ما انسانها در گفتگو و بيان مراد خويش از ابزاري مانند اصوات و يا نوشتار و يا اشاره و غيره بهره ميبريم، اما در بين فرشتگان و يا ابليس به علت برخوردار بودن از وجودي غير مادي بهرهبردن از اين ابزارها ممكن نيست، بلكه آنها راه كارها و ابزار مخصوص خود را دارند كه از فهم ما انسانهاي عادي خارج است، بنابراين آنها نيز بين خود گفتگو دارند، و لكن براي تفهيم مقاصد و معاني مورد نظر خود از ابزاري غير از الفاظ متداول بين انسانها استفاده ميكنند.[1]در مورد گفتگوي خداوند متعال با فرشتگان و يا ابليس به اين مطلب بايد توجه داشت كه در اينجا نيز گفتگويي وجود داشته، لكن با شيوهاي خاص، به عنوان مثال ميتوان گفت: يكي از راه كارها به صورت ايجاد يك موجود خاص است با اين توضيح كه فرض كنيم ملائكه در درون خود احساس ميكردند كه آنها برترين مخلوقات هستند، خداوند براي اينكه بفهماند كه در اشتباه هستند، موجودي ميآفريند و آنها كه با اين موجود و كمالاتش آشنا ميشوند، درمييابند كه در اشتباه بودهاند و نسبت به آن موجود در مرتبهاي پايينتر هستند، حال ميتوان گفت كه خداوند با اين عملش و ايجاد اين موجود به ملائكه گفت و فهماند كه اينگونه نيست كه شما برترين موجودات باشيد بلكه موجودي ديگر وجود دارد كه از شما برتر است.[2]همچنين بايد توجه داشت كه خداوند متعال زماني كه ميخواهد اين جريان و داستان خلقت و گفتگوي خود با ابليس را ـ حال به هر صورتي كه بوده ـ براي انسانها بيان كند، از يكي از ابزارهاي مهم گفتوگو بين انسانها كه بهرهبردن از الفاظ باشد، استفاده ميكند و آن را در قالب الفاظ مطرح ميكند، بنابراين الفاظ و آياتي كه در اين باب است، نقل قول مستقيم نيست و اينگونه نبوده كه خداوند متعال و ملائكه و يا ابليس عيناً اين الفاظ را گفته باشند.
آياتي كه جريان گفتگوي خداوند با فرشتگان و ابليس را بيان كرده است عبارتنداز: (بقره / 34) و (اعراف / 11 تا 18) و (حجر / 26 تا 41) و (اسراء / 61 تا 64) و ( ص / 75 تا 86)، كه در اينها دو نوع اختلاف در بيان، ديده ميشود:
الف) در بعضي سور خداوند متعال مطالبي را ميفرمايد، لكن در سور ديگر به آن اشارهاي نميكند مانند آيه شريفه: « وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَالأولادِ وَعِدْهُمْ..؛[3] هر كدام از آنها را ميتواني با صدايت تحريك كن و لشكر سواره و پيادهات را بر آنها گسيلدار و در ثروت و فرزندانشان شركت جوي و آنان را با وعدهها سرگرم كن.»
اين آيه نه عيناً و نه با اختلاف، در سور ديگر نيامده است، اين گونه اختلافها از باب اختلاف مجمل و مفصّل است و يا از باب اينكه قسمتي از داستان در بخشي و قسمت ديگر در بخشي ديگر مطرح شده و اينها با هم مكمل هستند و داستان را تكميل ميكنند.
كاملاً روشن است اين گونه اختلافات هيچ اشكالي ندارد و بنابر دلائل خاص و رعايت شرائط از محسّنات كلام نيز به شمار ميرودو اين ما هستيم كه بايد با تدبّر و تأمّل حكمت آوردن هر قسمت از يك داستان در محلي خاص را پيدا كنيم.
ب) اما اختلاف ديگر كه به نظر ميرسد اين نوع اختلاف منظور از سؤال باشد اين است كه آيات از جهت معاني و مفاهيم كلي به هم شبيه هستند؛ لكن از نظر الفاظ و تعابير، اختلافهايي دارند و به دليل شباهت معنايي كه با هم دارند نميتوانيم بگوييم در يك جلسه گفتگو اين عبارتها همگي ردّ و بدل شده است، چرا كه به نظر ميرسد تكرار مكررات باشد و هيچ فايده خاصي نيز اين تكرارها نداشته است، به عنوان مثال اختلاف بين آيات: « وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا[4]» و « قَالَ لَمْ أَكُنْ لأسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ[5] »
در اين آيات دو تعبير مختلف از طرف ابليس مطرح شده يكي: «آيا من براي كسي كه از گل او را آفريدهاي سجده كنم!؟» و ديگري: «من براي بشري كه او را از گل خشكيدهاي كه از گل بدبويي گرفته شده، آفريدهاي سجده نميكنم.» مفهوم كلي اين آيات اين است كه من سجده نميكنم براي موجودي كه او را از نوعي گل خاصي آفريدهاي، اما اين مفهوم با دو تعبير كاملاً متفاوت آمده است.
اينگونه تعابير مختلف اگر ميخواست نقل عين كلام خداوند متعال و يا ابليس باشد بعيد مينمود كه در يك جلسه گفتگو مطرح شده باشد، لكن با توجه به مقدمه اول كلام ميتوانيم بگوييم: اين آيات از باب نقل قول مستقيم نيست، بلكه از باب نقل به معنا است و در اين نوع نقل، تا زماني كه در بيان آن معناي كلي و خاص، خللي وارد نشود اختلاف تعابير اشكالي ندارد و بلكه در فصاحت و بلاغت كلام نقش مهمي دارد.
البته اين نوعي نقل به معنا با نقل به معناي عرفي و در بين انسانها متفاوت است به اين دليل كه در بين انسانها الفاظي رد و بدل ميشود و اين الفاظ معاني خاصي دارند و ما در نقل به معنا آن معاني را با الفاظ ديگري بيان ميكنيم، البته با آوردن قرينهاي كه برساند اين نقل قول مستقيم نيست بلكه نقل به معنا است، اما در مورد بحث ما كه گفتگو با الفاظ نبوده، معاني به روشهاي خاص ديگر منتقل شده است و شايد به همين دليل قابليت دارند در تعابير متنوعتر و بيشتري در قالب الفاظ آورده شوند.
و به بيان ديگري به اين رابطه اين است كه الفاظ ظرفي براي مفاهيم و معاني هستند، گاهي مفاهيم آنقدر بلند و پيچيده هستند كه خارج از درك انسانهاي مادي هستند، بنابراين با الفاظ معمول بين انسانها نميتوان اين مفاهيم و معاني را رساند و لكن خداوند متعال براي اينكه مقداري ذهن ما معطوف آن معاني بلند شود با عبارتهاي مختلف گوشههايي از آن معاني را به ذهن انسان نزديك كرد.
بنابراين با توجه به آنچه گفته شد اگر با دقت به اين آيات مختلف توجه كنيم تعارض و اختلاف اوليه از بين ميرود و ميتوان اين آيات را با هم جمع كرد به گونهاي كه مكمل و بيانگر باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج2، ص 314 و ج13، ص 108.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزة علميه، ج2، ص314.
[2] . الميزان في تفسير القرآن ، ج13، ص108.
[3] . اسراء/ 64.
[4] . اسراء / 61 .
[5] . حجر / 33 .