1 – هیچ کس ادعا نکرده است جمعیّتى که در غدیر خم بودند مفهوم – E من کنت مَولاه فهذا على مولاه H – را نفهمیدهاند . بلکه با این مطلب مىخواهند در اذهان شبههاى ایجاد کنند . تا در نتیجه ، تحریف معنوى در معناى مولا ، ایجاد شود . جمله ( E من کنت مولاه فهذا على مولا H ) را پیامبر اسلام وقتى فرمودند که ابتداء از مردم اقرار گرفتند که E الست اَوْلى بکم من انفسکم H آیا من از خود شما نسبت به شما اولى نیستم ؟ و مردم پاسخ گفتند ، بَلى یا رسول اللّه . بدین طریق ولایت خود را به على ( علیه السلام ) تفویض فرمودند . و در سال دهم هجرى یعنى سال آخر حیات پیامبر وقتى که خداوند رسول خود را مأمور کرده تا پیام مهمى را به مردم ابلاغ کند ، ( یا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ 5 : 67 . . . ) ، اى پیامبر آنچه را که پروردگار تو بر تو نازل کرده به مردم ابلاغ کن اگر چنین نکردى گویا رسالت او را ابلاغ نکردهاى ) ، 1 که عدهاى زیادى از مفسرین نزول این آیه را درباره ماجراى غدیر مىدانند ، 2 کما این که عده زیادى از آنها نیز آیه اکمال دین را درباره ابلاغ ولایت على براى مردم ذکر کردهاند ، 3 . بر طبق آنچه اخبار تاریخى نقل مىکند این امر مهمى که اگر ابلاغ نشود اساساً رسالت پیامبر ابلاغ نشده چیزى جز رهبرى و ولایت نیست ، زیرا این رهبرى است که دین را حفظ مىکند ، نه صرف دوست داشتن على ( علیه السلام ) ، هر چند که محبت و دوست داشتن ملازم با آن است . و از طرفى بیعت مردم در همان روز غدیر با على ( علیه السلام ) نشانگر آن است که آنها مفهوم مولا ، را فهمیده بودند ، تا آنجا که ابوبکر و عمر به على ( علیه السلام ) ضمن تبریک عرض کردند . E هنباً لک یا ابن ابى طالب اصبحت مولانا و مولى کل مؤمنٍ و مومنهٍ H ، این مقام براى تو فرخنده و گوار باد اى على بن ابیطالب تو از این پس مولاى ما و مولاى هر فرد و زن با ایمان خواهى بود » و خود عمر اولین کسى بوده است که به على ( علیه السلام ) در غدیر خم تبریک خلافت و ولایت گفت ، 4 . فخر الدین رازى که از مفسرین بزرگ اهل سنّت است در تفسیر کبیر خود در ضمن تفسیر آیه 67 سوره مائده ، ( یا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ 5 : 41 . . . ) به آن اشاره کرده است . و احمد بن حنبل در مُسندش آنرا از بُراء بن عاذب روایت مىکند . 1 – مسند احمد ، ج 5 ، ص 358 و 356 و 347 2 – الدّر المنثور ، ج 5 ، ص 182 3 – صححیح ترمذى ، ج 13 ، ص 164 و اگر مقصود پیامبر از این کنگره عظیم غدیر صرف اعلام دوستى على بود ، پس چرا مىترسید و وحشت داشت ، و وحشت پیامبر از این اعلام آشکار است بخصوص اصرار خداوند بر ابلاغ و تهدید پیامبر بر اینکه اگر اعلام نکرى اصلاً رسالت خود را ابلاغ نکردهاى نشانگر خوف پیامبر است لذا بدنبال آیه 67 سوره مائده آمده است ، وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ 5 : 67 خداوند تو از دست مردم محافظت مىکند » منظور از این مردم منافقین و فرصت طلبانى بودند که به پیامبر گرویده بودند و پیامبر هم از آنها وحشت داشت . اینان کسانى بودند که وقتى پیامبر کاغذ و دواتى خواست چیزى بنویسد تا امت گمراه نشوند پیامبر اسلام را متّهم به هذیان گویى کردند و اعلام کردند – E حسبنا کتاب اللّه H – و اینان کسانى مىباشند که زیر بار فرماندهى اساقه بن زید نمىرفتند ، على رغم اصرار رسول خدا مبنى بر حرکت لشکر ، جوانى اسامه را بهانه مىکردند و مترصد رحلت پیامبر بودند تا علت نرفتن به جنگ را معنا کنند و آن غیر از تصاحب خلافت نبود و سقیفه را بوجود آوردند و این در حالى بود که جنازه پیامبر هنوز دفن نشده بود .
بنابراین همه حاضرین در غدیر خم معنا و مفهوم – مولا – را فهمیده بودهاند ، و اگر فرض را بر این بگذاریم که عدّهاى نفهمیده بودند ، امّا معنا و مفهوم درست مولا براى بزرگان آنروز خصوصاً براى عمر و ابوبکر کاملا روشن بود چون اولین کسانى بودهاند که این امارت و مقام را بر على بن ابیطالب تبریک گفتهاند . و نکته دیگر اینکه تمام حاضرین در غدیر خم اهل مدینه نبودند که در حمایت از على بن ابیطالب مفهوم درست ( مولاء ) را از پیامبر نقل کنند ، و از طرفى اگر همه حاضرین غدیر خم را اهل مدینه فرض کنیم با توجّه به جوّ حاکم بر مدینه که مملوّ از ارعاب و تهدید بود چه کسى جرأت مىکرد لب بجنباند ، در شرایطى که به دختر پیامبر با آنهمه سفارش و منزلت توهین و جسارت مىشود وضعیت دیگران مشخص است و مىشود گفت براى حبس نَفَسها با این کارها زهر چشمى از امت اسلام گرفتند . 2 : ولایت و خلافت امیرالمؤمنین على ( علیه السلام ) تنها به ماجراى غدیر خم محدود نیست ، و در جمله ( E من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه H ) ختم نمىشود . در واقعه انذار عشیره و اقربین نیز پیامبر اسلام ( ص ) صراحتاً وزیر و خلیفه بودن على ( علیه السلام ) بیان فرموده است ، ( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ 26 : 214 5 تانى که پیامبر اسلام اقوام خود را فراخواند و آنها را دعوت به پذیرش اسلام نمود و در آن جمع اعلام کرد هر کس از میان آن جمع رسالت او را بپذیرد جانشین او خواهد بود در آن مجلس با اینکه سه دفعه پیامبر این مطلب را گوشزد کرد هیچکس جز على بن ابیطالب دعوت او را نپذیرفت و لذا پیامبر صریحاً او را به جانشینى خود منصوب کردند و فرمودند : ( E انّ هذا ( علىّ ) اخى و وصىّ و خلیفتى فیکم ما سمعوا له و اطیعوا H ) . تفسیر طبرى ، ج 19 ، ص 68 تفسیر بیضاوى ، ج 4 ، ص 96 الکامل فى التاریخ ، ج 2 ، ص 42 و 41 تاریخ یعقوبى ، ج 1 ، ص 384 و 382 3 – غیر از این دو حادثه صریح ، جملاتى که پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) در فضائل على ( علیه السلام ) فرمودهاند به تک تک قادرند که مسئله امامت و خلافت او را و یا حداقل لیاقت او را به بهترین شکل ثابت کند .
على ( ع ) از طرف پیامبر اسلام باب علم مدینه العلم خوانده شده است و درباره او حدیث منزلت از پیامبر وارد شده است . E اما ترضى یا علىّ ان تکون منّى بمنزله هارون من موسى H [ و این حدیث از درجه اعتبار و ارزش و آلایى برخوردار است آن چنان که هیچ یک از احادیث اسلامى و حتى احادیث فضایل را نمىتوان از جهت سند و دلالت با ویژگیهاى حدیث منزلت مقایسه نمود ، این حدیث را تعداد شصت و چند نفر از صحابه درجه اول پیامبر و بیش از پنجاه نفر از تابعین روایت نمودهاند ، و تعدادى بالغ بر پانصد نفر از بزرگان حفاظ حدیث و حدیث شناسان و مفسران و فقیهان و عقیده شناسان و تاریخ نویسان – همه از اهل تسنن – حدیث منزلت را به عنوان على ( علیه السلام ) در مصادر حدیثى تاریخى ، کلامى ، فقهى ، رجالى ، و ادبى خود آوردهاند و . . . » ] ، 6 خداى سبحان در ماجراى درخواست حضرت موسى وزارت را براى برادرش هارون مىفرماید : وَ اِجْعَلْ لِى وَزِیراً مِنْ أَهْلِى ، هارُونَ أَخِى ، اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى ، وَ أَشْرِکْهُ فِى أَمْرِى 20 : 32 – 29 ، 7 با تحلیل روى کلمه « وزیراً » که در قرآن آمده و کلمه « یوازرنى » که در انذار عشیره و اقربین از زبان پیامبر صادر شده است مىتوان فهمید ، که مسئله وزیر بودن هارون بر موسى و منزلت على ( علیه السلام ) بر پیامبر اسلام همانند هارون بر موسى ، مسئله خلافت و پذیرش و مسئولیت سنگین و وزارت است و شرکت در امر رسالت مىباشد و این با امامت و رهبرى تحقق مىیابد . 4 – اگر تمامى نصوص قرآنى و فضائل منقول در سنّت نبوى ، در عظمت على ( علیه السلام ) را کنار بگذاریم . براى اثبات عظمت على ( علیه السلام ) و برترى او نسبت به تمام صحابه در تمام ابعاد شخصیتى ، کافى است به کتاب نهج البلاغه نظر بیافکنیم هر صاحب عقلى به افضلیت و بزرگوارى و لیاقت على ( علیه السلام ) در امر رهبرى پیش از همه صحابه و خلفاء اعتراف خواهد کرد .
براى آشنائى بیشتر . ک : 1 – روایت دریا ، محمد محمدیان ، نشر کانون اندیشه جوان . 2 – حق با على است ، مهدى فقیه ایمانى ، نشر دفتر تبلیغات اسلامى قم .
( 1 ) ( مائده ، آیه 67 ) ( 2 ) ( الغدیر ، ج 1 و 2 ) ( 3 ) ( تفسیر الدرّ المنثور ، ج 2 ، جلال الدین سیوطى ) ( 4 ) ( الغدیر ، روایات غدیر ) ( 5 ) ، سوره شعراء آیه 214 ) . داس ( 6 ) ( نقل از کتاب حق با على است ، ص 102 ، مهدى فقیه ایمانى ) ( 7 ) ( سوره طه ، آیه 29 )
بنابراین همه حاضرین در غدیر خم معنا و مفهوم – مولا – را فهمیده بودهاند ، و اگر فرض را بر این بگذاریم که عدّهاى نفهمیده بودند ، امّا معنا و مفهوم درست مولا براى بزرگان آنروز خصوصاً براى عمر و ابوبکر کاملا روشن بود چون اولین کسانى بودهاند که این امارت و مقام را بر على بن ابیطالب تبریک گفتهاند . و نکته دیگر اینکه تمام حاضرین در غدیر خم اهل مدینه نبودند که در حمایت از على بن ابیطالب مفهوم درست ( مولاء ) را از پیامبر نقل کنند ، و از طرفى اگر همه حاضرین غدیر خم را اهل مدینه فرض کنیم با توجّه به جوّ حاکم بر مدینه که مملوّ از ارعاب و تهدید بود چه کسى جرأت مىکرد لب بجنباند ، در شرایطى که به دختر پیامبر با آنهمه سفارش و منزلت توهین و جسارت مىشود وضعیت دیگران مشخص است و مىشود گفت براى حبس نَفَسها با این کارها زهر چشمى از امت اسلام گرفتند . 2 : ولایت و خلافت امیرالمؤمنین على ( علیه السلام ) تنها به ماجراى غدیر خم محدود نیست ، و در جمله ( E من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه H ) ختم نمىشود . در واقعه انذار عشیره و اقربین نیز پیامبر اسلام ( ص ) صراحتاً وزیر و خلیفه بودن على ( علیه السلام ) بیان فرموده است ، ( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ 26 : 214 5 تانى که پیامبر اسلام اقوام خود را فراخواند و آنها را دعوت به پذیرش اسلام نمود و در آن جمع اعلام کرد هر کس از میان آن جمع رسالت او را بپذیرد جانشین او خواهد بود در آن مجلس با اینکه سه دفعه پیامبر این مطلب را گوشزد کرد هیچکس جز على بن ابیطالب دعوت او را نپذیرفت و لذا پیامبر صریحاً او را به جانشینى خود منصوب کردند و فرمودند : ( E انّ هذا ( علىّ ) اخى و وصىّ و خلیفتى فیکم ما سمعوا له و اطیعوا H ) . تفسیر طبرى ، ج 19 ، ص 68 تفسیر بیضاوى ، ج 4 ، ص 96 الکامل فى التاریخ ، ج 2 ، ص 42 و 41 تاریخ یعقوبى ، ج 1 ، ص 384 و 382 3 – غیر از این دو حادثه صریح ، جملاتى که پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) در فضائل على ( علیه السلام ) فرمودهاند به تک تک قادرند که مسئله امامت و خلافت او را و یا حداقل لیاقت او را به بهترین شکل ثابت کند .
على ( ع ) از طرف پیامبر اسلام باب علم مدینه العلم خوانده شده است و درباره او حدیث منزلت از پیامبر وارد شده است . E اما ترضى یا علىّ ان تکون منّى بمنزله هارون من موسى H [ و این حدیث از درجه اعتبار و ارزش و آلایى برخوردار است آن چنان که هیچ یک از احادیث اسلامى و حتى احادیث فضایل را نمىتوان از جهت سند و دلالت با ویژگیهاى حدیث منزلت مقایسه نمود ، این حدیث را تعداد شصت و چند نفر از صحابه درجه اول پیامبر و بیش از پنجاه نفر از تابعین روایت نمودهاند ، و تعدادى بالغ بر پانصد نفر از بزرگان حفاظ حدیث و حدیث شناسان و مفسران و فقیهان و عقیده شناسان و تاریخ نویسان – همه از اهل تسنن – حدیث منزلت را به عنوان على ( علیه السلام ) در مصادر حدیثى تاریخى ، کلامى ، فقهى ، رجالى ، و ادبى خود آوردهاند و . . . » ] ، 6 خداى سبحان در ماجراى درخواست حضرت موسى وزارت را براى برادرش هارون مىفرماید : وَ اِجْعَلْ لِى وَزِیراً مِنْ أَهْلِى ، هارُونَ أَخِى ، اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى ، وَ أَشْرِکْهُ فِى أَمْرِى 20 : 32 – 29 ، 7 با تحلیل روى کلمه « وزیراً » که در قرآن آمده و کلمه « یوازرنى » که در انذار عشیره و اقربین از زبان پیامبر صادر شده است مىتوان فهمید ، که مسئله وزیر بودن هارون بر موسى و منزلت على ( علیه السلام ) بر پیامبر اسلام همانند هارون بر موسى ، مسئله خلافت و پذیرش و مسئولیت سنگین و وزارت است و شرکت در امر رسالت مىباشد و این با امامت و رهبرى تحقق مىیابد . 4 – اگر تمامى نصوص قرآنى و فضائل منقول در سنّت نبوى ، در عظمت على ( علیه السلام ) را کنار بگذاریم . براى اثبات عظمت على ( علیه السلام ) و برترى او نسبت به تمام صحابه در تمام ابعاد شخصیتى ، کافى است به کتاب نهج البلاغه نظر بیافکنیم هر صاحب عقلى به افضلیت و بزرگوارى و لیاقت على ( علیه السلام ) در امر رهبرى پیش از همه صحابه و خلفاء اعتراف خواهد کرد .
براى آشنائى بیشتر . ک : 1 – روایت دریا ، محمد محمدیان ، نشر کانون اندیشه جوان . 2 – حق با على است ، مهدى فقیه ایمانى ، نشر دفتر تبلیغات اسلامى قم .
( 1 ) ( مائده ، آیه 67 ) ( 2 ) ( الغدیر ، ج 1 و 2 ) ( 3 ) ( تفسیر الدرّ المنثور ، ج 2 ، جلال الدین سیوطى ) ( 4 ) ( الغدیر ، روایات غدیر ) ( 5 ) ، سوره شعراء آیه 214 ) . داس ( 6 ) ( نقل از کتاب حق با على است ، ص 102 ، مهدى فقیه ایمانى ) ( 7 ) ( سوره طه ، آیه 29 )