2. جنبه ظاهرى همه امورى که بر رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» وحى شده است. بر این اساس همه جنبه هاى ظاهرى و قشرى و پوستى احکام، اخلاق و عقاید، در حوزه «شریعت» جاى مى گیرد و باطن آنها «طریقت و حقیقت» است.نگا: الفتوحات المکیة، ج 4، ص 731 – 743؛ اسرار الشریعة و اطوار الطریقة و انوار الحقیقه، ص 193.
شریعت در هریک از دو معناى فوق، با تعابیر گوناگونى در میان عارفان مواجه است؛ چنان که دیگران نیز با این موضوع در عرفان یکسان برخورد نکرده اند. عده اى به کلى عارفان را به شریعت ستیزى متهم کرده اند. برخى کوشش کرده اند که هرگونه شریعت ستیزى در میان عرفا را نفى نمایندبه عنوان نمونه نگا: مجالس المؤمنین، ج 2، ص 5. گروهى نیز برآنند تا به ستایش از اباحه گرى آنان بپردازند و پایبند نبودن به شریعت را نشانه آزادگى و بلند طبعى شمارند!!نگا: سرچشمه تصوف در ایران، ص 212. امّا حق آن است که با نقد منصفانه دیدگاه صوفیان و جداساختن عرفان حقیقى از تصوف دروغین، مى توان دیدگاه اصلى عرفان راستین را در خصوص «شریعت» مطرح کرد.
عارفان راستین معتقدند: احکام شریعت بر یک سلسله مصالح حقیقى مبتنى است و عمل به آنها با شرایط آن، انسان را به سعادت و کمال مى رساند. بنابراین، راه رسیدن به کمالات و حقایق، عبادت و عمل به شریعت است و از آنجا که این کمالات لازمه عمل به احکام است، عمل به شریعت در آغاز راه یا در طول مسیر، شرط رسیدن به کمالات است.
ابن عربى پایه گذار عرفان نظرى، اعتنا به علوم حقیقت را مشروط به عدم ردّ آن از ناحیه شریعت مى داند و آن را چون جسمى، ملازم و همراه حقیقت تلقى مى کند.رسائل (رساله لایعول علیه)، ص 233 و 234؛ کتاب التراجم، ص 284. جنید بغدادى (م 297ق) یکى از پیشگامان تصوف اسلامى، مى گوید:
«همه راه ها به بن بست مى رسند، مگر راهى که به دنبال رسول خدا«صلى الله علیه وآله» باشد. پس هرکه حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروى از وى در این کار روا نیست، چون عمل و مذهب ما در قید کتاب و سنت است».عرفان نظرى، ص 373.
بیشتر عارفان اسلامى معتقدند: عارف حتى در حالت «فنا» و رسیدن به حقیقت نیز باید به تکالیف خویش عمل کند و خداوند، عارف و سالک را در این مسأله کمک و یارى مى کند.الرسالة القشیریه، ص 19 و 142، التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 156. علامه طباطبایى – از سر آمدان عرفان نظرى و عملى در قرن معاصر – در کتاب وزین رسالة الولایة مى فرماید:
«واجب و محرمات شریعت احکام عمومى براى همه طبقات است».ولایت نامه، ص 46 – 47. وى معتقد است: «افراد هر چه به خداوند تقرب بیشترى داشته باشند، تکلیفشان سنگین تر است».همان.
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقض مغز است چو مغزش پخته شد، بى پوست نغز است
گلشن راز.
گفتنى است به چند دلیل عرفان راستین و عارفان حقیقى «شریعت» را امرى ضرورى و لازم مى دانند:
یکم. ریاضت؛ اساس عرفان، بر سلوک استوار است و سلوک، چیزى جز ریاضت نمى باشد و ریاضت هم جز با اعمال و رفتار تحقق نمى یابد و اعمال چیزى جز «شریعت» نیست.جهت اطلاع تفصیلى، نگا: یثربى، سید یحیى، عرفان و شریعت.
دوم. شوق بندگى؛ مشاهده نتیجه اعمال و عبادات، ذوق و شوق بندگى و عمل به شریعت را در سالک شدت مى بخشد و او را روز به روز، به عبادت و بندگى راغب تر مى کند؛ چنان که پیامبر«صلى الله علیه وآله» آرامش و دلخوشى خویش را در نماز مى دید و این شوق او را تا جایى برد که قدم هایش در اثر قیام شبانه ورم مى کرد.عرفان نظرى، ص 383.
سوم. رهایى؛ شریعت عامل رهایى است، چنانکه عارف بزرگ نجم الدین رازى مى گوید:
«در دبیرستان شرایع انبیا، اول الف و باء شریعت بباید آموخت که هر امرى از اوامر شرع، کلید بندى از بندهاى آن طلسم اعظم است. چون به حق هر یک در مقام خویش قیام نمودى، بندى از طلسم گشاده شود، نسیمى از نفحات الطاف الهى، از آن راه به مشام جانت رسد».مرصاد العباد، ص 74.
چهارم. جلوه معرفت؛ شریعت تجلى باطن معرفت در ابعاد جسمانى انسان است.
حضرت امام«رحمه الله» به نقل از آیت الله شاه آبادى«رحمه الله» مى گوید:
«عبادات، سرایت دادن ثناى حق، به جنبه و مقام جسمانى و مادى انسان است. همان گونه که بطن ها و مراتب دیگر وجود انسان، همانند عقل، قلب و صدر حظ بهره خود را از معرفت و ثناى ربّ خود دارند، مرتبه جسمانى انسان و مُلک بدن او نیز باید حظ و بهره خویش را از معرفت و ثناى حق داشته باشد و همین مناسک و اعمال حظ بدن است. روزه ثناى حق به صمدیت و قدوسیت است و نماز ثناى ذات مقدس حق است به جمیع اسما و صفات»سرّ الصلوة، مقدمه، فصل دوم..
از این رو براى هماهنگى میان باطن و ظاهر، شریعت امرى بایسته است.
ابن عربى عارف بزرگ، معتقد است: با عمل به شریعت از مکر الهى در امان هستیم و تنها با شریعت است که مى توان دنیا را در جهت آخرت تنظیم کرد. به نظر وى: شریعت زمینه ساز ادب بوده و با رعایت آن، مى توان به مقام خلیل اللهى دست یازید.الفتوحات المکیة، ج 2، ص 530، 284 و ج 3، ص 384، و ج 1، ص 325 و … . او مى گوید:
«شریعت جاده اى روشن و رهگذر نیک بختان است و طریق خوشبختى؛ هر که از این راه برود، به رهایى مى رسد و هر که از آن روى گرداند، سرنوشتى جز هلاکت نخواهد داشت.»همان، جز 3، ص 69.
بنابراین، گفته ها و اعمال عده اى نااهل را در خصوص شریعت، نباید به حساب عارفان حقیقى و راستین گذاشت.
عرفا راه کمال انسان را در سه مقطع مطرح می کنند که عبارت است از : شریعت، طریقت و حقیقت . اولین گام اساسى در جهت تقرب به خداوند، تسلیم بودن بى چون و چرا در مقابل تمامى احکام الهى و رعایت اوامر و نواهى شرعى است. با موفقیت کامل در مرحله یاد شده، مى توان به مرتبه دوم، ارتقا یافت و وارد طریقت شد. در این گام ضمن محافظت بر لوازم شریعت، سیرى در لبّ و مغز احکام الهى باید کرد و علاوه بر تسلیم جوارح؛ دل و روح را نیز باید در مسیر فرمانبردارى و حرکت به سوى او، قرار داد که لازمه آن پیراستن نفس از همه کژى ها و زشتى ها و علایق غیر خدایى و آراستن آن به فضایل و ملکات عالى تر است.
در مرتبه سوم انسان به حق مى رسد و در مقام قرب الهى فنا مى شود و یکسره انیت و انانیت را فرو مى گذارد و ربانى مى شود.[ حقیقت ]گفتنى اینکه در منازل و مراحل سلوک دیدگاه هاى متعددى با استفاده از قرآن و روایات مطرح شده است: برخى قائل به یک منزل بوده، مى گویند: «قطع و وصل»؛ یعنى، انقطاعِ از مخلوق و اتصال به خالق. گروهى به دو منزل قائلند: ظاهر و باطن، شهود و غیب، خلق و امر، حجب ظلمانى و نورانى. عده اى دیگر سه منزل گفته اند و آن را منطبق بر عوالم وجود دانسته اند: عالم طبع، مثال و عقل. عالم طبع در نسبت با «ماده»، عالم مثال با «ملکوت» و عالم عقل با «جبروت» است. برخى چهار منزل اعتبار کرده اند؛ چنان که عارف شیرازى مى فرماید:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
عده اى مراحل سلوک را تا هفت منزل دانسته و آن را از آیات قرآنى گرفته اند: «ارضین سبعه» و «و سماوات سبع»؛ چنان که عطار مى گوید:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
در پاین توجه شما را به طرح یک پرسش و پاسخ جلب می کنیم:
آیا انسان پس از گذشتن از حجاب های ظلمانی و رسیدن به حجاب های نورانی، موظف به رعایت احکام و دستورات الهی و تکالیف دینی می باشد یا خیر؟
توضیح این مطلب این است که انسان در مسیر کمال و قرب الی الله دارای دو نوع حجاب و مانع است. یکی حجاب ظلمانی است که عبارت است از حجاب های ناشی از دلبستگی های مادی و دنیوی و تعلقات مال و جاه و پیروی از هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی و دیگری حجاب های نورانی است که پس از رها شدن از عالم طبیعت و ورود به عالم مثال و برخوردار شدن از کشف و کرامات و مشاهدات و خوارق عادات در اثر دلخوش بودن به آنها و دل بستن به آنها حاصل می گردد و انسان سالک و راهرو کوی دوست را از وصول به کمالات بالاتر مانع می گردد. خطرات بسیاری سالک را در این مرحله تهدید می کند که از خطرات مرحله حجاب های ظلمانی بالاتر و حساس تر است و گذشتن از آنها و بیرون آمدن از آنها بسی دشوارتر از عبور از حجاب های ظلمانی است. چون پس از عبور از عالم طبیعت اگر عنایت خداوند شامل حال سالک نگردد، به خاطر صفا و نور و بهایی که در خود مشاهده می کند که فوق ادراک عالم طبیعت است و به خاطر مشاهدات معنوی و ملکوتی و پی بردن به بسیاری از حقایق و دیدن احوال عجیب و غریب، ممکن است عجب و خودبینی و انانیت بر او غلبه کند و دچار کفر و بت پرستی که همان پرستش نفس است گردد. البته هر کدام از حجاب های ظلمانی و نورانی دارای مراحل متعدد و گوناگونی و دارای شدت و ضعف می باشند. یکی از خطرات این مرحله، پنداری بی نیازی از تکالیف الهی و شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت های شرعی و دینی است که این آفت دامنگیر برخی از فرقه های صوفی و درویش ها می شود و پس از طی کردن مراحلی از سلوک چنین تصور می کنند که مکلف به تکالیف الهی مانند نماز و روزه و… نمی باشند. در حالی که این خود از بالاترین دام های شیطان و خطرناکترین توطئه های نفس است و اگر قرار بود کسی در مرحله ای بی نیاز از تکلیف الهی باشد، این پیامبران و اولیای مقرب و بزرگ الهی هستند که آخرین قله های کمال را پیموده و بر تارک عالم قدم نهاده اند. ولی مطالعه تاریخ زندگی و سیره آنها روشن می سازد که آنها تا آخرین لحظه زندگی بیش از دیگران مقید به رعایت حدود الهی بوده اند و دستورات الهی را با همه جزئیاتش عمل می کرده اند و خود را بی نیاز از تکالیف شرعی دانستن بزرگترین دام شیطان و سخت ترین مانع وصول به کمال می دانسته اند. چون عمل به الهی، نشانگر بندگی و تواضع و خاکساری و اطاعت در پیشگاه حق است و آنها از همه بنده تر و مطیع تر و خاکسارتر بوده اند. بنابراین باید به شدت متوجه این خطر بود و گرفتار این دام ظریف شیطان نشد. این سخن شبیه سخن عده ای نا آگاه است که می گویند: مهم این است که نیت خوب و دل پاکی داشته باشی، دیگر ظواهر دین مانند نماز و روزه و حجاب و… اهمیتی ندارد و پای بندی به آن لازم نیست و کسی نیست به این ها بگوید اگر داشتن دل پاک و نیت صاف کافی بود انبیاء و اولیا و بندگان صالح الهی که نیتشان از همه پاک تر و قلبشان از هم صاف تر بود این قدر خود را در انجام دستورات و تکالیف دینی به زحمت نمی انداختند و در عمل به احکام دین از دیگران پیشتاز نبودند. از طرف دیگر بنده ای که مطیع دستورات خداوند نیست و آشکارا با دستورات دین خدایی که آفریننده دل و جان و صافی بخش نیت انسان است مخالفت می کند چگونه می تواند ادعا کند که دلش صاف و نیتش پاک است؟ فراموش نکنیم که ظواهر دین و احکام الهی که در اصطلاح شریعت نام دارد، موجب پالایش باطن و درون و فطرت انسان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی و فطری او می گردد و در واقع ضامن تداوم پاکی و صفای دل و نیت انسان است. مثلا در مورد نماز در روایات آمده است که نماز خواندن در اوقات پنجگانه همانند – پنج بار – شستشوی بدن در جوی آب است که چرکی و آلودگی بدن را از بین می برد یعنی نماز پالاینده روح و جان انسان است و همین طور سایر دستورات دینی مثل روزه و حج و حجاب و… هر کدام آثاری خاص در حفظ پاکی و صفای درون انسان دارد و دانسته یا ندانسته در تعالی و رشد معنوی و تکامل روحی انسان مؤثر و مفید و زمینه ساز سعادت دنیا و آخرت انسان است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
– رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 91، بحث مرحله هشتم، اسلام اعظم.
– المراقبات، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، مراقبات، ماده ذی قعده، بحث عظمت کعبه، ص 195
معنای طریقت
«شریعت» در لغت به معناى راهى در کناره رودخانه است که دستیابى به آب را آسان مى سازد.لسان العرب، ج 7، ص 86؛ و لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12568. عارفان شریعت را علاوه بر معناى اصلى و لغوى اش، در دو معناى دیگر نیز به کار مى گیرند:1. مجموعه قوانین مربوط به اعمال ظاهرى که علمى به نام «فقه اسلامى» متکفل بحث درباره آن است. در این معنا اخلاق و عقاید بیرون از قلمرو شریعت است و «عبادت» معناى عامى نسبت به اخلاقیات و قوانین دارد.نگا: مرصادالعباد، ص 162.