پاسخ اجمالی
قرآن کریم در آیاتی از سوره تکویر به بخشهایی از نظام جهان هستی سوگند یاد میکند و به عنوان نمونه در آیات پانزده و شانزده میفرماید: «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ».
مشتقات ریشه «خنس» میتوانند در معانی گوناگونی؛ مانند «جمع شدن»، «تأخیر انداختن»،[1] «کنار رفتن» و «پنهان شدن»،[2] مورد استفاده قرار گیرند.
کلمه «جوار» جمع «جاریه» به معنای «کشتی» بوده و مصدرش «جرى» به معناى حرکت سریع است،[3] و در این آیه تشبیه اجرام آسمانی به کشتىهایی است که در دریا روان هستند.
مصدر «کَنْس» به معناى «نهان شدن» است؛[4] و از اینرو برای توصیف داخل شدن حیواناتی مانند آهو به درون لانه مخفیشان از این واژه استفاده میکنند. [5] واژه «کُنَّس» نیز ناظر به ویژگی «پنهان شوندگی» ستارگان است.
اما در اینکه مصداق این واژهها چیست؟ بسیارى از مفسران معتقدند که این واژگان اشاره به پنج سیاره منظومه شمسى(عطارد، زهره، مریخ، مشترى، و زحل) دارد که با چشم غیر مسلح دیده میشوند.[6] برخی هم میگویند مقصود همه ستارگان یا سیّارات است که هنگام دمیدن صبح اندک اندک کم سو و مخفی میشوند و منظور از «جرى»، حرکت شبانگاهی آنان بوده، و مراد از «کنوس» نیز غروب کردن هر یک در مغرب مخصوص به خود است.[7]
این تفسیر با این قرینه تقویت میشود که در ادامه، این آیات را میخوانیم: «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ» لکن چون ستارگان بعضى سیار و بعضى ثابتاند، آنهایى که سیار و در حال حرکتاند(زحل، مشترى، مریخ، زهره و عطارد)، با صفاتى که در سوگندها آمده(خنوس، جری و کنوس) مناسبت بیشترى دارد؛ زیرا اینها در حرکتشان بر حسب آنچه ما میبینیم استقامت و بازگشت و اقامت دارند، استقامت دارند براى اینکه حرکتشان از نظر زمان شبیه هم است، و بازگشت دارند؛ چون انقباض و تأخر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند، چون در حرکت استقامتى و رجعتى خود زمانى توقف دارند، گویى آهوى وحشیاند که زمانى در آشیانه خود اقامت میکند.[8]
برخی از مفسران اما معتقدند؛ «الْخُنَّسِ»، موصوفى را مینمایاند که ویژگی آن – بقرینه آیات بعد – نهان شدن، و انقباض است، و «الْجَوارِ الْکُنَّسِ»، دو ویژگی مستقلی است که سوگند به آن خورده شده است. با این نگاه، آوردن صفت «الجوار » بعد از «الخنس»، میتواند بیان خاص(سیارات) بعد از عام(تمام ستارگان) باشد؛ زیرا در آیه، قرینهاى براى تطبیق صفت «الخنّس» بر سیارات وجود ندارد.
البته واقعیّت آن است که تمام ستارگان به نوعی در حال حرکتاند و این واقعیت در قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است:
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ خورشید به سمت قرارگاه خود حرکت میکند.
«وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»؛[9] و هر یک از ستارگان در مسیری شناورند.
و از اینرو نیازی نیست تا میان سیارات منظومه شمسی و دیگر ستارگان تفکیک نماییم.
فاء تفریع: «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ …» قرینهای است که این قسم راجع به آیات قبل است، و اوصاف «بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ» که اوصافى لازم و ذاتى هستند، نه اسمهاى فاعل حدوثى، با حالت و وضع عارضى ستارگان هنگام دمیدن صبح کمتر تطبیق میکند.
با توجه و دقت به این دو قرینه به نظر میرسد که این سوگند شاهد و راهنمایى براى اثبات آیات قبل و سوگند پس از ذکر مدّعا باشد.
برداشت دیگر از این آیه این است که:
هر کدام از این اوصاف، بیانگر نوعى از تغییر صور و تحول و ظهور و اختفاء، و قبض و بسط جرم ستارگان است. اینگونه تغییرات، مورد بحث و دقت دانشمندان فیزیک نجومى و ستارهشناسى پیشرفته میباشد، چنانکه با کشف و مشاهده انواع تشعشعها و رنگهاى طیفى و درجات حرارت ستارگان به چگونگى عناصر و مقدار جرم و ساختمان و تغییرات درونى آنها پیبردهاند و از این طریق به نتایج ارزندهاى درباره مراحل تحول و مقدار عمر ستارگان رسیدهاند. با اینگونه محاسبات، معلوم شده است که ستارههایى مانند افراد اجتماع، در حال رشد و تکامل و ستارگانى در حال نقصان و زوال هستند و همه در خط سیر تحوّل با سرعتهاى مختلف حرکت میکنند، هر ستارهاى که سنگینتر و نورانیتر است، عنصر درونى آن(ئیدروژن) سریعتر از ستارگان سبکتر مصرف میشود و زودتر میمیرد. دانشمندان ستارهشناس هر گروهى از ستارگان را بر حسب تشعشع و رنگهاى طیفى که نمایاننده مقدار حرارت و وضع خاص تحوّل آنها است به نام حیواناتى خواندهاند: «غولهاى سرخ، … کوتولههاى سفید» که با تغییر صورت و رنگ، نام آنها نیز تغییر میکند. گروهى از ستارگان را تپنده گویند؛ زیرا قشر سطحى آنها مانند ضربان نبض آهسته و منظم است و پیوسته بالا و پائین میرود. مدت تغییر و وضع تپش انواع ستارگان تپنده مربوط به مقدار سنگینى جرم و درخشندگى آنها است. گروهى از چند ساعت تا چند سال، گروهى بین شش ساعت و یک روز، یک روز تا یک هفته، و چند هفته تا یک سال تغییر میکند. همه این تحوّلات و تغییرات را معلول چگونگى عناصر و فعل و انفعالهاى آنها میدانند. علل و شرایط اصلى این تغییرات هنوز مجهول است. آخرین دوره این تغییرات را ستارههایى مینمایاند که شعاع آنها از حدود متعارف کاسته شده؛ چون جرم آنها کوچک و شعاعشان سفید است، به نام کوتولههاى سفید خواندهاند. گویند اینها آخرین مرحله زندگى را مینمایانند که پس از آن سرد و ویران میشوند».[10]
قرآن با این تشبیهات لطیف و بلیغ(بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ)، ستارگان یا گروهى از آنها را چون آهوان و حیواناتى مینمایاند که خود را به تدریج جمع میکنند و به عقب میکشند و در نهانگاه خود پنهان میشوند و فروغى از چشمشان نمایان است. یا مانند کشتى نور در فضا رواناند. شاید «الکنّس» نمایاننده آن گروهى از ستارگان باشد که به آخرین مرحله تحول و عمر رسیدهاند.[11]
به هر حال گویا قرآن مجید میخواهد با این سوگندهاى پر معنا و آمیخته با نوعى ابهام، اندیشهها را به حرکت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنایى این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدیدآورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.[12]
اما اینکه آیا میتوان این آیات را ناظر به سیاهچالهها نیز دانست، ابتدا باید گفت که سیاهچاله را ناحیهای از فضا میدانند که آثار گرانشی آن، چنان نیرومند است که هیچ چیز – حتی نور و تابشهای الکترومغناطیسی – نمیتوانند از میدان گرانش آن بگریزد و هر آنچه داخل آن شود جذب آن شده و قدرت بیرون آمدن از آنرا نخواهد داشت.
این ویژگی با معانی پنهان شدن، کمسو شدن و انقباضی که برای واژههای «خنّس» و «کنّس» در کتابهای لغت گفته شده، همخوان است؛ لذا این احتمال نیز وجود خواهد داشت که سیاهچالهها نیز از مصادیق این آیات باشند، اگرچه به دلیل ناشناخته بودن این موجودیت فضایی در گذشته، مفسران در تفاسیر خود از آن یاد نکرده باشند.
در نهایت باید گفت با هر تفسیری که از این واژهها داشته باشیم، مفسّران جواب این سوگندها را آیه «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» گرفتهاند.
مشتقات ریشه «خنس» میتوانند در معانی گوناگونی؛ مانند «جمع شدن»، «تأخیر انداختن»،[1] «کنار رفتن» و «پنهان شدن»،[2] مورد استفاده قرار گیرند.
کلمه «جوار» جمع «جاریه» به معنای «کشتی» بوده و مصدرش «جرى» به معناى حرکت سریع است،[3] و در این آیه تشبیه اجرام آسمانی به کشتىهایی است که در دریا روان هستند.
مصدر «کَنْس» به معناى «نهان شدن» است؛[4] و از اینرو برای توصیف داخل شدن حیواناتی مانند آهو به درون لانه مخفیشان از این واژه استفاده میکنند. [5] واژه «کُنَّس» نیز ناظر به ویژگی «پنهان شوندگی» ستارگان است.
اما در اینکه مصداق این واژهها چیست؟ بسیارى از مفسران معتقدند که این واژگان اشاره به پنج سیاره منظومه شمسى(عطارد، زهره، مریخ، مشترى، و زحل) دارد که با چشم غیر مسلح دیده میشوند.[6] برخی هم میگویند مقصود همه ستارگان یا سیّارات است که هنگام دمیدن صبح اندک اندک کم سو و مخفی میشوند و منظور از «جرى»، حرکت شبانگاهی آنان بوده، و مراد از «کنوس» نیز غروب کردن هر یک در مغرب مخصوص به خود است.[7]
این تفسیر با این قرینه تقویت میشود که در ادامه، این آیات را میخوانیم: «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ» لکن چون ستارگان بعضى سیار و بعضى ثابتاند، آنهایى که سیار و در حال حرکتاند(زحل، مشترى، مریخ، زهره و عطارد)، با صفاتى که در سوگندها آمده(خنوس، جری و کنوس) مناسبت بیشترى دارد؛ زیرا اینها در حرکتشان بر حسب آنچه ما میبینیم استقامت و بازگشت و اقامت دارند، استقامت دارند براى اینکه حرکتشان از نظر زمان شبیه هم است، و بازگشت دارند؛ چون انقباض و تأخر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند، چون در حرکت استقامتى و رجعتى خود زمانى توقف دارند، گویى آهوى وحشیاند که زمانى در آشیانه خود اقامت میکند.[8]
برخی از مفسران اما معتقدند؛ «الْخُنَّسِ»، موصوفى را مینمایاند که ویژگی آن – بقرینه آیات بعد – نهان شدن، و انقباض است، و «الْجَوارِ الْکُنَّسِ»، دو ویژگی مستقلی است که سوگند به آن خورده شده است. با این نگاه، آوردن صفت «الجوار » بعد از «الخنس»، میتواند بیان خاص(سیارات) بعد از عام(تمام ستارگان) باشد؛ زیرا در آیه، قرینهاى براى تطبیق صفت «الخنّس» بر سیارات وجود ندارد.
البته واقعیّت آن است که تمام ستارگان به نوعی در حال حرکتاند و این واقعیت در قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است:
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ خورشید به سمت قرارگاه خود حرکت میکند.
«وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»؛[9] و هر یک از ستارگان در مسیری شناورند.
و از اینرو نیازی نیست تا میان سیارات منظومه شمسی و دیگر ستارگان تفکیک نماییم.
فاء تفریع: «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ …» قرینهای است که این قسم راجع به آیات قبل است، و اوصاف «بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ» که اوصافى لازم و ذاتى هستند، نه اسمهاى فاعل حدوثى، با حالت و وضع عارضى ستارگان هنگام دمیدن صبح کمتر تطبیق میکند.
با توجه و دقت به این دو قرینه به نظر میرسد که این سوگند شاهد و راهنمایى براى اثبات آیات قبل و سوگند پس از ذکر مدّعا باشد.
برداشت دیگر از این آیه این است که:
هر کدام از این اوصاف، بیانگر نوعى از تغییر صور و تحول و ظهور و اختفاء، و قبض و بسط جرم ستارگان است. اینگونه تغییرات، مورد بحث و دقت دانشمندان فیزیک نجومى و ستارهشناسى پیشرفته میباشد، چنانکه با کشف و مشاهده انواع تشعشعها و رنگهاى طیفى و درجات حرارت ستارگان به چگونگى عناصر و مقدار جرم و ساختمان و تغییرات درونى آنها پیبردهاند و از این طریق به نتایج ارزندهاى درباره مراحل تحول و مقدار عمر ستارگان رسیدهاند. با اینگونه محاسبات، معلوم شده است که ستارههایى مانند افراد اجتماع، در حال رشد و تکامل و ستارگانى در حال نقصان و زوال هستند و همه در خط سیر تحوّل با سرعتهاى مختلف حرکت میکنند، هر ستارهاى که سنگینتر و نورانیتر است، عنصر درونى آن(ئیدروژن) سریعتر از ستارگان سبکتر مصرف میشود و زودتر میمیرد. دانشمندان ستارهشناس هر گروهى از ستارگان را بر حسب تشعشع و رنگهاى طیفى که نمایاننده مقدار حرارت و وضع خاص تحوّل آنها است به نام حیواناتى خواندهاند: «غولهاى سرخ، … کوتولههاى سفید» که با تغییر صورت و رنگ، نام آنها نیز تغییر میکند. گروهى از ستارگان را تپنده گویند؛ زیرا قشر سطحى آنها مانند ضربان نبض آهسته و منظم است و پیوسته بالا و پائین میرود. مدت تغییر و وضع تپش انواع ستارگان تپنده مربوط به مقدار سنگینى جرم و درخشندگى آنها است. گروهى از چند ساعت تا چند سال، گروهى بین شش ساعت و یک روز، یک روز تا یک هفته، و چند هفته تا یک سال تغییر میکند. همه این تحوّلات و تغییرات را معلول چگونگى عناصر و فعل و انفعالهاى آنها میدانند. علل و شرایط اصلى این تغییرات هنوز مجهول است. آخرین دوره این تغییرات را ستارههایى مینمایاند که شعاع آنها از حدود متعارف کاسته شده؛ چون جرم آنها کوچک و شعاعشان سفید است، به نام کوتولههاى سفید خواندهاند. گویند اینها آخرین مرحله زندگى را مینمایانند که پس از آن سرد و ویران میشوند».[10]
قرآن با این تشبیهات لطیف و بلیغ(بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ)، ستارگان یا گروهى از آنها را چون آهوان و حیواناتى مینمایاند که خود را به تدریج جمع میکنند و به عقب میکشند و در نهانگاه خود پنهان میشوند و فروغى از چشمشان نمایان است. یا مانند کشتى نور در فضا رواناند. شاید «الکنّس» نمایاننده آن گروهى از ستارگان باشد که به آخرین مرحله تحول و عمر رسیدهاند.[11]
به هر حال گویا قرآن مجید میخواهد با این سوگندهاى پر معنا و آمیخته با نوعى ابهام، اندیشهها را به حرکت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنایى این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدیدآورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.[12]
اما اینکه آیا میتوان این آیات را ناظر به سیاهچالهها نیز دانست، ابتدا باید گفت که سیاهچاله را ناحیهای از فضا میدانند که آثار گرانشی آن، چنان نیرومند است که هیچ چیز – حتی نور و تابشهای الکترومغناطیسی – نمیتوانند از میدان گرانش آن بگریزد و هر آنچه داخل آن شود جذب آن شده و قدرت بیرون آمدن از آنرا نخواهد داشت.
این ویژگی با معانی پنهان شدن، کمسو شدن و انقباضی که برای واژههای «خنّس» و «کنّس» در کتابهای لغت گفته شده، همخوان است؛ لذا این احتمال نیز وجود خواهد داشت که سیاهچالهها نیز از مصادیق این آیات باشند، اگرچه به دلیل ناشناخته بودن این موجودیت فضایی در گذشته، مفسران در تفاسیر خود از آن یاد نکرده باشند.
در نهایت باید گفت با هر تفسیری که از این واژهها داشته باشیم، مفسّران جواب این سوگندها را آیه «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» گرفتهاند.
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 300، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین، ج 6، ص 71، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 308، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[3]. المفردات فی غریب القرآن، ص 194.
[4]. قاموس قرآن، ج 6، ص 153.
[5]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 138، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش؛ لسان العرب، ج 6، ص 198.
[6]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 20، ص 236، قاهره، دار الکتب المصریة، چاپ دوم، 1384ق.
[7]. ر. ک: آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 15، ص 262، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[8]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 217، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 20، ص 355- 356، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[9]. یس، 38 – 40.
[10]. ر. ک: پیدایش و مرگ خورشید فصل «غولهاى سرخ خورشید»، «کوتولههاى سفید و احتضار خورشید»؛ ویلیام فاولر، مجموعه جهان، بخش دوم، جنس جهان، منشأ عنصرها.(نقل از پرتوی از قرآن).
[11]. طالقانی، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج 3، ص 182- 185، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش.
[12]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 189- 191، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.