مفهوم سبك از دیدگاه اندیشمندان مسلمان
مترجم: حسین سیدی
واژهی سبك در حوزهی پژوهشهای اعجاز بلاغی موقعیت نیكویی یافته است، چون قرآن پژوهانی كه در پیِ اثبات اعجاز قرآن بودهاند به قصد مقایسه بین سبك قرآن و كلام عرب به آن پرداختهاند. واژهی سبك با هنر مقرون گشت و حتی در سخن ابن قتیبه (درگذشتهی 276هـ) آمده است: «كسی برتری قرآن را میفهمد كه دیدگاه و دانش او بسیار گسترده باشد و سبك و روش عربها را به خوبی بداند.» (1)
سبك در سخنِ خطّابی (درگذشتهی 338هـ) نیز با واژهی هنر پیوند خورده است. وی كه به انواع مقایسهها بین شاعران میپردازد در یك نوع از آن گفته است: «آن است كه یكی از شاعران در سبكی از سبكها و یكی از وادیها حركت كند و لذا یكی از آنها در توصیف آنچه كه در خاطرش میگذرد، بلیغتر باشد و این زمانی است كه در شیوهی كلامش تأمل ورزی و به صفات ویژگیهای آن نظر افكنی: هرگاه یكی را دقیقتر و به ظرافتهای معنا بهتر یافتی، حكم به برتری او خواهی داد.» (2) پس تشخیص سبك شاعر ناشی از تفنّنی است كه در جستجوی معانی و كشف غوامض آن و ارائهی نیكوی آن به كار میبندد. لذا گفته میشود: فلانی در این حوزه، شاعرتر است و روش او از فلانی در شعر بهتر است.
خطّابی تغییر فنون گفتار و اختلاف آن به اختلاف هر دوره را بررسی نموده و گفته است: «شعر امرؤالقیس و حارث بن حلّزه فنون و روشهایی دارد متفاوت با شعر امثال بشّار، ابونواس و دعبل. هر كس از این عوامل آگاه نباشد و آنگاه به مقایسهی كلام دست یازد و آنچه را كه یافته انشای متأخران به شمار آورد، از كلام بسیار دور گشته و آن را انكار كرده است. اما كسی كه در كلام عرب مهارت داشته باشد و سبكهای گستردهی آن را بشناسد و از روشهای قدیم آگاه باشد، اگر كلامی را برخلاف زبان مردم روزگارش بیابد شتابزده به زشت بودن و انحراف آن حكم نمیدهد.» (3)
ویژگی بلاغت قرآن این است كه برای هیچ كسی امكان پذیر نیست و توان آوردنِ آن را ندارد، هر چند كه فصیحترین مردم و آگاهترین آنان به شیوههای سخن و سبكهای بیان باشد. (4)
باقلانی (درگذشتهی 403هـ) نیز، مثل خطّابی، در مقدمهی كتابش به توصیف درجات سخن و گفتار از حیث اختلاف در بلاغت و مهارت و فصاحت اشاره میكند و آنگاه به توصیف روش ادیبان در شعر و رساله و خطبه و تبیین برتری این انواع به عنوان یك اثر جدی یا ساختگی میپردازد. میگوید: «به هر انچه كه در هر یك از این روشها لازم است اشاره میكنیم تا جایگاه ویژهی قرآن و برتری آن بر گونههای دیگر مشخص شود و معلوم گردد كه قرآن برتر از آن است كه بتوان آن را با دیگر گونههای ادبی مقایسه نمود… و موقعیت این گونهها و رسیدن به حدّی كه بتوان میان آنها مقایسه نمود یا بر اهل تأملی اشتباه گردد، دانسته شود.» (5)
وی میگوید:«نظم قرآن در تغییر وجوه و اختلاف روشِ آن، خارج از نظم معمول تمام سخن عرب و مخالف ترتیب معمول خطبههاشان میباشد. قرآن سبكِ خاصِ خود را دارد و در خارج از سبكهای كلامِ معمول و متمایز از آنها است.»
باقلانی، سپس، گامی فراتر از ابن قتیبه برمیدارد و سبك مخصوص قرآن را گونهای از اعجاز میشمرد. میگوید: «اگر اندیشهورزی تأمل نماید، خارج بودن آن را از گونههای كلام و سبكهای خطابههایشان درمییابد. قرآن خارج از عادت و قاعده، و معجزه است. این ویژگی به تمامی قرآن برمی گردد و در تمامیت آن وجود دارد.» (6)
پیداست كه باقلانی به تثبیت این وجه كه پیرامون اعجاز بلاغی قرآن نزد دانشمندان پیشین جریان داشت، كمك نمود و در شرح و تفصیل و نظم دهی و سامان بخشی آن كوشید. وی وجه اعجاز بلاغی را تقسیم بندی نمود. یعنی قرآن نظم بدیع و تألیف شگفت دارد و در بلاغت به حدی رسیده است كه ناتوانی مردم نسبت به آن مشخص میشود. وی آن را به ده قسم تقسیم نموده كه از جمله فراتر بودن قرآن از سبكهای رایج است. (7)
چنین پنداشته میشود كه سبك، از نظر جرجانی، با هنر چنان به هم آمیخته شده كه به یك مفهوم واحد بدل گشتهاند. وی اسلوب را به نوعی نظم و شیوه در آن تفسیر نموده است. (8) این كه معیار برتری از نظر وی نظم میباشد، بر این دلالت دارد كه سبك همان هنری است كه از یك سو نوآوران در آن موردِ سنجش قرار میگیرند و از سوی دیگر اعجاز در آن تبیین میگردد.
وی در نوعی استعاره، كه آن را طرح ناب نامیده، معتقد است كه وجه شبه از تصویرهای عقلانی گرفته میشود. مثل استعارهی نور برای بیان در آیهی «كسانی كه به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری كردهاند و از نوری كه همراه او نازل شده پیروی میكنند، اینان رستگارانند.» (9)
میگوید: «بدان این گونه همان مقامی است كه استعاره به نهایت اوج خود در آن میرسد و حوزهی آن، هرگونه كه بخواهد، در تنوع و تغییر گسترش مییابد. اینجاست كه لطیفهای روحانی رها میگردد و تنها ذهنهای روشن و خردهای تیز و طبع سلیم و جانهای آماده آن را درمییابند، چون حكمت را میفهمند و فصل الخطاب را درك میكنند و سبكهای فراوان و راههای دقیق و متفاوتی دارد.» (10)
سبك از نظر مفهومی با خاصیت استفاده و كیفیت آوردن آن به مشكلی ویژه كه سبك را متمایز مینماید و به زیبایی آن میافزاید، مرتبط است. (11)
عبدالقاهر هم بر آن است كه اعجاز در تناسب سجع، تجنیس، ترصیع و اموری كه به لفظ مربوط میشود نیست. چون مشكل سجع، مشكلی است كه به خاطر واژگان در معانی عرضه میشود و دشوار است كه میان معانی آن واژگان مسجّع و معانی فصلهایی كه به عنوان ردیف آن است، هماهنگی ایجاد نمود. این زمانی میسر است كه از سبكی به سبك دیگر عدول شود و آن كس كه در باب مزیّت و اعجاز پیرامون لفظ سرگرم است و در پی آن است كه آن را علت این مسأله بداند، جز حیرت و سرگردانی بهرهای ندارد.» (12)
از این مطلب روشن میگردد كه هرگز در پیِ لفظ نیستیم بلكه در پیِ معنا هستیم؛ و زمانی كه به معنا دست یافتیم، لفظ هم در برابر آن قرار میگیرد.
پس سبك به شیوهی خاصی در ترتیب و چینش معانی مربوط میشود. این شیوه با امكانات نحویای كه دارد موجب تمایزگونه یا سبكی از دیگرگونهها و سبكها میگردد. (13)
از نظر ابن سنان خفاجی (درگذشتهی 466هـ) سبك با فصاحت میآید تا برای فصیحان عرب، تحدّی باشد. میگوید: «میدانیم كه مسیلمه و دیگران در واقع به مقابله برنیامده بودند، چون كلامی كه او آورد خالی از فصاحتی است كه تحدی به آن در سبك ویژه واقع شده است.» (14)
واژهی سبك در بافتی دیگر نیز آمده است كه دانشمندان در آن به سخن كسانی پرداختهاند كه معتقد بودهاند اعجاز بلاغی قرآن از جهت سبك مخالف با سبكهای عرب در شعر، نامه و خطبه است. از جملهی این دانشمندان میتوان به فخر رازی (15) (درگذشتهی 606هـ) و العلوی (16) (درگذشتهی 749هـ) اشاره كرد.
قبل از این متوجه این نكته شدیم كه باقلانی انحصاری بودن سبك قرآن را از معانی وجه بلاغی برمیشمرد ولی نمیگفت كه آن تنها معناست بلكه با مقایسهی دیگر معانی چنین است.
ابوهاشم جبائی (درگذشتهی 321هـ) قبل از باقلانی بر آن بود كه فصاحت قرآن معجزه است و این در متانت واژگان و معنای نیكوست نه این كه كلام نظمِ (سبْكِ) ویژه داشته باشد؛ چون خطیب از نظر عرب از شاعر فصیحتر است ولی سبك متفاوت میباشد و گاه در شعر، سبك واحد و مزیت در فصاحت است. (17)
گویا وی در ردّ جاحظ و امثال او سخن میگوید كه اعجاز قرآن را به نظم و شیوهی آن میدانستند. (18) اما میبینیم آنان كه سبك را از جنبههای اعجاز بلاغی خارج نمودهاند، یك جانبه نگری كردهاند و سبكها معمولاً تنها به ویژگیهای پدید آورنده از حیث نوآوری و تنوع شناخته میشوند و سبك معجزهآسای قرآن تنها به خرق عادت و خروج از گونههای معمول كلام شناخته میشود. این یعنی آمیزش روش خارج شدن با ویژگیهای ذاتی عبارت قرآنی.
استعارهها و تشبیهات قرآن و تقدیم و تأخیر و مجاز آن و فنون سه گانهی بلاغت در آن از امثال آن در شعر و نثر عرب خارج است. اگر ویژگیها متفاوت باشد، اصل یگانه و بینظیر و گونهی متمایز، یعنی همان قرآن كریم، از آن خارج است. این تمایز سبكی را حازم القرطاجنی (درگذشتهی 684هـ) نیز بیان كرده است. دیدگاه وی در باب اعجاز قرآن این است كه جنبهی اعجاز بلاغی از آن جهت است كه فصاحت و بلاغت در تمام جنبههای آن استمرار دارد و در آن سستی یافت نمیشود و هیچ كس بر آن توانا نیست ولی در تمام جنبههای كلام عرب و گویشوران زبان عربی، فصاحت استمرار ندارد جز در موارد اندك. آنگاه دچار ضعف بشری میشود و كلام نیكو از رونق میافتد و لذا فصاحت در تمام جنبههای آن ادامه نمییابد بلكه در اجزای پراكندهی آن یافت میشود. (19)
وی در كتابش آورده است: «هر غرض شعری دارای معانی و مقاصد است و این معانی جهاتی دارند، مثل توصیف معشوق، خیمه و تپه و آثار دیار. سبك، تصویری است كه در اثر استمرار در این جنبهها در نقش حاصل میشود و آنگاه استمرار و شیوع در معانی دیگر، غرض شعری را میسازد. (20)
این یعنی اعجاز قرآن از حیث استمرار ویژگی سبك قرآنی به فصاحت و بلاغت در تمام زمینهها میباشد. باقلانی میگوید: «نظم شگفت و تألیف بدیع آن با هم در جنبههای مختلف مثل داستان پردازی، موعظه، احتجاج، حكمت، احكام، بیم و امید دادن، وعده و وعید، خوف و رجا با هم تفاوت ندارند.»
كلام عرب در تمام اغراضش در فصاحت و بلاغت در یك رتبه از برجستگی استمرار ندارد بلكه دچار ضعفهای بشری میگردد و فصاحت و بلاغت در آن همیشگی نیست.
باز باقلانی میگوید: «با تأمل در شعر شاعری بلیغ تفاوت شعرش را با توجه به احوالی كه بر او عارض میگردد، میتوان دریافت. گاه در یك معنا به هدف می رسد و چون به امر دیگر میرسد، سست میگردد و متوقف میشود و اختلاف در شعرش آشكار میگردد. اما با تأمل در نظم قرآن درخواهیم یافت كه تمام جنبههایی كه پرداخته در یك سطح و بدون تفاوت و فرو افتادن از آن مرتبهی بالا میباشد.» (21) این نشانهی تكیهی قرطاجنی بر رأی باقلانی در استمرار اعجاز بلاغی در سبك قرآنی است.
سبك از نظر قرطاجنی همان روش پیوستگی و تألیف اندیشههای كوچك در درون غرض شعری است و به این معنا، سبك به شیوهی پیوند و تألیف واژگان شبیه است. این مطلب از عبارات زیر مشخص میشود: «سبك به منزلهی نظم در واژگانی است كه همان كیفیت استمرار در واژگان و عبارات و هیئت حاصل از كیفیت انتقال از برخی به برخی دیگر و تكیه بر گونههای وضع و تألیف است.» (22) پس، بنا به نظر برخی از پژوهشگران، مفهوم سبك نزد وی روشن است و هیچ ابهامی در آن وجود ندارد. (23)
قرطاجنی وقتی بر آن است كه سبك، هیئتی است كه از تألیفهای معنوی حاصل میشود و نظم، هیئتی است حاصل از تألیفهای لفظی، و سبك در معانی در برابر نظم در واژگان است، پس باید در آن تناسب و لطافت انتقال از جهتی به جهت دیگر و حركت از مقصدی به مقصد دیگر لحاظ شود كه در نظم و حُسن پیوستگی در برخی عبارات به برخی دیگر و مراعات مناسبت و زیبایی انتقال لحاظ میگردد (24). قرطاجنی در تمام این مسائل به قصد توضیح و بیان هدف، دست به مشابهت و مقایسه میزند، چون مسألهی نظم و پیوستگی واژگان در ذهنها از سبك واضحتر است، علاوه بر این كه پیوستگی در اغراض و ظهور ویژگی در آن و استمرارش، همان سخن باقلانی است كه به جنبههای اعجاز بلاغی میپردازد. رأی قرطاجنی در سبك یكی از حلقههای به هم پیوسته است كه از گذشتگان بهره برده است و خود نیز به آن نكاتی افزوده است.
ابن خلدون (در گذشتهی 821هـ) بر آن است كه، هر گونهای از كلام، سبك ویژهی خود را دارد كه جنبههای مختلف در آن یافت میشود؛ مثل پرسش از آثار و سرزمین یار در شعر با مخاطب قرار دادن آن و فراخواندن یاران به درنگ و پرسش یا از یاران خواستن تا بر آن تپهها بگریند و یا پاسخ خواستن از مخاطبی نامعین.» سخن ابن خلدون ادامهی سخن قرطاجنی است: هر غرض شعری دارای معنایی است كه شاعران با جهت گیریهای مختلف به آن روی میآورند و هر جهت نیز دارای نشانههای مشخص است. پرسش از اطلال و دمَن همان معنای نسیب است كه شاعران با پرسش از اطلال یا مخاطب قرار دادن آن و گریستن بر یاران در آن طبع آزمایی میكنند.
در شعر به طور كلی استعداد كلام عربی كفایت نمیكند بلكه به تلاش در رعایت سبكها یا روشهایی نیاز است كه ویژهی عرب است. به كار بستن سبك یا نحو از نظر آنها روشی است كه تركیبها یا قالب در آن شكل میگیرد كه نه به كلام به عنوان رساندن اصل معنا كه وظیفهی نحو است و نه به اعتبار كمال معنا كه از ویژگیهای تركیب است و وظیفهی بلاغت و بیان و نه به اعتبار وزن كه عرب به كار میگیرد و وظیفهی علم عروض است. این سه دانش از صناعت شعری خارج است و به تصویر ذهنی تركیبهای منظم به اعتبار انطباق آن بر تركیبی خاص برمیگردد.
آن تصویر را ذهن از أعیان تركیبها و شخصیتها انتزاع میكند و آن را همچون قالب یا شكل در خیال تبدیل میكند و آنگاه تركیبها و ساختهای درست عرب را با توجه به إعراب و بیان برمیگزیند و هم چون بنّا بر قالب و بافنده بر دوك آن را نظم میدهد. (25)
ابن خلدون به روشنی به قرطاجنی نزدیك است و حتی به یافتههای او توضیح و تفصیل و مطالبی میافزاید. وی به رابطهی سبك با نویسنده در عبارت «كوشش در رعایت سبكها» نیز اشاره دارد. در ضمن به این نكته هم اشاره دارد كه نویسنده تألیف را بر كلام رایج عرب بنا مینهد تا در ذهن خود قالبهای مشخص فردی انتزاع نماید؛ قالبی كلی و مطلق كه در تألیف به سان آن عمل مینماید؛ مثل بنا كه بر قالب و نسّاج كه بر دوك عمل میكند. به همین خاطر از نظر نحوی، بیانی و عروضی جدا و منفرد است؛ علی رغم این كه رعایت قوانین این دانشها در قالب مجرد، شرط است؛ و هرگاه این ویژگیها در كلام حاصل شد، به نوع خاصی از دیدگاه اختصاص مییابد كه در قالبهایی كه آن را سبك مینامند، لطیف است.» (26)
وی در این سخن به تفاوتی بین دانشهای نوبانی و نوآوری اشاره كرده است؛ دانشهایی چون نحو، بلاغت و عروض، دانشهایی برای اصلاح كلام و مطابقت آن با قوانین نظم و نثر است. اما ساخت سبك جدید، فنّی است متكی بر سرشت و طبع و ممارست در كلام بلیغ. این، از طرف دیگر، تأكید بر وحدت نظام زبانی و تعامل واژگان آن است. این علوم با هم ارتباط تنگاتنگ و سامانمندی دارند كه برای شخص نوآور زمینه را برای تمایز در نوآوری آماده میسازد.
سبك، از نظر ابن خلدون، تصویری است ذهنی كه تنها به كمال ساخت زبانی مجسم میگردد. این یكی از شیوههای بیان است كه گوینده آن را به كار میبندد. مثل خطاب اطلال و دمن و یا درخواست درنگ از دوستان و پرسش نمودن از آثار سرزمین.
ابن خلدون دو نوع از ادب عربی را برای تبیین مفهوم سبك به كار گرفته است و میگوید: این قالبها هم در نظم است و هم در نثر. عرب سخن را در هر دوگونه به كار بسته و در هر دو نوع به طور مفصل آورده است. در شعر به بخشهای موزون و قافیههای مقیّد و استقلال كلام در هر بخش و در نثر هم موازنه و تشابه در بین بخشها را اصل قرار میدادند و گاه نثر مرسل و گاه مسجّع داشتند.» (27) ابن خلدون مفهوم سبك را ضمن بهره از گذشتگان، به ویژه قرطاجنی (28) پرورش داد و بر فلسفهی زبانی در سنت عربی، كه در نقد تأثیرگذار بود، تكیه نمود و در پرتو آن در مفهوم سبك تكامل یافت. (29) مفهوم اصطلاحی سبك را تعریف دقیق نمود و پیش از ورود این اصطلاح در نقد غربی در اوایل قرن نوزدهم آن را تعریف نمود. (30)
خلاصه این كه معنای لغوی واژهی اسلوب (سبك) برگرفتن است و سپس دلالت متنوع بر گرفتن از كاربرد آن در بافتهای مختلف مطرح میشود. وقتی گفته میشود: «اخذ فلان فی اسالیب من القول» یعنی از هنرهایی پیروی نمود و راهها و شیوههایی به كار بست.
واژهی سبك با هنر گره خورد و به معنای اصالت و تجدید منجر شد. هیچ كس در گونهای از گفتار بهره نمیگیرد مگر این كه در آن ماهر باشد. خطبای عرب كلام را به یك شیوه نمیآوردند بلكه به تنوع و تفنّن میپرداختند؛ گاه كوتاه و گاه بلند، كه با احوال شنوندگان و موقعیت كلام سازگار بود.
اصطلاحات دیگری مثل آهنگ گفتار نیز بر مفهوم سبك دلالت داشت ولی هم چون سبك كه فضای پرتلاطمی در حوزهی پژوهش اعجاز بلاغی یافت رواج نیافتهاند، این اصطلاحات هدف دانشمندان در تفكیك میان قران و كلام عرب را از حیث بلاغت معجزهآسا و خارج شدن سبك قرآن از سبك معمول برآورده مینمود.
پینوشتها
1. تأویل مشكل القرآن، ص12.
2. بیان اعجاز القرآن، ص60.
3. همان، ص43.
4. همان، ص32.
5. اعجاز القرآن، باقلانی، ص8.
6. همان، ص35.
7. همان.
8. دلائل الاعجاز، صص 468-469.
9. اعراف: 157.
10. اسرارالبلاغه، صص 60-61.
11. البلاغة و الاسلوبیة، ص24.
12. دلائل الاعجاز، صص60-62.
13. البلاغة و الاسلوبیة، ص25.
14. سرالفصاحة، ص4.
15. نهایة الایجاز، ص80.
16. الطراز، ج3، ص295.
17. المعنی فی ابواب التوحید، ج16، ص197.
18. البلاغة تطور… ، ص116.
19. معترك الاقران، ج1، صص28-29.
20. منهاج البلغاء، صص363-364.
21. همان، ص37.
22. منهاج البلغاء، ص363.
23. مصطلحات نقدیة، ص211.
24. منهاج البلغاء، ص364.
25. همان، ص1291.
26. همان، ص 1294.
27. همان، ص 1294؛ و الاسلوب از شایب، ص44.
28. البلاغة و الاسلوبیة، ص34.
29. البلاغة و الاسلوبیة، ص34.
30. علم الاسلوب، ص73.
منبع مقاله :
الكواز، محمدكریم، (1386)، سبك شناسی اعجاز بلاغی قرآن، ترجمهی حسین سیدی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول