معنا و اهمیت صلوات بر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
مضمون صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت گرامی علیهم السلام در دعاها، به ویژه دعاهای صحیفه ی سجادیه فراوان است.
«صلوات»، نوعی دعا و رحمت الهی است که از خداوند برای وجود نازنین نبی مکرم اسلام و اهل بیت علیهم السلام درخواست می کنیم. گفته می شود که صلوات از طرف خدای متعال، «رحمت» و از طرف ملائکه، «تزکیه» و از طرف مؤمنین، «دعا» است. برای ما روشن نیست که حقیقت این رحمت چیست و از چه سنخی است. با این حال، روشن است که ما هنگام ختم صلوات، از خدا درخواست می کنیم تا رحمت خاصی را که اسمش «صلوات» است، بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام نازل کند.
رحمت الهی دارای انواع گوناگون و وسیع و گسترده است که منحصر در انسان نیست و شامل موجودات غیر انسانی نیز می شود. البته هیچ کدام از اینها «صلاة» نیست. «صلاة» و «درود» نوعی تحیت، همراه با احترام و تکریم خاصی است. به تعبیری دیگر، یک سلام ویژه و مرتبه ای بالاتراز انواع دیگر تحیات است.
به راستی، «سلام و تحیت» به چه معناست؟ درخواست ما از خداوند، هنگام ختم صلوات، به چه معناست و در حقیقت، چه چیزی را از خداوند برای پیامبر و اهل بیت علیهم السلام تقاضا می کنیم؟
سلام کردن امری قراردادی و اعتباری است که در عرف برای ادای احترام به همدیگر انجام می شود. البته اقوام و ملیت های مختلف در نوع و شیوه های ادای احترام به همدیگر یکسان عمل نمی کنند. مثلاً برخی ملل برای این کار کلاهشان را برمی دارند. بعضی دیگر، دست به سینه می گذارند و تعظیم می کنند. برخی مردم با الفاظ خاصی به همدیگر ادای احترام می کنند. ما مسلمانان نیز بنا به دستورهای اخلاقی در قرآن و روایات و سیره ی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، به همدیگر سلام می گوییم.
واژه ی «سلام» به معنای سلامتی و امنیت است. بنابراین، شاید یکی از معانی سلام کردن این باشد که سلام کننده خواهان سلامتی و امنیت برای طرف مقابل است و با سلام دادن به او اطمینان می دهد که امنیتش از طرف او تهدید نمی شود. این وجه، به خصوص برای غیر مؤمنانی که به همدیگر سلام می کنند، صادق است.
سلام مؤمن نوعی دعا برای سلامتی اوست. مؤمن با سلام کردن، از خداوند برای طرف مقابل تقاضای سلامتی و امنیت و طلب رحمت می کند. تفاوت این دعا با دیگر دعاها این است که چون سلام کردن، دعایی همراه با ادای احترام است، نوعی «تحیت» محسوب می شود. تحیت از ریشه ی «حی» و به معنای زندگی و بقای حیات است. وقتی مؤمنی به مؤمن دیگر سلام می دهد، در حقیقت، برای او آرزوی طول عمر کرده و بقای حیات را از خداوند برای وی خواسته است. هرچه این سلام و تحیت، عمیق و پربارتر باشد، «صلاة» نامیده می شود. در زبان فارسی، هم «سلام» و هم «تحیت» و «صلاة» را به یک معنا، یعنی «درود» ترجمه می کنیم، اما «صلاة» معنایی به مراتب بالاتر و والاتر از آن دو دارد.
خدا در جای دیگر هم فرموده است که بر مؤمنین هم صلوات می فرستیم؛ یعنی مؤمنینی هستند که لایق احترام خدا هستند و خدا رحمتی همراه با احترام را بر آنها نازل می کند.
خداوند در قرآن می فرماید:إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ.(1) یعنی هم خدا و هم فرشتگان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صلوات می فرستند. سپس فرمود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ ای مؤمنان، بر پیامبر هم صلوات بفرستید و هم سلام. معنای ابتدایی این آیه ی شریفه، لزوم ادای احترام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای همیشه است و اینکه مؤمنان باید همیشه به ساحت مقدس ایشان ادای احترام کنند. البته چون ادای احترام مؤمنین همیشه با درخواست رحمت از خداوند همراه است، خداوند از مؤمنان می خواهد تا باز هم رحمت بیشتری برای پیامبر درخواست کنند.
در سؤال در این مورد مطرح است: سؤال اول اینکه درخواست رحمت برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به چه معناست و دارای چه جایگاهی است؟ سؤال دیگر اینکه درخواست رحمت برای ایشان، چه سودی برای ما خواهد داشت؟
توضیح سؤال اول این است که لازمه ی دعا و درخواست رحمت برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نزول رحمت الهی به ایشان است. این بدان معناست که ایشان فاقد رحمت است و با دعای ما واجد آن خواهد شد. آیا حقیقتاً چنین چیزی ممکن است؟ ما که هستیم که برای وجود با عظمتی همچون پیامبر بزرگ خداوند طلب رحمت کنیم؟ آیا چنین درخواستی نوعی خلاف ادب نیست؟ البته پاسخ ساده ی این شبهه آن است که چنین درخواستی اشکال عقلی ندارد؛ چرا که خزانه ی رحمت الهی بی انتهاست. وقتی مؤمنین برای ایشان دعا می کنند، خداوند نیز اجابت می کند و بر الطاف خود نسبت به ایشان می افزاید.
سوال مهم تر و دقیق تر این است که ما مسلمانان، به ویژه شیعیان، با توجه به مضامین برخی روایات، زیارت نامه ها و ادعیه، معتقدیم که وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام و فاطمه ی زهرا علیها السلام، واسطه ی فیوضات الهی برای همه ی مخلوقات هستند. این مضامین به خصوص در زیارت جامعه ی کبیره و زیارت آل یاسین، بیش از دیگر ادعیه و زیارات نمود دارد. مثلاً در برخی منابع روایی و ادعیه آمده است که ما خدمت اهل بیت علیهم السلام عرضه می داریم: فَمَا شَیءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل؛ (2) «هر آنچه از خیر و خوبی از ما صادر می شود، راه رسیدن به آن و سبب و علت آن شما هستید».
در زیارت بلندمرتبه ی جامعه ی کبیره از این مضامین بسیار است نظیر:
وَ بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللهُ وَ بِکُمْ یَنزِّلُ الغَیثَ وَ بِکُمْ یمْسِکُ السَّماءَ أنْ تَقَعَ عَلَی الأرضِ إِلا بِإذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکشِفُ الضُّر؛ خداوند به واسطه ی شما، تدبیر همه ی امور را آغاز و تمام می کند. به برکت وجود شماست که خدای متعال، باران رحمت را بر بندگانش نازل می کند. خداوند به یمن وجود شما، آسمان را بر فراز زمین نگاه داشته است و مانع سقوط آن بر روی زمین می شود و به برکت وجود شما، غم و غصه ها را برطرف می کند و دعاها را به اجابت می رساند.
در این فرازها، در حقیقت، وجود نازنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و سلم و اهل بیت علیهم السلام، گوشه ای ناچیز از مقام و موقعیت خود را به دیگران نشان داده اند تا آنها با توسل به ایشان، راه را از چاه تشخیص دهند و برای نجات به ایشان متوسل شوند. (3)
شئون وجودی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
حاصل توجه به این بیانات، درک این حقیقت است که آن بزرگواران، واسطه ی فیوضات ربانی برای غیرخودشان اند. اگر چنین است، که هست و اساساً آفرینش دیگران و رزق و روزی دیگران، طفیل وجود نازنین آنهاست، آیا دعای ما برای آنها بی معنا نخواهد بود؟ اگر دعا و تقاضای ما سبب توجه خداوند به آنها شود و رحمت الهی را شامل حال آنها کند، پس آیا ما واسطه ی فیض آنها نخواهیم بود؟ (4)
انسان با قطع نظر از تعالیم انبیا علیهم السلام، خود را پدیده ای مادی می داند که با انعقاد نطفه، به صورت جنین در رحم مادر رشد می کند و سپس متولد می شود. چند صباحی در فضای عالم دنیا رشد و زندگی می کند و سپس متولد می شود. چند صباحی در فضای عالم دنیا رشد و زندگی می کند و پس از طی سال ها و پشت سر گذاردن دوران ضعف و پیری، می میرد و نابود می شود. انسان این دیدگاه خود درباره ی آدمی، یعنی شروع از نطفه و ختم به مرگ را شامل تمام همنوعانش، حتی انبیا و اولیا، می دانست و معتقد بود پس از مرگ، دیگر از انسان خبری نیست. بعدها، و شاید اولین بار، به وسیله ی انبیا علیهم السلام به انسان فهمانده شد، یا خود بر اثر تجربه یا فراست دریافتند که غیر از بدن مادی و فانی، حقیقت دیگری به نام «روح» نیز در آنان وجود دارد. بعد از هزاران سال بحث های دقیق علمی و تحقیقات عمیق، هنوز حقیقت روح برای کسی مکشوف نشده است، ولی به هر حال، اصل وجود روح به عنوان موجودی غیر از بدن مادی که ویژگی های غیر مادی دارد، اثبات شده است. (5) وجود این حقیقت زمانی مسلم تر و پذیرفتنی تر می شود که بدانیم حضرات انبیای الهی علیهم السلام بر این مسئله بسیار تکیه کرده اند و اساساً طرح مسئله ی «معاد» که در کنار مسئله ی «توحید»، سرلوحه ی دعوت ایشان بوده، متفرّع بر وجود روح است.
دو نشئه ای بودن انسان، یعنی دارای جسم و روح بودن، منحصر در عده ی خاصی از آنها نیست و تمام بنی آدم، حتی انبیا و اولیای الهی نیز مشمول این حقیقت اند؛ یعنی آن بزرگواران نیز همچون ما تولد و مرگی دارند. با این حال، درباره ی این گروه ویژه و برگزیده، به ویژه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام، مطالب دیگری نیز در روایات معصومین علیهم السلام بیان شده است. در این روایات، افزون بر بدن و روحی که متعلق به دیگر انسان ها نیز هست و برخی ویژگی ها نیز دارد، امور دیگری به آنها نسبت داده شده است. بدن ایشان نیز مانند دیگر ابنای بشر دارای رشد و تحول، از طفولیت تا بزرگ سالی و کهن سالی است و به تبع تحولات بدن، روحی که متعلق به بدن بود، اجمالاً همین تحولات را داشته است. روح به جهت تعلق به بدن، در سایه ی همین تعلق، تحول و تکامل پیدا می کند. مثلاً روح مقدس و مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، از هنگام تولد تا زمانی که به مقام پرافتخار نبوت مبعوث شدند و زمانی که به جوار رحمت حق بار یافتند، مرتبه ی واحد و یک سان نداشته است. در عین حال، برخی روایات، علاوه بر آنچه گفته شد، امور دیگری را نیز به این بزرگواران نسبت داده اند. مثلاً می فرمایند: خَلَقَکُمُ اللهُ أنوَاراً، یا در تعبیر دیگری فرمودند: أَوَّلُ شَیءٍ خَلَق اللهُ … نُورُ نَبِیک.(6) همچنین وقتی حضرت آدم علیه السلام خلق شد، در کنگره ی عرش، یا در قوائم عرش، انوار و اسمای اهل بیت علیهم السلام را مشاهده کرد. این وجودهای مقدس و نورانی هنوز در عالم خاکی و دنیا قرار نگرفته بودند و بدنی نداشتند تا روحی به آنها تعلق بگیرد. البته برخی معتقدند که آن انوار همان ارواح مقدسشان بوده است. خصوصیات و مقاماتی که برای بُعد «نورانی» ایشان بیان شده است، با خصوصیات روح متعلق به بدن متفاوت است. مثلاً روایاتی که بیان کننده ی آفرینش انوار مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم و ائمه ی معصوم علیهم السلام است، بیان می کند که خدای متعال، نور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را از نور عظمت خودش آفرید. این دو نور مقدس در ابتدای آفرینش با هم اتحاد داشته اند. بعدها انشقاق پیدا کرده اند و تا زمان پیدایش بدن و روح متعلق به بدن، این انشعابات و انشقاقات ادامه داشته است. (7) بنابراین، یکی بودن انوار و ارواح آن بزرگواران با ظواهر روایات و بیانات معصومین عیهم السلام نیز منطبق نیست و با همه ی ویژگی ها و امتیازهایی که برای روح نسبت به بدن می تواند برشمرد، روح، حقیقتی غیر از نورانیت آنهاست.
با توجه به شواهد و قراین موجود، اجمالاً در وجود بُعد ویژه و انحصاری این بزرگواران جای شک و تردید نیست. اگر چنین باشد، که هست، یقیناً عوارض گفته شده برای بدن و روح انسانی، مانند تولد، رشد و تحول، خواب و بیداری، مرگ و حیات شامل این بُعدشان نخواهد شد. باز هم حقیقت این نورانیت برای ما روشن نیست. فهم این حقایق حتی از فهم روح نیز سنگین تر و ثقیل تر و از سطح درک ما بسیار دور است و فهم این مرتبه از نشئه ی وجود، مخصوص کمّلین و اولیای خداست. هنیئاً لهم!
بنابراین، واسطه ی فیض بودن انبیا و معصومین علیهم السلام، به بدن مبارکشان مربوط نمی شود. برای اینکه بدن مبارکشان موقتی است و در برهه ای کوتاه از زمان موجودیت دارد. همچنین اگر روح را موجودی بدانیم که با پیدایش بدن پیدا شده و به بدن تعلق دارد و کارش تدبیر امور بدن است و قبل از خلقت بدن موجود نبوده است، واسطه ی فیض بودن را به روح نمی توان نسبت داد؛ چرا که آن انوار مقدس علیهم السلام، واسطه ی فیض و وجود موجوداتی همچون ملائکه، بهشت و جهنم، لوح و قلم بوده، (8) یا ملائکه ی مقرب الهی در مقاماتی، به نوعی، شاگرد ایشان بوده اند. (9) موجودیت این موجودات شریف بسیار قبل از موجودیت انسان بوده است. پس مقام وساطت فیض الهی باید موجودیتی سابق بر این موجودات داشته باشد.
بنابراین، مقام وساطت در فیوضات ربانی، یا مربوطی به مقام روحانی این بزرگواران است- البته بنابر قولی که روح را دارای موجودیتی غیر از بدن می داند که آفرینش آن نیز قبل از بدن بوده و همچنین با مقام نورانیت ایشان دارای وحدت یا اتحادی است-و یا مقام وساطت در فیض مربوط به مقام نورانیت ایشان است.
در هر صورت، چه روح را به این معنای اتحادی یا وحدتی بگیریم، چه نگیریم، آنچه مسلم است، مربوط بودن مقام وساطت تکوینی اهل بیت علیهم السلام، به مقام نورانیت ایشان است؛ چرا که آن مقام و جایگاه، در مرتبه ای است که خود، منشأ وجود و نزول بسیاری از موجودات عوالم دیگر است و همه چیز تنها شعاعی از آن نور است. پس از این عالم پست و دون مادی دنیا چیزی به آن عالم بالا باز نمی گردد.
اگر چنین است، که هست، ما که خود تنها پرتوی کم فروغ از آن انوار مقدسیم، چطور می توانیم با دعا و صلوات به وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر آن نور بیفزاییم؟ این یعنی اینکه ما واسطه ی اضافه شدن نور برای حضرت باشیم. نتیجه ی این مسئله، «دور باطل» خواهد بود؛ چرا که هم آن انوار مقدس، واسطه ی فیوضات ربانی برای ما هستند و هم ما با درود و صلوات بر نورانیت آنها می افزاییم. پس برای رفع این مشکل علمی می باید راهی پیدا کرد.
آنچه درباره ی «واسطه ی فیض» بودن گفته شد، به معنای تکوینی آن مربوط است. بر این اساس، خداوند تعالی انوار مقدس معصومین علیهم السلام را تکویناً منشأ فیوضات الهی به دیگر موجودات قرار داده است؛ یعنی به اصطلاح فلسفی، ایشان «فاعل مابه الوجود» هستند؛ به گونه ای که اگر آن بزرگواران نبودند، اساساً دیگر موجودات از رحمت بی انتهای الهی محروم می ماندند.
برای «واسطه ی فیض» بودن ایشان معنای دیگری نیز متصور است. در این معنا، خبری از آن تأثیر و دخالت تکوینی نیست. این تأثیرات و دخالت ها تنها به اندازه ی یک علت ناقصه و معدّ، و به نوعی اعتباری است. مثلاً تأثیر دعای یک انسان مؤمن در برطرف شدن عذاب و بلا، تأثیر حضور بنده ای خداترس و دارای حزن ِلله در رسیدن به رحمت الهی به دیگر بندگان، تأثیر دعای یک گنهکار تائب برای نزول باران، و موارد نظیر آن، که بسیار است و کم و بیش در زندگی ما نیز مشاهده شده است، نوعی واسطگی در جریان رحمت الهی یا فروکش کردن غضب الهی است. اما نه به معنای واسطه ی حقیقیِ «مابه الوجود» و تکوینی، بلکه صرفاً به منزله ی عامل تأثیرگذاری چون علت اِعدادی و علت ناقصه است.
اگر برای «واسطه در فیض» بودن چنین معنا و مرتبه ای تصور شود، می توان گفت روح انسانی نیز می تواند با کسب برخی آمادگی ها و عنایت الهی، در برخی امور واسطه شود و خداوند به برکت او، به دیگران عنایاتی داشته باشد. مثلاً خداوند متعال، به طفیل رحمتی که بر اهل بیت علیهم السلام نازل می کند، دیگران را هم به خاطر ارتباط و اتصالی که با آنها دارند و به خاطر وجود شعاعی از محبت و نور آنها در دلشان، مشمول رحمت قرار می دهد؛ چرا که بر اساس مضامین روایی، پرتو و انعکاسی از نوری که خداوند متعال بر قلب مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می تاباند، به قلب مؤمنین خالص نیز می تابد. (10) البته آن نور اصالتاً تنها به قلب مقدس ایشان می تابد، ولی چونان انعکاسی نور از آیینه، انعکاسی از همان نور بر قلب کسانی می تابد که با ایشان ارتباط و سنخیتی دارند. به همین جهت، سید بن طاووس رحمه الله می گوید: «من شب قدر را درک کردم و از آن عنایاتی که در این شب به ولی الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف نایل می شد، بهره ای نصیب من شد». هر شخص دیگری نیز که بتواند خود را به این مقام این سید جلیل القدر برساند، چنین موهبتی را دریافت خواهد کرد.
بنابراین، وساطت فیض الهی، منحصر در اهل بیت علیهم السلام نیست. هر بنده ای که بتواند این ظرفیت و آمادگی را در خویش ایجاد نماید، خداوند چنین مقام بلندی را به او نیز عنایت خواهد کرد. کم نبودند اولیای بزرگواری که خداوند به واسطه ی وجود عزیزشان بسیاری از بلاها را از مردم دفع کرده و رحمت هایی نیز نازل فرموده است. مثلاً وجود مضجع شریف حضرت معصومه علیها السلام، مانع بسیاری از بلایا، از جمله زلزله در شهر مقدس قم بوده است. این امر مهم و فوق العاده هیچ تعجبی ندارد؛ چرا که مقام رفیع و باعظمت ایشان نزد خدای تعالی چندان ارزشمند است که به یمن وجود این بانوی با کرامت و جلیل القدر، باران عنایات و برکات الهی، بیش از این، بر این شهر و این مردم باریده است و خواهد بارید.
بنابراین، وساطت فیض به این معنای اعتباری درباره ی ارواح نیز صادق است. در مقابل، وساطت فیضی که به معنای علت ایجادی بوده، بنا بر آن موجودیت همه چیز از شعاع آنها آفریده شده باشد، مخصوص مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است. ما از درک این مقام قاصریم. تنها می دانیم که مقام و مرتبه، مقام نورانیت است. همچنان که خداوند هم خودش را به «نور» معرفی کرده است: اللهُ نُورُ السَّمَاواتِ والأرْضِ… . (11) خود خداوند متعال، نور عالَم هستی است، اما وقتی می فرماید: مَثَلُ نُورِهِ…، مقصود از مثال نور الهی، قرآن کریم و وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و ائمه ی معصوم علیهم السلام است. به همین جهت، فرمودند: خَلَقَکُمُ اللهُ أنوَاراً. اجمالاً می دانیم که نور مقدس الهی با این انوار مقدس دارای تفاوت های نظیر نور خالق و نور مخلوق است. بیش از این نمی توانیم بفهمیم که هر کدام چه وجودی دارند و تفاوت هایشان در چیست؟ البته خداوند را شاکریم که آن بزرگواران همین مقدار را به ما آموختند، و شاید توان ما بیش از این نبوده است تا معارف بلندی را که ورای این ظواهر عالم وجود دارد، به ما عنایت فرمایند.
پینوشتها:
1. احزاب(33)، 56.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج99، ص 92.
3. روایات بسیاری از وجود نازنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم در این زمینه آمده و مضامین بسیار دقیق تری نیز در برخی زیارت نامه ها و دعاها از ایشان نقل شده است. مثلاً از وجود نازنین امام جعفر صادق علیه السلام و ایشان از پدر بزرگوارشان، امام باقر و ایشان از پدر بزرگوارشان، امام علی بن الحسین علیه السلام این روایت نقل شده است: عَنِ الأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بن الحُسَینِ علیه السلام قالَ: نَحْنُ أئِمَّةُ المُسْلِمِینَ وَ حُجَجُ اللهِ عَلَی العالَمِینَ وَ سادَةُ المُؤمِنینَ وَ قادَةُ الغُرِّ المُحَجِّلِینَ وَ مَوَالِی المُؤمِنِینَ وَ نَحنُ أَمانُ أَهْلِ الأَرضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنا یُمْسِکُ اللهُ السَّماءَ أنْ تَقَعَ عَلَی الأرضِ اِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِنَا یُمْسِکُ الأرضُ أنْ تَمِیدَ بِأَهْلِها وَ بِنَا یُنَزِّلُ الغَیْثَ وَ بِنَا یَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَ یَخْرِجُ بَرَکاتِ الأرضِ وَ لَوْ لَا مَا فِی الأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأهْلِهَا ثُمَّ قالَ علیه السلام: وَ لَمْ تَخْلُ الأَرضُ مُنْذُ خَلَقَ اللهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللهِ فِیهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ اَوْ غَائِبٍ مَستُورٍ وَ لَا تَخْلُو اِلَی أنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللهِ فِیهاَ وَ لَوْ لَا ذلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللهُ. قَالَ سُلَیمانُ: فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ علیه السلام: فَکیْفَ یَنْتَفِعُ النَّاسُ بالحُجَّةِ الغَائِبِ المَسْتُورِ؟ قالَ علیه السلام: کَما یَنتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابَ (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، امالی، ص 168؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج33، ص 5). همچنین در زیارت جامعه ی کبیره، امام علی بن محمد الهادی علیه السلام درباره ی واسطه ی فیض بودنشان حتی قبل از خلقت چنین فرمودند: خَلَقَکُمُ اللهُ أنوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسمُهُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتَنَا عَلَیکمْ وَ ما خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلایَتِکُمْ طِیباً لَخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لِأَنْفُسِنا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنا (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 609؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج99، ص 122).
4. بر اساس تعریفی که اهل بیت علیهم السلام از شیعیان خود دارند، آنها را افرادی اهل تسلیم در برابر خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام معرفی کرده اند. بر همین اساس، ما نیز در برابر فرموده ی قرآن که به صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده است، تسلیم هستیم و باز به فرموده ی قرآن، هر آنچه را نمی فهمیم و تشخیص نمی دهیم، به اهل آن، که در علوم الهی راسخ اند، وا می گذاریم: وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا (آل عمران، 7). خداوند متعال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را هم واسطه در فیض خودش معرفی کرده است و هم به ما دستور صلوات بر ایشان را داده است. آنان که تسلیم امر الهی اند، تسلیم این دستور نیز هستند. روشن است که همه ی شیعیان یا کسانی که اسم شیعه بر خود نهاده اند، چنین نیستند و در برابر همه چیز تسلیم نمی شوند. ای بسا علما و دانشمندان و روشن فکران یا جوانان کم اطلاعی که به دنبال یافتن پاسخی قانع کننده برای چنین سوالهایی هستند که توان درک آن پاسخ ها را ندارند.
5. درباره ی وجود یا عدم وجود «روح» هنوز یک علامت سؤال بزرگ و پرسش هایی عمیق و جدی، اذهان بسیاری از اندیشمندان عالم را به خود معطوف داشته است. آنها از خود می پرسند: آیا واقعاً چیزی غیر از بدن مادی ما، به نام «روح» وجود خارجی دارد؟ شاید منکران وجود روح، کمتر از مثبِتین آن نباشند. از طرفی ما، یعنی کسانی که به هر حال، قایل به وجود روح هستیم، هنوز سؤالات بسیاری درباره ی آن داریم. درباره ی زمان و چگونگی پیدایش روح، کیفیت ارتباط روح با بدن، هنوز مجهولات، بسیار است. هنوز به طور قطع روشن نشده است که آیا روح قبل از بدن خلق شده است یا نه؟ اگر آری، چه زمانی بوده است؟ یا آفرینش روح به همراه بدن است یا چهار ماه بعد از تکوّن نطفه، خداوند روح را در او خلق می کند؟ اگر چنین است، این خلقت به چه کیفیتی است؟ همه ی حکمای الهی متفق اند که روح با مرگ بدن نابود نمی شود، اما سؤال این است که بعد از مرگ بدن، روح در کجا مأوا دارد؟ اگر روح در قیامت به بدن ما ملحق می شود، این الحاق به چه کیفیتی است؟ این بدن قیامتی یا برزخی چگونه بدنی است؟ در هر صورت، ما به کمک وحی و معارف انبیای الهی علیهم السلام و براهین عقلی، دو مرحله ای بودن وجود انسان را می پذیریم. همچنین برای انسان به دو عالَم قایل هستیم، ولی دقیقاً روشن نیست که عالَم یعنی چه و حقیقت آن چیست؟ گفته می شود که یکی از آن عوالم، برزخ است. باز هم حقیقت برزخ برای ما روشن نیست. ارتباط روح با بدن در عالم برزخ چگونه است؟ می دانیم که انسان در عالم برزخ زنده است و حیات دارد، اما کیفیت حیات برزخی، وجود یا عدم غم و شادی، لذت و الم، پاداش و عذاب در برزخ برای ما روشن نیست. البته اصول اعتقادات ما درباره ی این امور روشن است، اما فرعیات آن هنوز مبهم است. با اینکه در آیات قرآن و روایات به بسیاری از حقایق عوالم دیگر، اشاره شده است، ولی به جهت انس ما با دنیا و زندگی طبیعی، درک آن برای ما ثقیل است. مثلاً وجود مسائل مربوط به قبر، به خصوص مسائل مربوط به شب اول قبر، عذاب شب اول قبر، سؤال فرشتگان از انسان، عذاب برزخ و … یا در مقابلش، رَوح و ریحان، نعمت های الهی در عالم برزخ برای اولیای الهی و …، برای ما روشن است، اما چند و چون آن از مجهولات ماست. به این حرف ها معتقدیم یا بر اساس آموزه های قرآنی، معتقدیم خداوند روح مدبّر بدن را، در موعد مقرر، از بدن جدا می کند و می گیرد: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا(زمر، 42). اما این گرفتن به چه معناست؟ چگونه است؟ پس از آن روح به کجا می رود؟ حیاتش چگونه است؟ اینها همه معارفی فراتر از عقل معمول بشر است.
6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج15، ص 24.
7. عَنِ الحَسَنِ بنِ حمَّادٍ البَصْریِّ عَنْ أَبیهِ عَنْ آبائِهِ قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نوراً بَینَ یَدَیِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَن یَخْلُقَ آدَمَ بِأَربَعَةِ آلافِ عامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللهُ آدَمَ سَلَکَ ذلِکَ النُّورَ فِی صُلبِهِ فَلَمْ یَزَلِ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْقُلُهُ مِنْ صُلْبٍ حَتَّی أقرَّهُ فِی صُلبِ عَبدِ المُطَّلبِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِن صُلْبِ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَقَسَمَهُ قِسْمَینِ فَصَیَّرَ قِسْمِی فِی صُلبِ عَبْدِ اللهِ وَ قِسْمَ عَلیٍّ فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ أنَا مِنْ عَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی و دَمُهُ مِن دَمی فَمَنْ أَحَبَّنِی فَبِحُبِّی أحَبَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبغَضَه (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق الخصال، ج2؛ ص 602؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج35، ص 33).
8. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج36، ص 73.
9. رُوحُ القُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدائِقِنَا البَاکُورَة … (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج26، ص 264).
10. ر.ک: ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص 194، باب «أن الأئمة علیهم السلام نور الله عَزّ و جَل »: لَنُورُ الإِمَامِ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ أَنوَرُ مِنَ الشَّمْسِ المُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَاللهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ المُؤمِنِینَ.
11. نور(24)، 35.
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، (1391)، صهبای حضور(شرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.
/ج