مقابله آیت الله حاج ملاعلی کنی با تهاجم فرهنگی غرب
چکیده:
از آنجایی که علمای تشیع در تاریخ معاصر ایران نقش محوری را داشته اند، در این مقاله ابتدا ضمن بررسی اهمیت روحانیون در پیوند با حاکمان قاجار و اتحاد در از بین بردن فرقه ساختگی بابیت که ظهور امام زمان و واسطه گری مجتهدان را انکار می کردند به نقش علمای شیعه به خصوص حاج ملاعلی کنی در دوره قاجار تا عهد ناصری پرداخته شد. در این پژوهش به دنبال پاسخ این سؤالات هستیم که حاج ملاعلی کنی از مجتهدین طراز اول تهران در این مقطع تاریخی در مقابل تهاجم فرهنگی غرب که از سوی استعمار و فرقه ساختگی بابیت که منجر به کشف حجاب قره العین و پذیرش مرام و مسلک بابیت از سوی وی شد و همچنین تأثیر غرب بر ناصرالدین شاه پس از بازگشت از مسافرت به اروپا و پیشنهاد رفع حجاب در جامعه این عالم وارسته چه عکس العملی از خود نشان داد؟ و همچنین ایشان در برابر اقدامات ضد دینی متجددین غرابگرا همچون میرزا حسین خان سپهسالار در درون سفارت و وزارت و افکار و عقاید سکولاریستی وی در برابر تشکیلات فراماسونری که از سوی عده ای از سفرا و وزرا و روشنفکران به اروپا رفته از جمله میرزا ملکم خان که مؤسس فراموشخانه در ایران بود چه واکنشی نشان داد و چه موضوعی را اتخاذ کرد و نقش کلیدی وی در انحلال فراموشخانه تا چه میزان بوده است؟ و در این مقاله سعی شده عوامل تهاجم فرهنگی در دوران حیات این مجتهد وارسته از جمله: فرقه بابیت، اصلاحات غربگرایانه میرزا حسین خان سپهسالار و تز فکری فراماسون هایی چون ابوالحسن خان ایلچی، میرزا صالح شیرازی و اقدامات اسلام ستیزانه به ظاهر اسلامی منورالفکری همچون میرزا ملکم خان مؤسس «فراموشخانه» در ایران شناسایی شود و مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
به طور کلی می توان نتیجه گرفت آیت الله حاج ملاعلی کنی در هر مقطع تاریخی با توجه به اهمیت موضوع و مسئولیتی که به عنوان یک مجتهد بر عهده داشته چه در مقابل فرقه بابیه و چه در مقابل تز سکولاریستی و چه در مقابل فعالیت ضد دینی فراموشخانه وارد عمل شد و آن را به اجرا در آورد.
کلید واژه ها:
« حاج ملاعلی کنی، کشف حجاب، ناصرالدین شاه، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا ملکم خان، فراموشخانه».
مقدمه
تهاجم فرهنگی در دوره قاجاریه خصوصاً در زمان حیات حاج ملاعلی کنی بر می گردد به روابط فرهنگی ایران با غرب که از دوره فتحعلی شاه شروع شده و در زمان ناصرالدین شاه خصوصاً به هنگام صدارت میرزا حسین خان سپهسالار و ایجاد تشکیلات فراماسونری به نام فراموشخانه در ایران از سوی میرزا ملکم خان جنبه علمی به خود گرفته است. مسئله مورد پژوهش این که تهاجم فرهنگی چگونه صورت گرفته و علمای زمان به خصوص حاج ملاعلی کنی چه عکس العملی در مقابل آنها از خود نشان داد؟
شواهد نشان می دهد علت ارتباط فرهنگی ایران با غرب به خاطر شکست ایران در جنگ با روسیه بود که عباس میرزا اولین دولتمرد نوگرا را بر آن داشت تا با استخدام مستشاران خارجی و اعزام دانشجویان به اروپا همچون میرزا صالح شیرازی به وجود آورد تغییراتی را در کشور به وجود بیاورد که موفق نشد، امیر کبیر نیز سعی داشت با تأسیس دارالفنون دانش و علوم جدید را در ایران باب کند که او نیز توفیقی در این زمینه به جهت قتل نابهنگام اش نداشت. با ایجاد فرقه بابیت از سوی استعمار و کشف حجاب توسط قره العین اولین تهاجم فرهنگی غرب که مغایر با اصول اسلامی بود شکل گرفت و علمای اسلام، از جمله مجتهد وقت حاج ملاعلی کنی را به واکنش واداشت تا جایی که با امر به معروف به ایشان به نتیجه ای نرسید و فرمان قتل وی را صادر کرد.
دومین تهاجم به فرهنگ ایران زمانی صورت گرفت که میرزا حسین خان سپهسالار ناصرالدین شاه را تشویق به مسافرت به اروپا نمود و شاه پس از مسافرت به اروپا، تغییراتی را در پوشش زنان اندرون حرم شاهی و در لباس کارمندان اداری که از سوی میرزا حسین خان سپهسالار صورت گرفت. حاج ملاعلی کنی مجتهد وقت ناصرالدین شاه را از اجرای آن در جامعه ایران برحذر داشت و زن ایشان انیس الدوله درمقابل وی قرار گرفت، البته این بدعت گذاری از سوی قره العین صورت گرفته و توسط زنان غرب زده دنبال شد و در دوره رضا شاه جنبه عملی به خود گرفت.
بازگشت سپهسالار از اروپا و سابقه ای که در امپراطوری عثمانی داشت، تشکیلات اداری ایران را به نفع و سبک غربی طراحی کرد که علما حتی ذره ای در امور حکومتی دخالت نداشته باشند والا باعث بی نظمی می شوند، و فعالیت های آنها را به امور شرعی همچون ازدواج و طلاق و نماز جماعت محدود کرد. که عملاً تز جدایی دین از سیاست را بنیان نهاد. با مطرح کردن لیبرالیسم یعنی آزادی به مفهوم غرب، و به اصطلاح کلمه «قبیحه آزادی» حاج ملاعلی کنی را به واکنش واداشت و پس از آن ایجاد فراموشخانه از سوی ملکم خان که در تلاش بوده عقل و سیاست مغرب زمین را با خرد و دیانت مشرق زمین به هم آمیزد که به گفته خودش به نتیجه ای نرسید. البته با توجه به سابقه ای که از وی باقی مانده از جمله دوستی با جلال الدین میرزا و فتحعلی آخوندزاده که مخالف اسلام و عرب بودند و ازدواج با زن مسیحی که اسلام را به قول خودش بر اساس تقدیر رها کرد با همه دلایل و شواهد غیرمذهبی بودن تشکیلات فراموشخانه وی از سوی حاج ملاعلی کنی مطرح شد چرا که در درون تشکیلات وی همه اقشار از جمله اراذل و اوباش شرکت داشته و با نامه حاج ملاعلی کنی به شاه تمام القاب و عناوین وی را خیانت به دین دانسته و تشکیلات وی از سوی اکثر مورخین فتنه و آشوب تلقی شده و از سوی حاج ملاعلی کنی دشمن دین و مملکت شناخته شده است. و فرمان انحلال فراموشخانه را از شاه گرفتند.
حاج ملاعلی کنی و کشف حجاب
مرور جایگاه روحانیت در طول تاریخ بازگو کننده رسالت این نهاد است. بازخوانی پرونده روحانیت و مرجعیت شیعه، نشان می دهد رسالت و مأموریتی که آنها در اجرای آن کوشیدند، ضامن بقای کشورهای اسلامی و حافظ منافع ملی آنان از چپاول سلطه گران بوده است.
نگاه امام خمینی (ره) [در این مورد] در خور تأمل و دقت است. « ما [روحانیت] از جانب خدای تعالی مأمور حفظ مملکت اسلامی و استقلال آن هستیم، و ترک نصیحت و سکوت در مقابل خطرهایی را که برای اسلام و استقلال کشور پیش بینی می شود، جرم می دانیم و گناهی بزرگ» (رجبی، 1386: صص، 12- 11) در هیچ مقطعی از دوران قاجار مناسبات فیمابین رهبران سیاسی و دینی کشور به اندازه دوره فتحعلی شاه تا این حد دوستانه و همسوگرایانه نبوده است. نه تنها شاه قاجار از فقها و علمای دینی حمایت و پشتیبانی می نمود، بلکه روحانیون نیز به شاه و دستگاه حکومتی او اظهار وابستگی می نمودند.
روابط متقابل آنها را می توان به دلایل زیر برشمرد:
1. عدم مخالفت فتحعلی شاه با شعائر دینی و نیاز او به کسب مشروعیت مذهبی دودمان قاجار.
2. جنگ های ایران و روس خواه ناخواه روحانیون را به جانبداری از حکومت قاجار در برابر کفار روس کشانید. ضمن اینکه قاجارها هم، دست امدادخواهی به جانب علماء متنفذ دینی دراز کردند تا مملکت اسلامی را با حکم اعلام جهاد مجتهدین نجات دهند.
3. چالش پیگیر مجتهدان با صوفیان و اخباریون که در این روزگار حتی تا دربار و دولت هم نفوذ کرده بودند، سبب می شد تا روحانیت در راستای مقابله با به اصطلاح بددینی و زندقه جانب دولتمردان قاجار را بگیرند.
4. عامل دیگری که در تحکیم و گسترش روابط دو نهاد سیاسی و دینی کشور نقش داشته است هجوم غرب به ایران و شروع جریان مدرنیسم بود که نگرانی های برخی از روحانیون را برانگیخت. به طوری که همزمان با روند تشکیل و تمرکز مرجعیت شیعه واکنش روحانیت به گسترش روابط خارجی ایران با غرب آشکارتر شد. شرکت علماء دینی در قضایای اعلام جهاد علیه روسیه، قتل گریبایدوف، تبلیغات میسیونرهای مذهبی و… مقدمه ای بود برای واکنش و اعتراضات بعدی ایشان به توسعه روابط همه جانبه با غرب و برخورداری ایرانیان از جریان مدرن سازی طبق الگوی اروپایی. (سلیم، 1384: صص 60- 59)
در این اوضاع و احوال، چنین به نظر می آمد که سازمان روحانیت شیعه پس از تجربه موفق خویش در کنار زدن مخالفین و رقبایی چون اخباریون و شیخیه، به بازنگری در اندیشه و منش سیاسی خود پرداخته و انگیزه هایش برای حضور در عرصه زعامت جامعه و تطبیق اندیشه سیاسی شیعه با شرایط روز بیشتر شده است. اساساً و به اعتقاد یک پژوهشگر: بنیادهای اساسی حوزه احیاگری اندیشه سیاسی تشیع متأثر از سه مکتب فکری حوزوی در دوران معاصر است:
1. مکتب سامرا: تحت زعامت میرزای شیرازی2. مکتب نجف: به مرجعیت آخوند خراسانی. 3. مکتب قم به ولایت امام خمینی. در آغاز، مکتب سامرا که در حدود 1291 ق تأسیس یافت و شاگردانی ممتاز همچون شیخ فضل الله نوری، میرزای آشتیانی، طباطبایی یزدی و شماری دیگر از فقها و مراجع اعلام را پروراند، مبتنی بر تعمیم ولایت در حوزه سیاست و تأسیس نظامی سیاسی مبتنی بر اجتهاد بود؛ درحالی که مکتب نجف که آخوند خراسانی و شاگردانش: حاج آقا نورالله اصفهانی، علامه نائینی، ابوالقاسم کاشانی و… پس از 1314 ق تأسیس نمودند، بر تعمیم سیاست در حوزه ولایت و تأسیس نظام سیاسی مبتنی بر شرع و با نظارت فقهاء اصرار ورزیدند. این دو مکتب که در دوران قاجاریه به وجود آمدند، خود از بازشناسی فقهی ماهیت و حدود قدرت سیاسی فقیهانی چون: نراقی، کاشف الغطاء و صاحب جواهر، شیخ انصاری و… در اوایل سده 13 ق تأثیر گرفته بودند و به نوبه خود بر اندیشه ولایت فقیه و طرح حکومت اسلامی امام خمینی و تحقق آن در زمان کنونی تأثیر گذاشتند.
با چنین تحولی در مشرب فقهی سیاست، روحانیت شیعه گام در راه بسط حوزه اجتهاد به قلمرو عرفی گذاشت و در دوران مشروطیت در راستای تعریفی جدید از حکومت و ولایت، زمینه بازخیزی فرهنگی و ایدئولوژی و استفاده از آراء ضد استبدادی شیعه علیه نظام سلطنت را به وجود آورد تا سرانجام به ارائه تز ولایت مطلقه فقیه در دهه های اخیر منتهی گردید. (همان: ص 67).
یکی از جریان های تأثیرگذار در زمینه چاره اندیشی و اصلاح طلبی روحانیت شیعه، ظهور بابیگری و رواج این نحله در میان شماری از طبقات جامعه بود. بابیه که فرزند خلف شیخیگری و دگراندیشی دینی در جهان تشیع محسوب می شود، با انکار امام زمان و نقش مجتهدان، به جنگ اسلام و تشیع آمد. زمانی که پیروان باب در اجتماع بدشت شاهرود اعلام داشتند که تمیز خوب از بد به عهده خود فرد مسلمان است وبر اشتراک اموال و لغو قوانین سختگیرانه دینی تأکید ورزیدند، راه را برای جذب شماری از افراد کم اطلاع و مستعد لاابالیگری باز کردند.
پشتیبانی اولیه بعضی مقامات حکومتی از بابیه منجمله: حمایت منوچهر خان معتمدالدوله والی اصفهان از شخص باب، همچنین ضعف حکومت محمد شاه در سرکوب شورش ها و ناکامی قوای دولتی در ریشه کن کردن طرفداران باب باعث ایجاد تردید و نگرانی در میان مجتهدان و روحانیون طراز اول شد. آنان گمان می بردند که قاجاریه تمایل چندانی به دفع بابیه ندارد، اما زمانی که بابیان به جای ترور امام جمعه تهران، به جان ناصرالدین شاه سوء قصد کردند، مشخص شد که بابیه می تواند دشمن مشترک مجتهدان و قاجاران تلقی شود و از این رو، بر سر نابودی آنها بین دو نهاد دینی و دنیوی اتفاق نظر به وجود آمد. می دانیم که بر انداختن غائله بابیه در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، به دست توانای میرزا تقی خان امیر کبیر صورت تحقق یافت، درحالی که حاج میرزا آقاسی ادعای علیمحمد باب را فقط «از روی نشأه حشیش می دانست و لذا تنها به تبعید او بسنده کرد.» (سلیم، همان: صص 69- 67).
در کشور ایران، در زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار استعمارگران روسی و انگلیسی جهت از بین بردن وحدت مذهبی مردم فرقه های ساختگی بابیت و بهائیت را به وجود آوردند.
مقصود و هدف نهایی استعمار، همان طور که اشاره شد تضعیف و تحقیر ارزش های اسلامی یا به تعبیر گویاتری، انهدام وجدان مشترک اسلامی در میان مسلمانان ملیت های گوناگون بود. تعالیم فطرت پذیرانه دین اسلام و گسترش ارزش های توحیدی و نفی ارزش های شیطانی به گونه ای بسیار قابل لمس، در میان مسلمانان، شخصیت مشترکی پدید آورد که برای استعمار به عنوان قدرت خطرات و پایان ناپذیر محسوب می شد. (واحد، 1363: ص، 10)
از نظر لرد لرزن اهداف اصلی آئین باب، تأمین آزادی زنان است… باب و بها در آثار خود ترک چادر، الغای طلاق و تعدد زوجات و متعه یا به عبارت دیگر الغای حرمسرا و احراز آزادی عمل زنان را مقرر داشته اند. (راوندی، 1384، ج 9، ص 506)
یکی از عالمان برجسته و مجتهد والامقام که در مقابل تعالیم باب و کشف حجاب قره العین واکنش داد و حکم ارتداد وی را صادر کرد حاج ملاعلی کنی بود. و این اولین واکنش یک عالم مجتهد در مقابل تهاجم فرهنگی غرب در ایران بود. قبل از اینکه به تعالیم باب بپردازیم لازم می دانم که قره العین را معرفی نمایم.
نام اصلی قره العین فاطمه یا زرین تاج در یک خانواده روحانی به دنیا آمده است. پدر او ملا صالح برغانی از مجتهدین معروف قزوین و برادر او ملا محمد تقی برغانی از عالمان مشهور و قدرتمند آن موقع ایران بود.
قره العین پس از جذب شدن به باب همسر خود ملا محمد برغانی که پسرعمویش نیز بود و از او دارای سه فرزند بود رها کرد. و شروع به تبلیغ این مرام ساخته استعمار کرد. علت جذب قره العین به «باب» نه از جهت فکری بلکه به علت شهوت پرستی او بود. چون خاندان او، خاندان زهد و قناعت و عصمت و عفت بود و در چنین خاندانی از برای او وسایل عیش و عشرت و آزادی و شهوت رانی وجود نداشت و به این جهت صلاح و مصلحت خود را در آن دید که یک باره خود را از قید و بند دین و مذهب آزاد سازد. حزبی که به هیچ نظم و قاعده و حد و ادبی مقید نیست همراه و همقدم گردد و چون بابیان تنها حزبی بودند که دارای مرام اشتراکی جنسی بودند، با آنها پیوند خورد و اولین نغمه های شوم بی حجابی زنان را سر داد و خود را به عنوان اولین زن بی حجاب در تاریخ معاصر مطرح کرد.
نه تنها بی حجاب در مجامع ظاهر می شد و برای آنها تبلیغ مرام بهائیت می کرد بلکه بدون هیچ ترس و واهمه ای عقاید سخیف بابیان در مورد مرام اشتراکی جنسی را شرح و توصیف می کرد و به حضار بشارت می داد، که نه تنها از این پس زنان می توانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند بلکه یک زن می تواند با چند مرد زندگی زناشویی کند.
(تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 78، مقدمه کتاب).
اما او تحت تأثیر عقاید شیخیه که به وسیله ی سید کاظم رشتی تبلیغ می شد، قرار گرفته و با خانواده اختلاف پیدا کرد. همسر و فرزند را رها کرده به خانه پدر رفت و با سید رشتی که در کربلا بود مکاتبه نمود، او ضمن پاسخ به نامه هایش به وی لقب قره العین داد و چندی بعد برای دیدن سید کاظم رشتی به کربلا رفت و زمانی به آنجا رسید که سید کاظم رشتی وفات کرده بود، قره العین در منزل او بساط درس و بحث گسترد. با ظهور باب قره العین از مریدان وی گردید و به تبلیغ عقاید او پرداخت علما او را تکفیر کردند و حاکم عراق به بغداد تبعیدش کرد. در آنجا در جمعهای عمومی از پشت پرده و در جمع مریدان خود بی پرده و بی حجاب و پوشش سخن می گفت که حیرت طرفدارانش را برانگیخت تا آنجا که در این مورد از سید علی محمد باب معترضانه سؤال کردند و او در پاسخ اعتراضات را وارد ندانست و با رفع اتهام از قره العین او را به طاهره ملقب نمود.(توانا، 1384: صص 205- 204)
بدین گونه «قره العین» که از افراد حروف «حی» و از یپروان باب در صدد تحقق بخشیدن به فرمان جدید بر آمد و خود از نخستین پذیرندگان «منسوخ شدن شریعت» بود. در پی پذیرندگی این دستور برای اینکه «رهایی» را از احکام الهی به گونه ای عینی و اثربخش به مردم نشان دهد، در اجتماع مردان بی حجاب ظاهر شد و به حضار بشارت داد که نه تنها از این پس زنان شما می توانند به مانند «من» در اجتماع مردان شرکت کنند بلکه یک زن می تواند با چند مرد زندگی زناشویی بکند.
عمویش ملا محمد تقی برغایی می خواست او را از اقداماتش منصرف کند که واجب القتل بودن عمویش را حکم کرد و توسط تروریست های بابی عموی خود را که معروف به شهید ثالث شد به شهادت رساند. بی حجاب ظاهر شدن قره العین در تجمع های مردانه، واقعیتی است که همه ی مورخین، بر آن اتفاق نظر دارند، قره العین باب را خواستگاری کرد و او هم از قره العین خواستگاری کرد و مردم را علناً به امر باب دعوت کرد به وی دستور داد [باب] تا زن ها کشف حجاب کنند و نقاب از چهره بردارند، اظهار عقیده کرد هر زنی می تواند به نه مرد شوهر کند و این از خوش رفاقتی محسوب است و وسیله زیادی مهر و محبت. (همان: ص، 16- 12)
هدف نهایی و اصلی که بابیگری مبشر آن بود، در این جمله می توان خلاصه نمود. «تا امروز تبعیت از احکام دین اسلام بر شما واجب بود، ولی از هنگام ظهور «باب» دیگر بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از دستورات اسلام پیروی نماید. با لذت کامل زندگی کنید و آزاد از همه چیز باشید.» (همان، صفحه)
«پس از آنکه آقاخان نوری به صدارت رسید از حاجی ملا میرزا محمد مازندرانی و حاجی ملاعلی کنی خواست که به آزمایش عقاید قره العین بپردازند آن دو مجتهد با قره العین هفت جلسه صحبت کردند… ملاعلی کنی از این توهین (توهین او به اسلام و قائم آل محمد (عج) رنجید و رفیق خود را کنار کشید و گفت مباحثه با این کافر نمی توان کرد. به منزل رفتند و حکمی نوشتند که ارتداد و امتناعش از توبه محقق و باید به نام قرآن به قتل برسد. (راوندی، پیشین: ص 518).
در جایی دیگر می گویند: « قره العین در بندر کجور مازندران توسط مأموران دولتی دستگیر و تحت الحفظ به تهران برده و پس از امتناع از قبول نصایح مشفقانه خفه اش کرده و چاهش انداختند» (واحد، پیشین: ص 16).
چنان که قبلاً گفته شد پس از سوء قصد به ناصرالدین شاه حکم اعدام او را صادر کردند، بعضی نوشته اند که شاه به قتل او راضی نبود و لذا حاجی ملاعلی کنی و حاجی ملا محمد مازندرانی را برای هدایت وی فرستاد ولی این زن چنان که گفته شد از راه رسم معتقدات خود روی نگردانید بلکه می کوشید دو روحانی نامبرده را به صحت نظریات خود آشنا گرداند.
تا آنکه حکایت شاه واقع شد(یعنی به ناصرالدین شاه سوء قصد شد) فرمان قتل او صادر گردید.
بعد از اعدام او این قضیه پایان نپذیرفت و در چهارچوب برنامه ذکر شده از طرف انجمن فراماسونری و غرب زدگان دنبال شد و رضا شاه آن را تکمیل کرد و به اجرا گذارد. سابقه طرح و پیشنهاد کشف حجاب، آن هم به شاه ایران، به دوران ناصرالدین شاه باز می گردد. به نوشته میرزا حسن جابری اصفهانی، سیاست مدار و مورخ مطلع عصر قاجار: به ناصرالدین شاه پیشنهاد دادند (که لابد برای اصلاح، ترقی و پیشرفت ایران!) کشف حجاب را در کشور معمول دارد. موضوع با «آیت الله حاج ملاعلی کنی» – فقیه وارسته و پر نفوذ تهران در آن روزگار- مطرح شد او به شاه گفت: « هر گاه کشف حجاب را در دربار خودت جاری ساخته و همسرت را مکشفه و بی حجاب بیرون آوردی، در کشور هم همین کار را بکن!»
مرحوم کنی با طرح این سخن، درواقع، اجرای کشف حجاب در کشور را «تعلیق به محال» کرد زیرا همسر ناصرالدین شاه و سوگلی حرم او « انیس الدوله» بانوی نجیب و فرهیخته ای بود که حکم اسلام و شرع را بر فرمان ملوکانه کاملاً ترجیح می داد و این امر را در جریان نهضت ضداستعماری تحریم تنباکو به خوبی نشان داد. فوت آیت الله کنی در سال 1306 ق یعنی 7 سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه رخ داده است. بنابراین، پیشنهاد کشف حجاب به شاه پیش از این تاریخ صورت گرفته است.
این پیشنهاد نیز – اگر به شاه شده است – قاعدتاً توسط میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی (صدراعظم «فراماسون» و «انگلوفیل» ناصرالدین شاه) مطرح شده است:
در زمان صدارت سپهسالار، در حرم برای شاه ایران شیرزنی روستایی نژاد اما نجیب و فرزانه می زیست که فاطمه نام داشت و لقبش – که تاریخ وی را به این لقب می شناسد- انیس الدوله بود. در سفر اول شاه به فرنگ نیز با موکب سلطنتی همراه بود ولی تا حدود روسیه بیشتر پیش نیامد و ظاهراً به علت اصرار سپهسالار مبنی بر کنار گذاشتن پوشش اسلامی و حضور بی حجاب او در ضیافت های رسمی (در روسیه و اروپا) به ایران بازگشت. نخواست که به التزام تشریفات سیاسی غرب، از حجاب اسلامی فاصله بگیرد، و در نتیجه، این امر مایه اختلاف بین او و سپهسالار شد که بعداً در جریان مبارزه روحانیت پایتخت به رهبری آیت الله ملاعلی کنی با سپهسالار بر سر قرارداد رویتر تشدید شد. (ابوالحسنی منذر، 1387، صص 14- 13) (آدمیت اندیشه ترقی…، 1361: صص 265- 264)
مجتهد بزرگ « حاج ملاعلی کنی» در دوران ناصرالدین شاه مخالفت با قرارداد رویتر را از بُعد فرهنگی ارزیابی کرده و با آن می ستیزد. بنا به عقیده «آل محمد» روحانیت تشیع بزرگ ترین مزاحم حکومت های دست نشانده استعماری می شود. (رجبی، 1386: ص، 42).
سناریوی استعماری کشف حجاب تنها در مقام این نبوده و نیست که با ربودن چادر و پوشش حجاب اسلامی، حکم اسلامی عفاف و حجاب زنان را زیر پا نهاد و زن نجیب مسلمان را بازار مصرف کالاهای وارداتی غرب سازد، بلکه با توجه به این که حجاب، از اصول مسلم دین اسلام است، استعمار می خواهد با اجرای این سناریو، پایه های ایمانی دینی و اسلامی را از اساس ویران سازد و نسلی از خود بیگانه و فاقد «هویت دینی» (که در کشور ما همان هویت ملی مردم این سرزمین را تشکیل می دهد) به وجود آورد که به آسانی، برده رام و مطیع مستکبران جهان خوار شود و همه چیزش را از «نفت» گرفته تا «ناموس» به رایگان، در اختیار آنان گذارد. (ابوالحسنی منذر، پیشین، ص 17)
حاج ملاعلی کنی و تجدد، فراموسون ها، فراموشخانه و غربگرایان
قبل از پرداختن به مسئله فراموسون ها، فراموشخانه و غربگرایان و تأثیر آنها بر تهاجم فرهنگی در ایران و واکنش حاج ملاعلی کنی در برابر آنها لازم است ابتدا به مفهوم تجدد و تجددگرایی بپردازیم.
مفهوم تجدد
واژه مدرن که امروز در کشورهای اروپایی رواج دارد از لفظ لاتین «modern» گرفته شده است که خود از قید « mod» است. «mod» کلمه لاتین است که معنای «قریب به، این اواخر، به تازگی، به زودی، اخیراً» داشته است. ظاهراً این واژه در قرن پنجم میلادی به کار رفته است. در سال 1460 واژه « modern» در زبان فرانسه به کار رفته است، در سده هجدهم واژه «مدرنیست» و در قرن نوزدهم واژه «مدرنیته» به کار رفته است که مترادف با معنای عربی آن تجدد می باشد. (زرشناس، 1385: صص 226- 221).
تجددگرایی
«تجددگرایی و ترقی» به مفهوم تاریخی، پدیده عظیم و سازنده تمدن جدید غربی است و ترقی به مفهوم دانش سیاسی و جامعه شناسی، تغییر و تحول تکاملی هیأت جامعه است در رابطه با مدنیت مغرب- تحولی که عام و همه جانبه است و شامل سیاست و اخلاق و اقتصاد و عقاید و کردار اجتماعی و ارزش های آدمی است که از طبیعت مادی ناشی می شود. (آدمیت، اندیشه و ترقی، 1351: ص 144).
فکر ترقی و تجددطلبی در غرب حاصل عصر روشنایی است که بر اثر آن رابطه فرد و دولت بر پایه حق و تکلیف تغییر می یابد، مفهوم رعیت مبدل به ملت می گردد، حکومت بر اصول قوانین موضوعه عقلی بنا نهاده می شود، دیانت در سیاست دخالت ندارد، آرمان اجتماعی را ایدئولوژی ها می سازند، دانش طبیعی در پیشرفت صنعت به کار بسته می شود… آموزش عمومی گسترش می یابد و استعداد فردی مجال پرورش می یابد، شایستگی فردی معیار مقام اجتماعی می گردد. در تحلیل نهایی، زندگی عینی انسانی موضوع پژوهش و اندیشه است. (همان، صص 146- 145)
غربگرایی ابتدا به تقلید از صنعت و تکنولوژی، به خصوص در زمینه صنایع نظامی آغاز شد. شروع این جریان در دوران معاصر به دوره فتحعلی شاه قاجار برمی گردد. دربار ایران پس از شکستهای پی در پی ایرانیان از روسیه، درصدد برآمد برخی از شیوه های غربیان را در محدوده امور نظامی و سیستم اداری و آموزشی وارد کند. به همین منظور اولین گروه از مستشاران فرانسوی، به دعوت دولت ایران وارد ایران شدند. در راستای این مأموریت ژنرال گاردان و همراهانش به نقشه برداری از راه ها و ساخت دو کارخانه توپ ریزی در اصفهان و تهران اقدام نمود و جنگ با سرنیزه را در ایران معمول نبود، رواج دادند. لباس متحد الشکل را مرسوم کردند.[ که در حقیقت اولین تهاجم فرهنگی در لباس نظامیان ایرانی به سبک غرب به وجود آمد.] (مشکور: 1356، صص 130- 129)
دومین حرکت نوسازی را میرزا محمد تقی خان فراهانی مشهور به امیر کبیر صورت داد او در تبریز که پدرش در آنجا آشپز وزیر عباس میرزا بود بزرگ شد و نظر عباس میرزا را جلب کرد. بعدها منشی مخصوص قشون شد و به تحسین نظام جدید پرداخت. هنگامی که مقام فرستاده ویژه در امپراتوری عثمانی راه یافت به اصلاحات موسوم به «تنظیمات» سخت علاقمند شد و در بازگشت کم کم اعتماد ولیعهد ناصرالدین شاه آینده را جلب کرد. به محض اینکه شاهزاده جوان در سال 1227 به تخت سلطنت جلوس کرد امیرکبیر لقب امیر نظام و صدراعظم یافت و مشوق انجام اصلاحات وسیعی شد. (آبراهامیان، 1386: ص 49)
ایجاد دارالفنون یکی از عوامل بزرگ ارتباط فرهنگی بین ایران و ملل اروپایی بود. امیر کبیر برای آشنا ساختن ایرانیان به فکر ایجاد مدرسه به سبک فرنگ با همان برنامه در ایران افتاد تا از این راه هم تعداد زیادی از افراد ایرانی بتوانند به تحصیلات بالاتر از سطح مقدماتی بپردازند و از خرج زیاد و احیاناً زراندوزی و غرض ورزی اروپاییان جلوگیری شود. (مشکور، دیگران: پیشین، ص 38)
برخلاف امیر کبیر که خواهان پیشرفت ایران با تکیه بر امکانات داخلی و توانمندی های ایرانی با استفاده از دستاوردهای علمی جدید بود میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم ناصرالدین شاه و افرادی نظیر ملکم تز ارتباط بی قید و شرط با غرب را دنبال می کردند.
واگذاری امتیازات رویتر، شیلات، تلگراف و اجازه حکمیت (گلداسمیت) به انگلیسی ها در تعیین مرزهای شرقی و درک نادرستش از تجددگرایی و مدرنیسم پرونده سیاسی او را لکه دار کرد. میرزا حسین خان سپهسالار (1298- 1242 ق) که مدت ها در مسئولیت های مختلف در خارج از ایران به سر می برد، از زمان کسب مقام صدارت، محور فعالیت هایش را بر انجام اصلاحات و ایده آلهایی قرار داد که به شخصه یا به تأثیر از همفکرانش چون ملکم و میرزا یوسف مستشارالدوله، قصد توسعه آن را داشت. او با الهام از نوسازی های دوران سلطنت عبدالمجید اول در عثمانی و در ارتباط با تجدد طلبان ترک، خواهان برقراری مشروطیت در ایران گردید. تأکید میرزا حسین خان بر روی علم به عنوان کلید تمام ترقیات دینی و دنیایی از لیبرالیسم غربی گرفته شده است که علم را جایگزین دین و انسان را جانشین خدا ساخت تا نفوذ کلمه دین و احکام الهی را از بساط زمین برچینند. (نقش روشنفکران وابسته 5، میرزا حسین خان سپهسالار، ص 93).
درجایی دیگر می گوید:
اعتقاد من درباره حضرات ملایان بر این است که ایشان را باید در کمال احترام و اکرام نگاه داشت، و جمیع اموراتی که تعلق به آنها دارد از قبیل نماز جماعت و موعظه به قدری که ضرر به جهت دولت وارد نیاورد و اجرای صیغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعیه و مایتعلق بها را به ایشان واگذار نمود. و به قدر ذره ای در امورات حکومتی آنها را مداخله نداد و مشارالیه را ابداً واسطه فیمابین دولت و ملت مقرر نکرد. والا بی انتظامی ها می شود، چنانچه شده است. در حکومت دو تکلیف است یکی آنکه برو فلان کس را بیاور. این تکلیف در همه جای دنیا انحصار به مأمورین عرفی دارد و یکی اجرای کلمه حکومت می باشد که با شرایط چند مفوضی به احکام شرعیه است.
آدمیت و در ادامه می گوید: «در قسمت اول نامه عقیده اش را در تفکیک کامل سیاست و دیانت، روشن بیان کرده و در قسمت دوم مقصودش جدایی قدرت اجرایی و قضایی است.» (آدمیت، اندیشه ترقی…، ص 179)
جهت گیری سپهسالار در برابر روحانیون بیانگر گرایش وی به پیاده کردن قوانین غربی در تمام زوایای جامعه و محصور کردن روحانیون به موارد معدود احکام مبتلا به شرعیه فردی است. مثل عقد و ازدواج و طلاق. جالب است وی دخالت علما را در موعظه با قید آنکه به دولت ضرر نیاورد محدود کرده است. و ورود آنها را به امورات حکومتی و سیاست، مایه بی انتظامی می داند. و با آوردن کلمه ذره ای نباید آنها را در امورات حکومتی دخالت داد جای هر گونه بحث پیرامون دخالت روحانیون در امور حکومتی را بسته است.
مشکل سپهسالار آن بود که در تمایز بین اخذ تمدن جدید و حفظ و صیانت از وضع موجود، تا حدی پیش رفت که برای پیشرفت داخلی، سرمایه و دانش خارجی را ضرورتی تام احساس کرد و با احساسی صرفاً خوشبینانه باعث اعطای امتیازات کلان اقتصادی و سیاسی به اروپاییان شد. از جمله نقش فعال او در اعطای امتیاز رویتر و یا قبول حاکمیت گلداسمیت قابل نقد است. بدین خاطر شماری از پژوهندگان سپهسالار را به دلیل همسویی اش با سرمایه داری انگلستان ناامیدی سالهای واپسین حیاتش نسبت به ایران و ایرانی نکوهش می کنند. (سلیم، پیشین، ص 299- 298).
زمانی که کلمه لیبرالیسم «آزادی» به همان مفهوم غرب، خروج از قید و بند در عهد سپهسالار رایج شد که مؤسس آن را هم سپهسالار دانسته اند و در روزنامه های وطن با این عنوان «از هر قیدی آزادیم» و در روزنامه ایران که «در اخبار غیر رسمی هر کس آزاد است هر چه می خواهد بنویسد و روزنامه نگار ابداً مسئولیت ندارد.» و هیاهویی که سیاستمداران و روشنفکران و روزنامه نگاران بر سر «آزادی» به راه انداختند و رفتار خلاف شرعی که در افراد متأثر از غرب دیده شد سبب گردید میرزا حسین خان مورد تکفیر روحانیت قرار گرفته و حتی ملاعلی کنی مجتهد بزرگ تهران به دلیل ترویج فقره کلمه قبیحه آزادی به خیانت محکومش کرده و از صحنه سیاست کنار گذاشته شد. (سلیم، پیشین، ص 299) به گفته آدمیت به نقل از اسناد خان ملک ساسانی در مورد نامه حاج ملاعلی کنی به شاه در رجب سال 1290، ضمن بدگویی هایی از سپهسالار در کلمه قبیحه «آزادی» عکس العمل مخالفین را در مورد این نوع آزادی بیان می کند.
«کلمه قبیحه آزادی…. به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب، در باطن سراپا نقض است و عیوب. این مسئله برخلاف جمیع احکام و رسل و اوصیاء و جمیع سلاطین عظام و حکام والا مقام است. به این جهت… دولت را وداع تام و تمام باید نمود، به واسطه اینکه اصل شرایع و ادیان در هر زمان خود قید محکم سخت و شدیدی بوده و می باشد که ارتکاب مناهی و محرمات ننمایند، معترض اموال و ناموس مردم نشوند. و هکذا بر خلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هر کس هر چه بخواهد بگوید، و از طریق تقلب و فساد نهب اموال نماید و بگوید: آزادی است، و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده است و در معنی به حالت وحوش برگردانیده. معلوم است نفوس بالطبع در طبیعت شیطانی، مایل به هوی و هوس و برآوردن متشبهات خودند. همین مایه بی نظمی و زیادی تاخت و تاز شده و هیچ کس نمی تواند چاره کند. (آدمیت، اندیشه ترقی….، ص 201 – 200)
هر چند بعضی مخالفت علما از جمله ملاعلی کنی با قرارداد رویتر را در بعد اقتصادی بررسی می کنند اما مجتهد بزرگ «حاج ملاعلی کنی» در دوران ناصرالدین شاه مخالفت با قرارداد رویتر را از بُعد فرهنگی ارزیابی کرده و با آن می ستیزد. (رجبی، پیشین، ص 42) و خان ملک ساسانی در کتاب سیاستگران دوره قاجار در تقسیم بندی مخالفت با قرارداد رویتر که آنها را به چهار دسته تقسیم می کند در دسته دوم مخالفت روحانیون را از بعد فرهنگی ارزیابی می کند. «روحانیون قبول عادات و رسوم اروپایی را مخالف شریعت تلقی می کردند.» (خان ملک ساسانی، بی تا، ص 75) «حاج ملاعلی کنی» رئیس مجتهدین با قرارداد رویتر که سپهسالار امضاء کننده آن بود به مخالفت برخاست و رهبری مبارزات مردم را بر عهده گرفت. و فتوای وجوب عزل سپهسالار را صادر کرد، ناصرالدین شاه مجبور به عقب نشینی گردید. پس از مدتی سپهسالار را عزل کرد و قرارداد فسخ شد. حاج ملاعلی کنی در نامه ای پیش از ماجرای قرارداد، شاه را از خطرات ایجاد فراموشخانه ملکم خان آگاه نمود. (رجبی، پیشین، ص 30)
مخالفت بعدی علما به خصوص حاج ملاعلی کنی در برابر صدراعظم غربگرا در قضیه مسافرت ایشان به اروپا بود. زمانی که جمعیت ایران در سال های پی در پی در دهه هشتاد به نصف تقلیل یافته بود، و بودجه کشور را در کیسه ریخته شاه را به فرنگ برد و برای مدت پنج ماه هزینه گزاف عیاشی و تفریحی یک هیئت پرتعداد را بر خزانه بی رونق مملکت تحمیل کرد. این اقدامات سپهسالار گروه های مختلف اجتماعی و در رأس آنها علما را به مقابله واداشت، اوج اقدامات مخالفان در جریان سفر شاه و سپهسالار به وقوع پیوست، چنان که هنگامی که شاه پای از کشتی در بندر انزلی به زمین گذاشت تلگراف های زیادی مبنی بر درخواست خلع میرزا حسین خان از صدارت به وی تحویل شد در میان تلگراف کنندگان شاه بیش از همه از تلگراف علماء برجسته تهران به رهبری حاج ملاعلی کنی و سید صالح عرب، آشفته خاطر شد. و به خلع سپهسالار از صدارت تن داد. فریدون آدمیت می نویسد: « شاه پس از مسافرت فرمان عزل او را صادر کرد و در 16 رجب میرزا حسین خان استعفانامه خود را به شاه تقدیم نمود.» کنسول انگلیس در رشت می نویسد: شاه «با تأثر عمیق پذیرفت» اما یک روز یا چند ساعت بعد شاه از پذیرفتن استعفای او پشیمان شد. (17 رجب) دو روز بعد در بیستم رجب در منجیل گیلان بودند که نامه های تندی از حاج ملاعلی کنی و سید صالح عرب رسید. به میرزا حسین خان تاخته بودند. حتی سید صالح عرب نوشته بود: « صدر اعظم واجب القتل است» (آدمیت، اندیشه ترقی….، ص 267) (خان ملک ساسانی، ص 81).
ملاعلی کنی در این تلگراف عزل سپهسالار را واجب دانسته است و سید صالح عرب وی را زندیق و واجب القتل شمرده است. (همان، صص 275- 274) در جای دیگر می گوید: «علما اعلام کردند اگر ناصرالدین شاه میرزا حسین خان را عزل نکند از پایتخت بلکه از ایران رخت برخواهد بست.»
شاه پس از آن که میرزا حسین خان را در رشت گذاشت و خود به تهران آمد با وی مرتب مکاتبه داشته است. و از جمله در نامه ای به وی پیشنهاد وزارت خارجه را می دهد به شرط آن که دیگر وانمود نکند از ملاها دلخور است. «شما بیایید تهران و مقام جلیل وزارت خارجه را به شما بدهند… و هرگز خیال تجاوز از [این] درجه را دیگر نداشته باشید اگر مقام مرا پذیرفتند هرگز وانمود نکنی که از دیگران خاصه ملاها ناراحت هستی، با همه طبقات به طور مهربانی راه بروید خاصه با ملاها » (همان، ص 271)
وقتی که میرزا حسین خان دوباره به وزارت رسید حاج ملاعلی کنی مجتهد بزرگ تهران تنها کسی بود که هیچ گاه حاضر به ملاقات با وی نشد و جدایی این دو تا آخر ادامه داشت.
ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان می نویسد:
مشیرالدوله دانست که حفظ مقام و مسند او به همراهی با جماعت (علما) است. لذا در مقام جلب قلوب و جذب میل خواص برآمد. در یکی از لیالی محرم که در خانه او ذکر مصیبت و روضه بود، حاج سید صالح عرب با شیشه گلاب به مستمعین گلاب می داد. و به مشیرالدوله می گفت: باید در این مجلس خدمت کنیم که منظور نظر امام زمان است. مجملاً تکفیرکنندگان مشیرالدوله برگشتند. بعضی تعدیلش کردند. جز مرحوم حاج ملاعلی کنی این شخص بزرگ از کلمه خود عدول نکرد و آنچه مشیرالدوله اصرار کرد یک مجلس با او ملاقات کند، راضی نشد و اذن نداد. حتی مشیرالدوله پیغام فرستاد که اجازه بدهید در حمام خدمت شما برسم، اذن نداد، و با مشیرالدوله تا زنده بود ملاقات نکرد.(ناظم الاسلام کرمانی، 1362، ص 106) (آدمیت، پیشین، ص 276).
پرفسور حامد الگار بحث از مخالفت بین سپهسالار و علمای دین را مطرح نمود. و ضمن برشمردن عوامل مخالفت آنان با سپهسالار به جهت تضعیف محاکم شرع و گرایش به تنظیم کارها به سبک اروپایی که قوانین شریعت را تضعیف کرده بود، در انگیزه نفی امتیازات علما توسط سپهسالار می نویسد: « علت این که سپهسالار عملاً امتیازات علماء را نفی می کرد این بود که از لحاظ نظری نیز آنها را به رسمیت نمی شناخت.» (حامد الگار، بی تا، 241)
میرزا حسین خان دو مشخصه مهم داشت: یکی تأثیرپذیری از مشرب درویش میرزا صفاست در حدی که در زمره مریدان او در می آید و می دانیم که این مشرب تا چه حد نسبت به احکام اسلامی دارای تساهل و تسامع است و لذا همواره از سوی غرب و عوامل آنان مورد حمایت قرار می گرفت و در رژیم پهلوی در بالاترین مسئولیت های امور قرار می گرفتند. دوم عضویت وی در مجامع فراماسونری که وجه آشنایی و اشتراک او با میرزا صفا و پاشای عثمانی است. در مجامع فراموسونری بود که انگلستان تحولات مورد خواست غرب را به عناصر عضو القا می کرد و آنها را برای برپایی یک حکومت لائیک بر می انگیخت. میرزا حسین خان بااین مجامع مرتبط شده و همان زمزمه را فراگرفت و به درباریان انتقال داد و در مدت زمامداری خویش بر اساس آن حرکت کرد. (مؤسسه قدر ولایت، نقش روشنفکران 5، ص 75)
میرزا حسین خان…. به علت پوشیدن لباس فراماسونری و تابعیت از لژهای فراماسونری عثمانی به صورت بزرگ ترین خدمتگذار بریتانیا درآمد تا آنجا که پس از اعطاء امتیاز به رویتر انگلیسی لرد کرزن درباره او نوشت:
شوق و شعف ایران برای دوستی با انگلیس و صمیمیت وفاداری نسبت به این دولت هیچ وقت تا این درجه بالا نرفته بود که در زمان صدارت میرزا حسین خان سپهسالار بالا گرفت. (رائین، جلد اول، بی تا: ص 426)
در مورد عضویت وی در مجامع فراماسونری و فراموشخانه می نویسد:
میرزا حسین خان سپهسالار در فراموشخانه ملکم که در ایران تأسیس شده بود عضویت داشت. او همیشه حامی و پشتیبان ملکم خان بود و هنگامی که او از ایران تبعید شد، میرزا حسین خان در برابر ناصرالدین شاه از او شفاعت کرد نه تنها به سفارت مصر فرستادش بلکه در نخستین روزهای صدارتش 29 شعبان 1288 (1871 م) به معاونت صدارت خود منصوب نمود. در تمام مدتی که مشیرالدوله بر کرسی صدارت تکیه زده بود، هادی و راهنما و حافظ اعضاء فراموشخانه به شمار می رفت. وی مدت 10 سال در اسلامبول سفیر بود و در لژهای فراموسونری فعالیت می کرد. عضویت او در فرماسونری شناخته شده جهانی ابتدا در لژ گراند اوریان و سپس عضو لژ شماره 175 وابسته به سازمان انگلند بود عکس او در لباس استادی فراماسونری زینت اصلی در لژ به شمار می رفت. (رائین، بی تا، صص 432 – 431).
یکی دیگر از غربگرایان، منورالفکر که مؤسس فراموشخانه در ایران بود و در انعقاد قرارداد «رویتر» با میرزا حسین خان سپهسالار همکاری داشته میرزا ملکم خان بود که یکی از مجتهدین طراز اول ایران در دوره قاجاریه به نام ملاعلی کنی با تشکیلات فراموشخانه وی با شدت مخالفت نمود و تا دستور انحلال و برچیده شدن آن را از شاه نگرفت از پای ننشست. قبل از اینکه به مسئله فراموشخانه و انحلال آن بپردازیم لازم می دانم به تاریخچه ای کوتاه از فراماسونری در ایران که فراموشخانه میرزاملکم شعبه ای از آن در ایران می باشد، بپردازیم. میرزا عسکر خان ارومی افشار سفیر فوق العاده ایران در دربار ناپلئون، نخستین ایرانی صاحب مقام و با شخصیتی است که به عضویت فراموسونری وابسته به انگلستان درآمده است.دائره المعارف فرانسوی، تاریخ مفصل فراماسونری «گاولد» و پنج تاریخ معتبر دیگر فراماسونری همه متفق القولند که وی اولین ایرانی است که به عضویت فراموسونری جهانی در آمده است. قبل از او ایرانیانی که به هندوستان سفر کرده بودند، عضو لژهای ماسونی هند بوده اند، ولی چون در سازمانهای دولتی و دربار ایران دارای مقام و منزلت نبودند نام آنها در ردیف فراماسون های اولیه و برجسته ایرانی ذکر نشده است.
عضویت میرزا عسکرخان در لژ ماسونی وابسته به انگلستان از آن جهت مهم و قابل توجه است که وی هنگامی که به عضویت فراماسونی درآمد که از طرف فتحعلی شاه بزرگ ترین مأموریت سیاسی به او محول شده بود. در این مأموریت خطیر قرار بود فرانسه را متحد ایران سازد و جبهه ای علیه انگلیس و روس به وجود آورد ولی سه ماه پس از ورود به پاریس گرفتار لژ ماسونی شد و به جای فعالیت به نفع ایران، حلقه عبودیت و فرمانبرداری استاد اعظم گراند لژ اسکاتلند را به گردن نهاد. (رائین، ج 1: بی تا، ص 306) کارگردانان لژ در مدت کوتاهی ظرف بیست و یک روز که در سوابق لژهای فرماسونری با قاعده بی سابقه و کم نظیر بود برای اینکه از اطلاعات ذی قیمت او به نفع انگلستان استفاده کنند او را به عضویت این لژ درآورده و لقب استادی را از لژ مادر اسکاتلند در پاریس در روز 15 دسامبر 1808 به وی دادند. (همان 313).
این مرد در آغاز در دستگاه عباس میرزا نایب السلطنه در تبریز بود. و از سرکردگان سپاه به شمار می آمد و در سال 1222 ق از سوی دربار ایران با نامه و پیشکش، به دربار ناپلئون رهسپار شد. فتحعلی شاه در نامه خود به ناپلئون، از عسکرخان افشار به نام پانیام «عالیجاه عمده الخوانین الکبار عسکرخان افشار» یاد می کند و دومین فرستاده دربار ایران به فرانسه بوده که پیش از او محمد رضای قزوینی بود و عسکرخان در سال 1224 ق به ایران برگشت چنان که نوشته اند: عسکرخان در بیست و چهارم نوامبر 1808 در پاریس به فیلوسوفیک فرانسه پیوسته است این لژ پیرو لژ بزرگ اسکاتلند بود. (کتیرائی، 1361:صص 10- 8) میرزا ابوالحسن خان ایلچی که دومین فراماسون ایرانی و از اتفاق دومین وزیر خارجه ایران نیز به شمار می رود، در بین سالهای 1239 تا 1250 و از سال 1254 تا 1262 قمری مقام وزارت خارجه ایران را داشت. او که مدت سی و پنج سال ماهی یک هزار روپیه از دولت انگلیس و حکومت هندوستان رشوه و مقرری می گرفت در سال 1224 ق (1801 م) یعنی در روزهایی که عسکرخان مورد غضب و بی اعتنایی فتحعلی شاه قرار گرفته بود و به ایران احضار گردید، به عضویت لژ فرماسونری انگلستان درآمد. کارهایی که این دومین فراماسون ایران در مدت 35 سال انجام داد همه به ضرر ایران و به سود سیاست بریتانیا بود. نام او را در ردیف خائنین درجه اول مملکت و مروجین فساد و رشوه خواری و جاسوسی به نفع اجانب ذکر کنیم. (رائین، پیشین، ص 316) سر گور اوزلی مهماندار میرزا ابوالحسن خان که خود از رؤسای فراماسونری بود خیلی زود «ایلچی کبیر ایران» را شناخت و او را برای ورود به حلقه برادران فراماسون مناسب و لازم دید.
میرزا ابوالحسن خان هم مثل میرزا عسکرخان خیلی زود همه مراسم فراماسونری را طی کرده در مدت کوتاهی به مقام post Grand Master رسید، وی از طرف لژ انگلند مأموریت یافت با کمک سر گور اوزلی بارت که به مقام ریاست فراماسونری منطقه ای (Proyincial Grand master) ایران نائل شده بود، لژی در تهران تأسیس کند. ولی هیچ گاه موفق نشد. (همان، صص 321 – 320) ایلچی در سفرنامه خود «حیرت نامه سفرا» کوشش چندانی برای ورود آگاهانه به کانون های فکری سازنده تکنولوژی و پیشرفت های غربی انجام نداد. نمونه واضح برخی خودباختگی ها در برابر غرب و تقلید کورکورانه از آن را که امکان هر گونه خلاقیت نقادانه برای تعامل سازنده با فرهنگ و تمدن غرب را از جامعه ایرانی سلب می کرد می توان درباره ی علاقه مندی ها و وابستگی های میرزا ابوالحسن خان ایلچی دید:
ایلچی با توصیف و ستایش از زیبایی زنان انگلیسی و آزادی های جنسی در انگلستان، از خدا آرزو می کند ای کاش زنان ایرانی نیز مانند زنان انگلیسی شوند. ایلچی صفحات فراوانی از سفرنامه خود را با توصیف خوش گذرانی ها و عشق بازی ها و زنبارگی های خود در انگلیس سیاه کرده است. به قول عبدالهادی حائری وی از کنار جنبه هایی از رویه دانش و کارشناسی و پیشرفت های نوین انگلیس با ساده نگری گذشت و نسبت به بسیاری از ویژگی های منفی تمدن غرب گرایش سخت هواخواهانه نشان داد و درحقیقت تقلیدی کورکورانه از غرب را توصیه می کرد. (پروین، روزنامه جام جم، 1389، ص 4) میرزا صالح شیرازی سومین ایرانی بود که وارد سازمان فراماسونری جهانی شد. تاکنون اکثر مورخین و کسانی که خود را مطلع در امور ماسونی می دانستند میرزا صالح را اولین ایرانی عضو سازمان ماسونی جهانی می پنداشتند. (رائین، پیشین، ص 334) او در سفرنامه خود، ورود به سازمان ماسونی انگلستان در روز بیستم رجب 1232 ق (1817 م) را چنین شرح می دهد:
….چون مدتها بود که خواهش دخول مجمع فراموشان را داشته فرصتی دست نمی داد تا اینکه مستر پارسی، اوستاد اول فراموشان را دیدم که داخل به محفل آنها شده باشم و قرارداد روزی را نمودند که در آنجا روم در روز پنجشنبه بیستم رجب 1232 مطابق 14 ماه مای به همراه مستر پارسی و کلنل دارسی داخل فراموشخانه گردیده شام خورده در ساعت یازده مراجعت کردم زیاده از این درین باب نگارش آن جایز نیست…
و پس از مراجعت به ایران همراه با برادران ماسونی اش میرزا جعفر خان مهندس (مشیرالدوله) میرزا ابوالحسن خان ایلچی، سر گور اوزلی و دیگر فراماسونهای ایران برای ترویج مسلک ماسونی و تشکیل لژ فراماسونری در ایران فعالیت می کرد ولی هیچ نشانه در دست نیست که آنها سازمان منظمی تشکیل داده باشند. (همان، صص 339- 337) میرزا صالح در خاطرات خود در مورد خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب اشاره کرده می نویسد:
…مدتی بعد از ورود به انگلستان ریش را تراشیده و لباس انگریزی در بر کرده و ملاحظه عادت و قاعده نکرده…. همچنین به لباس ایران بودن را نیز از عقل دور دانستم و صلاح وقت این است که ملبس به لباس انگریز شوم. (بصیرنیا، 1384: ص 138).
از آغاز سده نوزدهم پای هر ایرانی که به اروپا و به ویژه به انگلستان رسید، او را به انجمن ماسونی خواندن و بردند، برادر و برابرش نامیدند و راز مگو را به گوش فرو خواندند و دهانش را مهر کردند و دوختند. (کتیرائی، 1361: ص 8).
فراموشخانه
میرزا ملکم خان ناظم الدوله (1326 – 1249 هـ. ق) فرزند میرزا یعقوب از ارامنه اصفهان و مترجم سفارت روسیه بود که از نوجوانی در اروپا به تحصیل پرداخت و پس از بازگشت از فرانسه به تدریس و ترجمه در دارالفنون مشغول شد. او مدتی نماینده ایران در کنفرانس ملی پاریس شد و در سال 1275 رساله ای به نام دفتر تنظیمات یا کتابچه غیبی مشتمل بر پیشنهادهای اصلاحی را برای جعفرخان مشیرالدوله صدر اعظم فرستاد و کمی بعد رایزن سفارت ایران در استانبول شد. ملکم با صعود میرزا حسین خان سپهسالار به صدارت، پاداش وزیر مختاری ایران در لندن را دریافت داشت. در سال 1306 امتیاز داده شده به ملکم یعنی لاتاری (بلیط بخت آزمایی) توسط ناصرالدین شاه و تحت فشار روحانیت لغو شده و این مسئله باعث عزل ملکم خان و آغاز دشمنی او با حکومت و انتشار روزنامه قانون گردید که در آن انتقاداتی گزنده و پیشنهادهای سازنده را ارائه می نمود. این مسئله باعث نگرانی قاجاران از ورود روزنامه به کشور گردید. با این وجود مشاغل سیاسی و ارتباط ملکم خان با محافل اروپایی از موجباتی بود که وی را در بیان عقاید آزادیخواهانه و ستیزه جویانه اش مصمم ساخت، هرچند که این سیاستمدار فرصت طلب از بیان کاستی ها و مشکلات ابا داشت.
میرزا ملکم خان اساس تفکراتش را از عقل گرایی و انسان مداری فیلسوفانی چون: جان استوارت میل، ولتر لاک و… گرفته بود.
مسئله جالب در اندیشه ملکم، از یک سو پشتیبانی پرشور وی از تقلید و اقتباس از غرب و آوردن ارزش ها و سرمایه های اروپاییان به کشور و از سوی دیگر کوشش برای آشتی دادن مبانی عقیدتی اسلام بود. در جایی خاطرنشان ساخت که لازمه پیشرفت ایران اقتباس مطلق از غرب می باشد و حتی «باید یک هیأت صد نفری مدیران و مهندسین فنی و متخصصین خارجی به ایران خواست و وزارتخانه ها و تشکیلات دولتی را به آنها سپرد که…آئین جدید مملکت داری را به ایرانیان بیاموزند. و بر آن بود که کمپانی های خارجی باید در ایران سرمایه گذاری کنند و دولت به آنها امتیاز دهد تا بدین وسیله زمینه مساعد برای توسعه اقتصادی و گردش پول فراهم شود. درک این گونه افکار ملکم خان هنگامی روشن خواهد شد که در می یابیم او در واگذاری امتیازاتی چون امتیاز رویتر و دیگر کوشش های سرمایه داری اروپایی نقش فعالی داشته است… ملکم بر آنست که با ملاحظه اقتدار دین و دینداران در ایران می باید از وجود روحانیون در پیشرفت امور استفاده کرد ضرورتی ندارد که برای نو شدن اسلام را منسوخ اعلام کرد، بلکه همچنان که اروپاییان با نهضت پروتستان و رفرم دینی گام در مسیر پیشرفت و توسعه نهادند و دین را از خرافه و زیاده گویی های کلیساییان زدودند، در ایران نیز می توان چنین اصلاحاتی را صورت داد او آزادی را با مقالات دینی اسلام منطبق می داند و بر آن است که قابلیت تطابق اسلام را با زندگی روزگار جدید مطرح کرده و بقبولاند. (سلیم، پیشین، صص 296- 294).
به قول خود در تلاش بود تا «عقل و سیاست مغرب زمین را با خرد و دیانت مشرق زمین به هم آمیزد» اما به فراست دریافت که در ابتدای امر «تغییر دادن ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده ای است» از این رو فکر ترقی را در لفافه دین عرضه داشت تا هم وطن نانش آن معانی را نیک دریابند.» آدمیت، اندیشه ترقی…، پیشین، ص 65) در جهت تبعیت صرف از غرب و الگوهای غربی به صورت علنی بیان می کند:
در اخذ اصول تمدن و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق بوده و هستیم.
علاوه بر ملکم خان افرادی چون فتحعلی آخوند زاده و تقی زاده، برای سست کردن مبانی اسلامی جامعه و ترویج غربگرایی افراطی تلاش بسیار کردند به طوری که همه همّ و غمّشان بریدن از فرهنگ اسلامی و خودی و روی آوردن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی بوده است. تا جایی که آخوند زاده کشف حجاب را به عنوان پروتستانتیزم در مذهب یاد می کند. می نویسد: « کسانیکه بعد از این از اخلاف ما در دین اسلام بانی پروتستانتیزم خواهند شد… آیه حجاب را منسوخ خواهند کرد.» (بصیرنیا، پیشین، صص 142 – 141)
میرزا ملکم خان پس از فراغت از تحصیلات متداوله در سال 1268 ق به ایران مراجعت کرد و در سال 1273 ق مترجم مخصوص سفارت ایران در استانبول شد و در همان سال او را جزو سفارت فرخ خان امین الملک غفاری به دربار ناپلئون سوم که دنباله جنگ هرات و اشغال بوشهر پیش آمده می بینیم. ملکم خان در این سفر وارد فراموشخانه (تشکیلات فراموسونی شد و قبل از آن با این دستگاه ارتباطی نداشت.) و پس از مراجعت به ایران در سال 1274 ق سال آخر صدارت میرزا آقا خان نوری در طهران فراموشخانه که آن را فرامیسن می نامیدند دایر کرده و مردم را به آزادی و جمهوری طلبی دعوت می کرده است. از همه داوطلبان ورود به لژ و اعضای جمعیت مبالغی وجه نقد به اسامی مختلف دریافت می داشته و نگاه داشتن راز را مخصوصاً تأکید می کرده است. (خان ملک ساسانی، پیشین، صص 128- 127)
«فراموشخانه در زبان فارسی به معنی (خانه فراموشی) است. از همان آغاز فعالیت فراموشخانه ایرانیان از این تشابه و قرابت لغوی نتیجه گرفتند که با معنی این کلمه بستگی داشت. اینها می گفتند پس از اینکه از فراموشخانه خارج می شوند آنچه را که در آنجا دیده اند، فراموش می کنند و همین مسئله به رؤسای فراموشخانه فرصت داد که آنچه بخواهند در لژ مطرح کنند بدون اینکه بترسند که در خارج افشاء شود. در مدت چند هفته اطرافیان ناصرالدین شاه و متنفذین وارد فراموشخانه شدند. مؤسس فراموشخانه درجات و نشان هایی را میان اعضاء فراموشخانه تقسیم کرده و سپس درباره مرام فراموشخانه به سخنرانی پرداخت در حالی که جلسات به ظاهر مجلسی چای و قلیان بود…» به تدریج کار فراموشخانه بالا گرفت. و چون در اکثر جلسات آن درباره اصلاحات مملکتی و ترقیات فرنگستان سخن به میان می آید. بالطبع درباریان و شخص شاه از این گونه صحبت ها و مذاکرات ناراضی شدند. به خصوص که درباریان با هرگونه انجمن سازی مخالف بودند.(رائین، پیشین، صص 504- 503)
لژ مزبور را در خانه جلال الدین میرزا پسر فتحعلی شاه واقع در محله مسجد حوض طهران به طور سری و پنهانی دایر نمودند دوره اجلاسیه این لژ فرامیسن که پیرمردان خاطرات اسرارآمیز آن را با هزاران آب و تاب حکایت می کردند هفت سال طول کشید در این ایام میرزا یعقوب خان با پسرش در تشکیلات فراموشخانه و تبلیغات جمهوری همکاری می کرد کم کم این راز پنهانی علنی شد. « در سال 1279 ق جمعی از شاهزادگان و آزادگان بر دولت بشوریدند و شاه را سخت نگران ساختند به امر دولت جمعی از اصحاب او را بگرفتند عده ای فرار اختیار کردند.» به دنبال این قضیه پدرش به آسیای میانه فرار می کند و ملکم به اسلامبول می رود. و میرزا حسین خان قزوینی که در این زمان وزیر مختار در اسلامبول بود که طرف شاه وی را رفع اتهام کرد او را مأمور قونسولگری مصر می نماید و در جمادی الثانیه 1280 ق به مصر می رود و پس از چند ماه به اسلامبول مراجعت می کند. یک روز به میرزا حسین خان خبر می دهند برای ازدواج با هانریت دختر آراگل بیک ارمنی…. به خانه ارامنه رفته از مسلمانی به قانون مسیح ابا و استغفار کرده به آئین عیسوی درآمده در شب یکشنبه 29 جمادی الاول 1281 ق در کلیسای ایا استفانوس مراسم نکاح را به قانون مذهب عیسی انجام داده است. میرزا حسین خان ملکم را احضار کرده و می گوید سالیان دراز دعوی مسلمانی کرده با خود من به مشاهده متبرکه عراق به زیارت آمدی و در معابد و مساجد مسلمانان نماز کردی حالا به قانون اسلام مرتد می شوی و تکلیف مشکل خواهد شد ملکم خان در جواب می گوید که من همیشه معتقد به این مطلب بودم که امور دنیا بسته به عقل و تدبیر است لیکن امروز می گویم که کارهای دنیا بسته دست تقدیر می باشد و تقدیر برای من این طور پیش آورده است. (خان ملک ساسانی، پیشین، صص 129- 128).
میرزا ملکم خان در تابستان سال 1908 مطابق 1326 ق در سن هفتاد و هفت سالگی در شهر لوزان بدرود زندگانی گفت طبق وصیت خودش او را به شهر برن که دارای دستگاه سوزاندن اجساد داشت منتقل کردند و خاکستر آن را برای تسلیم به وراث در کوزه ای ریختند. (همان، صص 146- 145)
درباره میرزا ملکم خان نوشته اند که سراسر زندگی برای انگلستان جاسوسی کرده است، در مورد وی دو نظر متضاد وجود دارد بعضی او را متقلب، شارلاتان، بی ایمان و کلاه بردار و دسته ای او را صدیق، مبارز و آزادیخواه می نامند. (مدنی، ج 1، 1361: ص 34)
در نظر ملکم خان علما و مجتهدان بایستی پیرو مقررات وزارت علوم باشند و آموزش و پرورش سکولار و غیرروحانی تقویت شود. (مددپور، 1379: ص 160)
بنیانگذار فراموشخانه ملکم خان است. به گمان ما در سال 1275 ق که نقشه خود را در اصلاحات ایران ضمن دفتر تنظیمات به شاه عرضه کرد و مورد عنایت واقع شد، مقدمه تشکیل آن مجمع را با همکاری پدرش و چند تن دیگر فراهم کرد.
جلال الدین میرزا یکی از فرزندان فتحعلی شاه فراموشخانه در خانه وی تشکیل شد مدعی سلطنت بود و در دسائس و توطئه های سیاسی تهران شرکت داشت و در اوایل تمایلات ضد مذهبی داشت و یکبار در حضرت عبدالعظیم متحصن شد به علت نزدیکی با دربار مورد عفو قرار گرفت به این ترتیب در داشتن تمایلات ضد مذهبی و جاه طلبی با ملکم خان اشتراک نظر داشت و طبیعی است که این دو نفر قوای خود را در فراموشخانه متحد می کردند. میرزا ملکم خان سالها با فتحعلی آخوند زاده مکاتبه داشت و در نفرت نسبت به اعراب و اسلام با او شریک بود. همکاری او با فراموشخانه می تواند به عنوان دلیل بر وجود عنصر ضد اسلامی ایدئولوژیک در اجتماع مزبور به شمار رود و مشکل بتوان آن را با طرح ادعایی ملکم درباره رنسانس اسلامی مطابقت داد. تنها اختلاف این دو در تأکید یکی و تاکتیک دیگری بود. جلال الدین میرزا صریحاً با اسلام مخالفت می ورزید. درحالی که ملکم آن طور که نشان داده شد ترجیح داد در محو دین به اقدام تدریجی متوسل شود. از اینجا ملکم همواره شیوه غیر مستقیم را برمی گزیند تا منویات خود را در لفافه و به تدریج محقق سازد. همین تشکیلات فراماسونری و مبانی نظری او چنین رفرمی را در خود منظور می داشت فی المثل «ادراک وجدان انسانی » را مانند امانیستها منشأ اخلاق می دانست نه «احکام الهی وحیانی را». همین آرا کافی بود که اهل دیانت و علمای زیرک دوگانگی و تناقض فراموشخانه ای دریابند که بساط عیش ونوش و شهوترانی و زندقه را جایز دانسته اند. این علما و برخی فراماسونهای سابق در گزارشاتی تصریح کرده بودند که درباره فراموشخانه در منابع اساسی اسلام یعنی قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) مطلبی ندیده اند. موضوع برادری بین مؤمنین نمی تواند مورد غفلت دین باشد و تنها راه آن نماز جماعت است. در باب جلوگیری از بی عدالتی نیز اسلام دستورات لازم را عرضه کرده است. ملکم برای رفع اتهام بدعت در رد کسانی که آن را اوضاع کفر و اسباب ضلالت می دانستند مایه فراموشخانه را تکمیل انسانی و منشأ نظم عالم دانسته است. (مددپور، پیشین، صص 185- 183)
موافقان و مخالفان آن هر کدام به جهتی در ثبت آن اغراق کردند. ملکم خان در رساله دفاعی خود یکی دو هزار نفر صحبت داشته نویسنده راپورت، مزبور یکجا عده اعضای فراموشخانه را ده هزار تن رسانیده و جایی گفته: « عده حاضران مجمع به هشتاد، نود می رسید که میان حیاط و اطاق بودند. این رقم آخری معقول به نظر می آید شاید همه اعضای فراموشخانه بیش از دو سه برابر آن رقم نبوده است. اما واقعیت مهم و با معنی اینکه طبقات مختلف اجتماع به مشرب جدید روی آوردند. شاهزاده و وزیر و دیوانی و سپاهی و ادیب و حکیم و مجتهد واعظ و تاجر کسبه و مردم بی اسم و رسم به آن مجمع داخل گشتند. ملکم می نویسد: معارف هر «صنف و هر گروه» این مسلک را پذیرفتند. نویسنده «راپورت» گوید: « مردم عوام محض تقلید که جناب آقا رفته است» به آن محفل راه یافتند. به تعبیر آقا ابراهیم وقایع نگار: « جمعی از اراذل قوم و سفلگان به جمع فراموشخانه گرویدن و «شر ذمه ای از رجال دولت و مردم بنام نیز بدان نظاره گاه شتافتند. گذشته از اینکه ملکم جمعیت ساز و هنر رهبری داشت اینکه مورد اقبال عمومی قرار گرفت نشانه ای از روح نوجوی زمان است. اینکه طبقه حاکم به آن روی آوردند می رساند که در نظام اجتماعی و سیاسی رخنه و سستی راه یافته بود و اینکه از همه طبقات به آن گرویدند معلوم است که اندیشه تغییر و اصلاح از بالا اجتماع گذشته و کم یا بیش به قشر پایین تر سرایت کرده بود. به هر صورت پیام فراموشخانه تهدید مستقیمی به نظام اجتماعی و سیاسی کهن به شمار می رفت، پس مقابله و تصادم آن با نظام حاکم امری طبیعی بود. همچنین به شیوه دیرین، حربه مدافعان وضع موجود همان شمشیر تکفیر بود و بهتان بی عفتی – چه حربه ای برنده تر از آن نبود- و آن محفل «هرزگی» بود. و اینکه مشهور اهالی این کار ابراز مطلب نمی کنند، از بابت خجالت اعمال شنیعه ای است که فلان وزیر و مرد ملا را بیاورند…. و اسباب بازیچه نماید. به عقیده حاجی ملاعلی کنی هم آن مجلس عامل اضمحلال مذهب و ملت بود و بانی آن در خیال تصاحب ملک و دولت… به عقیده نویسنده آن دفتر «پیروی احکام الهی که لازمه «تدین» است «هیچ احتیاجی به قواعد و ملل آداب دیگر ندارد» صاحب شریعت که چیزی را در مورد زندگی فرو نگذاشته چرا وضع فراموشخانه را از خاطر محو می فرمود؟ اگر مقصود اخوت است که فرموده اند «المؤمنون اخوه» اگر غرض مساوات است که خمس و زکوه را مقرر داشته اند. اگر دفع ظلم و تعدی است که باید حدودات شرعی و تهدیدات اخروی را کافی بدانیم. اگر معنی اختیار و آزادی این است که تحت حکم دیگری نباشیم و خود شخصه هر کاری بخواهیم بکنیم این منافی اساس خداوندی است «چه امور دنیا مهمل و معطل خواهد ماند.»
اگر از اول خلقت «امتیازات برداشته و مرتفع می شد و هم مساوی بودند هیچ کاری در دنیا پیشرفت نمی کرد. خلاصه آنکه آداب تعیش و زندگی و نزدیکی به حقیقت و تحصیل ماحصل هر دو نشأت را کلام مجید مختوم فرمود… پس دراین صورت پیروی به قواعد و قوانین الهی نکردن و به عقاید دیگران تأسی نمودند کفر محض و محض کفر است. بر پایه آن براهین است که تعالیم فراموشخانه را مایه فتنه و فساد می شناسند و بر بدعت آوران لعن می فرستد.
البته آنها هم با دلایلی به دفاع از خود پرداخته اند مثلاً می گویند (البته در مقابل ایمانیان) سیر فراموشخانه کفر محض است و هر کسی به آن قدم نهد دین او را می گیرند. « به جهت آسایش خاطر ایشان عرض می کنم…اشخاصی که به جهت دین خود نرفته اند، کار بسیار بجایی کرده اند… به علت اینکه دینی که بتوان در نیم ساعت ضایع کرد، آن دین نیست.» (آدمیت، اندیشه ترقی…، همان، ص 71- 67)
البته در رابطه با انحلال فراموشخانه نظرات مختلفی وجود دارد. آدمیت در کتاب اندیشه و ترقی خود علت مخالفت آن را تعالیم فراموشخانه می داند: تعالیمی که امتیازات طبقه حاکم را آشکارا نفی می کرد، و عامه را به اصلاح و تغییر نظام اجتماعی کهنه می خواند. همان تعالیم مایه تحریکات مخالفان بود. از آن جمله چنانکه خواهیم دید حاج ملاعلی کنی موضوع بد آموزی های آن مجمع را عنوان کرد و شاه را به برانداختنش اغوا نمود. اما باید حادثه یا حوادثی رخ داده باشد که شاه سخت برآشفت. علاوه بر انحلال فراموشخانه (که با اذن خودش بر پا داشته بود) روش سختی پیش گرفت و فراموشخانه ییان را «اجامر و اوباش» توصیف گشتند. از اواخر سال 1277 تا اعلام انحلال فراموشخانه (در فاصله شش ماهه) هنگامه های پی در پی در شهر برخاست. خشکسالی و کمیابی نان و گرسنگی…آیا اقدام شاه در انحلال فراموشخانه با آن گونه حوادث بستگی داشته؟ قبل اینکه قضاوت بکنیم ببینیم نویسندگان همزمان در برانداختن آن چه گفته اند: نویسنده راپورت فراموشخانه گوید: فراموشخانه را به جز فتنه و فساد داخله مملکت هیچ مقصود و منظوری ملحوظ نیفتاده. آقا ابراهیم بدایع نگار می گوید:« فتنه فراموشخانه عظیم گشت» می نویسد: جمعی غفیر و جمعی کثیر بر دولت جاوید بیاغالیدند و پادشاه را بر سر این مهم آرام برفت و اندیشه ها فزود. و عاقبت به مزاحمتی شدید و مدافعتی سخت او را (ملکم) و پدرش عقوب را از خاک ایران ازعاج کردند… نامه حاج ملاعلی کنی به شاه روشنگر این معنی است. می گوید:
ما همه دعاگویان، بلکه عموم اهل ایمان عرض می کنیم که شخص میرزا ملکم خان را ما دشمن دین و دولت دانسته ایم و به هیچ وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت ندارد که به خطاب و لقب ناظم الملکی مخاطب و ملقب باشد. و هر کس باعث این امر شده است خیانت کلی به دین و دولت نموده که چنین دشمن جانی را اجازه مداخله در کارهای بزرگ دولت داده است. مدت زمانی نگذشته که دارالخلافه ابراز شعبده های زیاد نموده و مجلس «فراموشی» ترتیب داده و به این تز و شعبده در خیال تصاحب ملک و دولت ایران، و اضمحلال مذهب و ملت بود، و الزام مواسات و یک جهتی و هم عهدی که هر یک در پای دیگری در مقام تمام مال و جان بایستد و تا یکی آوازی بر آورد. همه حاضر و ناظر باشند و در وقت اجرای شروط و فرصت و جمیع اسباب نهضت و حرکت همگی یک دفعه حمله ور شوند و بر غیر هر که باشد بتازند و هر چه بخواهند بگیرند و ببرند. گویا از خاطر مبارک نرفته باشد حاصل گزارشات فراموشخانه و نتیجه آن محتمله، بلکه مطمئناً آن را…به حمدالله این دشمن دین و دولت از یمن توجهات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مسکوت و مأیوس شده…تردیدی نیست که مرام فراموشخانه تهدید مستقیمی بود به نظام اجتماعی حاکم. اما قدرتی برای آن جمعیت قائل بودند که به هیچ وجه نداشت. و این تصویر نبود مگر نشانه ناتوانی دولت و فرسودگی نظام اجتماعی. (آدمیت، پیشین، صص 74- 72) بنا به روایاتی فراموشخانه ملکم خان با حمله طرفداران حاج ملاعلی کنی سوخته شد. (مدد پور، پیشین، ص 187).
افشاگری آیت الله حاج ملاعلی کنی بساط قرارداد رویتر و فراموشخانه ملکم خان را جمع کرده و به تکاپوی علنی فراماسونری در ایران خاتمه می دهد. عضویت تعداد زیادی از دانش آموزان دارالفنون در فراموشخانه ملکم خان، دستاورد خوبی برای جریان فراماسونری بود که سعی داشت از طریق جذب نخبگان، اداره کشور را در دست بگیرد. فراموشخانه ملکم با توجه به ماهیت غیر دینی این جمعیت و اباحی گری حاکم بر آن، کانونی بود برای تجمع گروه های مختلف بابی و بهایی، صوفیه، طبیعی مسلک و… که حاکمیت قاجار روحانیت شیعه را سد بزرگی در مقابل تحقق خواسته های نامشروع خود می دانستند. (حقانی، 1385: ص 11)
نتیجه گیری
به طور کلی می توان نتیجه گرفت تهاجم فرهنگی غرب در زمان قاجاریه در اثر ارتباط ایران با غرب به وجود آمد آن هم به خاطر شکست ایران در جنگ با روسیه بود که نوگرایانی چون عباس میرزا و امیر کبیر، متجدد غربگرای چون میرزا حسین خان سپهسالار هر کدام با توجه به تجربیاتی که در زمان سفارت و صدارت خود در عثمانی و روسیه و دیگر کشورهای اروپایی به دست آورده بودند درصدد جبران عقب ماندگی ایران بر آمدند، البته هر چند نیت و انگیزه هر کدام از آنها متفاوت بود. اگر انگلستان حاضر به پذیرش دانشجویان ایرانی در لندن شد و سفارت بعضی از آنها را پذیرفت وقتی افرادی چون میرزا صالح شیرازی و ابوالحسن خان ایلچی به ایران برگشتند با نوشتن سفرنامه بیشتر سعی می کردند رویه استعماری غرب و ظواهر فرهنگی آن را در ایران رواج دهند تا جایی که ابوالحسن ایلچی آرزو می کرد «ای کاش زنان ایرانی در بعضی از زمینه ها…مانند زنان انگلیسی شوند» هیچ یک از آنها در صدد فراگیری علوم و فنون و تکنولوژی غرب نبودند.
انگلیسی ها که در ابتداء در زمان محمد شاه فرقه بابیت و بهائیت را به وجود آوردند منکر ظهور امام زمان و واسطه گری علما در زمان غیبت امام بودند. در حقیقت از همین جا بود که ولایت فقیه، که ولی مسلمین در عصر غیبت امام زمان می باشند در نظام سیاسی کشور نادیده گرفته می شوند و جامعه سکولار را از طریق نخبگان مدرسه دارالفنون که مجری ادارات دولتی شدند را ترویج می کردند. آنها در این زمان کشف حجاب و بی عفتی را در فرقه بابیه تبلیغ می کردند که آیت الله حاج ملاعلی کنی با توجه به اهمیت موضوع درصدد امر به معروف و نهی از منکر قره العین بر آمد چون مورد پذیرش وی واقع نشد فرمان قتل وی را صادر کرد. وقتی شاه درباره مسئله بی حجابی با او صحبت کرد اجرای آن را محال می دانست و خانواده وی را در برابر او قرار داد. ناگفته نماند شاه در اولین سفر خود به روسیه و بازگشت انیس الدوله از راه روسیه به ایران متوجه قدرت این زن فرهیخته شده بود تا جایی که در قضیه قرارداد تنباکو در برابرش ایستاد و سخن معروفش…. و قدرت علمایی چون ملاعلی کنی را درک نمود. تا جایی که فرمان عزل میرزا حسین خان سپهسالار را از شاه گرفت. با توجه به تز فکری وی که حاضر به مداخله علما در امور حکومتی نبود حتی تا آخر عمر حاضر به ملاقات با وی شد.
به طور کلی روحانیون از جمله آیت ا… حاج ملاعلی کنی چون قرارداد رویتر را مخالفت شریعت می دانستند آن را از بعد فرهنگی ارزیابی می کرد.
فراموشخانه ملکم خان را با توجه به سابقه دوستی وی با افرادی چون جلال الدین میرزا و فتحعلی آخوند زاده که ضد اسلام و قرآن بودند، به رسمیت نمی شناخت و آن را مغایر با اسلام و مذهب شیعه و عامل نابودی دولت و ملت می دانست. در حقیقت فراموشخانه را محل تجمع همه گروه های ضد دینی چون بابی او بهایی ها و صوفی و طبیعی مسلک می داند و در واقع می توان آن را به یک خانه تیمی تشبیه کرد که هر لحظه انفجار و فتنه و آشوب را در مملکت ایجاد می نمود (البته اقداماتش به نفع حاکمان دولتی نبود) تاجایی که به شاه نامه نوشت:
تمام القاب و عناوین داده شده به وی را خیانت به ملت و دولت برشمرد و ماهیت ضد دینی وی را به شاه گوشزد کرد و آن را دشمن جانی ملت و مذهب، دولت می داند و بساط وی را بر می چیند و در اجرای کامل هدفش در طول عمر همت مضاعف داشت.
منابع تحقیق :
1. آبراهامیان: ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، مترجم کاظم فیروزمند (دیگران)، تهران، نشر مرکز، 1386
2. ابوالحسنی منذر، علی: اولین پیشنهاد برای کشف حجاب به شاه ایران، (مجموعه مقالات، همایش بزرگداشت قیام گوهرشاد)، کشف حجاب از کشف جاب، مشهد، 1387
3. استاد ملک، فاطمه: حجاب و کشف حجاب در ایران، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1367
4. آدمیت، فریدون: اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، انتشارات خوارزمی، 1351.
5. الگار، حامد: نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، بی تا.
6. بصیرنیا، غلامرضا: مجموعه مقالات همایش علمی روشنفکری در ایران، نشر معارف، 1384.
7. تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، نقش روشنفکران وابسته (5) میرزا حسین خان سپهسالار، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ پنجم، 1387.
8. توانا، مراد علی: زن در تاریخ معاصر ایران، تهران، انتشارات برگ زیتون، 1384.
9. پروین، مریم: « غرب از دیدگاه سفرنامه نویسان ایرانی»، ایام، ضمیمه روزنامه جام جم، 26 فروردین 89، شماره 55.
10. حقانی، موسی: «فراماسونری و نهضت مشروطیت»، روزنامه جام جم، 11 مرداد 1385.
11. خان ملک ساسانی: سیاستگران دوره قاجار، انتشارات هدایت، با همکاری انتشارات بابک، تهران، بی تا.
12. سلیم، محسن: دگرگونیهای تمدن و فرهنگ ایران، دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود، ج2، 1384.
13. رائین، اسماعیل: فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، امیر کبیر، 1347، ج 1.
14. راوندی، مرتضی: تاریخ اجتماعی ایران، (فرقه های مذهبی در ایران)، چ 3، تهران، روزبهان، 1384، ج 9.
15. رجبی، فاطمه: روحانیت ستیزی در تاریخ معاصر ایران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تاریخ قاجار، چاپ دوم، تهران، 1386
16. زرشناس، شهریار: واژه نامه فرهنگی و سیاسی، چاپ دوم، بی جا، کتاب صبح، 1385.
17. کتیرائی، محمود: فراماسونری در ایران، از آغاز تا تشکیل لژ بیداری، بی جا، انتشارات اقبال، چاپ چهارم، 1361.
18. مددپور، محمد: سیر تفکر معاصر ایران، (مبانی نظری (6) کتاب پنجم) تهران، مؤسسه فرهنگی منادی تربیت، 1379.
19. مشکور، محمدجواد و دیگران: تاریخ روابط فرهنگی ایران از آغاز تا قاجاریه، تهران، انتشارات حوزه معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر، 2536 / 1356.
20. ناظم الاسلام کرمانی، میرزا محمد خان: تاریخ بیداری ایرانیان، اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، بخش اول، تهران، انتشارات آگاه نوین، 1362.
21. واحد، سینا: قره العین درآمدی بر تاریخ بی حجابی در ایران، بی جا، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1363.
منبع مقاله: مجموعه مقالات همایش نکوداشت حاج ملا علی کنی (ره)