مسائل جمعيتي و دموگرافيكي جهان اسلام
كشورهاي عربي و افريقاي شمالي كه از اكثريتي مسلمان برخوردارند و فرهنگ اسلام با تاريخ و سنتهاي مردمان اين نواحي عجين گشته است بطور اسف انگيزي شاهد
مسائل جمعيتي و دموگرافيكي جهان اسلام
جهان اسلام و موقعيت فعلي
در وضع كنوني، جهان اسلام با دشواريهاي عمدهاي روبرو است كه در راس آن مسئله فلسطين ميباشد و در نيم قرن اخير همواره مهمترين مسئله جهان اسلام بوده است. وابستگي سران اغلب كشورهاي اسلامي به استكبار جهاني، جهان اسلام را آشفته نموده و كشورهاي مسلمان را به قدرتهاي مزبور وابسته نموده است.
كشورهاي عربي و افريقاي شمالي كه از اكثريتي مسلمان برخوردارند و فرهنگ اسلام با تاريخ و سنتهاي مردمان اين نواحي عجين گشته است بطور اسف انگيزي شاهد سركوبي شديد مبارزان مسلمان از سوي حكام دست نشانده و مرتجع واحدهاي سياسي مذكور هستند.در الجزاير به هنگامي كه مسلمانان از طريق انتخاباتي كاملا آزاد پيروزي بزرگي را بدست ميآورند حكام اين كشور به سركوبي آنان پرداخته و شخصيتهاي مذهبي را مجازات و شكنجه مينمايد. در تونس و مصر هرگونه حركت اسلامي و تلاش مذهبي بشدت سركوب ميگردد و قواي امنيتي خانه به خانه، مبارزين مسلمان را تعقيب ميكنند و حتي تشكيلات مذهبي بايد با مجوز وزارت اطلاعات برپا شود و آنقدر مسلمانان در تنگنا هستند كه مجال هرگونه تحرك مذهبي از آنان گرفته شده است. در كشمير مسلمانان توسط قواي امنيتي هند به شهادت ميرسند و جوانان آنها در زندانها، شكنجههاي سختي را متحمل ميشوند. صربها در بوسني، هرزگوين در اقدامات خشن و وحشيانهاي به قتل عام مسلمانان پرداختهاند، با وجود فروپاشي كمونيسم، هنوز رسوبات آن مشغول كشتار شديد مسلمانان در تاجيكستان ميباشند. مسلمانان آذربايجان توسط ارامنه قتل عام ميشوند موحدين ميانمار توسط دولت بودايي اين كشور به اجبار و زور از سرزمينهاي خود رانده و به بنگلادش پناه آوردهاند.
مسجد بابري كه پايگاه مذهبي مسلمانان هند است توسط هندوهاي افراطي و با حمايت پليس اين كشور به تلي از خاك تبديل ميشود بسياري از كشورهاي ديگر دچار جنگهاي داخلي، درگيريهاي مرزي و نزاعهاي قبيلهاي هستند كه سومالي و سودان نمونه بارز آنهاست مشكل ديگر اينكه در برخي از كشورهاي اسلامي زمامداران، مرتكب محرمات اسلامي ميشوند و از حدود الهي تجاوز ميكنند به بندگان صالح تعدي نموده و مؤمنين را تحت فشار سختي قرار دادهاند و با استكبار و مظاهر شرك و كفر و ستم همكاري دارند حكام اين كشورها در جهت تامين منافع غرب و اجراي سياستهاي مستكبرين سرزمينهاي خود را از پيشرفت و توسعه بازداشته و فرهنگ و سياست و نظام زندگي غير الهي را بر مسلمانان تحميل نمودهاند در امور حكومتي و مسائل اجرايي و اجتماعي خبري از قوانين اسلامي نيست و حتي اكثر اين كشورها در قانون اساسي خود نامي از اسلام نياوردهاند.
از سوي ديگر غرب ميكوشد با تحريك احساسات ملي و ايجاد احساس خطر از ناحيههاي مرزي و ايجاد تشنج در نقاط استراتژيك آرامش و امينتخاطر را از مسلمانان گرفته تا مجال تفكر و انديشيدن به مصالح جامعه در اين سرزمينها پيش نيايد و نيروهاي مسلمان در اين ناآراميها از توان بيفتند كمكهايي كه بسوي كشورهاي اسلامي سرازير ميشود اغلب توسط عوامل حكومتي در جهتسركوبي مسلمين و جلوگيري از جنبشهاي اسلامي به مصرف ميرسد تبليغات منفي بگونهاي است كه با كمال تاسف، اكثريت كشورهاي اسلامي به جاي آنكه تمامي تلاش خود را در جهت مبارزه با دشمنان اصلي بخصوص صهيونيست بكار ببرند انقلاب اسلامي ايران را آماج حملات خود نمودهاند و در تبليغات وسيع و موضع گيريهاي سياسي و روابط بين الملل ميكوشند ايران را تحت فشار قرار دهند كه اين حركت از سوي استكبار و در راس آن امريكا برنامهريزي و حمايت ميشود.
آمار و ارقام جهان اسلام
آمارنامه غربي و مراكز آماري وابسته به استكبار، برخلاف دقت علمي و ادعائي كه دارند در بولتنها و نشريات آماري خود ميكوشند كه تعداد مسلمانان را كمتر از ميزان واقعي آنها قلمداد كنند به عنوان مثال «دائرة المعارف بريتانيكا» در سال 1968 ميلادي تعداد مسلمين جهان را 474300000 نفر گزارش نموده ولي 4 سال بعد يعني در سال 1972 ميلادي تعداد آنان را كمتر از اين مقدار و برابر 471300000 نفر ذكر ميكند ولي در همين فاصله جمعيتيهوديان بر طبق آمار آنها از 5/13 ميليون نفر به 5/14 ميليون نفر بالغ ميگردد و بر تعداد مسيحيان نيز افزوده ميشود. اين در حالي است كه مجامع علمي و سازمانهاي جمعيت كشورهاي اسلامي بالاست. بنابراين براي دستيافتن به آمار واقعي مسلمانان جهان نميتوان به منابع غربي استناد كرد، اين مسئله يعني كمتر از واقعيت نشان دادن سكنه مسلمين در مورد اقليتهاي مسلمان ساير كشورهاي غير مسلمان مشهودتر است.
«موتمر الاسلامي پاكستان» آمار مسلمانان را در سال 1964 م 647011080 نفر ميداند. نشريه الاتحاد ارگان رسمي فدراسيون انجمنهاي اسلامي دانشجويان در آمريكا و كانادا آمار مسلمين را در سال 1968 م 659245083 نفر دانسته است، آمار سال 1970 ميلادي بيانگر آن است كه در اين سال 000/000/733 مسلمان در جهان وجود داشته است، تقويم جهاني سال 1983 ميلادي آمار مسلمين را 000/000/900 ذكر كرده در حالي كه علي كتاني در كتاب «اقليتهاي مسلمان در جهان امروز» آمار مسلمين را به نقل از منابع آماري سال 1982 م 000/427/1029 ذكر ميكند از اين ميزان، 636720000 نفر در كشورهاي مستقل اسلامي و 392707000 نفر به عنوان اقليت مسلمان درسرزمينهاي غير اسلامي سكونت داشتهاند.
طبق آماري كه در ذيل نقشه جهان اسلام (منتشر شده از سوي وزارت ارشاد جمهوري اسلامي ايران) درج شده در آغاز سال 1403 هجري قمري مطابق با 1362 شمسي، كل مسلمين در كشورهايي كه بيش از 50% مسلمان داشتهاند 709992000 نفر و مسلمين كشورهاي ديگر 285207113 نفر بودهاند. طبق آمارهاي منتشره مربوط به سال 1986 م در 51 كشور مستقل اسلامي 850354300 نفر و در سرزمينهايي كه بين 1% تا 49% مسلمان داشتهاند، تعداد مسلمين به 1149638180 نفر بودهاند.
طبق جدولي كه در يكي از بولتنهاي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران مندرج است، جمعيت مسلمين به 000/ 200/155/1 نفر در سال 1991 ميلادي رسيده است. در جدول مزبور جمعيت جهان اسلام به شكل زير توزيع شده است:
نواحي |
جمعيت |
شمال افريقا – مصر |
100500000 |
غرب افريقا |
12500000 |
مركز افريقا |
18000000 |
شرق افريقا |
93000000 |
جنوب افريقا |
15300000 |
ملتهاي عرب |
62600000 |
تركيه، ايران و افغانستان |
114800000 |
شبه قاره هند |
18050000 |
آسياي جنوب شرقي |
275000000 |
خاور دور |
81000000 |
اروپا |
18300000 |
امريكا، اقيانوس آرام |
5900000 |
جمع كل |
1155200000 |
قطبهاي جمعيتي كشورهاي اسلامي عبارتند از:
1- آسياي جنوبي با 3 كشور 204190000 نفر.
2- آسياي جنوب شرقي با 3 كشور 186720000 نفر.
3- خاورميانه و آسياي جنوب غربي با 15 كشور 139940000 نفر.
4- افريقاي غربي با 8 كشور 134420000 نفر.
5- افريقاي شمالي با 5 كشور 106700000 نفر.
6- ناحيه صحراي بزرگ آفريقا با 6 كشور 48600000 نفر.
7- افريقاي شرقي و ناحيه شاخ افريقا با 28840000 نفر.
8- ناحيه بالكان با دو كشور حدود 8000000 نفر.
قاره آسيا در بين خشكيهاي بزرگ جهان 65% سكنه مسلمان را بخود اختصاص داده است. 25% مسلمين در كشورهاي عربي و 10% در افريقا زندگي مي كنند. اندونزي بنگلادش و پاكستان به تنهائي بيش از 40% سكنه جهان اسلام را تشكيل ميدهند.
پر جمعيتترين كشور اسلامي اندونزي است كه در حال حاضر 187 ميليون نفر سكنه دارد. كم جمعيتترين كشور مسلمان، مالديو ميباشد كه تعداد سكنه آن به 180000 نفر ميرسد .
ميانگين تراكم نسبي كشورهاي اسلامي حدود 103 نفر در كيلومتر مربع است كه بيشترين آن با 774 نفر در كيلومتر مربع مربوط به بنگلادش و كمترين آن به جمهوري عربي صحراي باختري اختصاص دارد.
در مورد تعداد كشورهاي مستقل اسلامي نظرات و عقايد متفاوتي مطرح ميباشد، در كتابي تحت عنوان ” Gazetter|World|Muslim ” كه در سال 1964 ميلادي انتشار يافته 36 كشور اسلامي كه متجاوز از 50% مسلمان داشته به عنوان كشورهاي مستقل اسلامي معرفي شدهاند.
دكتر ابوالفضل عزتي طي مقالهاي تحت عنوان: «شناخت اجمالي جهان اسلام» 40 كشور را معرفي ميكند كه متجاوز از 50% مسلمان دارد. دكتر محمد حسن گنجي، كشورهايي را مسلمان ميداند كه بيش از 75% مسلمان داشته باشد و با اين تعريف 34 كشور اسلامي از مجموع كشورهاي جهان تحت عنوان سرزمينهاي اسلامي مورد مطالعه قرار ميگيرند.
برخي، كشورهايي را اسلامي ميدانند كه عضور: «سازمان كنفرانس اسلامي» هستند. علي كتاني در كتاب «اقليتهاي مسلمان در جهان امروز» و دكتر غلامحسين خورشيدي در كتاب «بازار مشترك اسلامي» چنين نظري دارند، در اين تقسيمبندي اوگاندا و گابن كه كمتر از 50% مسلمان دارند، عضو اين سازمان بوده اما اتيوپي كه بالاتر از 50% مسلمان دارد به عضويت آن در نيامده است در آماري كه به سال 1986 ميلادي انتشار يافته، 52 كشور اسلامي معرفي شده كه بيش از 50% مسلمان داشتهاند.
متوسط نرخ رشد سالانه جمعيت كشورهاي اسلامي، 3% ميباشد كه بالاترين آن مربوط به قطر با 9% است و كمترين آن به افغانستان با 9/1% اختصاص دارد. متوسط عمر در كشورهاي اسلامي 48 سال است كه كمترين آن با 38 سال مربوط به كشور چاد واقع در صحراي افريقا ميباشد. ميزان اميد به زندگي در اين كشورها 7/57 سال و ميانگين سني 4/23 سال است.
متوسط زاد و ولد براي سرزمينهاي اسلامي 6/39 در هزار و ميزان مرگ و مير 6/16 در هزار گزارش شده، اما ميزان مرگ و مير كودكان 95 نفر در هزار ميباشد.
به لحاظ گروههاي سني در خصوص كشورهاي اسلامي آمارهاي زير، قابل ذكر است:
%25/24 سكنه اين كشورها بين (0) تا (14) سال عمر دارند. درصد سالخوردگان و افراد 60 ساله به بالا 25/5% است، 5/52% بقيه در گروه سني (15) تا (59) سال قرار ميگيرند.
ميانگين بعد خانوار در كشورهاي اسلامي 35/5 نفر ميباشد.
به رغم تاكيد مكرر اسلام در خصوص تعليم و تعلم به دليل نقشههاي استعماري و ركود فرهنگي، آمارها از ميزان بيسوادي بالا در كشورهاي اسلامي حكايت ميكند. بر اساس آمار سال 1980 ميلادي در كل اين كشورها صرفا 37% از نعمتسواد برخوردار بودهاند. در غالب اين كشورها، نظام آموزشي ساختاري استعماري دارد و لذا تربيتيافتگان مراكز آموزشي آن مناسب با فرهنگ غربي تربيتشده و نسبت به فرهنگ خود حالت بيگانگي دارند. در اين سيستم، كمتر در جهات مهارتهاي فني و تخصصي تلاش ميشود و غالب افراد تحصيل كرده در مراكز خدماتي جذب ميشوند. در ضمن در غالب اين كشورها تحصيلات عالي به نخبگان و مرفهين اختصاص دارد.ايران و چند كشور انگشتشمار ديگر در اين مورد استثنا هستند. نابسامانيهاي آموزش و پرورش در اين ممالك آن قدر زياد هست كه 30% از افراد لازم التعليم از رفتن به مدرسه محرومند و نرخ تكرار پايه تحصيلي براي كشورهاي اسلامي بين 15 تا 30% است.
در كل كشورهاي اسلامي براي هر 900 نفر يك تخت بيمارستاني وجود دارد. كشورهاي نفتخيز بخصوص در سرزمين خاورميانه به بركت اقتصاد متكي به نفت وضع بهتري دارند. چنانچه در كشور قطر به ازاي هر 96 نفر يك تخت بيمارستان وجود دارد ولي در افغانستان براي هر 6500 نفر يك تخت بيمارستاني در نظر گرفته شده است.
در كشورهاي اسلامي براي هر 14500 نفر يك پزشك وجود دارد، اين رقم براي كشورهاي مسلمان قاره آسيا 9000 و براي كشورهاي مسلمان افريقا 20000 نفر گزارش شده است. فاجعه در مورد اتيوپي است كه به ازاي هر 73000 نفر يك پزشك دارند.
سوء تغذيه و فقر مواد غذايي، گرسنگي كمي و كيفي بيماريهاي عفوني و انگلي. امراض قارچي، فشارهاي ناشي از كار زياد، تلفات ناشي از جنگها و درگيريهاي ناحيهاي، داخلي و قبيلهاي از يك سو و عدم توسعه صنايع دارويي و پزشكي، كمبود دارو، و عقب افتادگي مسائل بهداشتي و ضعف مصون سازي همگاني از سوي ديگر، از عواملي است كه مرگ و مير افراد را در اكثر اين كشورها فراهم نموده است.
نژاد و زبان
گرچه به استناد آيات قرآن و روايات اسلامي اصالت دادن به نژاد در اسلام مطرود است ولي شناخت جوامع و گروههاي اجتماعي منافاتي با اين مسئله ندارد چنانچه در حديثي آمده است. «اگر يكي از شماها برادر مسلمان خود را دوست بدارد بايد از نام وي، نام پدر، نام تيره و تبارش بپرسد و آگاهي يابد، زيرا كه حق واجب و وظيفه برادري راستين ايجاب ميكند كه از اوضاع و احوال او آگاه شود و گرنه آشنائي غير كامل، يك شناسائي احمقانه است. »
اصولا اسلام به عنوان يك ايمان و عقيده واحد در عين حالي كه وحدت خويش را حفظ نموده در ظرف مليتهاي گوناگون تنوع يافته است. اسلام حقيقتي است كه مليتها را به عنوان واقعيت ميپذيرد و حتي قرآن اين واقعيت را به خدا منسوب ميداند اما موجب تعارف ميداند نه عامل تفاخر و برتري طلبي ولي استعمار و استكبار، جهت ايجاد نفاق بين كشورهاي اسلامي و حتي براي تزلزل در داخل اين كشورها مليتها، قبائل و گروههاي نژادي را تحريك ميكند و روي هر كدام تكيه مينمايد تا به منظور خود كه انهزام و شكست دولتهاي اسلامي است نائل گردد.
از مجموع 46 كشور اسلامي، در 19 كشور، اكثريت با نژاد سامي و اعراب ميباشد و البته اقليتهاي ديگر نژادي در اين كشورها ديده ميشوند مثل كردها در عراق و سوريه و گروههاي بربر در كشورهاي افريقائي عرب زبان. در 11 كشور اسلامي كه تماما در قاره افريقا قرار دارند غلبه با گروه نژادي سياهان است كه در ميان آنها تيره هاي اعراب و سفيد پوستان اروپائي قابل مشاهدهاند.
منشا نژادي 6 كشور اسلامي كه در آسيا واقعند «زرد» ميباشد كه شامل تيرههاي مغولي تاتار، ازبك، زرد مالايائي، زرد بنگالي، زرد اندونزيائي، هندي و چيني ميباشند.
در كشور تركيه، اكثريت منحصرا با نژاد تركهاي آناتولي است كه وابسته به نژاد سامي هستند و بزرگترين اقليت آن كردها ميباشند. منشا نژادي ايران پارسي و آريائي است.مردم پاكستان از نژاد سفيد و تيرههاي سند و پنجابي هستند. سكنه جيبوتي و سومالي از نژاد سوماليائي و عفار ميباشند. در كشور اتيوپي 3 نژاد گالا، امهر و عرب مشاهده ميگردد. مردم آلباني از تيرههاي آلبانيتوسك ميباشند. دربرخي كشورهاي اسلامي تعداد قابل توجهي تيرههاي نژادي با لهجههاي گوناگون زندگي ميكنند كه در اندونزي تعداد آنها به 300 تيره و در نيجريه به 250 تيره بالغ ميگردد.
در20 كشور اسلامي، زبان رايج زبان عربي است و در كنار آن زبانهاي بومي چون كردي فارسي، بربر و مانند آن متداول ميباشد و به دليل سلطه استعماري در تعدادي از آنها زبانهاي فرانسه انگليسي و پرتقالي رواج دارد. در 11 كشور اسلامي متاسفانه زبان رسمي، زبان بيگانه و بخصوص انگليسي، پرتقالي و فرانسوي رواج دارد اما در كنار آن، مردم در گفتگوهاي روزمره از زبان دوم كه زبان بومي است و با فرهنگ و سنتهايشان تطابق دارد، استفاده ميكنند. زبان مردم ايران فارسي و زبان رسميتركيه، تركي است در كشورهاي اندونزي، بنگلادش، مالديو، مالزي، جيبوتي و سومالي، زبانهاي بومي رواج دارد.
اقليتهاي مسلمان
اقليتهاي مسلمان كه دين مبين اسلام را پذيرفته و با فرهنگ اسلامي در كشورهاي ديگر سكونت دارند و با سنن متمايز و رفتار مشخص و فرهنگ خاص، خود را از افراد غير مسلمان تفكيك نمودهاند و ميتوانند با تشكيل برادرانه، پيروي از رهبران ديني، حفظ هويت اسلامي و پايداري به اصول و ضوابط آئين اسلام و اجتناب از فرقهگرايي و پرهيز از برنامههايي كه با شئونات اسلامي ناسازگار است، قدرتي معنوي را بوجود آورند كه تحريكات سياسي و فشارهاي اجتماعي و غلبه فرهنگ اكثريت نتواند هيچ لطمهاي بدانها وارد نمايد.
البته برخلاف آنكه برخي كشورها، زندگي مسالمتآميز را با اقليتهاي مسلمان رعايت ميكنند در پارهاي از واحدهاي سياسي مسلمين تحتشرايط و زير فشارهاي غير قابل تحمل زيدگي ميكنند تبليغات مسيحي و فعاليتهاي تبشيري همراه با وعده و وعيدهاي زياد و كمكهاي مالي مشكلي است كه اقليتها را تهديد ميكند و در مواقعي ممكن است به استحاله آنها در جوامع اكثريت منجر گردد.
در بعضي نقاط جهان، سردمداران كشورها شديدترين تعارضها و خشونتها را بر عليه مسلمين روا داشته و به كشتار، شكنجه، اخراج و مصادره اموال آنها پرداختهاند. برخورد دولت فيليپين، تايلند، برمه (ميانمار) اتيوپي و … با اقليتهاي مسلمان نمونه بارزي از اين رفتار خشن است بطور كلي مشكلات اقليتها كه يك سوم سكنه جهان را تشكيل ميدهند ميتوان در موارد زير خلاصه نمود:
1- ارائه آمار غير واقع در مورد آنها از سوي كشورها، فرهنگ نامههايي چون فرهنگنامه سالانه بريتانيكا و نيويورك تايمز در مورد آنها آمار مغرضانهاي منتشر نمودهاند.
2- چون مسلمانان اغلب زبان عربي دارند در كشورهاي غير مسلمان از آموزش زبان مذكور كمتر بهره دارند و از منابع فرهنگ اسلامي جدا هستند.
3- تعليم و تربيت كودكان مسلمان در نظام آموزشي – تربيتي كشور غير مسلمان.
4- مسخ فرهنگي و ذوب شدن در فرهنگ كشور ميزبان بويژه در كشورهايي كه فرهنگ آنها با فرهنگ اسلام در ستيز است.
5- وجود مفاسد اجتماعي و تحقير ارزشهاي اجتماعي مسلمين و عدم وجود قيد و بندهاي اخلاقي و تبليغات مبتني بر رشد فرهنگ ضد اسلامي و نفي ارزشهاي معنوي كه جوانان مسلمان را از انديشهها و رفتارهاي اسلامي جدا ميكند.
6- مشكلات مالي و اقتصادي و تنگناهايي كه بر اثر حركات تبعيض گونه دولتها نسبت به مسلمين اعمال ميگردد.
7- وجود تناقض براي فرزندان مسلمان زيرا در خانه، تحت روش تربيتي والدين هستند ولي واقعيتهاي اجتماعي برخلاف ارزشهاي اسلامي است، هم شاگردان غير مسلمان نيز اين تناقض را تشديد مينمايند.
8- جدايي با كشورهاي مسلمان و نظر افكندن بر آن كشورها از ديد بوقهاي تبليغاتي استكبار و كشورهاي غير مسلمان. به عنوان مثال برخي اقليتهاي مسلمان در مورد ايران بدليل تبليغات منفي ابرقدرتها تصور نادرستي دارند.
9- عدم احترام به انديشهها و آراء مسلمين و بي توجهي به حقوق سياسي اجتماعي مسلمين و محروميت از امكانات رفاهي – خدماتي و فرهنگي.
10- عدم دخالت مسلمين در امور سياسي – نظامي كشور ميزبان در حالي كه اقليتي قابل توجه را تشكيل ميدهند. در اتيوپي، تانزانيا و موزامبيك با آنكه مسلمين در اكثريتند ولي بر شئون مملكتي تاثيري ناچيز دارند.
11- در برخي كشورهاي افريقائي مثل كنگو، ساحل عاج، ليبريا، توگو، غنا، جنوب آفريقا، زئير و آنگولا خشكساليها – جنگهاي قبيلهاي و نبردهاي مرزي آنچنان مسلمانان را در فقر مالي قرار داده كه آنها را آماده پذيرش كمكهاي مالي ميكند كه زير پوشش سياسي و تبليغات استكباري به آنها داده ميشود.
12- عدم به رسميتشناختن آنها كه خود مشكلات اجتماعي سياسي عديدهاي را به بار ميآورد. درمورد آمار اقليتهاي مسلمان نميتوان نظر قاطعي ارائه نمود زيرا بسياري از كشورها به دليل مسائل فرقهاي كه در داخل خود دارند از ارائه دقيق آمار پيروان اديان اجتناب ميورزند و شايد هم اين بهانهاي است براي مقاصد سياسي آنها، درممالك غربي و امريكا و ديگر كشورهاي توسعه يافته از انجام سرشماري دقيق در مورد مسلمين خود داري ميكنند، در كشورهايي كه ابراز عقيده براي مسلمين خطر ايجاد ميكند برخي از مسلمانان اعتقادات مذهبي خود رامخفي نگاه ميدارند.
طبق آمار سال 1982 ميلادي 39270700 نفر مسلمان در49 كشور غير مسلمان سكونت داشتهاند كه 6/11% كل مسلمين را تشكيل ميدادهاند. در يك نمونه آماري ديگر كه مربوط به سال 1981 ميلادي است تعداد مسلمين در 63 كشور كه بين 1% تا 49% مسلمان داشتهاند به 285207113 نفر بالغ ميگرديده است. در سال 1985 م آمار اقليتهاي مسلمان به 371 ميليون نفر رسيده كه نسبت به آمار سال 1982، كاهش زيادي را نشان ميدهد. شايد هم اين تفاوتهاي فاحش ناشي از اين باشد كه برخي از كشورها را كه مسلمانان آنها در حد 50% بوده جزو كشورهاي مسلمان به حساب آوردهاند تا آنجا كه در پارهاي منابع 57 كشور مسلمان معرفي شده است ولي گروه تحقيقاتي مجله تايم تعداد كشورهاي اسلامي را 37 كشور ذكر نموده است.
آمار سال 1986م تعداد مسلمين ساكن در 68 كشور غير اسلامي 299283880 نفر ذكر مينمايد.
آوارگان و پناهندگان جهان اسلام
در بين كشورهاي اسلامي، ايران با متجاوز از 5/2 ميليون آواره افغاني و عراقي در جهان بالاترين تعداد آواره را دارد. پاكستان با قريب به 2 ميليون رتبه دوم و سودان با 5/1 ميليون آواره رتبه سوم را دار است. در اتيوپي بدليل سركوب شديد نيروهاي مسلمان واقع در شمال غربي اين كشور و خشكساليهاي دورهاي كه گريبانگير مردم شده حدود نيم ميليون مسلمان به حالت آواره به سر ميبرند. نبرد خونين بين سومالي و اتيوپي صدها هزار آواره را متوجه منطقه هارژبيل و سيدامو نموده استيك سوم سكنه سومالي آوارگان اوگاندائي هستند كه بخاطر جنگ و خشكسالي سرزمين خود را ترك نمودهاند. پناهندگان موزامبيكي در داخل اين كشور و واحدهاي سياسي همجوار آن پراكندهاند متجاوز از 300000 نفر بود كه هر ماه قريب ده هزار نفر بدانها افزوده ميشود. نزاعهاي قبيلهاي در كشور بوروندي هزاران نفر آواره را روانه كشوراسلامي تانزانيا نموده است. اكثر آوارگان كشور كامرون كه به 300000نفر بالغ ميگردد در شهر كوسوي واقع در ايالتشمالي آن سكونت دارند كه ده برابر افراد بومي اين ناحيه هستند. آوارگان افريقائي كه در20 كشور اين قاره پراكندهاند به كشورهايي روي آوردهاند كه خود آنها دچار مشكلات اقتصادي و معضلات اجتماعي ميباشند.
نا امني ناشي از جنگها و تشنجات سياسي در آسياي جنوب شرقي نيز موج آوارگان را به سوي كشورهاي مجاور روانه كرده است. آوراگان واقع در هندوچين از طريق راه دريائي، غالبا به سوي كشور مالزي روانه ميشوند. نابرابري قواي مسلح فيليپين با مسلمانان مورو و هجوم و فشار نيروهاي دولت مركزي به سرزمين مسلمان نشين بانگسامورو موجب آن گشته تا هزاران مسلمان مورويي از سرزمينهاي خود رانده شده و به سوي مجمع الجزاير سولو و ايالت صباح در مالزي روي آورند تا از گزند قواي نظامي در امان باشند. در بمباران اين سرزمينها، حداقل دو ميليون نفر آواره گرديدند، در 15 ماه اخير قريب به 300000 نفر مسلمان ميانماري كه در استان آراكان اين كشور – واقع در نقاط مرز غربي – سكونت داشتهاند به بنگلادش پناهنده و در اردوگاه «بلومكالي» واقع در بخش «اوكياي» بنگلادش اسكان يافتند.
غرب آسيا و منطقه خاورميانه بيشترين تعداد آواره را دارد، كودتاي ماركسيستي 27 آوريل 1987م و تهاجم ارتش سرخ به افغانستان موجب آواره شدن 5 ميليون افغاني گرديد كه يك سوم آوارگان جهان را تشكيل ميدهند، جنگ تحميلي عراق عليه ايران كه از شهريور ماه 1359 ش آغاز شد هزاران معاود عراقي را كه از سوي دولت عراق به بيرون رانده شده بود راهي نواحي مختلف ايران نمود، دومين گروه آوارگان عراقي بر اثر حادثه غمبار و اسفناك حلبچه، خانه و كاشانه خود را ترك نموند، در جريان جنگ خليج فارس و حمله عراق به كويت و نبرد نابرابري كه بين مردم و ارتش بعثي آغاز گشتسيل مردم به سوي مرزهاي تركيه و ايران سرازير شد.
يكي از اسف بارترين آثار شوم غصب فلسطين توسط قواي صهيونيستي، حادثه آوارگي بيش از سه ميليون نفر از مسلمانان مظلومي است كه هستي خود را از دست داده و در نواحي مختلف خاورميانه و حتي سراسر جهان پراكنده شدهاند. رژيم غاصب صهيونيستي با فراهم ساختن زمينه مهاجرت يهوديان از سراسر جهان در صدد آن است تا تراكم نسبي جمعيت را به حدي برساند كه ديگر امكان پذيرفتن اين سه ميليون آواره وجود نداشته باشد. سازمان ملل متحد در سال 1949م به فكر تشكيل ارگاني براي رسيدگي به اوضاع آوارگان افتاد و در سال 1951م كميسارياي عالي پناهندگان كار خود را آغاز نمود اما اين ارگان در برابر آوارگان موضع قوي و يكساني ندارد و كمكهاي آن به كشورهاي ميزبان پناهندگان بخش ناچيزي از سرمايههاي عظيمي است كه اين كشورها بايد به آوارگان اختصاص دهند. كشورهاي اروپائي كه از منافع بشر و حقوق انسانها دم ميزنند با تصويب قوانين محدودكنندهاي كه روح بي عدالتي آنان را به ثبوت ميرساند، درهاي خود را به روي آوارگان بستهاند. به عنوان نمونه در جريان حملات سبعانه صربها به سرزمين اسلامي «بوسني، هرزگوين» قريب به يك ميليون نفر آواره مسلمان اين كشور كمتر جايي را دارند كه در آن اسكان يابند و دولت آلمان از پذيرش حتي بخش كوچكي از آنان امتناع نمود.
منابع:
پایگاه خبری تقریب
سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی
با اندکی تلخیص از مجله جهان اسلام
* ازدانشجويان دانشگاه مجازي امام خميني(ره)
منبع : http://www.ikvu.ir
/خ