1، ص 782.
35. تفسير الصافي، ج1، ص 782.
36. اصول كافي(مصطفوي)، صص 617-616؛ نبراس الضّياء، صص 56، 201.
37. بدا.
38. رعد/38-39.
39. تفسير الصافي، ج1، ص 762.
40. رعد/11.
41. تفسير الصافي، ج1،ص 753.
42. انعام/2.
43. مائده/64.
44. غافر/60.
45. تفسير الصافي، ج1، صص 411، 484، 451؛ آموزه بدا و كتاب شناسي آن
46. اصول كافي(مصطفوي)، ج1، ص 200.
47. همان، ج1، ص 201.
48. همان، ج13 ص 204؛ آموزه ي بدا و كتاب شناسي آن.
49. اصول كافي(كمره اي)، ص 614.
50. همان، ص 614؛ نبراس الضياء، صص 6، 55، 118، 117.
51. نبراس الضياء، ص 57.
52. مقدمه بر نبراس الضيا، ص 29؛ نبراس الضياء، ص 9؛ الميزان في تفسير القرآن، 11، ص 381.
53. نوح/10-12؛ اعراف/96؛ ابراهيم/7.
54. تفسير الصافي، ج: 1، ص 532 و 766، ج2، ص 699.
55. نبراس الضياء، ص 56.
56. اصول كافي(مصطفوي)، ص 201؛ اصول كافي(كمره اي)، ص 616.
57. اصول كافي (كمره اي)، صص 617-616.
58. مقدمه بر نبراس، صص 35-34؛ اوائل المقالات و المختارات، صص 30-29.
59. مقدمه بر نبراس الضيا، ص 39؛ كتاب الغيبة، صص 430-429.
60. الرحمن/29؛ مقدمه بر نبراس الضياء، ص 41.
61. اصول كافي (مصطفوي)، ص 201؛ اصول كافي (كمره اي)، ص 619-618؛ مقدمه بر نبراس الضياء،ص 45؛ بحارالانوار، ج4، صص 131-130.
62. اصول كافي (كمره اي)، ص 201.
63. كتاب الاربعين، ص 63.

منابع و مآخذ:
1. اصول كافي، كليني، محمّد بن يعقوب، با ترجمه و شرح جواد مصطوفي، تهران، انتشارات گلگشت، 1375.
2. اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، با ترجمه و شرح محمّد باقر كمره اي، تهران، انتشارات اسوه، 1383.
3. اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، با تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388.
4. اصول المعارف، فض كاشاني، ملامحسن، تعليق و تصحيح: سيدجلال الدين آشتياني، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1362.
5. اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، مفيد، ابي عبدالله محمد، به اهتمام مهدي محقق، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي، 1372.
6. آموزه بدا و كتاب شناسي آن، زادهوش، محمدرضا، پيوست كتاب ماه دين، ش: 68 و 69، خرداد و تير 1382، قابل دسترسي در كتابخانه الكترونيكي علو حديث:(90/9/5)،
http://lib.hadith.ac.ir/default.aspx?page
7. بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.
8. بدا، جدي، مهدي، پژوهشكده باقرالعلوم، 90/9/5، http:www.pajoohe.com/fa/index.
9. تاريخ انديشه هاي كلامي در اسلام، بدوي، عبدالرّحمان، ترجمه ي حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، 1374.
10. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ملامحسن، تحقيق محمود اماميان، قم، منشورات ذوي القربي، 1388.
11. التوحيد، صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، تحقيق السيد هاشم الحسيني الطهراني، قم، مؤسسه النشر الاسلامي(التابعه) لجماعه المدرسين، بي تا.
12. جبر و اختيار، سبحاني، جعفر، قابل دسترسي در پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله جعفر سبحاني: http://shia.ir/index.php/page
13. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ملاصدراي شيرازي، صدرالدين محمد، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1410ق.
14. علم اليقين، فيض كاشاني، ملامحسن، قم، نشر بيدار، 1358.
15. كتاب الاربعين، مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي، قم، 1358.
16. كتاب الغيبة، طوسي، ابي جعفر محمد، تحقيق عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1411
17. فرهنگ علوم فلسفي و كلامي، سجّادي، جعفر، تهران، اميركبير، 1375.
18. قاموس قرآن، قرشي، علي اكبر، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1376.
19. معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، ماده بدا.
20. معجم المقايس اللغة، ابن فارِس، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قم، 1404ق.
21. الميزان في تفسير القرآن، طباطبايي، محمدحسين، دوّم، بيروت، مؤسسه ي الاعلمي للمطبوعات، 1390ق/1971م.
22. نوادرالاخبار في ما يتعلق باصول الدين، فيض كاشاني، ملامحسن، تحقيق مهدي انصاري قمي، تهران، مؤسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370.
23. نهاية الحكمة، طباطبايي، محمدحسين، قم، مؤسه ي نشر اسلامي، 1362.
24. نبراس الضّياء و تسواء السّواء في شرح باب اللبداء و اثبات جدوي الدّعاء، ميرداماد، محمدباقر، با تعليقات ملّا علي نوري و تصحيح و تعليق حامد ناجي اصفهاني، تهران، مؤسسه ي انتشارات هجرت، 1374.

منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد