خانه » همه » مذهبی » مسيحيت چه ملاكي در جمع‌آوري عهد جديد دارد؟!

مسيحيت چه ملاكي در جمع‌آوري عهد جديد دارد؟!

مسيحيت مجموعه‌ي عهد قديم (تورات و رساله هاي ديگر) و عهد جديد (مشتمل بر 27 كتاب و رساله) را كتاب مقدس خود قرار داده است. كتاب مقدس را از آن رو عهد و پيمان ناميده‌اند كه انسان از نظر پذيرش و ردّ شرائط مندرج در آن،تا قبل از پذيرفتن آزاد است، ولي اگر آن را پذيرفت، هم انسان و هم خدا مجبور به انجام آن هستند! پيمان قديم خداوند همان شريعتي است كه در ضمن تورات آمده و هر كس آن را پذيرفت موظف به اجراي آن است، و پيمان جديد مربوط به كساني مي‌شود كه مسيح را مورد پذيرش قرار مي‌دهند. و به اين وسيله قدرت مي‌يابند كه فرزندان خدا شوند![1]از آنجا كه عهد جديد فاقد احكام است، عهد قديم بخاطر رفع اين نقيصه، در نزد مسيحيت از اعتبار برخوردار است، و نيز مي‌توان گفت مسيحيان،عهد قديم را به اين منظور به كار مي‌برند كه نشان دهد نوشته‌هاي پيشگويانه و تاريخي يهود، چه به صورت واقعي و چه كنايه‌اي، پيشگويي‌هايي از‌ آمدن مسيح‌اند[2]انجيل‌هاي چهارگانه و كتاب اعمال رسولاني كه در ابتداي مجموعه‌ي عهد جديد قرار گرفته، به زندگي و سخنان عيسي مي‌پردازد، و در واقع بخش تاريخي عهد جديد محسوب مي‌شوند. و ساير قسمتها بيشتر به مسائل فكري و عقيدتي مي‌پردازند.
درباره‌ي پذيرش مجموعه كتابها و رساله‌هاي عهد جديد، اين سؤال اساسي به نظر مي‌رسد كه چه معيار و ضابطه اي در ميان بوده كه نوشته‌هايي با قدمت مساوي با آنها، مورد تأييد واقع نشده‌اند.

عيسي و كتاب مقدس
مسيحيت برخلاف نظر اسلام كه مسيح را داراي كتاب آسماني به نام انجيل نمي‌داند؛ معتقدند كه عيسي هيچ‌گونه كتابي را از خود به يادگار نگذاشته است. زيرا كه در مسيح تمامي خزائن حكمت و علم مخفي بوده[3] لذا نيازي نبوده كه كتابي را به نگارش درآورد! بعدها حواريون مسيح و شاگردانشان شروع به نوشتن كتاب مقدس نمودند. رسولان، كلام خود را كلام خدا دانسته[4] و آنها را براساس الهام الهي و دريافت از روح خدا مي‌دانند.[5]

معيار الهامي بودن
الهام يعني انكشاف و مكاشفه از جانب خدا[6]  چنين الهامي درباره‌ي رسولان الهي به اين معناست كه اثر مكاشفه خداوند به نحوي بر آنها واقع شود كه بتوانند كلمات الهي را بدون سهو و خطا و نسيان در كتابها و رساله‌هاي خود بيان نمايند. و نويسندگان عهد جديد با برخورداري از چنين الهامي توانسته‌اند به خوبي از انتقال پيام الهي برآيند.[7]درباره اثبات الهامي بودن كتابها و رساله‌هاي مذكور،سه راه بيان نموده‌اند: 1 . از محتواي آنها 2 . تأثير اخلاقي 3 . شهادت كليسا.[8] به اين معنا كه توجه به محتواي آنها، مبين اين نكته است كه موضوع اصلي تمام آنها شخصيت و كارهاي مسيح است. و از جنبه‌اخلاقي، تأثيرات عميقي بر روي انسانها داشته است. و پيشوايان مسيحي عهد جديد را خوب مي‌دانستند و به كار مي‌برده‌اند.

نقد و بررسي معيار الهام
الهامي بودن نمي‌تواند معيار پذيرفته شدن بخش‌هاي عهد جديد و ردّ نمودن غير آن باشد. توجه به نكات زير، اين مسئله را به خوبي مبرهن مي‌سازد:
اوّل: اگر اين كتابها و رساله‌ها با معيار الهامي پذيرفته شده‌اند، لزومي ندارد كليسا درتلاش باشد تا ثابت كند كه نويسندگان آن از شاگردان عيسي بوده (چنانكه متّي و يوحنّا را شاگرد عيسي مي‌دانند) و يا آنكه مطالب را از شاهدان دست اوّل دريافت كرده‌اند. (چنانكه گفته‌اند مرقس شاگرد پطرس حواري و لوقا شاگرد پل حواري بوده است) بلكه همين وصف ملهم بودن كاتبان عهد جديد، اين امتياز را برايشان به ارمغان مي‌آورد كه بدون ديدن و شنيدن چيزي از رويدادها آگاهي يابند.
دوّم: امر الهامي و قدسي، همان طور كه كليسا نيز به آن اعتراف دارد، امري است كه در آن اشتباه و خطا و تناقض راه ندارد. و حال اينكه ميان چهار انجيل و حتي در متن هر يك از آنها، تناقضات فراواني به چشم مي‌خورد. در اين باره با بررسي انجيل‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه چهل وهشت درصد مطالب انجيل متّي در ساير انجيل‌ها وجود ندارد. و هفت درصد مطالب انجيل مرقس با انجيل‌هاي ديگر مطابقت ندارد. و پنجا و نه درصد از مطالب انجيل لوقا با سايرين نمي‌سازد و انجيل يوحنّا كه به طور كلي با انجيل‌هاي ديگر متفاوت و تنها هشت درصد از مطالب آن، در ساير انجيل‌ها آمده است.[9] اين تناقضات و اشتباهات ما را در مقام محقق بي‌طرف، بر آن مي‌دارد كه از الهامي بودن عهد جديد صرف نظر كنيم.
سوم، اين كه سه نشانِ توجه به محتوا، تأثير اخلاقي و شهادت كليسا، به عنوان اثبات الهامي بودن عهد جديد،بيان شد، كاملاً مردود است. زيرا بررسي محتواي بسياري از انجيل‌ها در رساله‌هايي كه ماركِ غير قانوني بر آنها خورده، حاكي ازمحتوايي همانند بخش‌هاي عهد جديد، و بلكه بالاتر از آن مي‌باشد.[10] درباره تأثير اخلاقي، با از دور خارج شدن كتابها و رساله‌هاي غير از عهد جديد، مجالي براي آزمودن تأثيرات اخلاقي آنها باقي نمانده. تا به قضاوت درباره تأثير اخلاقي آنها بپردازيم. شهادت كليسا درباره قانوني بودن اين متون، آن گاه حائز اهميت است كه بزرگان كليسا براساس تحقيق و رعايت اصل بي‌طرفي، درصدد تأييد متون اصيل مسيحيت برآيند.
ولي از آنجا كه تعصبات محلي و سليقه‌هاي شخصي، دربارة چنين انتخابي، بي‌تأثير نبوده است،[11] نظر كليسا فاقد ارزش و اعتبار مي‌باشد. از آن گذشته، اگر معيار قانوني بودن عهد جديد را الهامي بودنش بدانيم تأييد و پذيرش كليسا، از اساس باطل است، چرا كه شوراي كليسا نمي‌تواند با تأييد خود، روح الهام را در آنها بدمد.

سخن آخر:
سخن آخر اينكه تنها دليلي كه براي پذيرش عهد جديد مي‌توان در نظر گرفت، خواست و اراده كليسا مي‌باشد. اما بايد ديد اين تأييد كليسا مبتني بر چه معياري بوده است؟ واقعيت تاريخي نشان مي‌دهد كليسا پس از رسميت يافتن و نهادينه شدن، سعي نمود وحدت و انسجامي را ميان كتابها و رساله‌هايي كه در ميان مسيحيت منتشر شده و رواج داشت، به وجود آورد. اين بود كه شوراي «لائوديسه» در سال 364 تصميم گرفت كه چهار انجيل فعلي، مقدس شمرده شده و ساير انجيل‌ها اپوكريفا (مجعول و مردود) معرفي شدند. و البته معيار گزينش اين بود كه آنها در زمان خود، از ناحيه مهمترين اجتماعات مسيحيت پذيرفته شده است و از آنجا كه خود را با اين اشكال مواجه يافتند كه چرا از ميان آن همه كتاب و رساله، فقط اينها شانس پذيرفته شدن را داشته و به اصطلاح ترجيح بلامرجح(گزينش بدون ملاك برتري) مرتكب شده‌اند؛ الهامي بودن آنها را مطرح كردند. تا اولاً راه فراري براي اين اشكال اساسي يافته باشند و ثانياً كتاب دين مسيحيت را الهي و قدسي عرضه نمايند تا بتواند جاي شايسته‌اي در ميان كتابهاي ساير اديان بدست آورد.
بهترين راهنماي كليسا در اين باره، كلمات پولس بود. وي كه اصولاً محضر مسيح را درك نكرده، آنچنان تغيير و تحولاتي در دين مسيحيت به وجود آورد كه به عنوان مؤسس دوم دين مسيح، لقب يافت.[12] وي در بارة الهامي بودن كلماتش گفته است: در (گفتارم) به طريق انسان نيست، زيرا كه من آن را از انسان نيافتم و نياموختم مگر به كشف عيسي مسيح.»[13]  و معتقد است: «چون كلام خدا را كه از ما شنيده بوديد يافتيد آن را كلام انساني پذيرفتيد بلكه چنان في الحقيقة است كلام خدا كه در شما كه ايماندار هستيد عمل مي‌كند.»[14]و به اين ترتيب بود كه بخش مهمي از متون مسيحيت كنار گذاشته شد و تنها بخش كوچكي، آنهم پر از اشكالات به عنوان عهد جديد، از ناحيه كليسا پذيرفته شد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . معرفي عهد جديد، مريل سي . تني، ترجمه ظ ميكائليان، ج 1 و 2.
2 . تاريخ جامع اديان، جان بي . ناس، علي اصغر حكمت.
3 . تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 3.

پي نوشت ها:
[1]  . انجيل، يوحنا / 1: 12.
[2]  . جوان  اُ. گريدي، مسيحيت و بدعتها، عبدالرحيم سبحاني اردستاني، مؤسسه فرهنگي طه،1377، ص33.
[3]  .  رساله پولس كولًسيّان، 2: 3.
[4]  . ر.ك: رساله پولس كولسيان / 2: 13.
[5] . جيمز ماكر، قاموس كتاب مقدس، كتابخانه ظهوري، دوم،1349، ص97.
[6]  . اول قرنتيان / 2: 10 ـ 16.
[7]  . متي / 10: 19 و 29 ؛ يوحنا / 14: 26 و 16 : 13 ـ اول قرنتيان، / 2: 10 ـ 13 و 14 : 37 ـ غلاطيان / 1 : 12 ـ‌دوم پطرس / 1: 21 و 3: 15 ـ مكاشفه يوحنا . 1:  10 ـ 19.
[8]  . ر.ك: مريل سي. تني، معرفي عهد جديد، ترجمه ميكائيليان، حيات ابدي، ندارد، ج 2، ص 132.
[9]  . ر.ك: گري ولف، درباره مفهوم انجيلها، محمد قاضي، فرهنگ 1336، ص 25.
[10]  . طالبين، جهت شناخت اجمالي نسبت به انجيل‌هاي مردود. ر.ك: همان، ص 96.
[11]  . ر.ك: معرفي عهد جديد، ج 2، ص 132.
[12]  .  ر.ك: جان بي.ناس، تاريخ جامع اديان، علي‌اصغر حكمت، چهارم، 70، ص 613.
[13]  . غلاطيان، 1: 11 ـ 12، و نيز قرنتيان، 15: 3 ـ 4 و نيز اول تسالونيكيان: 2: 9.
[14]  . اول تسالونيكيان، 2: 13.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد