مصاحبه با استاد معرفت پیرامون شماری از مباحث قرآنی (2)
کیهان فرهنگی:
میگویند اگر ده سطر در یک مجموعه صد سطری دو- سه بار تکرار شود، میتوانیم استنباط کنیم که اینجا فقط ظاهر نیست و نشان میدهد ورای ظاهر نیز چیزی موجود است. اینها در قرآن چگونهاند؟ یعنی لوازم قرآنی آنها چیست؟ ما میتوانیم تفسیرهای گوناگون داشته باشیم. اینجا اگر بگوییم این خوراک، خوراک معنوی است، ممکن است نسل دیگر بگوید نه؛ این طور نیست، چون ما لوازم را نمیدانیم. آن لوازم چیست که معنی این تفسیر را میدهد؟ چنین به نظر میرسد که اگر باب تأویل را پذیرفتیم، باید اصولی را نیز از قبل بپذیریم. در غیر این صورت همانند تأویلی میشود که خیلیها آمدند و در این مورد سرهمبندی کردند.
آیت الله معرفت:
چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم، همچنان که فهم معانی ظاهری ضوابطی دارد، شما نمیتوانید هر لفظی را به هر معنایی که خواستید معنا کنید. کلمه «ماء» یعنی آب، شما حق ندارید بگویید «ماء» یعنی چیز دیگر. حمل بر معانی ظاهریه- طبق ضوابط مقرره عقلایی- این ضوابط را دارد. به همین سبب وقتی کسی میگوید فلانی از من ده تومان طلب دارد، طبق ضابطه به همین معنی برداشت میکنید و اینکه بگوییم من دلم خواست این را چیز دیگری معنا کنم، باطل است. قاضی هم متکلم را بنا بر همین ضوابط مقرره عقلایی در لفظ محکوم میکند. معانی «باطنیه» نیز همینطور است. معانی باطنیه یعنی آن برداشتهای کلی، ما با بیضابطگی مخالفیم، برای مثال در همین نمونهای که آمد زمخشری هم میگوید: اگر ما نظر الی الله را «نظرداشت به سوی خدا» معنا کنیم، این طبق ضوابط است. شما که به ابصارالعین حمل کردید، یعنی تحقیق العین این کار خلاف ضابطه است. زمخشری در این باره میگوید: آن دخترک گدا آدمهایی را که در خانه بودند، نمیدید و در عین حال میگفت: نویظرتی الی الله و الیکم. چون میخواست بگوید که کلمه «نظرت» در اصل معنایش دیدن نیست. شما به خلاف ضوابط این گونه معنی کردید، یعنی وقتی که میگوییم یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (1) چون خدا جسم نیست، میگوییم قدرت خدا. برای مثال در جمله قد استوی بشر علی العراق (بشر یکی از امرا بود) وقتی میگوییم بر عرشه حکومت تکیه زد، در اصل مقصود ما از این کلام چیست؟ آیا معنی لفظ این است که چیزی را از تخته و میخ درست کردهایم و یا معنایش استیلای تام و سلطه کامل است؟ (که در حقیقت معنایش همین است.) آنگاه که میگوید: قامت الحرب علی ساق، یعنی جنگ به طور دقیق در حال اوج و شدت بود. آیا این استعاره است؟ و آیا از این جمله استنباط میکنیم که جنگ سابق دارد که خدا میگوید:
یَوْمَ یُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ
یعنی روزی میرسد که همه شوخیها کنار میروند و مطالب جدی است. پس اینکه ما را وامیدارد به مردم بگوییم این «ید» در یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (2) به معنی دست نیست، سبب و داعی ما این نبوده است که چون خدا جسم نیست، چون این لفظ این معنی را نمیدهد. یعنی خدا نیرویی است بالای نیروها، بالاترین قدرت و به همین علت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: «الید العلیا» یعنی قدرت برتر. هنگامی که بطون از مصدر معصومی به ما میرسد- که اینجا ماء را به علم معنی کرده که بطن آیه است- هیچ منافاتی با آن که ظاهر آیه است، ندارد. آنجا که طعام را علم معنی کرده، هیچ منافاتی با اینکه طعام به معنی همین طعام معمولی باشد، ندارد. این سبب که میان اینها تناسبی وجود دارد، یعنی در لغت و در عرف فصحا و بلغای عرب این گونه کنایهها و استعارهها امر معقولی بوده است.
از این رو مسأله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ * بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ (3) امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و … را پوچ و بیهوده و از حرفهای درویشان میدانیم. اینها را که محققین نگفتهاند و روایت صحیحی در این باره نیست.
کیهان فرهنگی:
در روایت داریم که اینها را طرح کردهاند تا مسأله اهل بیت به شکل بدی معرفی شود.
آیت الله معرفت:
بله! اصلاً یعنی چه که حضرت امیر (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردند و برزخ بینهما یعنی پیغمبر! این حرفهای بیهوده چیست؟ اینها مشورت کردند و با این حرفها آبروی شیعه را بردند. باور کنید در کتابهای اصیل ما این حرفها موجود نیست. این حرفها تنها در کتابهایی که ناآگاهانه نوشتهاند، دیده میشود. جامعه عوام هم با این گفتهها انس پیدا کرده و مقبول شده و میگویند اینها مشهور است. آخر کجا مشهور است؟
بدین سبب است که همچنان که ظواهر قرآن، ضوابط دارد، برداشتهای کلی و معانی بالاتر- که اسمش تأویل یا بطن است- نیز ضوابطی دارد که همان تناسبها هستند. اگر از آن ضوابط تخطی کند، ما با آن میجنگیم.
کیهان فرهنگی:
اصولی که در باب تأویل وجود دارند، کدامها هستند؟
آیت الله معرفت:
یکی از این اصول همان است که بدان اشاره شد. باید یک تناسب معنوی- عرفی (یعنی عرف عقلا) بین لفظ ظاهر و لفظ باطن وجود داشته باشد. برای نمونه در مورد حضرت موسی (علیه السلام) آنجا که آمده است:
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ (4)
خداوند حضرت موسی را از آن ورطه نجات داد و زن و زندگی به او داد؛ خوب حضرت موسی کسی است که وقتی به دختران شعیب در برداشتن آب کمک کرد، به زیر سایه درخت رفت و چون گرسنه شد، گفت:
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «به خدا قسم گرسنهاش بود و نان میخواست، اما میگوید: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ چقدر مؤدب است».
خوب! از همین جا شروع شد و دختران آمدند و او را نزد پدرشان بردند. تا اینکه به مقام نبوت رسید. آنگاه موسی این جمله را میگوید:
رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ
یعنی تو به من قدرت دادی، علم دادی، نیرو دادی، نبوت دادی، همه امکانات را در اختیار من گذاشتی و اکنون انسانی هستم که از همه امکانات برخوردارم، ولی تعهد میدهم که امکانات خود را هیچگاه در اختیار بزهکاران قرار ندهم، یعنی نمیگذارم از امکانات من کسی استفاده نادرست کند. این ظاهر آیه است، اما بطن اینجا است که اگر خداوند به کسی قدرت و امکاناتی داد، باید مواظب باشد از امکاناتش بمب شیمیایی درست نکند تا مردم حلبچه را نابود کند. ای دانشمند اروپایی! خداوند به تو قدرت و امکانات داد، پس چرا امکانات خود را در اختیار مجرمین گذاشتی که از آن استفاده نادرست کنند؟ حالا ضابطه این چیست؟ القای خصوصیات که در منطق هم به نام سبر و تقسیم داریم، یعنی آیا این فقط درباره موسی مسأله است و یا مخصوص نیروهایی از قبیل نبوت؟ آیا این مخصوص بزهکارانی چون فرعون و هامان است؟ عقل میگوید: خیر. یعنی این خصوصیات را به قاعده سبز و تقسیم که در منطق مطرح است، القا میکنیم. خلاصه اینکه هر نیروی خدادادی ممکن است مورد سوء استفاده بزهکاران قرار گیرد. شخصی که این امکانات را دارد، باید سعی کند که چنین نشود. اینها همه قانون و قاعده و ضابطه دارند. تأویل ضابطه دارد.
کیهان فرهنگی:
پرسشی که در باب ترجمه مطرح است، اینکه ویژگیهای یک ترجمه خوب کدامند؟ و اصولاً آیا امکان یک ترجمه دقیق از قرآن وجود دارد؟ آیا ترجمهای که خالی از تفسیر باشد، دستیافتنی است؟ با توجه به شرایط کنونی، چگونه میتوان به ترجمه دقیقی که اثرات هدایتی و تربیتی در آن محفوظ باشد، دست یافت؟
آیتالله معرفت:
در نوشتههایی که عرضه کردهام، سه مسأله مطرح است.
یک مسأله این است که: [آیا] ترجمه قرآن ممکن است منعکس کننده تمام قرآن باشد؟ این پاسخش منفی است، زیرا قرآن هم جنبه معنوی دارد، هم جنبه فنی و جنبه فنیاش بازتابیافتنی نیست؛ حتی جنبه فنیاش نیز به لفظ اختصاص ندارد. گاهی اوقات در همان دقت در معانی و کیفیت ارائه معانی اعمال فن کرده است. شما همین جمله وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ را ترجمه تحت اللفظی کنید، «پس بدانید که خداوند بین شما و خودتان حایل خواهد شد.» در آیه شریفه سوره «اسراء». به این عبارت دقت کنید:
وَلاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا. (5)
اینجا در آیه اعمال فن شده است. حتی در ترجمهاش میگوید: «دو دستت را زنجیروار به گردن خود نبند و این قدر هم دستت را گشاد نگیر که بعد موجب حسرتت شود.» کنایه از اینکه بخیل نباش و زیاد هم گشاده دست نباش. افاده این معنی در قالب آن لفظ عربی بسیار زیباست. عرب میفهمد که چه میگوید، اما اگر بخواهیم همین را با اعمال فنی که در آن شده در ترجمه فارسی بیاوریم، این گونه خواهد شد: «مبند دو دست خود را بر گردنت آنچنان بستنی و مگشا دو دست خود را آنچنان گشادنی»، که ناجور است.
اگر بخواهیم قرآن را ترجمهای کنیم که تمام ویژگیهای فنی و معنوی آن را منعکس کند، امکان ندارد. طرف دیگر مسأله این است که آیا قرآن رسالتش تنها برای عربهاست، آیا برای همه است؟ و وظیفه ما است که به دنیا برسانیم، مانند برخی ائمه جمعه که خطبه نماز جمعه را حتماً به عربی میخوانند. با اینکه «حنفی» هستند و ابوحنیفه گفته که میشود به زبان دیگر هم خواند، ولی میگویند رسم ما این است. این عین وجدنا ابائنا علی امة میشود. پس قرآن رسالتش فقط برای عربها است؟ حد وسط این است که ما ترجمه معنوی کنیم، که ترجمهای است همراه با کمی تفسیر و این کار در عربی هم ممکن است.
کیهان فرهنگی:
به تازگی در عربستان قرآن به سی زبان ترجمه شده است.
آیت الله معرفت:
ضرورت رسالت اسلامی اقتضا میکند که قرآن به صورت فشرده به نام ترجمه معنوی در اختیار تمام مسلمانان جهان قرار گیرد، اما مسألهای که اینجا مطرح شده، این است که آن ترجمه حکم قرآن را ندارد، یعنی احکامی که در فقه برای قرآن گفتهاند، برای این مورد نیست.
مثلاً دست بیوضو به آن زدن مانعی ندارد، یا سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (6) که ترجمه شده جواز القرائه بها فی الصلوة لایجوز یعنی هیچ یک از احکام شرعی بر این ترجمه بار نیست.
کیهان فرهنگی:
آیا فقها همه این نظر را دارند؟
آیت الله معرفت:
بله، فقهای شیعه همه همین را میگویند و مذاهب اهل سنت هم همین طور. فقط ابوحنیفه آن را تجویز کرده است.
کیهان فرهنگی:
لطفاً چند مورد از ضوابط ترجمه را برشمارید.
آیت الله معرفت:
ترجمه دقیق- که منعکس کننده قرآن باشد و اسمش ترجمه تحت اللفظی است- امکان ندارد و حتی در حکم مسخ قرآن است و جنایت بوده و نباید بشود؛ و ترجمه معنوی- که بازگو کننده معانی قرآن است- مانعی ندارد. اما این کار دقت میخواهد و من یک شرط بیشتر نمیتوانم برای آن بیان کنم و آن اینکه هیأت انجام دهنده کار باید در چند زمینه تخصص داشته باشند: نخست اینکه باید بر مزایای لغت عرب و نکتهسنجیها و ظرافتکاریهایی که مخصوص لغت است و نیز شیوههای بیانی عرب آگاه باشند. اینکه کسی تنها عربی بداند، کافی نیست، باید کاملاً بر ادبیات عرب، نحو، صرف، معانی، بیان، بدیع، و … به طور دقیق واقف باشد و بر خود متن و لغت احاطه داشته باشد. همچنین به اینکه بداند هر لغتی را کجا پیدا کند. برای نمونه و عنت الوجه را باید بداند کجا پیدا کند، یا کلمه «تقوا» را دروقی پیدا کند. اینها احاطه میخواهد. پس نخست اینکه این کار باید گروهی انجام شود و دیگر آنکه بر واژهها احاطه داشته باشند و فارسیدان باشند، نه به آن معنا که کسی به صرف اینکه بتواند روزنامه فارسی بخواند، در این کار وارد شود؛ در اصل باید بر ادبیات فارسی تسلط داشته باشد. سوم آنکه بتواند آن معانی را که قرآن قصد کرده، به دست بیاورد. یعنی قدرت استنباط معانی قرآن را داشته باشد، فردی که فقیه و ادیب بوده و در فلسفه و کلام و علم استدلال (منطق) وارد باشد و در علوم طبیعی و ریاضی به حد کلی وارد باشد و نیز بتواند آیات را از این لغت به آن لغت ترجمه کند.
کیهان فرهنگی:
پرسش این است که کدام ترجمه برای مردمی که عربی نمیدانند لازم است؟ ترجمه ادیبانه، عرفی یا تربیتی و هدایتی؟ و ترجمه چه هدفی را میخواهد دنبال کند؟
آیت الله معرفت:
ترجمهای که فقط هدف قرآن را بیان کند، ترجمه نیست. پس ترجمه اگر ترجمه قرآن باشد، باید در چهارچوب خود قرآن باشد؛ یعنی آیه به آیه جلو برود و آن وقت بگوید این آیه این مطلب را دارد و این ترجمهاش است و حتیالمقدور سعی کند نظم مطالب، همان نظم آیه باشد؛ البته به شرطی که راه داشته باشد، برای نمونه قرآن پاسخ برخی از جملات شرطیه را مقدم میکند که در زبان فارسی معمول نیستند، یا مثلاً تقدم مفعول بر فاعل در لغت عرب مرسوم است، ولی در فارسی مرسوم نیست. باید هر طور که افاده معنی میکند، مراعات کند و چون ترجمه قرآن است باید به زبانی باشد که در عین اینکه از لحاظ ادب غنی است، برای عموم مردم قابل فهم باشد. ترجمه قرآن نباید مبتذل باشد. کتابهایی که در نخستین سدهها به دست مسلمانان از متون یونانی ترجمه شد، سطح آن علم را حفظ کرده. مترجم یک کتاب فقهی باید در سطح علمی نویسنده آن باشد. در ترجمه فارسی قرآن باید سطح بالای ادبیات مراعات شود. خود عربها هم سبکهای مختلفی داشتند، این ترجمه باید یک پوشش ادبی آبرومند داشته باشد.
کیهان فرهنگی:
مشکلی در فرهنگ شیعه وجود دارد و آن سوء استفاده از آن فرهنگ است. شمار کمی از محدثین شیعه مسألهای در باب تحریف قرآن مطرح کردند، ولی در بیرون آن را به عنوان فکر غالب شیعه ارائه دادند. نمونهاش فصل الخطاب حاجی نوری است که یکی از محدثین بوده. چون شماری از محدثین این بحث را مطرح کردند، موجب شد تا آن را به عنوان یک فکر غالب در شیعه مطرح کنند. با توجه به اینکه تألیفی در این باب به نام صیانة القرآن عن التحریف دارید، این مسأله را چگونه توضیح میدهید.
آیتالله معرفت:
وقتی خواستم کتاب صیانة القرآن عن التحریف را بنویسم، در همین اندیشه شدم که چه کنم؟ چون برای ما مسلم بود که دانشمندان، محققین شیعه، مجتهدین و فقها یک پارچه مسأله تحریف را منکر شده و بر آن بودند که قرآن دست نخورده و یکی از ضروریات تاریخ است. عدهای از قرن یازدهم به بعد بر اثر اینکه در کنارهها و محیطهای علمی شیعه نبودند، حالت تطرف گرفتند و این مسأله را پیاده کردند. من در این فکر بودم که چه کنم؟ این افراد ممکن است خیلیشان در میان شیعه آبرومند باشند و برخی نیز کتابهای اخلاقی و حدیث دارند. بعد به این نتیجه رسیدم که برای حفظ آبروی تشیع و اینکه آن اصالت و حقیقت شیعه را بتوانیم درست جلوه دهیم، گروهی را فدا کنیم و به دنیا معرفی کنیم که شیعه از روز نخست مسیری داشته که ابتدا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ارائه دادند و بعد هم امام باقر و امام صادق- علیهماالسلام- که شیعه در همان خط حرکت میکند و یک عده این کنارهها بودند و درست وارد نبودند. اینها را نباید در حساب شیعه وارد کنیم، به همین سبب من این کتاب را بر همین پایه تألیف کردم؛ یعنی از همان صدر اسلام علمای شیعه را دو تیره کردم: گروه محققین و گروه محدثین. گروه محققین که تاکنون ادامه دارند از شیخ مفید آغاز میشوند و به آقای خویی و امام (ره) خاتمه مییابند. تمام کلمات و مواقفشان را در این مسأله روشن کردم که با کمال جدیت با این اندیشه مبارزه کردند و آن را یک فکر موهوم و از افکار دشمنان اسلام پنداشتند. گروه محدثین از شیخ صدوق شروع میشود به شیخ حر عاملی و فیض صاحب تفسیر صافی خاتمه پیدا میکند که تا قرن یازدهم ادامه دارند. اینها نیز هماهنگ با محققین، منکر این مسألهاند، مانند شیخ صدوق که در کتاب اعتقادات میگوید: «جزء عقاید ما این است که قرآن تحریف نشده و هر کسی که بگوید ما قایل به تحریفیم، دروغ گفته است و به ما افترا بسته است».
این جریان ادامه دارد تا شیخ حر عاملی- که ایشان نیز رسالهای در باب عدم تحریف قرآن نوشتهاند- و همچنین مرحوم فیض در بسیاری از کتابهایش از جمله حق المبین که در دو جلد است. پس تا سده یازدهم پژوهشگران هماهنگ با محدثین به طور کلی در برابر این فکر ایستادند، منتها در سده یازدهم، یکی از کسانی که خود را از شاگردان علامه مجلسی معرفی کرده (صحت و سقمش معلوم نیست) به نام سید نعمتالله جزایری این مسأله را مطرح کرده و نخستین کسی است که آن را پیش کشیده است. او کتابی دارد به نام منبع الحیاة و موضوعش فی جواز تقلید الاموات است. حال، اسم چه مناسبتی با موضوع دارد، نمیدانم. این شخص از همان نخست راه مخالفت با شیعه را در پیش گرفت. شیعیان میگفتند تقلید ابتدایی میت جایز نیست. از جمله در همین کتاب مسأله تحریف را مطرح کرده و به عنوان برهان اقامه کرد که قرآن تحریف شده است. حال انگیزهاش چیست؟ این است که چون نسبت به ائمه ولایت دارند، در مخیلهشان این است که فضایل ائمه در قرآن بوده و مخالفین برداشتهاند؛ به سبب اینکه ما روایتی به این مضمون از امام صادق (علیه السلام) داریم: ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) میپرسد چطور میشد که خداوند در قرآن به صراحت از علی، حسن و حسین نام میبرد تا این نزاعها برپا نمیشد. امام میفرماید: ای ابوبصیر! در قرآن بنا نیست ریز مسایل مطرح شود، در قرآن فقط جنبه اصول تشریع مطرح است. میگوید آتو الزکوة اما زکات در چه چیزهایی هست و نصاب و شرایط و احکامش چیست؟ موکول به پیغمبر است. نماز چند رکعت است؟ موکول به پیغمبر است. خدا میگوید أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مبین این عمومات قرآن پیامبر است. خداوند اصل وجوب ولایت را در قرآن مطرح کرده است؛ اما ولی کیست، این دیگر موکول به پیغمبر است.
بنده به این آقایان میگویم امام صادق (علیه السلام) خود فرموده: اینها در قرآن نبوده؛ نه اینکه پیشتر بوده و بعدها انداختهاند! و اینها اصرار دارند که بدون شک در قرآن بوده و مخالفین حذف کردهاند. از سده یازدهم که وفات سید است (1150) این مسأله مطرح شد تا پس از مدتی به حاجی نوری منتهی شد که در سامره در زمان میرزای بزرگ کتابش را نوشت. مرحوم سید هبة الدین شهرستانی- از طلبههای جوان سامره در عهد میرزای بزرگ- میگوید همان موقع که حاجی این کتاب را نوشت، سامره ضجهای شد و هیچ مجلسی نبود که در آن وارد شویم و جز سب و لعن و شتم نشنویم. آن کتاب غوغایی به بار آورد که باعث شد او کتابها را جمع کند، ولی به طور کامل موفق به این کار نشد.
کیهان فرهنگی:
گویا ایشان خود در اواخر عمر ردی بر آن کتاب نوشت.
آیت الله معرفت:
آن ردیه در حکم عذر بدتر از گناه بود. در ردش میگوید: «منظور من از اینکه قرآن تحریف شده، نه قرآنی است که از عثمان به دست ما رسیده، آن قرانی که خدا بر پیغمبر نازل کرده تحریف شده است». این عذر او است.
پس مسأله تحریف مسألهای است که در طول تاریخ شیعه مورد انکار علما بوده و محققین و محدثین از شیخ صدوق گرفته- که شیخ المحدثین است- تا خاتمة المحدثین که شیخ حر عاملی و مرحوم فیض هستند، بر آن باور بودهاند.
من کتابم را بر این مبنا نوشتم و اینها را فدا کردم. یعنی کاری کردم که آبروی اینها به عنوان علمای شاخص شیعه برده شود. امر دایر بود که آبروی شیعه و قرآن را حفظ کنم و یا چند نفر از این اشخاص را. علامه سبحانی وقتی کتاب ما را دید، بسیار ما را تحسین کرد و فرمود: «من تحسین میکنم تو را که میتوانستی آنچه را سالها در دل ما بود، پیاده کنی و بسیار کار خوبی کردی؛ و این سید چه کارها کرده که به ضرر شیعه تمام شده».
علامه عسگری نیز از طریق تلفن تماس گرفت و عبارتش این بود که: بردت قلبی برد الله قلبک، ثلجت قلبی ثلج الله قلبک (این دل مرا خنک کردی که خداوند دلت را خنک کند) چه خدمت بزرگی به عالم تشیع کردی که این دو نفر را از عالم تشیع بیرون کردی. ما دو نفر را فدای مذهبمان کردیم، هرچه باداباد».
کیهان فرهنگی:
درباره تحریف انجیل و تورات چه نظری دارید؟
آیت الله معرفت:
مبنایی که ما داریم و در همین کتاب آن را نوشتهایم، آن است که به عقیده ما تورات و انجیل نیز تحریف نشدهاند.
ما دو نوع تحریف داریم: تحریف لفظی و تحریف معنایی. در قرآن آمده:یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ در اصل کلمه تحریف در قرآن و همچنین در لغت عرب به معنای تفسیر غیروجیه است؛ یعنی اگر کسی کلام کسی را به خلاف مفاد حقیقی آن معنا کند، تحریف است. مرحوم شعرانی تحقیقی در این باره دارد و میگوید: تحریف از حرف است، حرف یعنی کناره منهم من یعبد الله علی حرف آنگاه میگوید: معانی بسترند، الفاظ باید در بستر خودشان جریان پیدا کنند. از این رو معنی مرکوب است و لفظ راکب.
استعمال لفظ در معنای ما وضع له، یعنی سوار کردن لفظ روی معنای خودش. پس هر لفظ برای خود بستری دارد که در آن بستر باید جریان پیدا کند. اگر کسی این لفظ را- که بستر مشخص و ما وضع له خاصی دارد- در یک معنای دیگر استعمال کرد و تفسیر دیگری از آن ارائه داد، این کار در حکم کنار زدن لفظ از بستر طبیعی خودش است، پس تحریف یعنی «معنی کردن به گونهای که مراد متکلم نیست و لفظ هم دلالت بر آن معنی ندارد.» هر جا قرآن نسبت به کتابهای عهدین (عتیق و جدید) تحریف گفته، تحریف معنوی است و همه مفسران نیز گفتهاند، یعنی نسخههای اصل را ترجمههای غلط میکردند. پس تحریفی که ما از آن بحث میکنیم، تحریف اصطلاحی است، یعنی دست بردن در نص اصیل، یعنی این کلمه را برداشتن و کلمه دیگر گذاشتن، کم کردن و زیاد کردن در نص اصیل. این کار در نسخههای اصل انجام نشده، هرچه که در این باره صورت گرفته، در ترجمه بوده است.
کیهان فرهنگی:
به نظر میرسد یکی از کارهای بسیار مهم که باید در زمینه علوم قرآنی انجام بشود، مسأله عظمت قرآن است. باید مقایسهای میان کتب مقدس و قرآن انجام شود که اهمیت قرآن در این قسمت روشن بشود، زیرا آنها خود نیز اعتقاد ندارند که کتب مقدس، به طور دقیق همان مَا أَنزَلَ اللّهُ است.
آیت الله معرفت:
تورات اصلی همان «الواح عشره» است که بر حضرت موسی (علیه السلام) نازل شد و هر لوحی شامل یک سری احکام بود. بعد هم کتاب مزامیر داوود صحف ابراهیم است… بحث این است که کتابهای تورات و انجیل که امروز مطرحند، چه هستند؟ انجیلهای چهارگانه که در اختیار ما است به دست شاگردان یا شاگردان شاگردان حضرت عیسی (علیه السلام) نوشته شدهاند؛ یعنی مؤلف آنها مشخص است و خود مؤلف هم نمیگوید این انجیلی است که بر عیسی (علیه السلام) نازل شده، میگوید از من درخواست شد که تاریخچه زندگی حضرت مسیح را بنویسم و من هم اجابت کردم. عیسی (علیه السلام) در فلان روز متولد شد و فلان روز رفت سفر و با فلان شخص ملاقات کرد و … تا منتهی شد به دار کشیدنش. پس چرا میگوید انجیل؟ اینها هیچ یک کتابی نیست که بر حضرت عیسی (علیه السلام) نازل شده باشد، بلکه این کتابها، کتابهای افراد است. آیا به واقع انجیل کتابی است که ما به این معنی میگوییم؟ چون کتاب در اصطلاح قرآن آن کتابی نیست که صفحاتی داشته و روی آن چیزهایی نوشته شده باشد. این اصطلاح ما است. کتاب یعنی شریعت، یعنی مجموعه فرایض الهی. به نوشتن میگوییم کتابت، زیرا یک سطر کلمات را با هم جمع میکند. قرآن هر جا گفته کتاب، یعنی مجموعه فرایض، مجموعه احکام و مجموعه آداب. پس آنجا که حضرت عیسی (علیه السلام) میگوید: آتانی الکتاب معنایش کتابی نیست که امروزه ما در ذهن داریم، یعنی خداوند به من مجموعه فرایض داده. انجیل معرب «انگولا» به معنای بشارت و تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) است. چون تمام تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) بشارت بوده (بشایر). صاحبان انجیلهای چهارگانه تا آنجا که توانستهاند این تعالیم را در آنها منعکس کردهاند. درست مانند سیره ابن هشام که تاریخ زندگی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، شامل سفرها، جنگها، صلحها، نشستها، برخوردها و برداشتهای آن حضرت. در ضمن، شاید بیش از شش جزء قرآن در این کتاب هست که بالمناسبه از آنها آیه میآورد. برای نمونه میگوید: در اینجا این آیه بر پیغمبر نازل شد. پس یک سری از تعالیم پیغمبر، آیات قرآنی و … میآورد. انجیلهای چهارگانه نیز بشارتهای مسیح و … منعکس شده [است].
اما تورات کتابی است شامل تاریخچه زندگی امت بنی اسراییل، مانند روزنامههایی که چینیها داشتند و از ابتدا یومیاتشان را در آنها مینوشتند. تورات کنونی که در دست ما است، کتابی است که تاریخ شروعش صد سال پس از مرگ حضرت موسی (علیه السلام) است، یعنی بزرگان بنی اسراییل نشستند تاریخچه زندگی خود را بنویسند. تا یک قرن پیش از ظهور حضرت عیسی پایان میپذیرد، یعنی نوشتن این کتاب نزدیک به هشت قرن طول کشیده که رویدادهای روزانه را در آن مینوشتند. و بعدها از زمان حضرت آدم تا حضرت موسی را در آن نوشتهاند و تا وفات حضرت موسی آن را ادامه دادهاند. حتی به شرح حوادث پس از فوت موسی پرداختهاند، از جمله جنگ صفورا زوجه حضرت موسی با وصی او، مانند جنگ جمل ما. آنجا که همه وقایع را نوشتهاند. الواح عشره هفت لوح در آن منعکس شده و افزون بر اینها خطبههای حضرت موسی و احکام و شرایعی که حضرت موسی آورده، نیز در آن آمده؛ وگرنه خود یهودیها هم مدعی نیستند که این همان چیزهایی است که بر حضرت موسی نازل شده است. اگر بخواهیم بین قرآن و کتاب عهدین- که تورات عهد قدیم و انجیل عهد جدید است- مقارنه کنیم، قرآن چگونه بوده با بنی اسراییل و یهودی که در یثرب ساکن بودند. بنی اسراییل و انبیای آنان همه از فرزندان اسحاق بودند و عرب از اسماعیل، و چون یهودیها میدانستند که در آخرالزمان پیغمبری در یثرب ظهور میکند، اینها به امید اینکه شاید پیغمبر مزبور ممکن است از میان خودشان باشد، به یثرب آمدند. ولی چون چنین نشد، اینها قیام کردند. قرآن با اینها زیاد سروکار دارد و حکایت اینها و گذشتههایشان را زیاد مطرح میکند. بخش اعظم قرآن به امر بنی اسراییل پرداخته و کارهای آنها را منعکس کرده که همین کارها در تورات هم هست. به عنوان مثال قصه حضرت یوسف با همان تفصیل در تورات هم موجود است، منتها چون آن تورات به قلم افراد است، مانند همه کتابهای تاریخی ما انحرافات زیاد دارد و تصورات و شایعات در آن زیاد است. قرآن وقتی این قضایا را نقل کرده، حقیقتش را آورده است. وقتی همین قصه حضرت یوسف با قصه حضرت مریم را مقارنه کنید، صحت این ادعا روشن میشود. این مقارنه یک مقدار روشن میکند که چقدر آنها زیادهروی کردند یا خرافهها را نقل کردهاند و نیز معلوم میشود که آن به دست بشر ساخته شده و قرآن به دست غیر بشر، که استاد عبدالوهاب نجار تا حدودی این کار را انجام داده است.
کیهان فرهنگی:
در پایان اگر صحبت خاصی دارید، لطفاً بفرمایید.
آیت الله معرفت:
درباره قرآن میخواستم مطالبی بگویم و آن اینکه نزول قرآن، تنزل یافتن کلام الهی است، یعنی سطح آن آمده است پایین. این اعتقاد ریشه همان حرف قدیم پوسیده را دارد که قرآن کلام قدیم لیس بمخلوق همچون مسألهای که اشاعره، برای کشتن آدمها مطرح کردهاند، که آیا قرآن مخلوق است یا قدیم؟ قرآن قدیمه میگفتند، چون خدا قدیم و ازلی است، کلامش هم باید مانند خودش قدیم و ازلی باشد. پس قرآن مخلوق نیست. این یک معنای بیمحتوا است. چون خدا که قدیم است، صفاتش ذاتی و قدیم است، اما کلامش صفات نیست، فعل است. فعل خود به خود حادث است، نمیتواند قدیم باشد. از این رو چون کلام فعل است، قرآن یک امر حادث خواهد بود. این مسأله از همین جا آب میخورد.
حالا ببینیم اینکه میگوییم قرآن کلام خدا است، یعنی چه؟ باید دید کلام چیست؟ کلام صوت و لفظ هستند، پس کلام صوت است و صوت هم لفظ است. قرآن کلام خدا است، یعنی صوت خدا است:
وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِیمًا (7)
یعنی خداوند ایجاد صوت میکرد که این صوت به گوش حضرت موسی میرسید. در تعریف صوت باید بگوییم صوت تموج در هوا است. درجه خاصی که این تموج پیدا کند، برای بعضی گوشها قابل شنیدن و برای برخی دیگر شنیدنی نیست. درجههای این موج فرق میکند، به همین سبب برخی صداها را مورچه میشنود و ما نمیشنویم. این گونه نیست که هر تموجی را هر کس درک کند. حقیقة الصوت التوج الحاصل فی الهواء این موج ایجاد کننده میخواهد. من و شما این صوت را به وسیله لب و زبان و دندان ایجاد میکنیم. خدا همین تموج را در هوا ایجاد میکند. اکنون تمام صفاتی که خدا دارد، ما هم داریم. خدا عالم است، ما هم عالمیم. خدا حی است، ما هم حی هستیم. خدا سخنگو است، ما هم سخنگو هستیم. به همین سبب حکما و فلاسفه گفتهاند بنابر صفاتی که بین ما و خدا مشترک است، خذ الغایات و اترک المبادی یعنی در غایت با هم شریکیم و در مبادی با هم شریک نیستیم؛ بدان معنا که مبدأ این صفات در ما امور خاصی است و در خود ما است. اما خود صفت با آنچه خدا دارد تفاوتی نمیکند. منتها مبدأ ما با مبدأ او فرق میکند. ما وقتی میخواهیم در هوا صوتی ایجاد کنیم، به این وسیله است، اما ممکن است مورچه با عضو دیگری این کار را انجام دهد. ما برای اینکه صدا و لفظ به وجود آوریم، در هوا ایجاد تموج میکنیم و خدا نیز همین کار را میکند، هیچ فرقی ندارد، اما وسیله ما این است و وسیله او چیز دیگری است. پس اینکه قرآن کلام تنزل یافته است، یک حرف بیمعنا است. قرآن کلام خدا است، همین کلام معمولی و همین تموج در هوا، با این تفاوت که منشأ آن فرق میکند. و نیز قدیم نیست و حادث است. مثل اینکه خداوند به خلق- خلق صفت فعل است، صفت ذات نیست- کلام هم صفات فعل است و از صفات ذات نیست. و این طور نیست که جایی نشسته باشد و بعد تنزل کند. همان گونه که موسی میشنید، پیغمبر ما هم میشنید، اما وحی موسی بیشتر بیواسطه بود و وحی پیغمبر بیشتر به وسیله جبرئیل بود، کمتر پیش میآمد که بدون واسطه جبرییل بر ایشان وحی شود.
پینوشتها:
1. فتح، آیه 10.
2. قلم، آیه 42.
3. رحمان، آیات 20-19.
4. قصص، آیه 17.
5. اسراء، آیه 29.
6. اخلاص، آیه 1.
7. نساء، آیه 164.
منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.