مسيحيان در ايران اسلامي
مترجم: جواد فلاطوري
در جايي که مانويت در ايران دين بيگانه اي که هرگز در اين سرزمين ريشه و اساسي واقعي نيافته، به شمار آيد بايد اين امر در مورد مسيحيت در ايران نيز لااقل به همين اندازه صادق باشد، زيرا اگر چه کليساي دولت ساسانيان ( 1 ) از قرن پنجم ميلادي از عضويت سازمان کليساي روم شرقي دست کشيد و خود را صورتاً پيرو نسطوريه شناخت ( 2 ) ( بدون اين که درباره ي مسائل وابسته به اين قضيه روشنايي واقعي وجود داشته باشد )، ولي با اين وصف پيروان آن به اکثريت غالب، آراميان و آرامي شدگان بين النهرين بودند ( آن هم تا آنجايي که مانويّت و يا معتقدان به يحياي دمشقي – معمدّون – و فرقه هاي اصحاب کشف و معرفت – Gnostiker – در اين منطقه پايه نگرفته بودند. )
هر چند کليساي نسطوري وظيفه ي تبليغي خود را به وجه احسن ادا نمود، ولي در اين مورد نيز سرزمين ايران – به طور کلي که بنگريم – سرسخت ماند و موفقيت هاي اين کليسا در شمال و جنوب عربستان ( 3 ) و جنوب هند و قبل از همه در بين طوائف ترک و مغول آسياي مرکزي تا اعماق چين به طور واقعاً غير قابل مقايسه اي بسيار برتر از نتايجي بود که از زحمات خود در ايران به دست آورد. فقط انجيل توانست در دو موضع ايران لااقل تا اندازه اي موفق گردد ( 4 ) : يکي در فارس و اراضي مجاور آن و ديگري در شمال شرقي بخصوص در ممالک ماوراء النهر که در آنجا در جنب ايرانيان نيز اقوام ديگري زندگي مي کرده اند.
دستگاه تبليغي مسيحيان در فارس از تيسفون پايتخت ساسانيان که نيز مرکز کليساي نسطوري آن دولت بود سرچشمه مي گرفت و روابط سازماني و اداري آنها در آن پايتخت تنظيم و تعيين مي شد. از طرف ديگر آخرين آثار کليساي مسيحيت بيزانس تابع رم در دوره هاي اخير ساسانيان ( تحت شاهنشاهي خسرو پرويز 590-628 ميلادي ) بکلي ريشه کن شد ( 5 ) و تازه در تحت سيادت عربها بود که ساير فرق مسيحيت نيز توانستند لااقل در آسياي مرکزي دوباره به فعاليت بپردازند. ( 6 ) اگر چه ما امروز به طور واضحي اعتقاد و ايمان مطرانان آن روز مرو را نمي دانيم. ( 7 ) مرکز کليساي نسطوريان در فارس، مطران نشين ريو اردشير کنار رودخانه ي طاب در نواحي سر حدي به طرف سوزان بوده است. ( 8 ) در جنب آن، مطران ديگري در گنديشاپور ( 9 ) و اسقفهايي در شوش و اهواز و شوشتر ( 10 ) و چند موضع ديگر وجود داشته اند که چگونگي موقعيت آنان امروز براي ما ديگر به روشني معلوم نيست ( 11 ) و درباره ي بقاي اين مراکز کليسايي در قرون اول سيادت عربها فقط اخبار اندک و پراکنده اي در دست داريم: به اين ترتيب که هنگام غلبه ي مسلمين جمعيت مذهبي مسيحي نيرومندي با يک دير مسيحي در شوش وجود داشته است ( 12 ) و ظاهراً مسيحيان در اينجا نيز مثل مسيحيان ساير نقاط از طرف مسلمين کمتر مزاحمت ديده اند. ( 13 ) در پايان قرن دهم ( برابر چهارم هجري ) نيز نام اسقف نشيني در همدان « براي منطقه ي حُلوان » به ميان مي آيد. ( 14 )
در آخر قرن هشتم ( برابر قرن دوم هجري ) ميان روحانيان فارس و رهبران کليسا در بين النهرين اختلاف عقيده به پا خاست، از اين رو که اسقف هاي فارس عادت کرده بودند به عوض لباس پشميني که موظف به پوشيدن آن بودند جامه ي سفيد قيّسان را بپوشند و گوشت بخورند و ازدواج نمايند. حتي اصطلاحاتي که جاثليق نسطوري تيموطاؤس اول ( 780-823 برابر 163-208 هجري ) شروع کرد در آغاز منتج به انشعاب در کليسا گشت. روحانيان فارس خود را جزو مسيحيان پيرو طوماس ( جنوب هند ) اعلام کردند و رهبري امور خويش را به دست خود گرفتند به طوري که بعداً مذکرات زيادي لازم بود تا ايشان دو مرتبه به اطاعت مقام جاثليقيّت در آمدند و تعهد کردند از دستوراتي که بر همه واجب است متابعت کنند، و در مقابل، اين حق به آنان داده شود که مراسم تشرّف قسّيسان اين سرزمين را به اين مرتبه ي قيّسي، خود ايشان اجرا نمايند. در آن هنگام منطقه ي جنوب هند مستقل شد و از زير رهبري کليساي فارس که اصل و اساس خود را مرهون آن ( کليسا ) بود در آمد ( 15 ) و نظمي که در آن زمان برقرار شد تا قروني متمادي بر جاي ماند.
اطلاعات ما درباره ي سلسله مراتب اعضاي کليسا بسيار ناچيز و درباره ي پيروان آن تقريباً هيچ مي باشد. اخباري هم که درباره ي تني چند از نصرانيان کارمند دولت ( مثل وزير و و کيل – در مورد امور ملکي ) ( 16 )، يا اطبا ( 17 )، در دست است، با وجود اهميتي که اين افراد طبقات عالي در بين جماعات مسيحيت داشته اند، باز هيچ تصور همگاني به دست نمي دهد. در اين که در بين اعضاي اين جمعيت هاي مذهبي نيز ايرانيان وجود داشته اند ترديدي نيست، ولي در اين باره که مناسبت آنها با مهاجران بين النهرين چه بوده نمي توان هيچ اظهار نظري کرد. اخبار موجود ( 18 ) از قرن دهم ( برابر چهارم هجري ) نيز بسيار عمومي است و فقط اين اطلاع را به دست مي دهد که تعداد مسيحيان در فارس در سال 930 ( برابر 318 هجري ) بيشتر از يهوديان، ولي کمتر از زردشتيان ( 19 ) بوده است. علاوه بر اين نيز مي دانيم که در شيراز و در « قلعه ي مسيحي » همسايه ي آن يعني « مريم نشين » ( 20 ) کليساهايي وجود داشته و مسيحيان آنجا طيلساني شبيه طيلسان آن ناحيه بر سر مي گذاشته اند ( سال 985 برابر 375 هجري ) ( 21 ). در طرز تفکر و هم در عقايد تعبّدي آنان نيز ظاهراً تأثيرات دين زردشتي مشاهده مي شده است ( 22 )؛ تأثيراتي که نوشته هاي کلامي ( 23 ) مسيحيان اهتمامي مخصوص به مبارزه با آنها نشان مي داده است. ( 24 )
عمل اعراض عيسويان از مسيحيت و گرايش آنان به اسلام از همان آغاز به شدت صورت گرفت ( 25 ) و پيوسته به دوائر وسيع تري سرايت مي نمود تا به جايي که در سال 961 ( برابر 350 هجري ) انتخاب يکي از مطرانهاي فارس به مقام جاثليقي از اين نظر که برادر وي مسلمان گشته است ( 26 ) رد شد. در عين حالي که بقاياي جمعيتهاي مذهبي مسيح در فارس و اصفهان ( 27 ) توانست در تحت رياست يک مطران ( 28 ) لااقل تا آغاز زمان سلجوقيان خود را حفظ کند، از تبليغ مبلّغان مسيحي در شرق و شمال شرقي، حتي از زمانهاي اولي آن، فقط آثار و نشانه هايي به جاي مانده است: چنانچه خبري از وجود بناي کليسايي حدود سال 930 ( برابر 318 هجري ) در اطراف هرات ( 29 ) حکايت مي کند که در صورت ترديد بايد لااقل از اين خبر وجود ويرانه هاي يک کليسايي فهميده شود. به همين وضع نيز بايد کليساي سيستان را که ترسايان فراري از سپاه محمود در آن به قتل رسيدند تصور نمود. ( 30 ) اساساً تجديد بناي کليساها فقط در موارد بسيار نادري امکان پذير بوده است، مثلاً در زمان صدارت وزير نصراني عضدالدوله ديلمي ( 31 ) ( سال 980 برابر 369 هجري ).
نظير اين موقعيت را نيز يکي ديگر از مناطق تبليغاتي قديمي نسطوريان يعني نواحي جنوبي بحر خزر، که حتي در زمان ساسانيان جمعيتهاي مذهبي مسيحي در آن تشکيل يافته بود، داشته است. ( 32 ) هنگام ورود عربها دسته هايي از قبايل مسيحي در طبرستان مي زيسته اند که در حدود سال 660 ( برابر 40 هجري ) مسلحانه بر ضد مسلمانان به پا خاستند و پس از جنگهاي سختي شکست خورده در نتيجه يا بکلي نابود گشتند و يا باقيماندگان آنان، به استثناي کساني که فوراً اسلام آوردند، به بردگي گرفتار آمدند. ( 33 ) در حقيقت باز در حدود سال 800 ( برابر 184 هجري ) از طرف تيسفون کوشش شد که به وسيله ي مبلّغي به نام شوبخال ايشوع بار ديگر اهالي گيلان و ديلم را به ايمان به منجي بشريت ( حضرت مسيح ) جلب کنند ( 34 ) : ولي اين تلاشها نتوانست موفقيتي پايدار به دست بياورد.
در عين حال دو علت اساسي به اين کليسا امکان داد که با اهميت ترين دستگاه تبليغي خود را – در آسياي ميانه، کما في السابق حفظ نمايد يکي موقعيت مُرجّحي بود که به جاثليق نسطوريان و مقامات تابع وي ( 35 ) اختصاص داده شده بود – و شايد اين امر نيز از اين روي بوده است که عقايد تعبّدي اينان قابل قبول تر از معتقدات کساني که طبيعت الهيه را منحصر در وجود حضرت مسيح مي دانسته اند به نظر مي آمده است – ( 36 ) و يکي ديگر تسهيلاتي بود که موقتاً به واسطه ي روي کار آمدن عباسيان در وضع آنها به وجود آمد؛ عباسياني که هنگام تبليغات خويش کوشش مي کردند با مسيحيان نيز رابطه ي دوستانه داشته باشند. ( 37 ) در آن زمان خارج از نواحي جنوب بحرخزر يعني در سر راه بين عراق و مازندران و هم در قم ( 38 ) و ري ( 39 ) و سيستان ( 40 ) و خراسان ( 41 ) نيز اسقف نشين ها و جمعيتهاي مذهبي کوچکي از مسيحيان وجود داشته است، و در همين خراسان حتي مسيحيان در سال 744 ( برابر 126 هجري ) هنوز آن قدر قدرت داشتند که بيم آن مي رفت که قيامي محلي با حمايت مسيحيان و يهوديان بتواند به حکومت عربي آنجا چيره گردد. ( 42 ) و نيز از همين خراسان بود که مسيحيت تا به کوهستان ( 43 ) و هرات نيز پرتو افکند و در اين نواحي نفوذ مسيحيان خراسان و فارس با هم برخورد و تلاقي حاصل نمود و تا قرن دهم ( برابر چهارم هجري ) هنوز بقاياي جمعيت هاي مذهبي مسيحي ( 44 ) در آنجا وجود داشته است. ولي تمام اين جمعيت ها بيش از همه تحت نفوذ مطران نشين مرو ( 45 ) قرار داشت؛ مروي که مع الواسطه يعني به وسيله ي خزريان و خوارزميان از مسيحيان رم ( ؟ ) ( از اروپاي شرقي ) متأثر بوده است. ( 46 ) رؤساي کليساهاي آنجا تقريباً رهبراني مستقل براي جمعيت هاي مذهبي خود بوده اند و اين جمعيت ها با اسقف نشينهاي اطراف، مطران نشيني مخصوص به خود تشکيل داده بودند ( 47 ) و در اينجا دهقانان نيز جزءِ اين جمعيت ها شده بودند. ( 48 )
مسئولان و رهبران تبليغ اين نواحي را سوريان ( در درجه ي اول کسبه و تجار ) تشکيل مي دادند و از اين رو خط مسيحيان اين نواحي خط سوري با صبغه ي نسطوري بوده است. ( 49 ) در اينجا نيز ميسور نگشته بود که ده يا شهري را جمعاً به دين مسيح در آورند. بلکه در اين نواحي مثل آغاز مسيحيت قبل از هر چيز جمعيتهاي مذهبي شهري وجود داشته است ( که ضمناً نيز براي توقف موقت تاجراني که از راههاي دور آمده، از آنجا مي گذشتند، متناسب بوده است )؛ و در بعضي موارد دسته هاي رهبانان نيز به آنان مي پيوستند. ( 50 ) از ساکنان اين مناطق قبل از همه عده ي کثيري از سغديان خود را آماده ي قبول دين مسيح نشان دادند ( 51 ) و قسيسان اين قوم بعداً حتي به عنوان رؤساي کليسا به بين النهرين آمدند. ( 52 )
از طريق سغديان و اسقف نشين طراز ( 53 ) مسيحيت به اقوام ترک و مغول نيز دسترسي يافت و در سال 1007 ( برابر 397 هجري ) اقوام کريت و اُنگوت ( تندوس ) نسطوري گشتند. ( 54 ) موقعيت قويمي که مسيحيت در بين ايرانيان آسياي مرکزي داشت، نيز در اين متجلي شده بود که چينيان لااقل تا زمان شروع دولت بزرگ ايغوريها ( 745 برابر با 127 هجري ) روحانيان نسطوري و ديرهاي آنان را « ايراني » قلمداد مي کردند. ( 55 )
درباره ي کيفيت زندگي جمعيتهاي مذهبي مسيحي آسياي مرکزي در آن قرون و روابط و مناسبات مسيحيان با محيط اطراف خود و تعداد آنان و غيره نيز اطلاع دقيق تري در دست نداريم. ولي البته اين را مي توان پذيرفت که اوضاعي را که ما از آغاز مغولان به خوبي مي شناسيم ( 56 ) در آن موقع نيز تقريباً وجود داشته است، با اين فرق که در آن موقع جنبشي که بين مسيحيان در گرويدن به اسلام در اين نواحي آغاز شده بود مثل دو سه قرن بعد به تمام اطراف راه نيافته بود؛ جنبشي که بعداً نيز به علت دشمني ابتدايي مغولان با اسلام، سالياني چند محدود گشت.
پينوشتها:
1- رجوع کنيد به نقشه ي اسقف نشينهاي نسطوري در سال 500 ميلادي : Vine 58: درباره ي مسيحيان نسطوري ايران در زمان ساسانيان رجوع کنيد به :
Christensen 261-310; Labourt passim; Jean Dauviller: Les privinces chaldeennes “de I,Exterieur” au Moyen Age , in den “Melanges Cavallera”,Toulouse 1950 ( ? ) ,S. 259-316;Konard Lubeck: Die alt-persische Missions Kreche,Ein gesch. Uberblick,Aachen 1919 ( Abh. aus Miss. Kunde und Miss. Gesch. 15 ) ;Eduard Sachau: Von den rechtlichen Verhaltnissen der Christen im sassanidichen Reich,in den MSOS X/2 ( 1907 ) ,S. 69-95; Oscar Braun: Ausgewahlte Akten persischer Martyrer, in der “Bibliothek der Kirchenvater”,Band XXII, 1915,S. 1-280;Georg Hiffmann: Auszuge aus syrischen Akten persischer Martyrer, Leipzig 1880 ( Abh. fur die Kunde des Morgenlandes VII/3 ) ;Paul Bedjan ( Hrsg, ) : Acta Martyrum et Sanctorum,Paris 1890-1897. -Pigulevskaja,Viz, 235-249.
نوشته ي اخير وضع اجتماعي مسيحيان را در زمان ساسانيان به دست مي دهد.
2- رجوع کنيد به : Noldeke,Aufs. 103.
3- رجوع کنيد به : Francois Nau : Les Arabes chretiens de la Mesopotamie et de Syrie,Paris 1933.
4- رجوع کنيد به: Barthold,Christ 26.
5- رجوع کنيد به: B. H. eccl. I 266/68. و به گزارشي که درباره ي نسطوري شدن کليساهاي ايران ( تقريباً سال 610 ) در مقاله ي ذيل مسطور است: Miehael I 424-429 ( II 435-440 ).
6- بطريق يعقوبي: ماروطاس ( 649-624 ميلادي ) براي سيستان و هرات دوباره اسقفهاي يعقوبي معين مي کند: السمعاني ( فهرست: 232 ) ج2، ص 420 و نيز: B. H. eccl. III 126f.
7- قول به اين که ايشان تابع کليساي رم بوده اند ( چنانچه در : بيروت – فهرست : 118- صفحات 289 و 296، ديده مي شود و ظاهراً Barthold Christ 23f. آن را پذيرفته است ) يقيناً خطاست، زيرا مقامات کليسايي رم هيچ وقت در اين نواحي پا نگرفته اند. و در واقع يعقوبي ( و مارونيه: Barthold,Christ. 43f. نيز مي تواند بوده باشند.
8- رجوع کنيد به : Sachau,Christ 177.
9- عمر ( فهرست : 233 ) صفحات 63-65 و 80؛ اين امر مکرراً ( مثلاً سالهاي 777/778 – برابر 161 هجري، و 892/893 برابر 279 هجري – و دفعات ديگر : گنديشاپور ) تا به قرن سيزدهم ( هفتم هجري ) اتفاق افتاد ( مرجع سابق، صفحات 124 و 126 ) در اين مراکز در پايان کار فقط عنواني مانده بود. نيز رجوع کنيد به : Vine 57,S. 58 und 113;Schwarz IV 416. )
10- عمر ( فهرست : 233 )، ص 72 ( حدود 853/854 برابر 239 هجري : اهواز )؛ ص 80 ( حدود 892 برابر 279 هجري )؛ شوش ؛ ص 75 ( 892 برابر 239 هجري: فارس ).
11- Vine 57,116,119;Christian Friedrich Seybold : Die Namen der zwei Bistumer ( Dependenzen der Persis )… in “A volume of Oriental Studies presented to prof. Edward G. Browne “,Cambridge 1922,S. 414f. Karte der nestorianischen Bistumer im 10,Jh. : Vine 121 und Dauvillier S. 259.
12- ابن الاثير، ج2، ص 213.
13- رجوع کنيد به: Sachau,Christ. 973f.
14- Eliae,metr. Nisibeni,opus chronal,ed. Brooks 70-72 ( 1019 ) ;Vine 116 B. H. eccl. III;. حدود سال 750 ( برابر 132 هجري ) مطراني در خود حلول بوده است؛ در خوزستان عده ي قليلي نصراني وجود داشته است: مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 414.
15- رجوع کنيد به: Vine 116f;Sachau,Christ 975,977ff.
16- عضد الدوله وزيري نصراني داشته است: ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج6، ص 511؛ ابن اثير ( فهرست: 135 ) ج8، ص 518. يکي از طاهريان ( 864 برابر 250 هجري ) دو کاتب نصراني داشته است، طبري، رديف 3، ص 1524؛ همچنين در دربار محمود غزنوي کاتبان نصراني وجود داشته اند: ابن خلکان ( فهرست: 109 ) ؛ ج8، ص 88، کاتبي نصراني از ري پيش يکي از آل بويه ( حدود 934 برابر 322 هجري ): ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج1، ص 299- « وکيل » نصراني ابن فرات ( 921 برابر 309 هجري ): ابن فضلان ( فهرست: 35 ) ص 5 و 110 و نيز صفحه ي بيست و دوم؛ 974/975 ( برابر 364 هجري ) « ضامن مالياتي اهواز فردي نصراني بوده است. ( 974/975 برابر 364 هجري ): ابن مسکويه ( تجارب الامم ) ج2، ص 356.
17- در زمان فضل بن يحياي برمکي مطران شيراز به عنوان بهترين طبيب عصر خود به حساب مي آمد: ابن اثير ( فهرست: 135 ) ج8، ص 281 چهار مقاله، ص 85 به بعد.
18- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 439 ( « عده ي قليلي مسيحي » ).
19- ابن حوقل ( کتاب المسالک، چاپ دوم، فهرست: 33 )، ص 252؛ اصطخري، ص 139.
20- پس از فتح آنجا اهالي مسيحي آن در سال 1064 ( برابر 456 هجري ) به دست سلجوقيان کشته شدند؛ به استثناي کساني که فوراً به اسلام گردن نهادند: الحسيني ( اخبار الدولة السلجوقية ) ص 25.
21- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 429.
22- رجوع کنيد به : S. H. Taqizadeh: The Iranian festival adopted by the Christians, im BSOASX ( 1940/42 ) ,S. 632-653.
23- مطران ريو اردشير ايشوع بخت؛ رجوع کنيد به: Baumstark 215f.
24- رجوع کنيد به: Sachau,Christ. 997; Elias 125 ( 922/23 ).
25- رجوع کنيد به ص 258 از همين کتاب ؛ و نيز Sachau,Christ. 978 ( um 835 ). شايد بتوان مقدمات اعراض از مسيحيت را در رفتار انحرافي آنان ديد، آن طوري که در سال 704 ( برابر 85 هجري ) در بين النهرين از رهباني نصراني مشاهده مي شود. اگر چه اين در مقابل کسي مثل حجاج صورت گرفته است. طبري، رديف 2، صفحات 1138 به بعد.
26- رجوع کنيد به: B. H. eccl. III 249.
27- عمر ( فهرست: 233 )، ص 94 ( سالهاي 990 و 998 برابر 380 و 388 هجري )؛ در جنب آن در گنديشاپور و شهر زور.
28- عمر ( فهرست: 233 )، ص 94 ( 1000 برابر 390 هجري ) بعد از 1111/1110 ( برابر 504 هجري ) نام چنين کسي به ميان مي آيد: همين مرجع، ص 103.
29- ابن حوقا، ( کتاب المسالک، چاپ دوم، فهرست: 33 )، ص 438 ؛ اصطخري، ص 265.
30- تاريخ سيستان، ص 357.
31- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج6، ص 511؛ ابن اثير ( فهرست: 135 )، ج8، ص 518.
32- رجوع کنيد به : Hoffmann, Akten S. 45ff. ( کر خادييث شلوخ = کرکوک ).
33- اولياء ( فهرست: 191 )، ص 37؛ السمعاني ( فهرست: 232 )، ج3، ( 2 ). ص 425؛ خواندمير ( فهرست: 189 ) ص 10 به بعد.
34- Thomas von Marga Book of the Governors,hrsg. v. Ernest Alferd Wallis Budge,London 1893,II 480- و نيز السمعاني ( فهرست: 232 ) ج3، ( 2 ) ، ص 478.
35- رجوع کنيد به: Buhl,Mohammed ( wie S. 184,Anm,5 ) ,S. 347- حدود سال 1070 ( برابر 462/463 )، اساقفه ي يعقوبي در مورد نمايندگي در مقابل دولت به جاثليق نسطوريان احاله مي گشتند، رجوع کنيد به : السمعاني ( فهرست: 232 ) ج2 ( 2 )، ص IC به بعد و نيز: B. H. eccl. III 256-332;Barthold,Christ 23f.
36- در اين باره نيز رجوع کنيد به: Baumstark,Syr. Lit 194f,242f.
37- Severus von Asmunain: Alexandrin. Patr. Gesch,. ed. Christian Friedrich Seybold,Hamburg 1912,S. 188ff,. 202f. ( Corpus Scr. rer. or. ,Script. Arab,. Reihe III,Bd. IX ). -Dazu vgl. Carl Heinrich Becker: Das Reich der Ismaeli-ten im koptischen Danielbuch,S. 42ff,. 50ff. ( in den “Nachrichten der kgl. Gez. d. Wiss. zu Gottingen”,Phil-hist. KI. 1916,H. 1S. 7-57 ).
38- تاريخ قم، ص 18 ( متأسفانه فقط اشاراتي در فهرست ).
39- سال 778 ( برابر 161هجري ) پايه گذاري شد: Vine 118 – اسقف در سالهاي 892/899 ( برابر 279/286 هجري ) : عمر ( فهرست: 233 )، ص 80 ( و بعداً در : 103، 126، 132 ).
40- السمعاني ( فهرست: 232 ) ج ( مقدمه )، ص 108 ( حدود 767 برابر 150 هجري ).
41- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 323. يک نصراني خراساني از سپاه دور افتاده اي در ارمنستان: طبري، رديف 3، ص 1225- طرح نقشه اي در مورد سلسله مراتب کليسايي آسياي مرکزي در Charles-Eudes Bonin: Notes sue les anciennes chretientes nestoriennes de I,Asie Centrale, im “Journal Asiatique”9. R,,Bd. XV ( I,VI. 1900 ) ,S. 591;A. Z. V. Togan in der EI,turk,V. 245.
42- ابن اثير، ج5، ص 113.
43- در اينجا، حدود سال 985 ( برابر 375 هجري )، مسيحيان کمتر از يهوديان بودند: مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 394 – اسقفهاي نسطوري در هرات، حدود سال 1000 ( برابر 390 هجري ): عمر ( فهرست: 233 )، ص 95.
44- اصطخري، ص 265.
45- عمر ( فهرست: 233 )، ص 72 به بعد ( 848/849 برابر 234 هجري )، ص 94 ( حدود سال 1000 برابر 390 هجري )؛ و نيز B. H,eccl III 379 ( سال 1027 برابر 418 هجري )؛ آخرين باري که از آن ذکري به ميان مي آيد سال 1070 ( برابر 462 هجري ) مي باشد: Vine 117 در سال 1046 ( برابر 437/438 هجري ) نيز نام مطراني از سمرقند برده مي شود: Vine 119 – مطران مرو در سال 651 ( برابر 31/30 هجري ) به احوال شاه مغلوب يزگرد سوم رسيدگي مي کند: طبري رديف اول صفحات 2874/2881.
46- Sergej P. Tolstov: Novogodnyj prazdnik “Kalandas” u chorezmijskich christian nacala XI. v. ( Das Neujahrsfest “K” bei den hvarizmischen Christen zu Anf. d. 11Jh. s ) ,in “Sovetskaja Etnografija”II ( 1946 ) ,S. 87-108;Tolstov,Civ. 228.
47- در آغاز قرن هشتم ( اواخر قرن اول هجري ) تشکيلات تازه اي برقرار نمودند: Henry Yule: Cathay and the way thither,… ,neu hrsg. o. Henri Cordier,London 1913/16,I,S. XC f. برخلاف السمعاني ( فهرست: 232 ) ج3، ( 2 )، ص 426 و Vine 118.
48- سال 734 ( برابر 116 هجري ) دهقاني نام قرياقس داشته است: طبري رديف3، ص 569 ؛ رجوع کنيد نيز به دهقانان طراز، سال 893 ( برابر 280هجري ): نرشخي ( تاريخ بخارا ) ص 84.
49- Barthold,Vorl. 18.
50- حوالي سمرقند، قرن نهم و دهم ( برابر سوم و چهارم هجري ) ( ابن حوقل-کتاب المسالک، فهرست: 33- ص 372 ) و حوالي تاشکند ( مرجع سابق، ص 384 ) – ياقوت ( معجم البلدان، چاپ لايپزيک ) ج3، ص 234.
51- فهرست ابن نديم، ج1، ص 18 ( قرن نهم برابر سوم هجري ).
52- تيموطاؤس سغدي به عنوان رئيس رهبانان ديرمتي ( سال 1075 برابر 467/468 هجري )؛ B. H. eccl. III 305.
53- تازه سال 893 ( برابر 280 هجري ) امير و دهقانان آنجا اسلام آوردند و کليساها به مسجد تبديل گشتند: نرشخي ( تاريخ بخارا ) ص 84.
54- B. H. eccl. III 279f. نوشته ي ذيل درباره ي سنگ قبري نسطوري که به زبان ترکي ولي به خط سوري کتيبه اي روي آن منقوش گشته، و به تنديس ( اگوت ) در منطقه ي « سوييوان » متعلق مي باشد بحث مي کند:
Kaare Gronbech: Turkish inscriptions from Inner Mongolia,in den “Monu–menta Serica”IV ( 1939 ) ,S. 305-308 und ders,: Sprog og Skrift i Mongoliet. Forelobig beretning om det sproglige arbejde paa Det Kgl. Danske Geografiske Selskabs Centralasiatiske Ekspedition 1938/39, in “Geografisk Tidsskrift”43,1940,S. 56-93. -Barthold,Christ. 51ff. Eduard Sachau: Zur Ausbreitung des Christentums in Asien, in “Abh. derpreuB Ak. d. wiss. ,Phil. -Hist. K1. “,1919,S. 58ff. -Edgar Blochet: La conquete des etats nestoriens de I,Asie Centrale,Paris 1926;ders : Christianisme et Mazdeisme chez les Turcs Orientaux,in der “Revue de I,Orient Chretien”3. R. VII ( 1903 ) ,S. 31-125. -Ahmed Zeki Velidi ( jetzt Togan ) ,Oguzlaryn hrystianlygy mes,elesine ,a,id ( Zur Frage des Christentums der Oghusen ) ,im “Turkijjat Megmu,asy,II ( 1928 ) ,S. 61-67.
55- Kuwabara Trade 17.
56- Spuler,IIch. 181ff.; نقشه ي اسقف نشين نسطوري متعلق به سال 1258 ( برابر 656 هجري ) در: Vine 122.
منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم