مشکلات پنج گانهی مؤمن
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث به یک اصل اساسی در زندگی انسانها اشاره میکند و آن این که زندگی بشر در این دنیا به انواع مشکلات آمیخته و آغشته است و فرض زندگی بدون مشکل اصولاً ممکن نیست و انسان در لابهلای مشکلات پرورش و تکامل پیدا میکند و این که امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه خطبه 226 میفرماید: «دَارٌ بِالبَلَاءِ مَحفَوفَةُ؛ دنیا سرایی است که بلاها آن را احاطه کرده است»؛ بر طبیعت این جهان مبتنی است و حکمتش آن است که مشکلات باعث پرورش و بیداری انسان میشود و جلو طغیان و سرکشی او را میگیرد. زندگی مرفه اصولاً غافل کننده است. بعضی در این زمینه تشبیه زیبایی دارند:
جادههایی که صاف و بدون پیچ و خم هستند، از خطرناکترین جادهها میباشند؛ چون در جاده یکنواخت، خطر خواب آلودگی و تصادف بیشتر است؛ امّا جادهای که دارای دست انداز و پیچ و خم است، نمیگذارد راننده خوابش ببرد و طبعاً جلو خطر تصادف گرفته میشود. بر اساس این حدیث از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، پنج شدت، مؤمن را در بر گرفته و غالباً انسان از این پنج شدت خالی نیست:
اوّل:
از همه نزدیکتر این که در کنار او مؤمنی قرار دارد که نسبت به او حسادت میورزد. گاهی در حضور او توهین میکند و گاهی در غیاب او غیبت میکند. مسلمان همیشه محبوب نیست، گاهی همسایه و گاهی برادر نسبت به او حسادت میورزند و غالباً افراد گرفتار این حسادتها و تنگ نظریها هستند؛ مخصوصاً اگر به انسان نعمتی از مادیات یا معنویات اختصاص یابد، مورد حسادت نزدیکانش واقع میشود.
حسادت خوی زشت شیطانی است که بر اثر عوامل گوناگونی مثل ضعف ایمان، تنگ نظری و بخل در وجود انسان رخنه مییابد. حسادت، به معنای درخواست و آرزوی زوال نعمت از دیگری است؛ در صورتی که وجود آن نعمت برای دارندهاش به مصلحت باشد. اصولاً هنگامی که نعمتی به دیگری میرسد و شخص از آن محروم است، چهار حالت مختلف در کسی که از آن نعمت محروم است، پیدا میشود:
1. نخست این که شخص آرزو میکند همان گونه که دیگران از این نعمت بهره مند هستند، او هم آن نعمت را داشته باشد. این حالت را «غبطه» میگویند که حالتی قابل ستایش است؛ چون وجود این ویژگی انسان را به تلاش و کوشش سازندهای وا میدارد و هیچ اثر مخربی هم در جامعه به دنبال ندارد.
2. این که آرزو میکند آن نعمت از دیگران گرفته شود و برای تحقق این آرزو از هیچ تلاش قولی و فعلی فروگذار نمیکند. این حالت بسیار مذموم، «حسد» نام دارد.
3. این که شخص آرزو میکند که خودش از نعمت بهره مند شود، امّا دیگران از آن محروم بمانند. این حالت «بخل» نام دارد. لذا انسان بخیل همه چیز را برای خود میخواهد و از محرومیّت دیگران لذّت میبرد.
4. این که شخص دوست دارد که دیگران در ناز و نعمت باشند، هر چند خودش در محرومیت به سر ببرد و حتی حاضر است آنچه را دارد، در اختیار دیگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد. این حالت را «ایثار» میگویند که یکی از مهمترین صفات برجسته انسانی است.
در این میان حسد که موضوع بحث ماست، یکی از زشتترین صفاتی است که میتواند سرچشمه قتل، تجاوز و تعدی و سایر پیامدهای خطرناک در جهان شود. نمونه پیامد حسادت را در داستان هابیل و قابیل در سوره مائده، آیات 27 به بعد و در سوره یوسف (علیه السلام)، آیات 7 به بعد میخوانیم. حسد سرچشمهی بسیاری از گناهان کبیره است. از منظر امام باقر (علیه السلام)، حسادت، ایمان انسان را میخورد، همان گونه که آتش هیزم را از بین میبرد. آن حضرت فرمود: «اِنَّ الحَسَدَ لَیَأکُلُ الإِیمانَ کَمَا تَأکُلُ النَّارُ الحَطَبَ». (2)
حسودان همیشه یکی از موانع راه انبیا و اولیا بودهاند؛ لذا قرآن کریم به پیامبرش دستور میدهد که از شرّ حاسدان به خدا و ربّ فلق و ربّ ناس پناه ببرد.
حسود بیشتر نیروها و انرژی بدن و فکر خود را در مسیر نابودی دیگران صرف میکند. حسد روی جسم و سلامت انسان، آثاری بسیار نامطلوب برجا میگذارد. افراد حسود، معمولاً افرادی رنجور و غالباً ناراحت و بیمارند؛ چنان که امام علی (علیه السلام) فرمود: «صحة الجسد من قلة الحسد؛ تندرستی از [دستاوردهای] کمی حسد است».
همچنین فرمود: «العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد؛ عجیب است که حسودان از سلامت جسم غافلند!».
از نظر معنوی، حسد نشانهی کمبود شخصیّت و کوتاهی فکری و ضعف و نقص ایمان است؛ زیرا حسود خود را ناتوانتر از آن میبیند که به مقام محسود و بالاتر از آن برسد؛ لذا سعی میکند که مسعود را به عقب برگرداند؛ علاوه بر این که او عملاً به حکمت خداوند که بخشنده اصلی نعمتها و تقسیم کننده آنهاست، معترض است و نسبت به اعطای نعمت به افراد ایراد دارد! لذا امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الحسد اصله من عمی القلب و الجحود لفضل الله تعالی و هما جناحان للکفر و بالحسد وقع ابن آدم فی حسرة الابد و هلک مهلکاً لا ینجو منه ابداً؛ حسد و بدخواهی ناشی از تاریکی قلب و کوردلی است و از انکار نعمتهای خدا به افراد سرچشمه میگیرد، و این دو (کوردلی و ایراد به بخشش خدا) دو بال کفر هستند. به سبب حسادت بود که فرزند آدم در یک حسرت جاودانی فرو رفت و به ورطهای افتاد که هرگز از آن رهایی نیافت». (3)
دوم:
دومین تنگنایی که مؤمن را در برگرفته است، منافقی است که دشمن مؤمن میباشد. هیچ جامعهای خالی از منافق نیست و باید از شرّ آنها به خدا پناه ببریم. در قرآن کریم، به صفات منافقان اشاره شده است که به بعضی از این صفات اشاره میکنیم:
1. هیاهوی بسیار و ادعای بزرگ دارند، ولی عمل آنها بسیار اندک است؛
2. خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملق و چاپلوسی، پیمان شکنی و خیانت، از دیگر صفات منافقان است؛
3. خودبرتربینی و مردم را ناآگاه و خود را عاقل و هوشیار دانستن، از دیگر ویژگی آنهاست؛
4. در دلهای آنها نوعی بیماری است و هدایت را با گمراهی معاوضه کردهاند؛
5. منافقان گمراه و گمراه کننده و خطاکار و غلط اندازند؛
6. هر روز به رنگ تازهای در میآیند و به قیافهها و زبانهای مختلف خودنمایی میکنند؛
7. از هر وسیلهای برای فریفتن و درهم شکستن دیگران استفاده میکنند؛
8. بد باطن و خوش ظاهرند و پیوسته مخفیانه برای فریب مردم گام برمیدارند؛
9. گفتارشان بظاهر شفابخش، امّا کردارشان دردی است درمان ناپذیر؛
10. به رفاه و آسایش مردم حسد میورزند و اگر کسی گرفتار بلایی شود، خوشحال خواهند شد. (4)
سوم:
سومین تنگنای مؤمن، کفاری هستند که جنگ را بر مؤمن تحمیل میکنند.
چهارم:
چهارمین تنگنای بر مؤمن، شیطان است که دشمن بیرونی برای گمراه کردن مؤمن است.
پنجم:
پنجمین عاملی که مؤمن را در تنگنای شدید قرار میدهد، نفس انسان است که شیطان درونی است.
البته مشکل اساسی در خود ماست؛ چرا که اگر درون ما اصلاح شود، بقیه مشکلات آسان خواهد شد. اگر خود را بسازیم، هیچ یک از این موارد مذکور بر ما مسلط نخواهند شد.
شعری است منسوب به امام علی (علیه السلام) که در دیوان معروف آن حضرت چاپ بیروت، صفحه 50 آمده است: «دوای تو در خود توست و تو نمیدانی و درد تو هم از خودت است و تو نمیبینی…».
به عنوان نمونه، شیطان یکی از پنج شدت و تنگنایی است که عنوان گردید؛ ولی بر اساس آموزههای قرآن کریم، خداوند شیطان را بر ما مسلط نمیکند، بلکه خودمان شیطان را به خانه دل دعوت میکنیم؛ به طوری که اگر او را به سرای درونی دعوت نکنیم، نمیآید: «إِنَّمَا سُلطَانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّونَهُ): تنها تسلط او بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیدهاند». (5)
قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «(إِنَّ عِبَادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطَانُ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغَاوِینَ): بر بندگانم تسلط نخواهی یافت، مگر گمراهانی که از تو پیروی میکنند». (6)
از خداوند میخواهیم که ما را از شر شیطان محفوظ بدارد؛ إن شاء الله!
پینوشتها
1. محجة البیضاء، ج 5، ص 115؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 483.
2. بحارالانوار، ج 74، ص 294.
3. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 18.
4. نهج البلاغه، خطبه 194 (بخشی از این صفات از این خطبه گرفته شده است).
5. سورهی نحل، آیهی 100.
6. سورهی حجر، آیهی 42.
منبع مقاله :
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم