مفهوم ليل و نهار در آيات قرآن کريم
مفهوم «ليل» (شب) و «نهار» (روز) از مفاهيمي هستند که قرآن در موارد گوناگون از آنها براي بيان اهداف خاصي کمک ميگيرد. اين دو مفهوم اهميت خاصي در زندگي بشر دارند؛ چرا که تقسيم زمان براي او با اين دو
نويسنده: عليرضا قائمينيا
مفهوم «ليل» (شب) و «نهار» (روز) از مفاهيمي هستند که قرآن در موارد گوناگون از آنها براي بيان اهداف خاصي کمک ميگيرد. اين دو مفهوم اهميت خاصي در زندگي بشر دارند؛ چرا که تقسيم زمان براي او با اين دو آغاز ميشود و او تمام کارهاي زندگي روزمرهاش را با اين دو آغاز ميکند. اکنون به آيهاي در اين باره توجه کنيد:
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً (1)
و شب و روز را دو نشانه قرار داديم. نشان شب را تيرهگون و نشانه روز را روشنيبخش گردانيديم تا [در آن،] فضلي از پروردگارتان بجوييد، و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيد و هر چيزي را به روشني بازنموديم.
چهار فراز از آيه قابل تفکيک است:
1.قراردادن روز و شب دو آيه (نشانه)؛
2. محو کردن آيهي شب؛
3. قرار دادن آيهي روز روشنيبخش (مبصرة). قرآن براي اين بخش دو تعليل آورده است؛ روشنيبخش قرار دادن آيهي روز بدين جهت است که: از خدا فضل بجوييد، و شمارهي سالها و حساب را بدانيد؛
4. تفصيل دادن هر چيز.
خداوند شب و روز را دو نشانه (آيه) قرار داد. نشانه دالّ است و بر مدلولي دلالت ميکند. خداوند اين دو را نشانه براي چه چيزي قرار داد؟ مفسران اين دو را نشانهاي بر وجود و وحدانيت الهي گرفتهاند. اين سخن، هر چند سخني درست است و همهي موجودات به اين معنا از نگاه قرآن، آيات الهي هستند، روشن نيست در اين بافت چرا شب و روز بايد به صورت دو نشانه مفهومسازي ميشدند. اکنون بايد ببينيم بافت آيات چه اطلاعاتي در اين باره به ما ميدهد. در دو آيهي قبل، از آماده شدن عذاب براي کساني که به آخرت ايمان ندارند و از عجول بودن انسان و طلب بديها، مانندِ طلب خوبيها، توسط او سخن به ميان آمده است:
وأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا، وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً (2)
و اينکه براي کساني که به آخرت ايمان نميآورند عذابي پر درد آماده کردهايم. و انسان (بر اثر شتابزدگي)، بديها را طلب ميکند آنگونه که نيکيها را ميطلبد و انسان، هميشه عجول بوده است!
شب و روز با تعاقبشان – با تفاوت مقداري که در طول سال و فصول مختلف دارند – نظام محکم و ثابتي هستند. خدا آنها را دو نشانه قرار داد. مَثَل دنيا و آخرت همان مَثَل شب و روز است زندگي دنيوي افراد و عمر آنها متفاوت است، اما بالاخره اين زندگي به پايان ميرسد و نوبت به زندگي اخروي ميرسد. از اين جهت تناسبي ميان شب و روز از يک طرف و دنيا و آخرت از سوي ديگر در کار است؛ همانطوري که اندازهي زندگي دنيوي متفاوت است و در نتيجه، ورود افراد هم به زندگي اخروي ممکن است دير يا زود باشد، ولي همانطوري که خداوند آيهي شب را محو ميکند و آيهي روز که روشنيبخش است فرا ميرسد، زندگي دنيوي هم به پايان ميرسد و نوبت به زندگي اخروي ميرسد که در آن کافران از خواب بيدار ميشوند و خود را مبتلا به عذاب الهي مييابند.
وجه تشابه ديگري هم در اين مورد هست. معمولاً آدميان در روز تلاش ميکنند و شب به استراحت ميپردازند. خداوند آيهي روز را روشنيبخش قرار داد تا آدميان در آن به تلاش و کوشش بپردازند؛ اما آنها در مقابل، در شب از کوشش دست برميدارند و بسياري از اوقات از دسترنج تلاش روز در شب استفاده ميکنند. قرآن هم تأکيد دارد که بايد در دنيا تلاش و کوشش کرد و در آخرت از دسترنج تلاش دنيوي سود برد.
ميبينيم هر کي از روز و شب ميتوانند دو آيه براي آخرت باشند. خدا دو آيه براي آخرت آفريده است؛ اما هر يک از آنها عليالبدل نشانه براي آخرت قرار ميگيرند. از يک نگاه، شب نشانهي دنيا و روز نشانهي آخرت است، و از نگاه ديگر، عکس ميشود؛ شب نشانهي آخرت و روز نشانهي دنيا ميشود. اين تحليل نسبت به فراز اول آيه است. خلاصه، با توجه به بافت آيات شب و روز به عنوان دو نشانه مفهومسازي شدهاند.
در فراز دوم و سوم از محو آيهي شب و مُبصر قرار دادن آيهي روز سخن به ميان ميآيد:
فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً.
مراد از محو آيهي شب، تاريک قراردادن آن است، همانطوري که مراد از «مبصرة» روشني بخش قراردادن آن است.
در فراز چهارم به تفصيل دادن هر شيء اشاره شده است:
وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً.
اين تعبير را با تفاوتهايي در موارد ديگري از قرآن ميبينيم. به عنوان نمونه، در سورهي فصّلت تعبيري مشابه راجع به آيات قرآن ميبينيم:
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)
کتابي است که آيات آن، به روشني بيان شده، قرآني است به زبان عربي براي مردمي که ميدانند.
در نتيجه، برخي از مفسران در آيهي قبلي هم تفصيل هر چيز را به معناي تفصيل آيات قرآن گرفتهاند. تفسير جلالين «فصلناه تفصيلا» را به «بيان کرديم بيان کردني» (بيناه تبييناً) معنا کرده است. (4) به نظر ميرسد که اين تفسير فراز مذکور را به معناي بيان امور مورد نياز ديني؛ از قبيل حلال و حرام و غيره گرفته است. ابنباديس هم در تفسيرش در معناي آن گفته است:
هر چيزي که بندگان خدا در تحصيل دو سعادت (دنيوي و اخروي) بدان نياز دارند؛ از عقايد حقّه و اخلاق صدق و احکام عدل و وجوه احسان و غيره، همه در قرآن در غايت بيان و استواري تفصيل يافته است. (5)
با رجوع به تعبيرهاي مشابه در قرآن درمييابيم که قرآن از دو نوع تفصيل سخن ميگويد:
1.تفصيل آيات قرآن؛
2.تفصيل آيات تکويني.
هر چند اين تعبير در آيه عام است و بدون توجه به بافت هر چيزي را در برميگيرد، با توجه به بافت روشن ميشود که در اين زمينه سخن از تفصيل آيات تکويني است. خود محو کردن آيهي شب و مبصر قراردادن آيهي روز، تفصيل خاصي از زندگي دنيوي است. زمان که با روز و شب و تعاقب آنها پديد ميآيد، نوعي تفصيل وقوف بشر در اين دنياست. ميتوانيم در اين مورد عالمي را که روز و شب و بالاخره، زمان دارد با عالمي که در آن زمان وجود ندارد، مقايسه کنيم. زمان که با شب و روز و تعاقب آنها پيدا ميشود نوعي تفصيل است و عالمي که در آن زمان باشد، داراي تفصيل است. با پيدا شدن زمان، سال و ماه و تعداد روزها، و به طور کلي، تفصيل خاصي پديد ميآيد.
قرآن در موارد ديگري هم از تفصيل آيات تکويني سخن ميگويد. به عنوان مثال، گاهي از ستارگان و هدايت توسط آنها در تاريکيهاي خشکي و دريا سخن به ميان ميآورد و در اين بافت به تفصيل آيات اشاره ميکند:
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (6)
و اوست کسي که ستارگان را براي شما قرار داده تا به وسيله آنها در تاريکيهاي خشکي و دريا راه يابيد. به يقين، ما دلايل [خود] را براي گروهي که ميدانند به روشني بيان کردهايم.
پيداست که آفرينش ستارگان نوعي تفصيل است؛ اگر همهي ستارگان يک ستاره بودند يا اصلاً ستارهاي وجود نداشت، تفصيلي در اين مورد نبود. آفرينش ستارگان نوعي تفصيل به شمار ميآيد که براي هدايت بشر در تاريکي سودمند بوده است.
باز موارد ديگري از آيات تکويني هم در قرآن ديده ميشود که جزوِ تفصيل آيات به شمار آمدهاند. در بافتي که قرآن پيدايش آدميان از نفس واحده را بيان ميکند به تفصيل آيات اشاره شده است:
وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (7)
و او همان کسي است که شما را از يک تن پديد آورد. پس [براي شما] قرارگاه و محل امانتي [مقرر کرد]. بيترديد، ما آيا [خود] را براي مردمي که ميفهمند به روشني بيان کردهايم.
پيدايش نفوس مختلف از يک نفس هم تفصيل همان نفس به شمار ميآيد. خلاصه، «تفصيل آيات» در هر موردي به بافت خاصي مربوط ميشود و براساس آن بافت مفهومسازي شده است. نبايد در همهي موارد مفهومسازي واحدي را براي آن مشخص کنيم.
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً (1)
و شب و روز را دو نشانه قرار داديم. نشان شب را تيرهگون و نشانه روز را روشنيبخش گردانيديم تا [در آن،] فضلي از پروردگارتان بجوييد، و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيد و هر چيزي را به روشني بازنموديم.
چهار فراز از آيه قابل تفکيک است:
1.قراردادن روز و شب دو آيه (نشانه)؛
2. محو کردن آيهي شب؛
3. قرار دادن آيهي روز روشنيبخش (مبصرة). قرآن براي اين بخش دو تعليل آورده است؛ روشنيبخش قرار دادن آيهي روز بدين جهت است که: از خدا فضل بجوييد، و شمارهي سالها و حساب را بدانيد؛
4. تفصيل دادن هر چيز.
خداوند شب و روز را دو نشانه (آيه) قرار داد. نشانه دالّ است و بر مدلولي دلالت ميکند. خداوند اين دو را نشانه براي چه چيزي قرار داد؟ مفسران اين دو را نشانهاي بر وجود و وحدانيت الهي گرفتهاند. اين سخن، هر چند سخني درست است و همهي موجودات به اين معنا از نگاه قرآن، آيات الهي هستند، روشن نيست در اين بافت چرا شب و روز بايد به صورت دو نشانه مفهومسازي ميشدند. اکنون بايد ببينيم بافت آيات چه اطلاعاتي در اين باره به ما ميدهد. در دو آيهي قبل، از آماده شدن عذاب براي کساني که به آخرت ايمان ندارند و از عجول بودن انسان و طلب بديها، مانندِ طلب خوبيها، توسط او سخن به ميان آمده است:
وأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا، وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً (2)
و اينکه براي کساني که به آخرت ايمان نميآورند عذابي پر درد آماده کردهايم. و انسان (بر اثر شتابزدگي)، بديها را طلب ميکند آنگونه که نيکيها را ميطلبد و انسان، هميشه عجول بوده است!
شب و روز با تعاقبشان – با تفاوت مقداري که در طول سال و فصول مختلف دارند – نظام محکم و ثابتي هستند. خدا آنها را دو نشانه قرار داد. مَثَل دنيا و آخرت همان مَثَل شب و روز است زندگي دنيوي افراد و عمر آنها متفاوت است، اما بالاخره اين زندگي به پايان ميرسد و نوبت به زندگي اخروي ميرسد. از اين جهت تناسبي ميان شب و روز از يک طرف و دنيا و آخرت از سوي ديگر در کار است؛ همانطوري که اندازهي زندگي دنيوي متفاوت است و در نتيجه، ورود افراد هم به زندگي اخروي ممکن است دير يا زود باشد، ولي همانطوري که خداوند آيهي شب را محو ميکند و آيهي روز که روشنيبخش است فرا ميرسد، زندگي دنيوي هم به پايان ميرسد و نوبت به زندگي اخروي ميرسد که در آن کافران از خواب بيدار ميشوند و خود را مبتلا به عذاب الهي مييابند.
وجه تشابه ديگري هم در اين مورد هست. معمولاً آدميان در روز تلاش ميکنند و شب به استراحت ميپردازند. خداوند آيهي روز را روشنيبخش قرار داد تا آدميان در آن به تلاش و کوشش بپردازند؛ اما آنها در مقابل، در شب از کوشش دست برميدارند و بسياري از اوقات از دسترنج تلاش روز در شب استفاده ميکنند. قرآن هم تأکيد دارد که بايد در دنيا تلاش و کوشش کرد و در آخرت از دسترنج تلاش دنيوي سود برد.
ميبينيم هر کي از روز و شب ميتوانند دو آيه براي آخرت باشند. خدا دو آيه براي آخرت آفريده است؛ اما هر يک از آنها عليالبدل نشانه براي آخرت قرار ميگيرند. از يک نگاه، شب نشانهي دنيا و روز نشانهي آخرت است، و از نگاه ديگر، عکس ميشود؛ شب نشانهي آخرت و روز نشانهي دنيا ميشود. اين تحليل نسبت به فراز اول آيه است. خلاصه، با توجه به بافت آيات شب و روز به عنوان دو نشانه مفهومسازي شدهاند.
در فراز دوم و سوم از محو آيهي شب و مُبصر قرار دادن آيهي روز سخن به ميان ميآيد:
فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً.
مراد از محو آيهي شب، تاريک قراردادن آن است، همانطوري که مراد از «مبصرة» روشني بخش قراردادن آن است.
در فراز چهارم به تفصيل دادن هر شيء اشاره شده است:
وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً.
اين تعبير را با تفاوتهايي در موارد ديگري از قرآن ميبينيم. به عنوان نمونه، در سورهي فصّلت تعبيري مشابه راجع به آيات قرآن ميبينيم:
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)
کتابي است که آيات آن، به روشني بيان شده، قرآني است به زبان عربي براي مردمي که ميدانند.
در نتيجه، برخي از مفسران در آيهي قبلي هم تفصيل هر چيز را به معناي تفصيل آيات قرآن گرفتهاند. تفسير جلالين «فصلناه تفصيلا» را به «بيان کرديم بيان کردني» (بيناه تبييناً) معنا کرده است. (4) به نظر ميرسد که اين تفسير فراز مذکور را به معناي بيان امور مورد نياز ديني؛ از قبيل حلال و حرام و غيره گرفته است. ابنباديس هم در تفسيرش در معناي آن گفته است:
هر چيزي که بندگان خدا در تحصيل دو سعادت (دنيوي و اخروي) بدان نياز دارند؛ از عقايد حقّه و اخلاق صدق و احکام عدل و وجوه احسان و غيره، همه در قرآن در غايت بيان و استواري تفصيل يافته است. (5)
با رجوع به تعبيرهاي مشابه در قرآن درمييابيم که قرآن از دو نوع تفصيل سخن ميگويد:
1.تفصيل آيات قرآن؛
2.تفصيل آيات تکويني.
هر چند اين تعبير در آيه عام است و بدون توجه به بافت هر چيزي را در برميگيرد، با توجه به بافت روشن ميشود که در اين زمينه سخن از تفصيل آيات تکويني است. خود محو کردن آيهي شب و مبصر قراردادن آيهي روز، تفصيل خاصي از زندگي دنيوي است. زمان که با روز و شب و تعاقب آنها پديد ميآيد، نوعي تفصيل وقوف بشر در اين دنياست. ميتوانيم در اين مورد عالمي را که روز و شب و بالاخره، زمان دارد با عالمي که در آن زمان وجود ندارد، مقايسه کنيم. زمان که با شب و روز و تعاقب آنها پيدا ميشود نوعي تفصيل است و عالمي که در آن زمان باشد، داراي تفصيل است. با پيدا شدن زمان، سال و ماه و تعداد روزها، و به طور کلي، تفصيل خاصي پديد ميآيد.
قرآن در موارد ديگري هم از تفصيل آيات تکويني سخن ميگويد. به عنوان مثال، گاهي از ستارگان و هدايت توسط آنها در تاريکيهاي خشکي و دريا سخن به ميان ميآورد و در اين بافت به تفصيل آيات اشاره ميکند:
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (6)
و اوست کسي که ستارگان را براي شما قرار داده تا به وسيله آنها در تاريکيهاي خشکي و دريا راه يابيد. به يقين، ما دلايل [خود] را براي گروهي که ميدانند به روشني بيان کردهايم.
پيداست که آفرينش ستارگان نوعي تفصيل است؛ اگر همهي ستارگان يک ستاره بودند يا اصلاً ستارهاي وجود نداشت، تفصيلي در اين مورد نبود. آفرينش ستارگان نوعي تفصيل به شمار ميآيد که براي هدايت بشر در تاريکي سودمند بوده است.
باز موارد ديگري از آيات تکويني هم در قرآن ديده ميشود که جزوِ تفصيل آيات به شمار آمدهاند. در بافتي که قرآن پيدايش آدميان از نفس واحده را بيان ميکند به تفصيل آيات اشاره شده است:
وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (7)
و او همان کسي است که شما را از يک تن پديد آورد. پس [براي شما] قرارگاه و محل امانتي [مقرر کرد]. بيترديد، ما آيا [خود] را براي مردمي که ميفهمند به روشني بيان کردهايم.
پيدايش نفوس مختلف از يک نفس هم تفصيل همان نفس به شمار ميآيد. خلاصه، «تفصيل آيات» در هر موردي به بافت خاصي مربوط ميشود و براساس آن بافت مفهومسازي شده است. نبايد در همهي موارد مفهومسازي واحدي را براي آن مشخص کنيم.
پينوشتها:
1.اسراء: 12.
2.اسراء: 10 – 11.
3.فصلت: 3.
4.جلالالدين السيوطي و جلالالدين المحلي؛ تفسير الجلالين؛ ج 1، ص 286.
5.عبدالحميد بن محمد ابن باديس؛ تفسير ابنباديس؛ ص 49.
6.انعام: 97.
7.انعام: 98.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول