خانه » همه » مذهبی » مستشكلين عليه شيعه، قائل هستند كه رواياتي در كتب شيعه وجود دارد كه مخالف عقائدشان است. از جمله اين‌كه: حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ هنگام غسل كردن لباسش را روي سنگي قرار داد و آن سنگ فرار مي‌كند و موسي ـ عليه السّلام ـ در حال برهنگي به دنبال آن مي‌رود تا با همان حال در منظر بني‌ اسرائيل قرار مي‌گيرد و…؟

مستشكلين عليه شيعه، قائل هستند كه رواياتي در كتب شيعه وجود دارد كه مخالف عقائدشان است. از جمله اين‌كه: حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ هنگام غسل كردن لباسش را روي سنگي قرار داد و آن سنگ فرار مي‌كند و موسي ـ عليه السّلام ـ در حال برهنگي به دنبال آن مي‌رود تا با همان حال در منظر بني‌ اسرائيل قرار مي‌گيرد و…؟

اوّلاً بايد گفت اين حديث در منابع معتبر اهل سنّت آمده از جمله در صحيح بخاري از ابوهريره از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است: «در ميان بني اسرائيل رسم بود كه مردم بدون ساتر در آب مي‌رفتند و خود را شستشو مي‌دادند در حالي‌كه بعضي از آن‌ها به عورت‌هاي هم نظر مي‌كردند. اين عمل در ميان آن‌ها عيب نبود. فقط حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ تنها به آب مي‌رفت و سعي مي‌كرد كسي عورت او را نبيند. بني‌اسرائيل مي‌گفتند علّت اين‌كه موسي تنها به شستشوي بدن خود مي‌پردازد و از ما دوري مي‌كند اين است كه وي داراي عيب و نقص در بدن مي‌باشد و قطعاً به مرض فتق (يك نوع بيماري تناسلي) گرفتار مي‌باشد. روزي حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ به كنار آب رفت كه غسل بنمايد، لباس‌ها را در آورده بالاي سنگي گذاشت و به شستشوي خود پرداخت وقتي خواست لباس خود را بپوشد سنگ لباس موسي ـ عليه السّلام ـ را برداشت و فرار كرد، موسي ـ عليه السّلام ـ در حالي كه در عقب سنگ مي‌دويد فرياد مي‌كرد كه لباسم  اي سنگ لباسم (يعني اي سنگ لباسم را كجا مي‌بري،لباسم را بده). آن‌قدر سنگ رفت و موسي ـ عليه السّلام ـ سنگ را تعقيب كرد كه در منظر و ديد بني اسرائيل قرار گرفتند و بني اسرائيل حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ را بدون ساتر ملاحظه كردند و عورت او را ديدند! و گفتند به‌خدا قسم موسي نقصي ندارد آن‌گاه سنگ ايستاد و حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ لباس‌هاي خود را برداشت و پوشيد و بعد از آن موسي با تازيانه سنگ را زد به قسمي كه شش يا هفت مرتبه سنگ ناله كرد…»[1]در ذيل اين حديث باز از ابوهريره نقل مي‌كند كه حضرت ايوب ـ عليه السّلام ـ نيز در حالي‌كه عريان بود غسل مي‌كرد و…»
علاوه بر صحيح بخاري، در مسند احمد بن حبنل[2]  و در صحيح مسلم[3] و ديگر كتب حديثي اين حديث نقل شده است.
ثانياً در توضيح اين‌گونه احاديث به اين نكته اشاره مي‌كنيم كه: 1ـ در اين‌كه احاديث نبوي نشأت گرفته از وحي الهي است (ما ينطق عن الهوي إن هو الّا وحي يوحي) و در اعتبار همانند قرآن است (و تنها فرقي كه هست قرآن لفظاً و معنا از خداوند حكيم است ولي سنّت لفظاً از پيامبر گرامي و معناً از وحي الهي است) هيچ ترديدي ميان مسلمانان نمي‌باشد زيرا با پذيرش عصمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ترديد در اعتبار سخن او بي‌مورد بوده و مصداق كفر است لكن با همه اين احوال نمي‌توان هر سخني كه از هر رواي منسوب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده آن را كلام پيامبر تلقي كرده و بي‌چون و چرا پذيرفت چرا كه معتبر بودن كلام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطلبي است و پذيرش هر سخني از هر رواي به عنوان حديث مطلب ديگري است. ولي با اين وجود عدّه‌اي از مسلمانان طرفدار تعبد و تسليم مي‌باشند و عقيده دارند  هر روايتي كه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است را بايد پذيرفت.
اين گروه سخنشان اين است كه «اين التراب و رب الارباب» بشر اين موجود خاكي و زميني كجا و سير و سلوك عقلي كجا.
متاسفانه در قرون اخير (از قرن دهم به بعد) طرز تفكّر اهل حديث در ميان شيعه نيز رسوخ كرده است و گروهي از شيعيان كه به اخباريون مشهور شده‌اند، عقيده دارند كه هرگونه تعمقّ و تفكّر در معارف الهي بدعت و ضلالت است. در حالي‌كه اين روش نوعي انحراف از سيره پاك پيشوايان مذهب شيعه مي‌باشد: ولي آن‌چه باعث خوشحالي است اين است كه اوّلاً اين طرز تفكّر در ميان شيعيان عموميت ندارد و ثانياً به آن درجه كه در اهل سنّت است داراي طرفدار نمي‌باشد.
ولي با اين وجود اين نظريّه هنوز هم در ميان اهل سنّت و تشيع طرفداراني دارد و متاسفانه اهل حديث از سنّت و اخباريون از شيعه نه اجازه بررسي سندي احاديث را مي‌دهند تا احاديث قطعي الصدور از غير قطعي الصدور جدا شود و نه بررسي دلايل را مجاز مي‌دانند و قهراً به ظواهر احاديث عقيده دارند.
با اين حساب اين حديث اگر در منابع شيعه هم بوده از كتب اهل سنّت به آن‌ها سرايت كرده است.

پي نوشت ها:
[1] ـ صحيح بخاري، جلد 2ـ1، انتشارات دارالقلم بيروت باب 195، ص 185، حديث 270، (باب  من اغتسل عرياناً و…).
[2] ـ مُسند، الامام احمد حنبل، جلد 2، انشارات دار صادر، بيروت، ص 315.
[3] ـ صحيح مسلم، جزء دوّم، باب فضل موسي ـ عليه السّلام ـ .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد