دلالت معجزه بر وجود خدا
معجزات و يا رخدادهاي غير عادي که در اثر دعا و نظير آن حاصل مي شود و… از جمله اموري هستند که به صورت مقدمه براي اثبات واجب توسط برخي از متکلمان غربي مسيحي به کار رفته اند. به اين بيان که نظير حوادث ياد شده وجود دارد و اين گونه از حوادث مبدأ و علت مادي و طبيعي ندارند، پس براي آنها علت و مبدئي مادي نيست و ناگزير علت و مبدئي غيرمادي که سبب پيدايش آنها باشد وجود دارد. برخي از موحدين تلاش نموده اند که معجزه را به نقض قانون طبيعت تعريف نموده و از آن طريق مداخله خدا را اثبات نمايند.
استاد جوادي آملي در پاسخ اين عده مي گويد:
اول: کساني که رخدادهاي غير مادي را نيازموده باشند و تجارب مربوط به اين حوادث به صورت يقيني به آنها منتقل نشده باشد مي توانند در اصل وقايع ياد شده ترديد نمايند.
دوم: بر فرض قبول حوادث ياد شده، استناد آنها به واجب و در نتيجه اثبات خداود از اين طريق مي تواند محل شک و ترديد باشد، زيرا استناد به واجب در صورتي تام خواهد بود که اولاً: اصل عليت مورد اذعان بوده و معلول بودن حوادث ياد شده محرز باشد و ثانياً: عليت همه راه هاي تصوير شده به استثناي عليت واجب ابطال شود
طرح برهان به صورت ياد شده موجب شده تا کساني که در اصل عليت ترديد دارند و از فهم و تفسير عقلي آن عاجز هستند، آن را مورد نقد قرار دهند، چه اين که بر فرض قبول عليت، چون راه هاي ديگري که در توجيه اين گونه حوادث مي تواند مؤثر باشد ابطال نشده اند، برهان ياد شده همچنان ناتمام است.[1]جان هيک مي گويد: گفته شده است که برخي رخدادهاي خاص از نوعي که بسياري از افراد خود شاهد آن بوده اند، نظير معجزات و اجابت دعا وجود خداوند را ثابت مي کند. بدون شک اين احراز از نظر رواني و روانشناسي درست است که اگر يک رشته از رخدادهاي مؤثر از اين دست، به عين و عيان مشاهده شوند، مسلماً هر کسي را هر قدر هم شکاک باشد تکان مي دهد، و به سوي اعتقاد به وجود خدا، سوق مي دهد، لکن بر اساس اين قول نمي تواند دليلي متقن بر اثبات وجود خداوند که مورد قبول همگان باشد و آناني که چنان حوادثي را تجربه نکرده اند اقامه نمود.
زيرا اين دسته افراد يا مي توانند پيوسته در اين گزارش ها شک کنند که ديويد هيوم دلائل آن را در مقاله معجزات بيان کرده يا اين گزارش ها را مي پذيرند، اما نوعي تفسير مادي از آنها به عمل مي آورند.[2]
دلالت معجزه بر نبوت
همان طور که قبلاً اشاره شد بسياري از متکلمان و انديشه وران اسلامي ادعاي نبوت از جانب نبي را داخل در معناي معجزه دانستند که اين خود بيانگر آن است که معجزه بر صدق ادعاي مدعي نبوت دلالت مي کند. در اين مورد متفکران اماميه، اشاعره و معتزله اتفاق نظر دارند.
علامه حلي: «معجزه همراه با ادعا به نبي اختصاص دارد پس اگر معجزه اي به دست شخصي ظاهر شد و او ادعاي نبوت کند، صدق گفتار او را درمي يابيم زيرا اظهار معجزه به دست يک شخص کاذب عقلاً قبيح است».[3] تفتازاني: و اما وجه دلالتها فهو انها بمنزله صريح التصديق کما اذا ادعي احد انه رسول هذالملک فطو لب بالحجه فقال: ان يخالف الملک عادته.[4]دليل هاي عمده انديشه وران اسلامي بر دلالت معجزه بر صدق ادعاي نبي برهان حکمت[5] و نقض غرض است. يک تقرير از برهان نقض غرض به شرح ذيل است:
1. در بحث خداشناسي، به اثبات رسيده که خداوند حکيم است.
2. در بحث نبوت عامه ثابت شده که حکمت خداوند اقتضا مي کند پيامبراني به قصد هدايت بشر بفرستد.
3. مردم به گونه اي آفريده شده اند که ادعاي نبوت را از کسي که معجزه مي آورد، سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمي گويد مي پذيرند.
4. با توجه به مقدمات مذبور، مدعي نبوت، که معجزه آورده و مردم سخنش را پذيرفته اند، اگر دروغگو باشد، چون موجب گمراهي مردم مي شود، بايد خدا رسوايش کند وگرنه جهل افکندن نقض غرض و خلاف حکمت خواهد بود.
پي نوشت ها:
[1]. جوادي آملي، عبدالله، فلسفه دين (تبيين براهين اثبات خدا)، قم، نشر اسراء ص8ـ247.
[2]. جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهزاد سالکي، انتشارات بين المللي الهدي، 1381ش، ص3ـ72.
[3]. کشف المراد، علامه حلي.
[4]. قاضي عبدالجبار معتزلي، شرح المقاصد، ج5، ص4ـ13.
[5]. بلاغي، محمد جواد، تفسير آلاءالرحمن، ج1، ص3.