دين مقدس اسلام كه از سوي خداوند متعال به وسيلهي پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به مردم ابلاغ شده است، داراي دستورات و آدابي است كه در قرآن يا سنّت پيامبر بيان گرديده است، و در خصوص آنچه در سؤال آمده بايد گفت آنچه مسلم است در مكتب اسلام، گذاشتن شارب بلند حرام نيست چه برسد به اينكه باعث كفر و ارتداد شود و شيخ حر عاملي در اين مورد بابي را تحت عنوان «كوتاه كردن شارب مستحب است نه واجب» اختصاص داده است. و دليلش را روايات ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ميداند، از جمله امام كاظم ـ عليه السّلام ـ كه فرمود: در اعضاي بدن كارهايي مستحبي هست كه در رأس آنها: مسواك زدن، كوتاه كردن شارب، جدا كردن موي سر از وسط در صورت زياد بودن، مضمضه و استنشاق كردن ميباشد.[1]در باب ديگر با استناد به 11 روايت آورده كه بلند بودن شارب مكروه است.[2]محدث نوري نيز با آوردن سه روايت مينويسد: بلند بودن شارب مكروه است و كوتاه كردن آن مستحب ميباشد.[3] پس با توجه به اين روايات، مسلمانان اهل حق را به علت بلند گذاشتن شارب از اسلام خارج نميدانند. بلكه دلايل ديگري براي اين مطلب دارند كه اين ادله در ضمن بررسي عقايد آنها روشن ميشود:
اگر كسي بدون اعتقاد بر واجب بودن شارب بلند در شرع مقدس، بخواهد سبيل خود را بلند كند، كار حرامي نكرده و كافر و مرتد نيست، امّا اهل حق ميگويند: كوتاه كردن شارب حرام است، زيرا وقتي خداوند بر جسم حضرت علي ـ عليه السّلام ـ وارد شد، قرار شده كه هر كس ميخواهد اهل حق باشد بايد شارب خود را نزند و گرنه از اهل حق خارج و در عذاب الهي قرار خواهد گرفت.[4]در اعتقاد اهل حق، يك تار موي سبيل بيشتر از قرآن ارزش دارد و اگر كسي تار مويي از آن را بكند، مانند كسي است كه قرآن را زير پا گذاشته است؛ و از اهل كفار ميشود! توبه و نذر و نيازش قبول نيست، و چنين كسي حق ورود به جمع اهل حق را ندارد![5]يا ميگويند: چون اهل حق را در مسجد مسخره كردند، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرموده من به جاي شما نماز ميخوانم و بر شما واجب نيست كه نماز بخوانيد و به جاي آن نياز دهيد. (نذري كه براي جمخانه به جاي عبادات ميبرند كه بزرگشان دعايي بر او ميخواند بعد همه ميخورند) و سبيل بگذاريد تا همديگر را بشناسيد.[6]افزون بر اين مطالب اهل حق اعتقادات ديگري دارند كه باعث كفر و گمراهي آنان گرديده است:
1. در عقيدة اهل حق، خداوند در جسم علي ـ عليه السّلام ـ وارد گشته، علي خدا شده و اين يعني شرك به خداوند يكتا و نپذيرفتن توحيد الهي. و كسي كه توحيد را نپذيرفته يا بعد از پذيرش به چيزي معتقد شود كه لازمهاش انكار توحيد باشد نميتوان او را مسلمان دانست و به اين خاطر مسلمانان، اهل حق را كافر و غير مسلمان ميدانند، نه به خاطر سبيل گذاشتن آنها.
2. دليل ديگر بر كفر و ارتداد اهل حق بدعتي است كه در مورد زدن شارب ايجاد نموده و آن را حرام دانستهاند، و اين تغيير حكم خداوند است و در اصطلاح ديني به چنين كسي بدعتگذار ميگويند و در روايات آمده است هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي داخل آتش جهنّم ميباشد.[7] مرحوم شيخ مفيد مينويسد: به اتفاق همة علماي اماميه، بدعت گذار كافر است.[8]3. انكار نماز: اهل حق با استناد با شارب گذاشتن، نماز را انكار ميكنند و ميگويند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دستور داده نماز نخوانيم! در حالي كه اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ هميشه و خصوصاً در آخرين لحظات عمرش همگان را به اقامة نماز توصيه ميكند و آن را عمود دين و ستون دين ميداند.[9]4. اعتراف اهل حق بر مسلمان نبودن خود: خود اهل حق اعتراف دارند كه دينشان از اسلام جدا و مستقل است! هر چند براي حفظ مباني خود در جامعه، از روي تقيه يا به اصطلاح خودشان «سِرّمگو» خود را مسلمان ميدانند، چنانچه در گنجينة ياري آمده است: دين ما مستقل است كه از اول خلقت بوده و هر كس با اين دين، ادعاي مسلمان بودن كند، كفر گفته است.[10]يا ميگويند: هر اهل حقي خود را تابع سرانجام (كتاب ديني اهل حق) بداند به هيچ وجه نميتواند خود را پيرو اسلام محمّدي معرفي كند. .[11] حتّي گاهي پا را فراتر گذاشته و ميگويند: بايد قوانين اسلام را از جامعه حذف كرده و به جاي آن در مجامع قضائي و … بايد از قانون مستقل اهل حق استفاده نمود، زيرا قوانين اسلام با اجتماع سازگار نيست.[12]با توجه به اين مطالب و مطالب فراواني كه در اعتقادات اهل حق وجود دارد، بايد گفت: مسلمان ندانستن اينها از سوي مسلمانان به هيچ وجه به علّت گذاشتن سبيل بلند نيست، بلكه عقائد انحرافي اينهاست كه موجب انكار ضروريات اسلام مانند: نماز و روزه و قرآن كريم و … و بالاتر از اين انكار اصول ديني مانند توحيد ميباشد، و در ضمن خودشان در كتابها و محافل خصوصي ميگويند ما مسلمان نيستيم! يك فرد مسلمان نميتواند كسي را كه خود اعتراف بر مسلمان نبودن خودش دارد، از مسلمين بداند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نامة سرانجام، صديق صفي زاده.
2. شكرانه، موسي پرنيان، منوچهر كمري.
پي نوشت ها:
[1] . حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت، 1409 هـ ق، ج2، ص11، ح1342.
[2] . همان، ص114، باب66، ح1650 تا 1661.
[3] . نوري، حسين، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، اول، بيتا، ج1، ص409، ح999 تا 1001.
[4] . ولاديمر الكسويچ، ايوانف، مجموعه رسايل شيعه و اشعار اهل حق، بمبئي، انجمن اسماعيلي، ص171.
[5] . همان، ص 143.
[6] . مدرسي چهاردهي، نورالدين، خاكسار و اهل حق، ص171.
[7] . كليني، محمّد، كافي، تهران، دار الكتب اسلاميه، چهارم، ج1. و عاملي، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت،1409 هـ ق، ج16 ، ص270، باب40.
[8] . محمّد بن نعمان، اوائل المقالات، قم، كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، اول،1413 هـ ق، ص49.
[9] . شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه: عبدالحميد آيتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1378 ش، نامة 47، ص 709.
[10] . نيك نژاد، كاظم، گنجينة ياري، قم، موسسه تبيان، ص103.
[11] . طهماسبي، قادر، بيان الحق، ص111، نقل از سايت تبيان.
[12] . قاضي، مجيد، مجموعه آيين و اندرز و ريارت، ص 67، به نقل از سايت تبيان.