معجزه و نبوت
گفته شده است: در صورت اثبات اعجاز، باز هم معجزه بر نبوت دلالت ندارد؛ زیرا هیچ رابطهی منطقی بین آوردن معجزات و نبوت وجود ندارد. این گفتار از سوی بعضی از غربیان و نیز برخی از دانشمندان مسلمان ابراز شده است. (1)
برای مثال شبلی نعمانی، از دانشمندان مسلمان، میگوید: بین معجزه و نبوت هیچ ارتباطی نیست. اگر كسی ادعا كند كه هندسه میداند و دلیلی كه میآورد، این باشد كه بیست روز متوالی میتواند گرسنه بماند، هرچند این كار عجیب و خارق عادت باشد، ولی از این عمل، هندسه دانی او اثبات نمیشود؛ به همین صورت، شخصی كه اظهار میكند من پیغمبرم، معنایش این است كه من رهبر و راهنمای سعادت دو جهانم و دلیلی كه برای اثبات دعوای خود اقامه میكند، این است كه عصا را به اژدها تبدیل میكند… او هر چند از عهدهی آن كار عجیب برآید، اما پیامبری او از این كار، ثابت نمیشود. (2) براد (Broad)، فیلسوف معاصر انگلیسی، نیز گفته است: بر فرض قبول وقوع معجزات، اینها فقط میتوانند دلیلی بر قدرت فوق العاده و بی نظیر آورندگانشان باشند، نه دلیل صدق ادعای آنها. افزون بر آن در زمان ما كسانی یافت می شوند كه معجزه دارند، در حالی كه اصلاً وجود خدا را قبول ندارند. (3)
پاسخ:
قبل از پرداختن به اصل پاسخ، لازم است به دو نكته اشاره شود:
الف) روی سخن در اینجا با كسانی است كه حسن و قبح عقلی را پذیرفتهاند. (4)
ب) از آنجا كه دربارهی ضرورت نبوت، پس از اثبات اصل وجود خداوند و صفات او از جمله صفت حكمت بحث میشود و كسانی كه این شبهه را مطرح كردهاند، افرادیاند كه خداوند و حكمت خداوند را قبول دارند؛ پس اصل حكیم بودن خداوند و دوری او از انجام كار لغو و عبث و نیز لزوم بعثت انبیاء (علیهم السلام) و ارسال رسل و ارائه معجزه از سوی پیامبران (علیهم السلام) از مباحث مفروغ عنه و از اصول موضوعی به شمار میآید. با توجه به این مقدمه به چند پاسخ اشاره میشود:
اثبات ملازمه
برای اثبات ملازمه به دو گونه میتوان استدلال كرد:
استدلال اول
ادعای نبوت و رسالت و سخنگویی با خدا، مطلبی است كه هیچ یك از حواس ظاهری انسان با آن آشنایی ندارد؛ حتی تجربه نمیتواند انسان را با آن آشنا سازد؛ از این رو اگر پیغمبری چنین ادعایی كند و در ادعایش راستگو هم باشد، لازمهی ادعایش این است كه با ماورای طبیعت ارتباط دارد و از سوی خداوند تأیید شده، دارای نیروی خارق العادهای است. وقتی یك پیغمبر دارای چنین نیرویی است، باید معجزهای كه خارق عادت باشد نیز بیاورد؛ چون فرقی میان آن خارق العاده (سخن گفتن با خدا) و این خارق العاده (ارائه معجزه) نیست و حكم امثال یكی است. اگر منظور خدا هدایت مردم از طرق خارق العاده، یعنی از راه نبوت و وحی است، باید این نبوت و وحی را با خارق العادهی دیگری تأیید كند، تا مردم آن را بپذیرند و همین علت بود كه امتها را وادار كرد تا از پیغمبر خود معجزهای بخواهند، تا نبوتشان را تصدیق كند و منظورشان از درخواست معجزه، تصدیق نبوت بوده است، نه صدق معارف حقهای كه بشر را بدان میخواندند؛ چون آن معارف مانند توحید و معاد همه برهانی است و احتیاج به معجزه ندارد.
نتیجه اینكه اگر خداوند اراده كند مردم را از طریق خرق عادت (نزول وحی و ارسال نبی) هدایت كند، باید آن را با خرق عادت دیگری، كه معجزه باشد، تأیید و تصدیق كند. پس بین معجزه (خرق عادت ملموس) و ادعای نبوت و ارتباط وحیانی (خرق عادت غیرملموس) ملازمه هست. (5)
استدلال دوم
ملازمهی بین معجزه و صدق مدعی نبوت را به شكل قیاس منطقی زیر نیز میتوان تبیین كرد:
الف) خداوند حكیم است، پس جهان هستی یا بخشی از آن را تحت اراده و تسخیر مدعی دروغین نبوت قرار نمیدهد. ب) ولی جهان هستی یا بخشی از آن، تحت تسخیر مدعی راستین نبوت (پیامبر) قرار دارد. ج) پس مدعی مذكور، صادق است، نه كاذب. (6)
مقدمهی «الف» روشن است؛ زیرا خداوند حكیم به هیچ وجه موجبات گمراه كردن مردم را فراهم نمیكند. از طرفی اگر به دروغگویی كه مدعی نبوت است، معجزه اعطا كند، موجب گمراهی مردم میشود و مردم با دیدن معجزه از مدعی دروغین، در پی او روان میشوند.
مقدمهی «ب» نیز روشن است؛ زیرا بدون تردید، پیامبران دارای معجزاتی چون زنده كردن مردگان، شفای بیماران لاعلاج، دو نیمه كردن ماه و… بودهاند و اینگونه امور بدان جهت بوده است كه بخشی از جهان هستی، به اذن خداوند، مسخّر پیامبران بوده، آنان میتوانستند در جهان هستی تصرف كنند و -چنان كه ثابت شد- انجام اینگونه امور از طرف مدعی دروغین نبوت محال است.
استدلال دوم را به صورت زیر نیز میتوان نشان داد:
الف) اعطای معجزه به مدعی دروغین نبوت، غیرحكیمانه و قبیح است.
ب) خداوند كار غیرحكیمانه و قبیح انجام نمیدهد.
ج) پس خداوند به مدعی دروغین، معجزه اعطا نمیكند. (7)
از ظاهر تعابیری كه قرآن كریم برای معجزه به كار برده است؛ نظیر: «برهان» (8)، «آیه» (9)، «بینه» (10)و… استفاده میشود كه قرآن كریم نیز معجزه را دلیلی قطعی بر نبوت و رابطهی معجزه با دعوی نبوت را رابطهای منطقی و حقیقی میداند؛ (11) به نحوی كه با ارائه معجزه، دیگر حجت بر همگان- خاص و عام- تمام میشود. (12) قرآن، ایمان كسی را كه به استناد معجزه مؤمن شده، ایمان براساس «بصیرت» میداند و كفر در مقابل آن را «ضلالت و گمراهی» می شمارد؛ علاوه بر آنچه گذشت، لحن تحدی در قرآن كریم- كه معجزهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است- به گونهای است كه دقیقاً برهانی بودن دلالت این معجزهی جاویدان را بر حقانیت نبوت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند.
خلاصه آنكه- همان گونه كه شهید مطهری نیز نوشته است- قرآن همانطور كه آثار خلقت را «آیات خدا» و دلیل قطعی غیرقابل تردید بر وجود او میداند، معجزات انبیا را نیز به عنوان آیات و بینات یاد میكند و دلیل قاطع و حجت مسلم عقلی و منطقی بر صدق مدعای آورندهی آنها میشمارد. قرآن، كوچكترین اشارهای ندارد كه معجزه، دلیل اقناعی است برای اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دورهی كودكی بشر، بلكه نام «برهان» روی آن گذاشته است. (13)
سیرهی عقلا
بنای عاقلان عالم و سیرهی آنان، این است كه برای اثبات ادعایی، دلیل میطلبند و اگر مدعی، دلیلی اقامه كرد كه صدق ادعایش را نشان داد، ادعای او را میپذیرند؛ پس بین اقامهی دلیل مطابق با ادعا و صدق ادعا به نظر عاقلان عالم، ملازمه وجود دارد. در معجزه نیز چنین است؛ مدعی نبوت پس از ادعای خود، برای اثبات ادعایش دلیلی میآورد. دلیل او نشان دادن عملی است كه خداوند به عنوان شاهد و دلیل بر نبوت به او اعطا كرده است؛ عملی كه محال است از طرف غیر خداوند به انسانها عنایت شود. برای توضیح بیشتر، مثال زیر راه گشاست:
اگر كسی از طرف حاكمی، ادعای نیابت و سفارت كند و مردم در راستگویی او تردید داشته باشند، بر او لازم است برای اثبات ادعای خویش سند و دلیلی نشان دهد و این شك و تردید را از دل مردم بزداید و موقعیت خویش را در میانشان مستحكم سازد. اگر چنین شخصی مهر مخصوص حاكم را نیز به عنوان دلیل وكالت و سفارت خود نشان دهد و ما هم بدانیم كه حاكم با اختیار خود مهر مخصوصش را به مدعی داده و مدعی سفارت در محضر حاكم و در برابر چشمان او مهر مخصوص را ارائه كرده و میگوید فرستادهی حاكم است و مهر مخصوص وی، علامت رسالت اوست؛ حال اگر با تمام این خصوصیات، حاكم دادگری كه میتواند سخن بگوید، هیچ نگوید، این سكوتش به منزلهی تأیید كار مدعی است و بنای تمام عاقلان عالم بر این امر استوار است و پس از ارائهی شواهد و دلایل یقینآور، هیچ عاقل و دانایی كار مدعی سفارت را به دروغ و خلافگویی حمل نمیكند؛ زیرا معتقد است حاكم عادل، عاقل و توانا هیچگاه شخص دروغگو و حقهبازی را، با اطلاع از حقهبازی وی، تصدیق و تأیید نمیكند و دست او را در فساد و خرابكاری باز نمیگذارد.
شواهد قرآنی
افزون بر براهین عقلی، برخی از آیات قرآن كریم نیز بر این مطلب دلالت دارد. خداوند، مدعیان دروغین نبوت را به شدت مجازات خواهد كرد. (14)
خلاصهی این استدلال چنین است:
1. خداوند مدعیان دروغین نبوت را مجازات خواهد كرد.
2. رسول اكرم و برخی دیگر از افراد را مجازات نكرده است.
نتیجه:
پس این افراد در ادعای خود صادق بودهاند.
مقدمهی نخست كه با توجه به حكمت و عدالت الهی با براهین و استدلالهای عقلی در علم كلام ثابت شده است و این آیه نیز به روشنی بر آن دلالت دارد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ *ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (15): اگر او (پیغمبر) سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع میكردیم.
منظور آیه این است كه «حضرت محمد» نمیتواند مطالبی را از پیش خود به خدا نسبت دهد و اگر به فرض محال چنین عملی از وی سر زند، خداوند با قدرت خویش رگ زندگانیاش را قطع میكند؛ زیرا سكوت خداوند در برابر سخنان باطل، امضای باطل و راه دادن مطالب بی اساس در دین و آیین حق و هدایت است. پس لازم است خداوند شریعت و قانون خود را از دروغها و مطالب بی اساس حفظ كند و همانند مرحلهی حدوث و ایجاد، در مرحلهی بقا نیز ناظر و پشتیبان آن باشد. (16)
پینوشتها:
1. این سخن از براهمه هم نقل شده است (عبدالجبار اسدآبادی؛ المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج15، ص146): چنان كه از هشام قوطی و عباد بن سلیمان كه از متكلمان سده سوم هستند، نیز این مطلب نقل شده است (بغدادی، الفرق بین الفرق، ص148) و سید احمد خان هندی نیز از طرفداران این نظریه شمرده شده است (محمدحسن قدردان قراملكی؛ معجزه در قلمرو عقل و دین، ص146، به نقل از: تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ج1، ص151). یادآور میشود این مطلب به برخی دیگر نیز استناد داده شده است كه به نظر می رسید نظر آنان چنین نیست، بلكه آنان در پی اثبات این مطلباند كه ارزش معجزات علمی از ارزش معجزات حسی بیشتر است.
2. شبلی نعمانی، علم كلام جدید، ج2، ص64.
3. حمید آریان، «بررسی دلالت معجزه بر نبوت»، ش24 به نقل از: مصطفی ملكیان، جزوه دروس مسائل جدید كلامی، درس 23.
4. معجزه نزد كسانی میتواند دلیل و گواه نبوت باشد كه به حسن عقلی معتقد باشند، ولی «اشاعره» كه این حقیقت را انكار میكنند و عقل بشر را بر حسن و قبح واقعی امور واقف نمیدانند، نمیتوانند به این دلیل برای اثبات نبوت استدلال كنند؛ زیرا دلالت اعجاز بر صدق نبوت و پیامبری، از این رهگذر است كه عقل انسان ظاهر نمودن معجزه را در دست شخص دروغگو كه تأیید و تصدیق وی میباشد، بر خداوند قبیح و ناروا و یك امر محال و غیرممكن بداند. اگر عقل چنین تشخیصی را نداشته باشد و نتواند در این مورد قضاوت و داوری كند، در این صورت، تشخیص دادن دروغگو از راستگو برای احدی امكان پذیر نخواهد بود.
فضل بن روزبهان در دفاع از اشاعره مینویسد: كار ناروا اگرچه عقلاً بر خداوند ناروا و محال نیست، ولی عادت و مشیت وی بر این جریان دارد كه معجزه را همیشه در اختیار پیامبران راستگو قرار دهد و در دست شخص دروغگو هرگز معجزه ظاهر نمیگرداند؛ بنابراین راه تصدیق پیامبران و تشخیص دروغگو از راستگو حتی برای اشاعره نیز بسته و مسدود نخواهد بود. برخی از دانشوران این پاسخ را ناكافی میدانند (ر. ك: هاشم زاده هریسی و نجمی؛ بیان در مسائل قرآن، ص60).
5. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج1، ص135.
6. جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، ص262.
7. ر. ك: علامه حلی، كشف المراد، ص277. محمدحسن مظفر؛ دلائل الصدق، ج1، ص593. علامه حلی، باب حادی عشر، ص60. ابن میثم، قواعد المرام، ص130 و… .
8. نساء:174. قصص: 32.
9. آل عمران: 41. مائده: 114. اعراف: 73. هود: 64. طه: 22.
10. بقره: 211. هود: 28، 63، 88.
11. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج10، ص306.
12. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» (نساء: 165).
13. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص207.
14. مقصود از ارائهی شاهد فوق این است كه قرآن كریم نیز بر آنچه از دلیل عقلی استفاده میشود، تأكید كرده است؛ پس سخن فوق «دوری» یا «مصادره به مطلوب» نیست.
15. حاقه:44-46.
16. هاشم زاده هریسی و نجمی، بیان در مسائل قرآن، ص59.
منبع مقاله :
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.