قرآن کريم مي فرمايد: نصارا گفتند: مسيح پسر خدا است اين سخني است (باطل) که به زبان مي آورند و به گفتار کساني که پيش از اين کافر شده اند شباهت دارد، خداوند آنان را بکشد، چگونه از حق بازگردانده مي شوند؟[1]در قرون اخير عدّه اي از دانشمندان غربي مشاهده کردند که بين عقايد مسيحيان و اديان هندي تشابه عجيبي وجود دارد، آنان در مطالعات خود متوجّه شدند که عقايد تثليث، خدا، تصليب و ساير مسائل اعتقادي مسيحيان عيناً در مذاهب بت پرستان وجود داشته و در اعتقادات بني اسرائيل سابقه اي نداشته است.
دانشمندان محقق، در برابر جمله هايي از انجيل، عبارت هاي مشابهي در کتاب هاي هند و بودايي يافتند، آنان ديدندکه حتّي لقب هاي گوسفند خدا، بر دارنده گناهان، فرزند خدا، خداشونده و غير اين ها که به مسيح اطلاق مي شود، در آن مذاهب نيز هست، و چون سابقه تاريخي اين اديان بيشتر است، دانشمندان نظر دادند، که اعتقادات و اصطلاحات و مسيحيان در اين باب بايد از آن ها گرفته شده باشد.[2] زيرا پايه و اساس بسياري از اعتقادات مسيحيّت در کتاب مقدّس يافت نمي شود، در عصر مسيح و پس از آن بت پرستان براي خدايان خود باورهايي داشتند و نام هايي مي گفتند که عين آن ها در عقيده مسيحيّت اظهار شده است، مثلاً اعتقاد به فادي بودن مسيح که در مسيحيّت وارد شد، يک اعتقاد يهودي نبود و مسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را قبول نداشتند، مسيحاي مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودي الأصل پسر خدا نبود، بلکه پيامبري از طرف خدا بود، او بنا نبود با خون خويش کفّاره گناهان ديگران شود، بلکه قرار بود از راه ايجاد حکومت مسيحايي بر روي زمين، مردم را نجات بدهد، عقيده مسيحي هنگامي ميان بت پرستان رواج يافت که عقيده به عيسي به عنوان خداي نجات بخش پديد آمد، اين عقيده کاملاً بر آن چه پيش از آن بود منطبق مي شد،[3] سوال فوق از اين اعتقاد و باور باطل ناشي شده است که براي روشن شدن پاسخ آن توجّه به مطالب زير لازم است:
قدرت، عبارت است از مبدأي براي کار فاعل مختار که ممکن است از او سر بزند. هر قدر فاعل از نظر مرتبه وجودي، کامل تر باشد داراي قدرت بيشتري خواهد بود و طبعاً موجودي که داراي کمال بي نهايت باشد قدرتش نا محدود خواهد بود[4] زيرا مقتضاي فطرت بشر اين است که کمالي مطلق بر هر چيز ممکن، قادر است، اگر تشکيک مشککين نبود هرگز براي قدرت او محدوديتي، و با اين که بر بعضي چيزها قدرت دارد و بر بعضي ديگر نه، تبادر نمي کرد، بر اساس اين برهان عقلي و بيان قرآن کريم که مي فرمايد: خداوند بر همه چيز قدرت دارد[5] مسلمانان از صدر اسلام تاکنون، بر اين باور و اعتقاد بوده اند، که قدرت خداوند، نامتناهي و نامحدود بوده و بر هر چيزي قادر است[6] با وجود اين لازمه قدرت داشتن بر هر کاري اين نيست که همه آن ها را انجام دهد بلکه هر کاري راکه بخواهد انجام خواهد داد، و خداي حکيم جز کار شايسته و حکيمانه را نمي خواهد و انجام نمي دهد، و هم چنين کاري که متعلق قدرت قرار مي گيرد بايد امکان تحقق داشته باشد پس چيزي که ذاتاً محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلّق قدرت واقع نمي شود.[7]بنابر اين ظاهر شدن خداوند در قالب عيسي ـ عليه السلام ـ از جمله چيزهايي است که قدرت خداوند به آن تعلق نمي گيرد چون مستلزم محال است براي اين که خداوند ذات واجب الوجود و نامتناهي و نامحدود است، و عيسي بنده و آفريده او، ممکن و محدود و متناهي است، معناي ظاهر شدن نامتناهي در قالب متناهي اين است که عيسي ـ عليه السلام ـ هم واجب و نامتناهي باشدو هم ممکن و متناهي باشد و اين اجتماع نقيضين است که ريشه همه محالات عقلي است، پس قدرت خداوند به آن تعلق نمي گيرد چون محال است.
روي اين حساب مسلمانان با اعتقاد به اين که خداوند در قالب عيسي ظاهر نمي شود هيچ گونه محدوديتي در قدرت خداوند به وجود نياورده اند، و معناي اين اعتقاد محدود نمودن قدرت خداوند نيست بلکه با اين اعتقاد خداوند را از داشتن جسم و آثار آن تنزيه و تبرئه نموده اند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
2ـ محاضرات في الالهيات، علي رباني گلپايگاني.
3ـ آموزش عقايد، محمّد تقي مصباح يزدي.
پي نوشت ها:
[1] . توبه / 30.
[2] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، 1381ش، ص 142.
[3] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، پيشين، ص 143.
[4] . مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به مؤسسه امير کبير، 1385ش.
[5] . احزاب / 27.
[6] . سبحاني جعفر، محاضرات في الالهيات تلخيص علي رباني گلپايگاني، مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، 1415، ص 137.
[7] . مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد، پيشين، ص 77.