مسند و مسند نويسى
مسند و مسند نويسى
گونه اى از مجموعه هاى حديثى هم «مسند» نام دارد، که در اين مقاله آن را بررسى خواهيم کرد. گفتنى است که گاه چند نام (از نامهاى ذکر شده) يکجا و در کنار هم، عنوان يک اثر واقع مى شوند؛ چنانچه ابن کثير، کتابش را جامع المسانيد و السنن1 ناميده است.
مُسنَد
سند، نزد حديث شناسان، طريق متن يا زنجيره به هم پيوسته راويان است كه يكى پس از ديگرى، حديث را روايت مى كنند تا به معصوم(علیه السّلام) برسد؛2 و نيز به منزله ستونى است كه متن حديث بر آن استوار است.3
واژه «مسنَد» اسم مفعول از باب اِفعال و جمع آن، مَسانِد و مَسانيد است.4 اين واژه، هم معانى گوناگون لغوى و هم معانى متعدّد اصطلاحى دارد.
ابن فارس و زمخشرى در معنى لغوى آن مى نويسند: مُسنَد در لغت به معناى دهر و روزگار و يا خطّ «حِمْيَر» است.5
در وجه تسميه خطّ حمير به مسند گفته اند: لأنّ حروفها ترسم على هيأة خطوط مستنده الى أعمِدة.6
قبل از اين دو، خليل بن احمد فراهيدى مى گويد: مسند ، يعنى روزگار؛ زيرا اشيا به آن نسبت داده مى شود. مى گويى: فلان حادثه در فلان وقت بود.7
ابن منظور، مسند را، اسم ابزار هم معنى كرده است: هرچه شيئى را بدو نسبت دهى، آن مِسنَد و مُسند ناميده مى شود و جمعش مَساند است.8
اگر«مسند» را اسم ابزار بدانيم، حديث مسند، حديثى است كه به آن استناد و برآن اعتماد مى شود ، و دليلى به حساب مى آيد. در اين صورت ، به قول زمخشرى ، لفظ «مسند» در مَجاز استعمال شده است.
اگر مسند را اسم مفعول باب اِفعال بگيريم ، حديث مسند، حديثى خواهد بودكه زنجيره راويانش تا به اوّلين گوينده، رسانيده شده است. در اين صورت، استعمال «مسند» در حقيقت است و نه بر مَجاز.
گاهى هم «مسند» به صورت مصدر ميمى و به معناى «اسناد دادن» به كار مى رود.
معناى اصطلاحى « حديث مُسنَد »
حديث مسند ـ كه به آن موصول و متّصل نيز گويند ـ در برابر حديث مرسل، منقطع، مرفوع، موقوف و معضل است. يعنى اگر سلسله سند حديث تا گوينده اصلى آن، كاملاً ياد شود، آن حديث مسند، وگرنه مرسل خواهد بود.
نكته ها :
الف ـ اهل سنّت، سخنان صحابه را نيز روايت مى نامند. ولى شيعه، فقط كلمات معصومان(علیهم السّلام) را حديث و روايت اصطلاحى مى شمارد.
ب ـ در نظر شيعه، اگر يك حديث نبوى (باسند متّصل) به يكى از معصومين برسد، مسند محسوب مى شود و نيازى به ذكر سند امام معصوم (علیه السّلام) تا پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيست؛ زيرا در ديدگاه شيعه، سخنان پيامبراكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) ، از حيث حجّيّت، تفاوتى ندارند و آنان، نور واحد شمرده مى شوند.
هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان و ديگران مى گويند:
سمعنا أبا عبداللّه(علیه السّلام) يقول: حديثى حديث أبى، و حديث أبى حديث جدّى، و حديث جدّى حديث الحسين، و حديث الحسين حديث الحسن، و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين، و حديث امير المؤمنين حديث رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه وآله ـ ، و حديث رسول اللّه قول اللّه عزّوجلّ.9
در روايتى ديگر آمده است:
روى عن الباقر (علیه السّلام) ، أنه سئل عن الحديث يرسله و لا يسنده. فقال: إذا حدّثت الحديث فلم أسنده، فسندى فيه: أبى عن جدّى عن أبيه عن جدّه رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه وآله ـ عن جبرئيل ـ عليه السلام ـ عن اللّه عزّوجّل.10
امّا در نظر اهل سنّت، چنين احاديثى، مُرسَل شمرده مى شود، مگر آنكه امام (علیه السّلام) ، سند خويش (تا پيامبر) را متذكر شود.
ج ـ شيعيان، سخنان امامان معصوم (علیه السّلام) را همچون سخنان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجّت و همتاى سنّت مى دانند؛ از اين رو، اگر يك مؤلف شيعى بخواهد «مسند الإمام الصّادق (علیه السّلام) » را گرد آوَرَد، تمام روايات و سخنان حضرت صادق (علیه السّلام) را جمع آورى مى كند. امّا اگر نويسنده سنّى باشد، تنها به گرد آورىِ سخنانى مى پردازد كه آن حضرت از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده است.
كتاب مُسنَد
واژه «مسند» در برابر «مصنَّف» است و در اصطلاح حديث شناسان ، دانشواژه تسميه پاره اى از مجموعه هاى روايى و در هرحال، وصف آن كتاب است كه گاه به نام مؤلّف كتاب و گاه به نام راوى آن، اضافه مى شود (مثل: مسند احمد بن حنبل و مسند على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ).
تفاوت «مصنَّف» و «مسند» در نحوه چينش روايات است. در مصنَّفات ، به دنبال هر بابى، تنها احاديث مربوط به همان موضوعْ نقل مى شود، هرچند از طُرق مختلف روايت شده باشد. بدين ترتيب، در يك مصنَّف، كليه احاديث مرتبط با(مثلاً) نماز، در يك جا گرد مى آيد. امّا در شيوه مسند نويسى، احاديث را بر حسب راويان، ترتيب مى دهند. مثلاً آنچه را از طريق جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است، در يك فصل جداگانه مى آورند (خواه موضوعِ حديثْ نماز باشد يا زكات يا قصّه يا تفسير) و آنگاه كه مولّف از نقل احاديث يك صحابى فراغت يافت ، به نقل احاديث صحابى ديگر مى پردازد، و به همين ترتيب پيش مى رود. بنابراين ، محور احاديث در مصنَّف ، «وحدت موضوع» و در مسنَد، «وحدت ناقل» است.11
كتاب هاى مسند، گوناگون اند؛ برخى طبق حروف تهجّى در نام صحابه ترتيب يافته اند، بعضى بر حسب سابقه صحابه در صدر اسلام، يا شرافت در نسب ، يا نام قبيله و…؛ برخى منحصر به احاديث يك شخصيّت اند(مثل: مسند على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ )؛ و دسته اى شامل احاديث اشخاصى هستند كه در صنفى اشتراك دارند(مانند: مسند الأربعة، مسند العشرة، مسند الصحابة الذين نزلوا مصر).
از جهتى ديگر، برخى مسندها به نام مولّف ناميده مى شوند(مثل: مسند احمد بن حنبل، مسند اسحاق بن راهويه، مسند ابن أبى شيبة)12 و بعضى به نام راوى (مانند:مسند على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ ).گاهى نيز به مجموعه اى از سندها و مشيخه ها «مسند» مى گويند (مثل: مسند الفردوس در چهار جلد كه شامل سندهاى كتاب فردوس الأخبار است و مسند الشهاب كه سندهاى كتاب شهاب الأخبار است).13
مُسنَدى
مسندى، شخصى است كه منسوب به مسند باشد؛ همانند استاد دانشور«ابو جعفر عبداللّه بن جعفربن اليمان المسندىّ الجعفى» از اهالى بخارا، كه چون فقط در پى احاديث مسند بود ، او را «مسندى» لقب داده اند.14
مُسنِد
مُسنِد ـ به صيغه اسم فاعل ـ به شخصى گفته مى شود كه در علم حديث شناسى، در زمانه يا شهر خويش، سرآمد باشد.15 نظير: نضر بن احمد بن البطر بن الخطّاب (م494ق.)، مُسنِد بغداد؛ ابو عبداللّه قاسم بن فضيل ثقفى (م489ق.)، مُسنِد اصفهان؛ ابو الحسن على بن محمّد بن الحسن بن حزقة الصيدانى (م406ق.)، مسنِد واسط؛ محمّد بن اسحاق بن مهران الحافظ النيسابورى السرّاج(م313ق.)، مسنِد خراسان؛ محمّد بن احمد بن محمد الغسانى الحافظ الصيدانى ـ ابن جميع ـ (م402ق.)، مسنِدِ شام؛ عفيف الدين النشاوى، مسندِ حجاز؛ ابو اسحاق التنومى، مسندِ قاهره.16
پيشينه وجه تسيمه « مسنَد »
ابو على جبّايى، گفته است:
حق تعالى سه نعمت را به اين امّت اختصاص داده كه به امت هاى پيشين، عنايت نفرموده است و آنها عبارتند از: اسناد، انساب و اِعراب.17
از تعبيرهاى معصومان (علیهم السّلام) در برخى از روايات، به دست مى آيد كه اين واژه از لسان خاندان وحى سرچشمه گرفته و ميان حديث شناسان، يك اصطلاح رايج شده است.
اين واژه را در آيينه روايات ذيل بنگريد:
الف ـ قال رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) : إذا كتبتم الحديث، فاكتبوه باسناده، فإذا يك حقّاً، كنتم شركا فى الأجر وإن يك باطلاً، كان وزره عليه.18
هرگاه مى خواهيد حديثى بنويسيد، آن را با سندهايش ثبت كنيد؛ اگر مطابق واقع و حقيقت بود، شما هم در پاداشش شريكيد؛ و اگر باطل بود، گناهش به گردن سلسله سند خواهد افتاد.
ب ـ عن السكونى، عن أبى عبداللّه (علیه السّلام) قال: قال امير المؤمنين (علیه السّلام) : إذا حدّثتم بحديث، فأسندوه إلى الّذى حدّثكم؛ فإن كان حقّاً فلكم، و إن كان كِذباً فعليه.19
اگر حديثى بازگو مى كنيد، آن را با استناد به گوينده اى كه براى شما گفته، نقل كنيد؛ در اين صورت، اگر درست بود، به سود شماست و اگر دروغ بود ، به عهده اوست.
ج ـ عن جابر، قال: قلت لأبى جعفر محمّدبن على الباقر (علیه السّلام) : إذا حدّثتنى بحديث فأسنده لى. فقال: حدّثنى أبى عن جدّى، عن رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه وآله ـ عن جبرئيل ـ عليه السلام ـ ، عن اللّه عزّوجلّ، وكل ما أحدّثك، بهذا الاسناد. و قال: يا جابر! لحديث واحد تأخذه عن صادق ٍخير لك من الدنيا و ما فيها.20
د ـ قال أبو عبداللّه (علیه السّلام) : إيّاكم والكذب المفترع. قيل له: وما الكذب المفترع ؟ قال: أن يحدّثك الرجل بالحديث فتتركه و ترويه عن الذى حدّثك عنه.
بپرهيزيد از دروغ خود ساخته. گفته شد: دروغ خود ساخته چيست؟ فرمود: انسان حديثى را بى سند نقل كند و آن را به گوينده اصلى استناد دهد.21
آغاز مسند نويسى
ابن حجر گويد:
برخى پيشگامان حديث نگارى، در سال 200 ق ، تصميم گرفتند تأليفى را تنها به سخنان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اختصاص دهند. از اين رو ، عبيد اللّه بن موسى عبسى كوفى (م213ق.)، مسدّدبن مسرهد بصرى(م228ق.)، اسد بن موسى اموى (م212ق.) و نعيم بن حمّاد خزاعلى (م 228ق.) هر كدام مسندى فراهم كردند.
در پى آنان، ديگر حديث نويسان و حفّاظ حديث ، چونان: احمد بن حنبل (م241ق.)، اسحاق بن راهويه (م238ق.)، عثمان بن ابى شيبه (م239ق.) و ديگران ، اين راه را پى گرفتند و مسندهايى تهيّه كردند.22
آقاى حسين سليم أسد نيز، در مقدمه مسند أبى يعلى الموصلى، اوايل قرن سوم هجرى را آغاز مسند نويسى مى داند.23
ولى مرحوم سيّد صادق بحر العلوم معتقدند مسند أبو داود سليمان بن داود الطيالسى الفارسى (م204ق.) پيش از اينها تهيّه شده است و ترتيب تاريخ وفاتهاى اينان، مؤيّد همين سبقت است.24
آقاى فؤاد سزگين، بر اين عقيده است كه «مسند» در اواخر قرن دوم هجرى پديدار شد كه در آن زمان ، طبق نام صحابه ، مجموعه هايى فراهم آمد كه هر كدام نام مسند به خود گرفت.25
با تتبّع در كتب حديثى، در مى يابيم كه مجموعه هاى حديثى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طريق يكى از امامان معصوم (علیه السّلام) ـ كه مسند ناميده شد ـ در دوران حضرت باقر (م114ق.) و حضرت صادق (علیه السّلام) پديد آمده اند.
تأليفات بسيارى از محدّثان (كه در هر كدام، روايات يكى از بزرگان متأخّر از عهد صحابه به طريق متّصل، از پيامبر ذكر شده) از اين قبيل است؛ چنانچه 300 مسند، بويژه براى اهل بيت (علیه السّلام) ، تأليف شد.26
تعداد مسندها
در شمارش مسندها، حاجى خليفه، 58 مسند27 و اسماعيل پاشاى بغدادى ، 10نمونه افزون بر آنها 28 و شيخ آقا بزرگ تهرانى ،21 مورد ديگر29 را معرّفى كرده اند. مرحوم استاد سيّد محمّد صادق بحر العلوم نيز 12 مورد بر اين شمار افزوده است.30 جمله اين يافته ها ، در مقاله محقّق گرانقدر محمّد جواد حسينى جلالى(در مقدمه «مسند الرّضا ـ علیه السلام ـ ») گرد آمده است. ايشان ، در مجموع، 102
اثر را كه عنوان «مسند» گرفته اند، با ذكر نام مؤلّف، به ترتيب سال وفات صاحب مسند يا جمع آورنده آن، معرّفى نموده است.31 همچنين آيةاللّه رضا استادى ـ دامت افاضاته ـ با استفاده از منابع ياد شده، 185 مسند را شناسايى كرده اند.32 اينها همگى زمينه اى شد براى تحقيقى دراز دامن در اين باره، كه از سوى آقاى سيّد كاظم طباطبايى صورت گرفت و به شناسايى و معرّفى اجمالى بيش از 560 اثر با عنوان «مسند» انجاميد.33
اين در حالى است كه آقاى طباطبايى، از مسندهاى تازه نشر يافته و يا در دست انتشار، نظير: مسند الحبرى، به تحقيق سيد محمّد رضا جلالى؛ مسند الرضا(علیه السّلام) ، داود بن سليمان بن يوسف الغازى؛ مسند على (عليه السلام)، سيّد حسن قپانچى؛ مسند حضرت عيسى(علیه السّلام) ، مهدى منتظرقائم ؛ مسند علىّ بن ابى طالب، يوسف اوزبك ؛ مسند محمّدبن مسلم الثقفى ، كاظم جعفر المصباح ؛ مسند فاطمه معصومه، سيد على رضا سيّد كبارى؛ مسند فاطمه بنت الحسين ، سيد على رضا سيّد كبارى (با همكارى الياس محمّد بيگى). از اين آثار، برخى در آستانه انتشار اند و برخى به تازگى منتشر شده اند.34
پی نوشت ها :
1. جامع المسانيد والسنن، ابن كثير أبو الفداء اسماعيل بن عمر القرشى الدمشقى، با تصحيح و حاشيه دكتر عبدالمعطى امين قلعجى، دار الكتب العلمية، بيروت، 1415ق.
2 . نهاية الدراية، سيد حسن صدر، ص12
3. أساس البلاغة، زمخشرى، ص310
4. بلقينى گويد: مسانيد بهتر است و در اين باره رساله اى نوشته ام به نام«ذكر الأسانيد فى لفظة المسانيد»(محاسن الإصطلاح، ص112).
5. مجمل اللغة ، ابن فارس، ج1،ص474؛ أساس البلاغة، زمخشرى، ص310
6 . تاريخ اللغات السامية، ص243؛ المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 8،ص202ـ 248، كه بحث گسترده اى در اين باره دارد.
7. العين، ج7، ص228
8 . لسان العرب، ابن منظور،ج 6، ص387؛ فيّومى نيز در المصباح المنير (ص351) همين گونه گفته است.
9 . الإرشاد، مفيد، ج2، ص186ـ 187، به نقل از اصول كافى (ج1، ص42، حديث 14)؛ وسائل الشيعة،چاپ بيروت،ج 18، ص 58، حديث 26 و چاپ آل البيت، ج27، ص83
10. الإرشاد، مفيد، ج2، ص167؛ بحار الأنوار، ج42،ص 288، حديث 11؛همچنين ر.ك: فصلنامه علوم حديث، ش1، ص9ـ 34، مقاله هاى «سنّت در نگاه اهل تشيّع و تسنّن» و «جايگاه سنّت از ديدگاه شيعه».
11. براى توضيح بيشتر، ر.ك به: مسند الرضا (علیه السّلام) ، داود بن سليمان بن يوسف الغازى، تحقيق سيد محمدجواد حسينى جلالى، مقدمه محقّق؛ چهل مقاله، رضا استادى، ص147ـ 172؛ مسند الحبرى، سيدمحمّد رضا جلالى، ص7؛ كليات معارف اسلامى، سيد على مدرّس موسوى، ص165ـ 169؛ علم الحديث، كاظم مدير شانه چى، ص219؛ دراية الحديث، همو، ص 28؛ لغت نامه دهخدا، واژه مسند؛ احاديث رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، عبدالمنعم النمر،ص75؛ تدريب الراوى، سيوطى، ج1، ص42؛ الرسالة المستطرفة، محمّد بن جعفر الكتّانى، ص36؛ قواعد التحديث، جمال الدين القاسمى، ص123و 202؛ ضحى الإسلام، احمد امين، ج2،ص109و 121؛ يادداشتها، محمّد قزوينى، ج7، ص99؛ أضواء على السنّة المحمّدية، محمود أبوريّة، ص216؛ مجمع البحرين، طريحى، به تحقيق حسينى، ج3، ص71؛ مجمع اللغة العربية؛ مجمع الوسيط، ج1، ص456؛ محاسن الإصطلاح، بلقينى، ذيل مقدمة ابن الصلاح، ص112؛ القاموس المحيط، فيروز آبادى، باب الدال؛ البداية، شهيد ثانى،ج1، ص 98ـ 99 و ج2، ص 98؛ الرواشح السماويّة، ميرداماد، ص127؛ الكفاية فى علم الرواية، بغدادى، ص21؛ معرفة علوم الحديث، حاكم نيشابورى، ص 18؛ مقباس الهداية، مامقانى، ج1، ص203ـ205؛التذكرة، ابن مُلَقِّن، ص14
12. مسند أبى يعلى الموصلى، تحقيق حسين سليم أسد، دار المأمون للتراث، دمشق، چاپ دوم،ج1، ص7ـ 8، مقدّمه محقّق.
13. كشف الظنون، حاجى خليفه، ج2، ص1067؛ إيضاح المكنون، اسماعيل پاشا، ج2،ص482؛ مسند الشهاب، در دو جلد در بيروت منتشر شده است(ر.ك به: مسند الرضا ـ ع ـ ، تحقيق حسينى جلالى، مقدمه كتاب)؛ تدريب الراوى، سيوطى، ج1، ص42.
14. الأنساب، سمعانى.
15. در كتاب كليّات معارف اسلامى از دكتر سيدعلى مدرّس موسوى، ص156ـ 159، آمده است: «مسنِد، كسى است كه حديث را با سند نقل كند؛ چه از كيفيت اسناد آگاه باشد و چه فقط ناقل و راوى باشد». وى، محدّث و حافظ را بالاتر از مسنِد دانسته است. امّا با توجّه به نامبردگان بالا كه هم ملقّب به حافظ و هم ملقب به مسنِد بودند، معلوم مى شود اين تعريف قابل تأمّل است.
16. مسند الرضا (علیه السّلام) ، تحقيق حسينى جلالى، مقدّمه كتاب.
17. كليّات معارف اسلامى، ص 156ـ 159.
18. تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج10، ص 408؛ السبعيّات، ابونصر السنجرى، خطّى، ص195؛ تاريخ قزوين، الرافعى، خطى، ص 18؛ ميزان الإعتدال، الذهبى، ج4،ص 98(نقل از چهل مقاله، ص 138).
19. وسائل الشيعة، ج18، ص56، حديث14
20 . أمالى، شيخ مفيد، مجلس پنجم (چاپ آخوندى، ص42، ح10)
21. وسائل الشيعة، چاپ بيروت، ج 18، ص57، ح22
22. الرسالة المستطرفة، محمّد جعفر كتّانى، ص7
23. مسند أبى يعلى الموصلى، ج1، ص7ـ 8
24. مسند الرضا (علیه السّلام) ، حسينى جلالى، مقدّمه كتاب.
25. تاريخ التراث العربى، فؤاد سزگين، ج1، ص227
26. مسند الرضا(علیه السّلام) ، تحقيق: حسينى جلالى، مقدمه كتاب.
27. كشف الظنون، ج2، ص 1678ـ 1685
28. إيضاح المكنون، ج2، ص 481ـ 483
29. الذريعة، ج 21، ص25ـ 28
30 . مسند على (علیه السّلام) ، سيّدحسن قپانچى، خطّى ـ آماده چاپ در انتشارات اسوه، مقَدّمه؛ مسند الرضا (علیه السّلام) ، تحقيق حسينى جلالى در دست انتشار، مقدّمه.
31. همچنين بنگريد به: مجلّه نور علم، سال اوّل، شماره 4و5
32. چهل مقاله، ص 151ـ 160؛ مقالات كنگره جهانى امام رضا (علیه السّلام) .
33. مسند نويسى در تاريخ حديث، سيّد كاظم طباطبايى، پايان نامه در آستانه نشر.
34. پديدآورندگان سلسله مسندهاى «مارواه الحواريّون»(مؤسسه انصارالحسين ـ قم)، وعده داده اند كه پس از مسند محمّدبن مسلم الثقفى، به تدريج مسندهاى ديگر اصحاب معصومان(از جمله: سلمان، ابوذر، و…) را نيز منتشرنمايند.
منبع: www.hadith.net
/خ