دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه مخلِص (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است و هنوز به تكامل لازم نرسيده است. ولى مخلَص (به فتح لام) به مرحله اى گفته مى شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان به مقامى مى رسد كه از نفوذ وسوسه هاى شياطين مصونيت پيدا مى كند، چنانكه قرآن از قول ابليس نقل مى كند: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد![1] .[2]در واقع مخلَصين كساني هستند كه پس از آنكه خود را براى خدا خالص كردند، خدا آنان را براى خود خالص گردانيده، يعنى غير خدا كسى در آنها سهم و نصيبى ندارد، و در دلهايشان محلى كه غير خدا در آن منزل كند باقى نمانده است، و آنان جز به خدا به چيز ديگرى اشتغال ندارند، هر قدر هم شيطان از كيدها و وسوسه هاى خود را در دل آنان بيفكند، سودي ندارد و همين وساوس سبب ياد خدا مى شوند. و همانها كه ديگران را از خدا دور مى سازد ايشان را به خدا نزديك مى كند.[3]
دليل اينكه مخلَصين صحنه گناه را مي بينند ولي گناه نمي كنند اين است كه خداوند “برهاني” به ايشان نشان مى دهد كه ديگران چنين برهاني را مشاهده نمي كنند. و آن نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است، كه نفس آدمى با ديدن آن چنان مطيع و تسليم مى شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت پيدا نمى كند. به همين دليل است كه ديگر شيطان به قلب مخلَصين راه ندارند.[4] اين مقام، مقام يوسف صديق بعد از عبور از آن ميدان آزمايش بزرگ است: « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» آن زن قصد او كرد و او نيز- اگر برهان پروردگار را نمى ديد- قصد وى مى نمود! اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود![5] از اين آيه شريفه روشن مى شود كه ديدن برهان خدا، شأن همه بندگان مخلَص خداست، و خداوند سبحان هر سوء و فحشايى را از ايشان برمى گرداند، و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى شوند، و به خاطر آن برهانى كه خدايشان به ايشان نشان داده قصد آن را هم نمى كنند، و اين همان عصمت الهى است كه شامل حال مخلَصين مي شود. اين برهان يك عامل است كه نتيجه اش علم و يقين است، اما نه از علم هاى معمول و متعارف.[6]
اين مقام كسانى است كه در جهاد اكبر پيروز مى شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصيها را از وجودشان بر مى چيند، و در كوره حوادث آنچنان ذوب مى شوند كه جز طلاى معرفت خالص در آنها چيزى نمى ماند. اينجا است كه پاداش آنها به معيار عمل داده نمى شود، بلكه پاداششان به معيار فضل و رحمت خدا است .[7]
پي نوشت:
[1] . ص،83
[2] . تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1374،جلد 19 ،صفحه 48
[3] . ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374،ج12، ص: 243
[4] . ترجمه تفسير الميزان، ج11، ص: 174
[5] .يوسف،24
[6] . ترجمه تفسير الميزان، ج11، ص: 175
[7] . تفسير نمونه، جلد 19 ،ص49