تقريباً تمام كساني كه دربارة تجربه ديني به بحث و بررسي پرداختهاند بر تنوع آن، تأكيد و پافشاري دارند. سوئين برن آن را به پنج نوع، مكينتاير به دو نوع، واليس ماتسون به سه نوع، و ردولف توبه دو نوع تقسيم كردهاند.[1]ويليام جيمز نيز با اشاره به تنوع بسيار تجربههاي ديني، عميقترين آن را به تجربههاي عرفاني ميداند كه نوعي شعور بيواسطه از حضور خداوند است كه بيانناپذير و داراي محتواي ادراكي است.[2] او به منظور گريز از كلي گويي و ابهام كه منشأ بسياري ازمغالطات لفظي و همچنين متهم شدن عرفان به احساسي بودن محض شده است، تأكيد ميكند كه حالتهايي را ميتوان حالتهاي عرفاني شعور ناميد كه داراي چهار ويژگي ذيل باشد.[3]1. بيانناپذيري: اين ويژگي كه داراي جنبه سلبي است به آن معناست كه عارف وقتي به حال عادي خود باز ميگردد فوراً ميگويد كه هيچ گزارة مناسبي در اختيار ندارد تا بتواند حالت خود را بيان كند. اين حالت با هيچ توصيفي سرسازش ندارد. پس بايد براي فهم آن تجربهاش كرد.
دربارة علت بيانناپذيري اين تجارب برخي گفتهاند: ادراكات و تجربههاي عرفاني از سنخ عواطفاند و زبان در بيان عواطف كند است و هرچه عاطفه عميقتر باشد، بيانش دشوارتر است[4] و برخي گفتهاند: صاحبان تجارب عرفاني، احوالشان را فراتر از فهم و وراي طور عقل ميدانند و بر آناند كه در فكر نميگنجد و در قالب مفاهيم در نميآيد؟ زيرا هر كلمهاي در زبان به ازاي يك مفهوم است و به ناچار آنجا كه مفهومي حاصل نيايد كلمهاي نيز در برابر آن و براي بيان آن يافت نخواهد شد.[5]2. معرفت بخشي: حالتهاي عرفاني گرچه شباهتهاي فراواني به احساسات دارند، اما نوعي از معرفت و شناسايي را نيز به همراه خود دارند و نوعي از بصيرت دروني نسبت به حقيقت اشياء را براي ما به ارمغان ميآورند كه با معيار عقل سازگار نيست و ضابطة كلي آن است كه اين حالتها داراي نوعي اعتبار و حجت هستند كه در اثر سپري شدن زمان از بين نميروند.
دو ويژگي فوق، شرط لاينفك حالتهاي عرفاني هستند و اگر حالتي فاقد آنها بود نميتوان آن را تجربة عرفاني ناميد. ولي ويژگي سوم و چهارم چنانچه خواهد آمد از عموميت كمتري برخوردارند.
3. موقتي بودن: به جز در موارد استثنايي، حالتهاي عرفاني براي مدت طولاني دوام ندارند، اين حالتها غالباً نيم ساعت و حداكثر يك يا دو ساعت بيشتر دوام نداشته، سپس در پرتو زندگي عادي روزانه محو ميگردند.
4. انفعالي بودن: هر چند ميتوان با برخي از رياضتها و تمرينات بدني و فكري زمينة پيدايش حالتهاي عرفاني را در خود فراهم آورد. اما همين كه عارف با حالتي عرفاني مواجه شود. در همان دم احساس ميكند كه اراده از او سلب شده و گويا در اختيار قدرت و ارادة موجود برتري قرار گرفته است. لذا سالك به هنگام رسيدن به خلسهها و يافتههاي عرفاني، حالت انفعالي دارد، و در اين وقت خود را فاقد هرگونه نقش آفريني ميبيند.
در پايان، اين نكته شايان توجه است كه تكيه بر تجربة ديني در مغرب زمين مولود زمينة فرهنگي خاص آن سرزمين است. اهتمام ورزيدن به تجربة ديني و دادن نقش كانوني به آن در دين، ناشي از شكست فلسفههاي غربي در مورد تبيين درست و منسجم از جهان، خدا و انسان بوده است. كافي نبودن براهين اثبات وجود خداوند، برهاني نبودن تثليث و تعارض علم با آموزههاي مسيحيت مشكل را دوچندان كرده بود. علم نوين كه با گاليله شروع به باليدن كرده بود سر سازگاري با تعاليم رسمي كليسا نداشت.
در چنين بستري شلايرماخر براي حفظ اساس دين، حقيقت دين را در احساسات و عواطف تشخيص داد و گوهر دين را احساس ميل به بينهايت و احساس وابستگي به موجودي مطلق دانست. بدين معنا كه حقيقت دين، همان احوال و عواطف خاصي است كه در انسان، هنگام مواجهه با حقيقت غايي پديد ميآيد و امور ديگر جز آن، اعم از عقايد، مناسك و اخلاق، جملگي از حقيقت دين بيرونند.[6]در نتيجه هر جا و در هر كس اين احوال وجود داشته باشد دين هست وگرنه دين نيست.
در حالي كه در جهان اسلام امر معكوس است و موضوعاتي چون مكاشفه و معرفت شهودي كاملاً ريشهاي قرآني و روايي دارد. و عرفا براي دستيابي به كشف وشهود عرفاني، عمل و التزام به شريعت را نه تنها در آغاز سلوك عرفاني، بلكه تا نهايت آن، بر پويندة طريق كمال، حتي در اوج تجارب عرفاني امري لازم و ضروري ميدانند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بيات، عبدالرسول، فرهنگ واژهها، انتشارات فرهنگ و انديشه ديني، قم، 1381.
2ـ صادقي، هادي، درآمدي بر کلام جديد، قم، انتشارات طه، 1381.
3ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، 1381.
پي نوشت ها:
[1] . قمي، محسن، برهان تجربه ديني، مجله نقد و نظر، شماره 25ـ26، ص367.
[2] . همان، ص370.
[3] . ر.ك: قائمينيا، عليرضا، تجربه ديني و گوهر دين، قم، بوستان كتاب، 1381، ص79ـ80؛ شيرواني، علي، مباني نظري تجربه ديني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص116؛ و قمي، محسن، برهان تجربه ديني، همان، ص370ـ371.
[4] . و.ت، استيس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران، انتشارات سروش، 1367، ص293ـ294.
[5] . همان، ص 297ـ298.
[6] . ر.ك: شيرواني، علي، مباني نظري تجربة ديني، همان، ص272.