مسيحيان و نقد آراي اسكوفيلد (1)
مسيحيان و نقد آراي اسكوفيلد (1)
محمد لگنهاوزن
چكيده
اسكوفيلد نويسنده ي كتاب مقدس مرجع، چنان كه مسيحيان منتقد نوشته اند، در يادداشت هاي خود، دچار اشتباهات بزرگي شده است آرا و آموزه هاي او و تفسيرهايي كه از کتاب مقدس انجام داده است، با آموزه هاي حضرت عيسي عليه السلام منافات دارد. اين مقاله به روش كتابخانه اي و با هدف نقد آراي اسكوفيلد از ديدگاه مسيحيت، نگاشته شده و درصدد است تا ثابت كند تدبيرها يا دوره هاي هفت گانه و ديگر عقايد او، مورد تأييد كتاب مقدس و انديشوران مسيحي نيست. نداشتن نظام واحد، شخصي و خصوصي كردن آموزه ي نجات، رنگ سياسي دادن به ظهور مسيح و حكومت هزار ساله ي او، تأكيد بر پايه گذاري پادشاهي داود عليه السلام توسط حضرت عيسي عليه السلام و پادشاهي زميني او، از اشكالات جدي كتاب اسكوفيلد است.
كليد واژه ها : اسكوفيلد، مسيحيت صهيونيستي، تدبيرگرايي(1)، ملكوت خدا (2)، و ملكوت آسمان (3).
مقدمه
عقايد اسكوفيلد و اصل موضوع مسيحيت صهيونيستي مدتي است كه در مطبوعات و مجلات داخلي كشور مطرح است. لشكركشي به خاورميانه و ايجاد خاورميانه جديد كه امروزه در ميان رهبران كشور ايالات متحده و دولتمردان آن كشور طرف دار زيادي دارد، به موضوع خطرناک و جدي منطقه ي خاورميانه تبديل شده است؛ ولي متأسفانه سران كشورهاي منطقه هنوز احساس خطر نكرده اند. البته اين موضوع پيش از آن كه در ايران رايج شود، در كشورهاي عربي مطرح شده و اكنون نيز نويسندگان عرب، مقاله ها و كتاب هاي زيادي در اين موضوع مي نويسند. با توجه به اهميت اين موضوع، مي طلبد كه جريان مسيحيت صهيونيستي درپژوهش ها و مقاله ها، بيشتر نقد و بررسي شود. نقد و بررسي الهياتي اين جريان به وسيله ي انديشمندان مسلمان خيلي پررنگ نيست؛ از اين رو، در پايان به نقد و بررسي اصول عقايد مسيحيت صهيونيستي از ديدگاه اسلام مي پردازيم.
ما در اين مقاله قصد نداريم كه از ديدگاه سياسي به اين موضوع بپردازيم، بلكه رويكرد ديني اين جريان و نقد آن از ديدگاه ديني ـ كه براي نخستين بار صورت مي گيرد ـ بسيار مهم تر است؛ زيرا اشتباهات و خطرهاي سياسي يک جريان، به راحتي براي ملت آن كشور و ديگر ملت ها افشا مي شود؛ ولي اگر عقيده اي رنگ ديني گرفت و جزو باورهاي پيروان يک جريان شد، به راحتي نمي توان با آن مقابله كرد يا نادرستي آن را براي آنان ثابت نمود. از يک سو، جاي بسيار تأسف است كه اين تفسيرهاي غير علمي ازمتون مقدس، در اختيار علاقه مند به مطالعه در اديان قرار مي گيرد و از سوي ديگر، خوشحاليم كه اين توفيق را داشته باشيم تا بتوانيم دست كم براي جوانان و جامعه ي فرهيخته ي خودمان ثابت كنيم كه ادعاها و تفاسير اين جريان حتي با مباني خود مسيحيان نيز سازگار نيست. پرسش اساسي در اين نوشتار اين است كه آيا عقايد اسكوفيلد كه مورد استناد جريان مسيحيت صهيونيستي است، با تفسير كتاب مقدس و نظريات انديشمندان مسيحت مطابق است يا نه ؟(4)
معرفي اسكوفيلد
سايرس اينگرسون اسكوفيلد (1843-1921م.) (5) نويسنده ي كتاب مقدس مرجع (6) يا انجيل مرجع بود. كتاب تفسير او از انجيل ـ كه امروزه معتبرترين تفسير انجيل براي پروتستان هاي سراسر جهان شمرده مي شود ـ موجب شد تا پديده ي مسيحيت صهيونيستي جان بگيرد؛ ولي اكنون آرا و نوشته هاي او كه اشتباهات و تناقض گويي هاي بسياري در آن وجود دارد، مورد نقد و بررسي انديشمندان مسيحي قرار گرفته است. كتاب او راهنماي تدبيرگرايي يا مقطع باوري براي تفسير متون مقدس بود و يادداشت هاي او بر نسخه ي كينگ جيمز(7) شيوه ي جديدي از فهم كتاب مقدس را ارائه داد.(8)
مسيحيت صهيونيستي، ريشه در مسيحيت پروتستان دارد و با كارهاي مارتين لوتر(9) ـ كه به عقيده ي برخي (10)، يهودي بود و به وضعيت موجود در مسيحيت اعتراض داشت ـ شروع و پايه گذاري شد. اين نهضت در اواخر قرون وسطا و اوايل رنسانس (در قرن شانزدهم ميلادي)، در دل مسيحيت به وجود آمد و پروتستانتيسم نام گرفت. مذهب پروتستان، اكنون شاخه اي از آيين مسيحيت شمرده مي شود. با دقت در نوع نگرش پروتستان به جهان آفرينش، در مي يابيم كه اين نهضت، حاصل تفسير يهودي از مسيحيت است.
اسكوفيلد پيش از آنكه تغيير كيش دهد، درباره ي كتاب مقدس هيچ آموزشي نديد و فعالانه به مدت سه سال به موعظه و شباني پرداخت و براي تبليغ اجتماعي مسافرت كرد. اما در سال 1901م به آرنو سي.گابلين (11) گفت كه درباره ي تهيه ي كتاب مقدس مرجع مي انديشد. در سال 1904 م براي تحقيق، سفري به انگلستان، محل پايه گذاري مشيت گرايي (12) انجام داد. در سال 1909م. كتاب مقدس او با لاف و رجز فوق العاده اي به بازار آمد. «چارلز گيلبرت وستون» (13)، يكي از نويسندگان فعالي است كه مقاله هاي زيادي بر ضد مسيحيت صهيونيستي نوشته است. او در پايان يكي از مقاله هايش با نام «پاسخ به يادداشت هاي اسكوفيلد» (14) مي گويد: «من به ملت يهود عشق مي ورزم و واقعاً مايلم تا ببينم كه آنها عيسي عليه السلام را به عنوان مسيحا مي پذيرند و زاده و پرورده ي ملكوت او هستند؛ اما نمي توانم فراتر از متون مقدس گام بردارم و اسرائيل ضد مسيح را به عنوان يک قوم بشناسم. من احساس مي كنم كه آموزه ي مشيت گرايي (15)، اميدي دروغين به يهوديان داده است و آنان با اعتقاد محكم به اين اميد، بايد همه چيزشان را از دست بدهند؛ چنان كه اجداد آنان در سال 70م (16) از دست دادند».(17)
با مروري بر مستندات مسيحيت صهيونيستي، مي بينيم كه كتاب مكاشفه ي يوحنا سند مهمي براي آنان و پيروان افكار اسكوفيلد به شمار مي رود. اين كتاب، كتاب نشانه ها و نمادهاست و اگر مي بينيم كه چند بند از فصل بيستم آن درباره ي دوره ي هزار ساله و در تضاد با سخنان عيسي عليه السلام و موسي عليه السلام و پطرس و پولس است، ناشي از تفسير پيام است. اسكوفيلد، بدعت گذار بزرگ كل تاريخ كليساست و يادداشت هايش بر بخش وسيعي از تفكر كليسا در اين قرن تأثير گذاشته و حتي گاهي مهار آن را به دست گرفته است.(18)
آموزه هاي اسكوفيلد
1. دوره هاي هفت گانه
از دوره هاي هفتگانه ي تدبير گرايان، پنج دوره به دوره هاي عهد قديم بر مي گردد و دوره ي ششم، زمان كليساي مسيحي و دوره ي هفتم، زمان آمدن ملكوت است و آنان منتظر بازگشت قريب الوقوع مسيح اند.(19) يكي از آموزه هاي اسكوفيلد اين است كه تاريخ به تدبيرها يا دوره هاي هفتگانه ي زير تقسيم مي شود:
1.دوره ي بي گناهي؛ از زمان آفرينش تا زمان هبوط انسان (پيدايش :2 :16-17)؛
2.دوره ي وجدان يا خودآگاهي؛ از سقوط انسان تا سيل و طوفان؛
3.دوره ي حكومت انسان؛ از طوفان نوح عليه السلام تا زمان حضرت ابراهيم عليه السلام؛
4.دوره عهد؛ از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان اعطاي «شريعت» در صحراي سينا؛
5.دوره ي شريعت؛ از صحراي سينا تا مصلوب شدن مسيح؛
6.دوره ي فيض الهي؛ از زمان مرگ مسيح تا داوري ها در مكاشفه؛
7.دوره ي ملكوت؛ آخرين دوره و زماني كه مسيح، پادشاهي حضرت داود را باز مي گرداند و به مدت هزار سال حكمراني خواهد كرد.
اما مسيحيان در نقد اين آموزه هاي اسكوفيلد مي گويند كه تدبيرگرايي يا مشيت گرايي الهي اسكوفيلد بر اساس تعليم كتاب مقدس نيست. او هيچ سندي از كتاب مقدس براي تأييد سخنانش نشان نمي دهد. تقسيم بندي هاي هفت گانه ي او از تاريخ، غير نظام مندند و كاملاً با هم تداخل دارند. چنان كه ديديم، اسكوفيلد تاريخ را به دوره هاي مختلف تقسيم و هر كدام را با عنوان خاصي (مانند: دوره ي فيض و دوره ي وجدان و…) نام گذاري مي كند. مسيحيان در رد اين ادعا مي گويند كه حضرت آدم عليه السلام نيز خودآگاهي و وجدان داشت؛ زيرا پس از نافرماني خدا، خود را پنهان كرد (20)؛ بنابراين، دوره ي اول را نيز مي توان دوره ي وجدان ناميد و همچنين، هيچ كس در هيچ عصري نمي تواند بدون فيض خدا نجات يابد.(21) پس دوره هاي هفت گانه ي اسكوفيلد، تقسيم درستي نيست و نمي توان بر هر دوره اي نام خاصي نهاد. افزون بر اين، بنا بر عقيده ي بنيادگرايان كه عهد جديد را بر اساس عهد قديم تفسير مي كنند، نبايد معتقد باشند كه حضرت آدم عليه السلام سقوط كرده است، بلكه چنان كه عهد عتيق مي گويد: او از بهشت اخراج شد (22)؛ در حالي كه اسكوفيلد، در دوره ي اول عقيده دارد كه آدم عليه السلام سقوط كرده است.
در برابر، به اعتقاد مسيحيت، خداوند با قومش بر اساس هفت عهد رفتار مي كند:
1.عهد مربوط به عدن؛ مسئوليت و امتحان (23)؛
2.عهد مربوط به حضرت آدم عليه السلام؛ ورود در گناه مستلزم اميد و تأديب است (24)؛
3.عهد مربوط به حضرت نوح عليه السلام؛ شروع عهد جديدي از ذريه ي زن (25)؛
4.عهد ابراهيم؛ مجموعه اي از الهامات به ابراهيم كه اين عهد را ايجاد نمود (26)؛
5.عهد موسوي؛ اين عهد با خون نوشته و اهدا شد (27)؛
6.عهد داودي؛ بخش هاي عمده ي اين عهد در مزامير 16: 22؛ 89: 3-4؛ 37، 34، 110: 1-4 يافت مي شوند؛
7.عهد جديد در خداوند ما.(28)
گريس هالسل (29) در كتاب خود مي گويد (30): بسياري از مسيحياني كه تازه به تدبيرگرايي گرايش مي يابد، مي دانند كه تدبير گرايي جزو عقيده ي مسيحيت نيست. يكي از آنان كراولي (پسر) (31)، مجري برنامه هاي مذهبي در واشنگتن است. او در بيان خاطراتش چنين مي گويد كه در سن جواني، وقتي كه دكتر جيمز آر. گراهام (32) انجيل اسكوفيلد را در دست او ديد، نظريه ي تدبيرگرايي را به باد تمسخر گرفت و تمام گزاره هاي آن را مورد انتقام قرار داد.
دكتر جيمز آر. گراهام اشكالات ديگري را نيز به تفسير اسكوفيلد وارد كرد. تفسير كتاب مقدس اسكوفيلد داراي نظام واحدي نيست. به عقيده ي او اين تفسير، محبت همه جانبه ي خداوند به بشريت در همه ي دوره هاي تاريخ را رد مي كند. چون تدبيرگرايان قايل اند كه دوره ي خاصي به نام دوره ي فيض است و فيض و لطف خداوند پيش و پس از آن، در زمين جايي ندارد.
در اعتقاد مسيحيان، لازمه ي باورهاي اسكوفيلد، هتک حرمتِ معنا و مفهوم مسيح و مسيحيت است؛ چون مسيحيان را اسير و برده ي اعمال يهوديان مي داند؛ همان كساني كه در نظر مسيحيان جهان، قاتلان خدا به شمار مي روند. نه تنها مسيح و مسيحيان برده ي يهود مي شوند، بلكه خدا نيز بايد برده ي آنان باشد؛ چون خداوند زماني مي تواند به مسيح عليه السلام اجازه ي بازگشت را بدهد كه يهود نقش زميني خود را ـ كه اسكوفيلد طراحي كرده است ـ انجام دهند.
2. تقسيم سه گانه ملت ها
گفتيم كه اسكوفيلد اين گزاره ي كتاب مقدس «يهوديان و يونانيان و كليساي خدا را لغزش مدهيد» (33) را كليد آموزه هايش قرار مي دهد و جهان را به سه طبقة (يهودي، غير يهودي و كليسا) تقسيم مي كند. در مسيحيت سنتي عقيده بر اين است كه عهدهاي خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام با آمدن مسيح محقق مي شود؛ ملكوت معنوي (حكومت بر دل هاي مؤمنان، نه حكومت سياسي) به مسيح اعطا مي شود و بني اسرائيل در كليسا استمرار مي يابد؛ در نتيجه، مسيحيان، فرزندان ابراهيم اند. در حالي كه اسكوفيلد بر خلاف عقيده ي مسيحيت مي گويد كه فقط داربي و پيروان او وعده هاي جداگانه اي از سوي خدا دارند، و ملت ها را به سه طبقه ي يهود، غير يهود و كليسا تقسيم مي كند و منظور او از كليسا در اين تقسيم، گروه كوچک داربي و پيروان اوست؛ ولي كتاب مقدس، اين ايده را كه منظور از كليسا فقط همين گروه برادران داربي باشند، رد مي كند (34)؛ چون بنابر نظر منتقدان مسيحيِ اسكوفيلد، عهد جديد فقط دو طبقه را بيان مي كند: يک طبقه، كساني كه در كليسا هستند و طبقه ي ديگر كساني كه گمراه اند. مسيحيت قايل است كه نجات از آن كسي است كه كاري كند كه او را به كليسا (بدن مسيح) وارد كند.(35)
همچنين، مسيحيت سنتي عقيده دارد كه نجات، امري جهاني است، نه شخصي و خصوصي.(36) (يوحنا 3 :16) (37) بنابراين، نجات فقط شامل گروه كوچكي از مسحييان نمي شود.
پولس در روميان 2 : 28-29 با اشاره به حقيقت مسيحي بودن، يهودي بودن و اسراييلي بودن و معناي واقعي آنها مي گويد :
زيرا آن كه در ظاهر است، يهودي نيست و آنچه در ظاهر در جسم است، ختنه ني؛ بلكه يهود آن است كه در باطن باشد و ختنه، آنكه قلبي باشد در روح، نه در حرف كه در مدح آن از انسان، بلكه از خداست.
نيز روميان 9 :6-8 را ببينيد:
ولكن چيزي نيست كه كلام خدا ساقط شده باشد؛ زيرا همه كه از اسرائيل اند، اسرائيلي نيستند و نه نسل ابراهيم تماماً فرزند هستند؛ بلكه نسل تو در اسحق خوانده خواهد شد؛ يعني فرزندانِ جسم، فرزندان خدا نيستند.
عقيده ي اساسي مسيحيت اين است كه تمام بشريت از طريق خون مسيح عليه السلام مصلوب شده و دوباره رستاخيز دارند؛ ولي اين عقيده در انديشه ي اسكوفيلد جايگاهي ندارد.(38)
پی نوشت ها :
1.Dispensationalism.
2. Kingdom of God.
3.Kingdom of heaven.
4.گفتني است كه ما در اين نوشتار، عقايد اسكوفيلد و مسيحيت صهيونيستي را از ديدگاه مسيحيت نقد مي كنيم و در مقام فردي مسلمان، نه آموزه هاي مسيحيت را مي پذيريم و نه آموزه هاي مسيحيت صهيونيستي را.
5. Cyrus Ingerson Scofield.
6. Scofield Reference Bible.
7.King James.
8.مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، حسن قنبري، قم، مركز مطالعات وتحقيقات اديان و مذاهب، 1381، ص 275-276.
9.Martin Luther.
10.افرادي مانند ابراهام ب. اليزرهالوي (Abraham B. Elizerha -levi)، خاخام كابالائيست، و ابراهام فاري سول(Abraham Farissol) عقيده دارند كه لوتر فردي يهودي پنهان كار يا نيمه يهودي بود. براي مطالعه ي بيشتر ر.ک: صاحب خلق، نصير، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، تهران : هلال، 1384 ه.ش.، چ3، ص 30-33.
11.Arno C. Gaebelein.
12.مشيت گرايي الهي (Dispensationalism) يا به تعبير ديگر، تدبيرگرايي يا مقطع باوري، به وسيله ي جان نلسون داربي (John Nelson Darby)، كشيش معروف انگليسي (متوفاي 1882م) در اواخر قرن نوزده پايه گذاري و در آمريكا به وسيله ي اسكوفيلد ترويج شد.
13.Charles Gilbert Weston.
14.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
15.Dispensationalism.
16.تيتوس، پسر امپراتور روم در سال 70م، اورشليم را محاصره و ويران كرد و انسان هاي زيادي را به قتل رسانيد و سنهدرين را نيز از بين برد.
17.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
18.Ibid.
19.مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، ص 275.
20.آن گاه چشمان هر دوي ايشان باز شد و فهميدند كه عريان اند. پس برگ هاي انجير به هم دوخته، سترها براي خويشتن ساختند و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ مي خراميد و آدم و زنش، خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند (پيدايش 3 :7).
21.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
22.پس خداوند خدا او را از باغ عدن بيرون كرد تا کار زمين را كه از آن گرفته شده بود، بكند. پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقي باغ عدن، كروبيان را مسكين داد (پيدايش 3 :22).
23.پيدايش 1 : 26-31.
24.پيدايش .
25.پيدايش 6 :3 ، 9: 1-17.
26.پيدايش 12 :1 -3؛ 13: 14-17؛ 15 : 1-21؛ 17 : 1-27؛ 18: 1-53؛ 21: 1-13 ؛ 22: 1-18.
27.خروج 19 : 1-9؛ 20: 1-22؛ 24؛ 1-18؛ تثنيه 5 :2 -5.
28.و چون ايشان غذا مي خوردند، عيشي نان را گرفت بركت داد و پاره كرده به شاگردان داد و گفت بگيريد و بخوريد يا اين است بدن من؛ و پياله را گرفته شكر نمود و بديشان داده و گفت همه ي شما از اين بنوشيد؛ زيرا كه اين است خون من در عهد جديد كه در راه بسياري به جهت آمرزش گناهان ريخته مي شود (متي 26 :28). متي 26 : 25-28؛ لوقا22 :20؛ يوحنا12: 47-50؛ 14: 6 ؛ عبرانيان 1 : 1-3 ؛ 2 : 1-4 ؛ 16: 4؛ 9: 5-10 ؛ 12: 22-28 ؛ روميان 14 : 9؛ 10 :9 ؛ اعمال رسولان 2: 23؛ افسسيان 4 :8، اول تيموتائوس 2 :5.
29.Grace Halsel.
30.سيد امير حسين اصغري، يدالله : چرا ايالات متحده براي اسراييل از منافع خويش مي گذرد؟ ، 1384 ، ص 72-75.
31.Dal Crowley.
32.James R.graham.
33.اول قرنتيان 10 :32.
34.چنان كه گفتيم، بر اساس عقايد مسيحيت، كليسا از يک نژاد تشكيل نمي شود و تمام ملت ها را در بر مي گيرد. در كتاب مقدس مي خوانيم: «زيرا همگي شما به وسيله ي ايمان در عيسي عليه السلام، مسيح پسران خدا مي باشيد. زيرا همه ي شما كه در مسيح تعميد يافتيد، مسيح را در بر گرفتيد. هيچ ممكن نيست كه يهود باشد يا يوناني و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن؛ زيرا كه همه ي شما در عيسي مسيح عليه السلام يک مي باشيد. امّا اگر شما از آن مسيح مي باشيد؛ هر آينه نسل ابراهيم عليه السلام و بر حسب وعده، وارث هستيد» (غلاطيان 3 :26-29). پس بر اساس اين بند از كتاب مقدس، تفاوتي ميان مسيحي، يهودي، غير يهودي و برده و آزاد وجود ندارد.
35.The Incredible Scofield and His Book,pp.167-168.
36.دانلر ج. ميلر، ماهيت و مأموريت كليسا، ص 59.
37.زيرا خدا جهان را اين قدر محبّت نمود كه پسر يگانه ي خود را داد تا هر كه بر او ايمان آورد، هلاک نگردد؛ بلكه حيات جاوداني يابد (يوحنا3 :16).
38.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
منبع: فصلنامه علمي تخصصي معرفت اديان شماره 1
ادامه دارد…
/ج