معراج پيشواي گرانقدر اسلام كه بدون ترديد يكي از وقايع بسيار مهم دوران رسالت آن بزرگوار مي باشد، طبق آيه اول سوره اسراء از مسلمات دين بوده و مورد تأييد فرقه هاي اسلامي مي باشد. لكن به دلايل خاصي كه مورد قبول بعضي از فرق و مذاهب هست، در كيفيت معراج ترديد و اختلاف وجود دارد مثلاً: بعضي از آنها معراج را روحاني مي دانند و برخي قائل به روحاني و جسماني بودن آن هستند و بعضي ديگر مي گويند رؤيا بوده است يكي از فرقه هاي اسلامي كه در كيفيت وقوع معراج با شيعه اختلاف دارد، مذهب شيخيه مي باشد. به همين دليل مناسب است كه گزارشي از اين فرقه ارائه شود.
از ديدگاه مذهب تشيع، كه معراج سير و سفري جسماني به معناي خاص كلمه بوده است. سيري به تن و روان، با هيكل عنصري بشري، در بيداري با همان لباسي كه به تن داشت و با همان نعليني كه به پا داشت. اين سفر، سيري بود سريع اما نه از نوع مسافرت هاي سريع زميني، و نه پروازي بود همانند پرواز پرندگان، و نه مانند شخصي كه با هواپيما و سفينه هاي فضايي به سوي جوّ لايتناهي و كُرات فضاي بالا به پرواز در مي آيد. بلكه سيري بود ملكوتي كه مبدأش زمين و منتهايش بالاتر از عرش برين.[1]اما شيخيه كه كشفيه نيز خوانده مي شد از عقيده شيخ احمد احسايي پيروي كرده اند وي مي گويد: قطعاً واقعيت معراج همان بالا رفتن با بدن ظاهري بوده، اين مطلب چنان روشن است كه هيچ نقطه نامعلوم و پوشيده اي در آن نيست، آنچه را نشناخته اند، و بر اثر عدم علم به آن به اين شبهات افتاده اند، چند چيز است، 1. يا كالبد پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به درستي نشناخته اند. 2. يا از كارهاي خدا به خوبي با خبر نيستند. 3. يا بر اثر نشناختن خرق و التيام است.
بعد مي گويد: اگر بشر خواسته باشد با همين شكل و شمايل به آسمان بالا برود، در آن دو احتمال است: اول: آن است كه كالبد پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در حال عروج به ملأ اعلي در هر آسمان عنصر مربوط به هر آسمان را جا گذاشته، و با بدني متناسب با آن آسمان مي رفته، و هنگام باز گشت هر جز را در هر آسمان پس گرفته. در اينجا احسايي به خود ايراد مي گيرد: «بنابراين مي گوئيم تنها روح عروج نموده…» كه در پاسخ مي گويد: «بايد دانست در هر كره اي اَعراض آن عنصر مربوط به آن كره را واگذارد نه ذوات آن را، اگر چنين بود كه بنيه و فطرت و نيرو، و انرژي آن عنصر را هم در آسمانها افكنده بود، آنجناب مرده بود و ديگر زنده نمي ماند، چون قائلين به عروج روح آن بزرگوار مي گويند وجود و نهاد او باقي بود. و مراد ما آن است بدن بالنسبه به عالم فساد تلطيف مي شده و وقتي به مركز عالم هستي صعود كرده، اصل نيروي آنها را با خود همراه داشته است.[2]خلاصه اينكه تا به فلك قمر و از آنجا به افلاك ديگر عروج نمود در همه آنها در بدن هور قليائي كه به معناي تشعشع بخار است، بوده كه مراد شيخ احسايي از عالم هور قليا اجمالاً عالم مثال است.[3]محمد كريم خان كرماني شاگرد سيد كاظم رشتي كه از شاگردان شيخ احسائي بود مي گويد: «از آنچه تا بحال عرض شد جسم اصلي پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ لطيف تر از آسمان نهم است و موضع آن بزرگوار در بالاي آسمان نهم است، و هر چه غير از جسد اصلي آن بزرگوار است عَرَضهاي وجود او هستند كه هيچ دخلي به وجود او ندارند»[4]بنابراين مي توان گفت: سخنان شيخ احمد احسايي بر پايه و اساس سه عقيده از حكماي قديم مي باشد: اول: حكما مي گفتند: عالم همه يك كره است كه مركزش مركز زمين است. آنها جهان را همچون پيازي فرض مي كردند و مي گفتند: كرات ديگر همچون طبقات پياز كه يكديگر را احاطه كرده اند مي باشد (افلاك نه گانه به ديد آنهاعبارت اند از: 1. قمر 2. عطارد 3. زهره 4. شمس 5. مريخ 6. مشتري 7. زحل 8. ثوابت 9. اطلس.
دوم: خرق و التيام: كه آن را ممتنع مي دانستند.
سوم: تداخل عناصر در يكديگر كه آن را نيز محال مي دانستند.
اما امروزه با گسترش علوم طبيعي و علم هيئت و ستاره شناسي باورهاي فوق از بين رفته است و بايد گفت: اولاً ترتيب مذكور در افلاك (ترتيبي كه آنان براي افلاك قائل بودند و عبارت بود از اينكه: افلاك به دور زمين مي چرخند) امروزه مورد قبول نيست و خلافش ثابت شده و به عكس پندار آنان، دانشمندان مي گويند: زمين و تمام منظومه هاي شمسي برگرد خورشيد مي چرخند.
ثانياً: گردش افلاك: فرض درستي نيست؛ زيرا فلك عبارت است از هر يك از بخش هاي آسمان، كه مدار سياره است از سيارات منظومه شمسي و سيارات ديگر يعني خط سيري كه سياره ها در آن گردش مي كنند.
ثالثاً: تداخل عناصر: سخن پوچي است، آنچه گفته شده است اين است كه تداخل اجسام محال است، نه تداخل عناصر زيرا ديده مي شود اجسامي كه از چند عنصر تركيب شده اند وجود دارد، بدون آنكه در آنها تداخل عناصر شده باشد. تازه، تجزيه و تركيب و استحاله هايي كه در هر يك از آنها به عمل مي آيد خلاف گفته ايشان را به اثبات مي رساند.
از اين سخنان كه بگذريم، اين سخن بانص اخبار و ظواهر آيات قرآن سازش ندارد و از عقل يا نقل هيچ دليلي بر اين مدعا (تلطيف) نداريم.[5]شيخيه بحث «هُوَر قليا» را فقط در موضوع معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مطرح نكرده، بلكه در بحث معاد نيز كه بحثي ظريف و دقيق مي باشد، مورد استناد قرار داده اند همچنين در مورد زنده بودن حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ نيز از آن استفاده مي كنند. اين فرقه ظهور آنجناب را مسلم مي دانند، ولي مي گويند: امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در يك عالم روحاني غير از اين عالم مادي، سكونت دارد و از آنجا بر همه عالم حكمراني دارد. پس با اين توضيح مختصر، شايسته است خوانندة محترم در مورد اين فرقه مطالعه بيشتر و وسيعتري داشته باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني.
2. معراج در آينه استدلال، عبدالعلي محمدي شاهرودي.
پي نوشت ها:
[1]. تفسير انوار درخشان، ج10/7، 11، 12- تفسير الميزان، ج13، ص32.
[2]. جوامع الكلم، رساله قطيفيه سوم.
[3]. فرهنگ فارسي، ج6، ص2310، و در جلد 4، ص5221.
[4]. ارشاد العلوم، ص152.
[5]. عبدالعلي محمدي شاهرودي، پرتوي از معراج، ناشر انتشارات اسوه، چاپ اول، 1379، قم.