مفهوم امام در الموت
شمه ای از نظر اسماعیلیان راجع به آدم، گفتیم و خلاصه ی آن این بود: از طرفی، آدم جزئی ( در مقابل کلی) که دوره ی ما را افتتاح کرد: نخستین پیمبر این دوره ی غیبت بوده است.
نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
1. شمه ای از نظر اسماعیلیان راجع به آدم، گفتیم و خلاصه ی آن این بود: از طرفی، آدم جزئی ( در مقابل کلی) که دوره ی ما را افتتاح کرد: نخستین پیمبر این دوره ی غیبت بوده است. از طرف دیگر، آدم اول یا آدم کلی (1) که تصویر زمینی آدم آسمانی (2) است، و در آغاز نخستین دور ظهور را گشود، نخستین امام بود و امامت را بعنوان آیین ابدی بشریت پایه گذاری کرد. مبنای عقیده ی اسماعیلیان در موضوع امام بعنوان «مرد خدا» ( مقایسه شود با anthropos tou Theou از نظر فیلون) (3) و بعنوان چهره ی خداوند (یا وجه الله) و انسان کامل (4) از آنجاست. « کسی که انسان کامل زمان خود را نشناخت غریب ماند.» نیز در همین معنی گفته شده است: « کسی که مرا دید خدای را دیده است.» عقیده ای که در الهیات شیعه راجع به امامت وجود دارد با آنچه در مسیحیت راجع به معرفت مسیح موجود است شبیه است و این خاطره ی مشابه را در انجیل یوحنا (5) (14/9) که بوسیله ی سایر اناجیل تأیید شده است. تصویری که در الهیات شیعه از امامت منقوش است، از نظری شبیه است با شناخت عیسی در الهیات مسیحی. چنین برمی آید که به عقیده ی اسماعیلیه، حقیقت راز امامت، با استفاده از روایاتی که به امامان معصوم می رسد چنین است: تجلیل امام بعنوان انسانی کامل در مرتبه ای اعلی، بنابراین رجحان قطعی و مشخص «تأویل» یعنی رجحان اسلام باطنی به اسلام ظاهری، و برتری مذهب رستاخیز به مذهب تقنینی. این نحوه ی ادراک از امام، با هر گونه فلسفه ی بشر وابسته است. زیرا صورت بشری « تصویری از صورت خدایی» است و این شکل، کسوت کمال جلوه ی الهی را بر دوش دارد. از این رو، عهده دار سعادت و رستگاری عالم هستی است، چه بازگشت به جهان دیگر که جهان جواهر روحانی است، گذر به کیفیتی از وجود است که در آن مقام همه چیز بصورت واقعیت انسانی مصور می شود، زیرا تنها وجود انسانی است که واجد کلام و «منطق» (6) است. پس بعلت وجود «انسان » است که موجودات دوباره به مبدأ خود راه می یابند. اما، این شکل کامل انسان، این جلوه ی خداوند که در ازل ظاهر گردید همانا امام است. اعتقاد به امام بعنوان مرد خدا و انسان کامل، یعنی شناسایی او بعنوان عنصر اعلای معرفت به راه رستگاری. مع ذلک این امر یعنی معرفت راه رستگاری مشروط به «تحقیق» است، یعنی تحقق یافتن «معنی حقیقی» کلیه احکام ظاهری که آن نیز مشروط است به «تأویل» که وظیفه ی امام می باشد. منظور از امامت نیز واقعیت و حقیقت امام جاودانی است که شخص هر امام، مثل و نمونه ی زمینی آن است، نه صورت تجربی این امام یا آن امام. منظور از جمله ی «مولانا» یعنی «خداوندگارما» که در قرآن ذکر شده است امام جاوید است و هم اوست که گفته اند همیشه وجود داشته است، وجود دارد، و وجود خواهد داشت. کلیه ی دگرگونی های کیفیت ظهور او وابسته به نحوه ی ادراک بشر است، چه، تغییر و دگرگونی را در عالم الهی راه نیست.
2. نخستین نتیجه این مطلب این است که تنها معرفتی که برای انسان در باره ی خدا امکان پذیر می باشد معرفت امام یعنی معرفت انسان کامل است. زیرا امام، ظهور اصلی و تجلای اولی است. در نکته ی حکمت آمیزی که فوقاً ذکر شد، و در سایر جمله های نظیر، امام جاوید است که سخن می گوید:
« پیمبران می گذرند و تغییر می کنند. اما ماییم ما، که بشر جاودانه ایم.» «من خدا را پیش از خلقت آسمانها و آفرینش زمین شناخته ایم.» « نوری که از چراغ ساطع می گردد خود چراغ نیست اما اگر این نور نبود چگونه معلوم می شد که چراغ چیست، حتی چگونه فهمیده می شد که چراغ هست و کجاست؟» «مردان خدا، خدا نیستند اما از خدا نیز جدا نمی باشند.»
چون امامت جلوه ی ازلی و ظهور لجه ی الهی و راهنما بسوی این ظهور است پس حجت اعلی است و ضامن الوهیت ناشناختنی است. خطابه ی مهمی که امام حسن «علی ذکره السلام» در 560 هجری/8 اوت 1164 میلادی در الموت ایراد کرد و رستاخیز بزرگ را اعلام نمود چنین است:
« مولانا (خداوندگارما) برپا کننده ی رستاخیز، (قائم القیامه)می باشد، او پروردگار موجودات است و خداوندگاری است که وجود مطلق می باشد؛ وجود او، هرگونه تعریف و تخصیص وجودی را نفی می کند زیرا او از همه ی موجودات و صفات بالاتر است [تعالی الله عمایصفون]. او، باب رحمت خود را می گشاید و همه ی موجودات را تا ابد به نور معرفت خود بینا و شنوا و گویا می سازد.»
فقط امام سرمدی است که بعنوان مظهر و تجلی، معرفت وجود را ممکن می سازد. او، چون ملهم است، پس موجودی است چنین. او «شخص» مطلق و «چهره ی» جاوید خداوند، «وجه الله»، است، «اسم» اعظم «خداوندی» است، او در صورت زمینی خود، مظهر «کلمه ی اعلی» است، او «محق» وقت و مظهر «انسان ابدی» است که جلوه گاه «چهره ی الهی» می باشد.
نتیجه ی دوم این است که معرفت نفس با معرفت امام ملازمه دارد. در این موضوع از امام چهارم روایتی در دست است: «معرفة الله یعنی معرفت امام.» روایات متواتر موجود است در این معنی که: « کسی که بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.» دلیل این مسأله در نکته ی حکمت آمیزی که همه ی روحانیان اسلام آن را مکرر گفته اند منعکس است: « کسی که خود را بشناسد خدای خود یعنی امام را شناخته است.» این همان معرفت است که امام اول وعده داده است: « به من مؤمن باش تا ترا مانند سلمان، شبیه خود سازم.»
از این نصوص چنین برمی آید که معرفة الله و معرفة الامام، و معرفة النفس فقط مراتب و حالات یک معرفت اصلی است که راه نجات می باشد و همه از یک سرچشمه ی عرفانی تراویده است. لذا آثاری که به زبان فارسی از سنت الموت در دست است، معرفت امام را بر چهار طریقه ی ممکن بنا گذاشته است: « ممکن است از نظر شخصی در حق امام معرفت داشت، این معرفتی است که بهائم شایستگی آن را دارند، نیز ممکن است به اسم رسمی و شجره ی زمینی امام معرفت داشت، چنین معرفتی حتی برای مدعیان نیز قابل حصول است؛ نیز معرفتی وجود دارد که عبارت است از قبول امامت امام، در اینگونه معرفت، تمام اعضای دعوت شریکند، باری، معرفتی دیگر معرفت بر حقیقت اوست، حسب حقیقت ابدی صفات او، یعنی معرفتی که از همه ی معرفتها برتر است. چنین معرفتی ارواح را منور می سازد و این معرفت، وجه امتیاز حجت است.» لذا برای اینکه کسی خلف امام باشد باید روابط اربعه ی ذیل در او متوازیاً موجود باشد: از نظر جسمانی، از جهت روحانی، در عین حال از جهت جسمانی و روحانی، باری در عین حال از نظر جسمانی و جهت روحانی و حقیقت جاودانی ذات او. خلف روحانی یعنی «فرزند معنوی» امام، حجت است، سلمان فارسی نمونه ی این خصوصیت است و حسب وعده ی امام، هر پیرو مؤمنی مماثل اوست. پس می بینیم «حجت» بدین طریق واجد مرتبه ی نخستین است بنابراین با این درجه بندی در سنت اسماعیلیان کلیه ی سلسله مراتب تغییر می یابد.
2. نخستین نتیجه این مطلب این است که تنها معرفتی که برای انسان در باره ی خدا امکان پذیر می باشد معرفت امام یعنی معرفت انسان کامل است. زیرا امام، ظهور اصلی و تجلای اولی است. در نکته ی حکمت آمیزی که فوقاً ذکر شد، و در سایر جمله های نظیر، امام جاوید است که سخن می گوید:
« پیمبران می گذرند و تغییر می کنند. اما ماییم ما، که بشر جاودانه ایم.» «من خدا را پیش از خلقت آسمانها و آفرینش زمین شناخته ایم.» « نوری که از چراغ ساطع می گردد خود چراغ نیست اما اگر این نور نبود چگونه معلوم می شد که چراغ چیست، حتی چگونه فهمیده می شد که چراغ هست و کجاست؟» «مردان خدا، خدا نیستند اما از خدا نیز جدا نمی باشند.»
چون امامت جلوه ی ازلی و ظهور لجه ی الهی و راهنما بسوی این ظهور است پس حجت اعلی است و ضامن الوهیت ناشناختنی است. خطابه ی مهمی که امام حسن «علی ذکره السلام» در 560 هجری/8 اوت 1164 میلادی در الموت ایراد کرد و رستاخیز بزرگ را اعلام نمود چنین است:
« مولانا (خداوندگارما) برپا کننده ی رستاخیز، (قائم القیامه)می باشد، او پروردگار موجودات است و خداوندگاری است که وجود مطلق می باشد؛ وجود او، هرگونه تعریف و تخصیص وجودی را نفی می کند زیرا او از همه ی موجودات و صفات بالاتر است [تعالی الله عمایصفون]. او، باب رحمت خود را می گشاید و همه ی موجودات را تا ابد به نور معرفت خود بینا و شنوا و گویا می سازد.»
فقط امام سرمدی است که بعنوان مظهر و تجلی، معرفت وجود را ممکن می سازد. او، چون ملهم است، پس موجودی است چنین. او «شخص» مطلق و «چهره ی» جاوید خداوند، «وجه الله»، است، «اسم» اعظم «خداوندی» است، او در صورت زمینی خود، مظهر «کلمه ی اعلی» است، او «محق» وقت و مظهر «انسان ابدی» است که جلوه گاه «چهره ی الهی» می باشد.
نتیجه ی دوم این است که معرفت نفس با معرفت امام ملازمه دارد. در این موضوع از امام چهارم روایتی در دست است: «معرفة الله یعنی معرفت امام.» روایات متواتر موجود است در این معنی که: « کسی که بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.» دلیل این مسأله در نکته ی حکمت آمیزی که همه ی روحانیان اسلام آن را مکرر گفته اند منعکس است: « کسی که خود را بشناسد خدای خود یعنی امام را شناخته است.» این همان معرفت است که امام اول وعده داده است: « به من مؤمن باش تا ترا مانند سلمان، شبیه خود سازم.»
از این نصوص چنین برمی آید که معرفة الله و معرفة الامام، و معرفة النفس فقط مراتب و حالات یک معرفت اصلی است که راه نجات می باشد و همه از یک سرچشمه ی عرفانی تراویده است. لذا آثاری که به زبان فارسی از سنت الموت در دست است، معرفت امام را بر چهار طریقه ی ممکن بنا گذاشته است: « ممکن است از نظر شخصی در حق امام معرفت داشت، این معرفتی است که بهائم شایستگی آن را دارند، نیز ممکن است به اسم رسمی و شجره ی زمینی امام معرفت داشت، چنین معرفتی حتی برای مدعیان نیز قابل حصول است؛ نیز معرفتی وجود دارد که عبارت است از قبول امامت امام، در اینگونه معرفت، تمام اعضای دعوت شریکند، باری، معرفتی دیگر معرفت بر حقیقت اوست، حسب حقیقت ابدی صفات او، یعنی معرفتی که از همه ی معرفتها برتر است. چنین معرفتی ارواح را منور می سازد و این معرفت، وجه امتیاز حجت است.» لذا برای اینکه کسی خلف امام باشد باید روابط اربعه ی ذیل در او متوازیاً موجود باشد: از نظر جسمانی، از جهت روحانی، در عین حال از جهت جسمانی و روحانی، باری در عین حال از نظر جسمانی و جهت روحانی و حقیقت جاودانی ذات او. خلف روحانی یعنی «فرزند معنوی» امام، حجت است، سلمان فارسی نمونه ی این خصوصیت است و حسب وعده ی امام، هر پیرو مؤمنی مماثل اوست. پس می بینیم «حجت» بدین طریق واجد مرتبه ی نخستین است بنابراین با این درجه بندی در سنت اسماعیلیان کلیه ی سلسله مراتب تغییر می یابد.
پی نوشت ها :
1. Ie Pananthropos.
2. I’ anthropos.
3. Philon.
4. Anthropos teleios.
5. در قرن اول میلادی که کلیسا تشکیل یافته بود تعداد زیادی انجیل بدست آمد اما کلیسا فقط چهار انجیل را پذیرفت و مجموعه ی آن چهار را «اناجیل» گویند. اناجیلی را که کلیسا به رسمیت شناخته عبارت است از:
انجیل سن- ماتیوس (انجیل متی) Saint Mathiaus
انجیل سن- مارک ( مرقیوس یا مرقوس) Saint Marc
انجیل سن- لاک (لوقا) Saint Lac
انجیل سن- ژان ( یوحنا) Saint Jean اناجیل غیردینی (Apocryphe) را کلیسا نپذیرفت.
6. Logos.
منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.