نویسنده : معصومه ریعان(1)چکیدهدر فرهنگ شیعه، «فدک» نمادى از معنایى بزرگ است که هرگز در محدوده یک قطعه زمین نمى گنجد و همین معنا رمزى است که درگیرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزه اى سیاسى تبدیل کرد. منازعه فدک در واقع، فریاد اعتراض یادگار رسول خدا صلى الله علیه و آله به انحراف پدید آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه زهرا صلى الله علیه و آله در حق خواهى نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن دفاع از حضرت على علیه السلام است و انتقاد از بى وفایى و خیانت مردمان نسبت به حق صریح اهل بیت علیهم السلام . حضرت زهرا علیهاالسلام در این محاجّه، با بهره گیرى متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیرى مستند و محکم از آیات قرآن را به نمایش مى گذارد که نشان دهنده اوج اشراف و آگاهى از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسى به درس معرفتى و کلاس تفسیرى و ادبى بدل مى نماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانى آیات الهى و نهایت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن سرایى است.
کلیدواژه ها: سقیفه، فدک، فى ء، خالصه، انفال، ارث.
مقدّمه
فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه اى پرورش یافته که نمونه والاى حُسن خلق، سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از این رو، ضرب المثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پیامبر از حق تعالى تلقّى کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضایلى آراسته شده که هیچ دخترى به آن ها دست نیافته است. او همچنین از فضل همنشینى همسرى برخوردار است که تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وى قرآن کریم را از زبان رسول خدا صلى الله علیه و آله و حضرت على علیه السلام شنیده و روان خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیارى آمده است که ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مى دانست و بر حسب فرمان خدا صلى الله علیه و آله مطالبى به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آن ها بهره گیرد و در امور دینى و دنیوى، بصیرت و آگاهى یابد.(2)
از مباحثاتى که وى با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت برمى آید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضاى کلام، از آن ها بهره برده و بدان ها استدلال نموده است. گرچه اخیرا قریب 2000 کتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا علیهاالسلام به 26 زبان دنیا معرفى گردیده اند،(3) ولى کتاب مستقلى در خصوص بیانات قرآنى این بانوى بزرگ در این مجموعه ها یافت نمى شود و صرفا مى توان این گونه بیانات قرآنى را ذیل زندگى نامه و نقل هاى تاریخى جست وجو نمود. بخشى از این گفتارهاى نورانى، در نقل هاى کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیهاالسلام در مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت) نمودِ کامل و بارزى یافته اند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متن هاى قرآنى آن ها عرضه مى گردند.
خطبه فدکیه
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچه ها به راه افتادند و به هر کس مى رسیدند دست او را مى گرفتند به دست ابوبکر مى مالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلى داشت یا نداشت. براء مى گوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنى هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.(4)
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از این رو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویى با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت على علیه السلام تلاش زیادى کردند، اما تلاش آن ها ثمرى نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزه اى بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى حق خواهى و ادعاى مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابه اى طولانى ایراد نمود.
طریحى در مجمع البحرین مى گوید: «فدک» از آبادى هاى یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.(5)
این آبادى بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلى الله علیه و آله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت على علیه السلام آن را فتح کرد و هیچ یک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فى ء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحى آورده است: هنگامى که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء: 26) نازل گردید، حضرت رسول صلى الله علیه و آله «فدک» را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على علیه السلام در یک نقل تأویلى، حدود آن را بدین گونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومة الجندل است.(6)
بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن ابى الحدید نیز مى گویند: «خیبر» فى ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.(7)
پس از روى کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از این رو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رویارویى عملى با مخالفان سیاسى بود که با این حرکت، درگیرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قدیمى ترین سند این سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 ق) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایه هاى لفظى و معنوى و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج مى زنند و بسیارى را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نیز آن را ترکیبى از مخالفت با قدرت سیاسى موجود و خطبه اى انقلابى مى دانند که سعى بر براندازى نظام نوبنیاد دارد تا حق خواهى شخصى.(8) به هر صورت، محتواى این سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعایى است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره گیرى منطقى ترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیرى موجز از برخى آیات الهى تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسى این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخى مضامین آن را نیز تبیین نموده است.(9)
محتواى کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلى الله علیه و آله ، تفسیرى از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به 21 آیه کریمه و اقتباس از 6 آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتواى بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتواى سخن سرایت داده شده است.
بررسى محتوایى خطبه فدکیه
«لااله الااللّه» کلمه اى است که تأویلش را اخلاص(10) قرار داده و پیوندش را در دل ها نهاده(11) و در فکر براى تعقّل آن، روشنایى ایجاد کرده است.
خداوندى که دیدارش براى دیدگان و توصیفش براى زبان ها و درک چگونگى اش براى وهم ها ناشدنى است، اشیا را نه از چیزى که قبل از آن باشد [و از نیستى] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آن ها نیازى داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آن ها فایده اى برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و براى آفریدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانى شان عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ …»؛ گواهى مى دهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وى را برگزید و برترى و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(12) و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پرده هاى ترسناک(13) نگه دارى شده و در کنار مرز نیستى به سر مى بردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را مى دانست و به رویدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهاى شدنى آشنا بود …
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهى الهى و حاملان دین و وحى او و امین هاى خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّت ها هستید. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قرارى است که نزد شما گذارده، و بازمانده اى است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهى و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروى اش راهبر به سوى بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن مى توان به حجت هاى الهى دست یافت، و دستورات واضح، حرام هایى که از آن ها بر حذر شده اید، دلایل روشن، براهین کافى، فضیلت هاى مستحبى، امور جایز که موهبتى اند، و نیز قوانین مکتوب خداوندى از طریق آن (قرآن) حاصل مى گردند.
پس از این بیانات تفسیرى و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتواى معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون 20 مضمون قرآنى بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر مى کنیم:
1. ایمان؛ پاکى از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)
2. نماز؛ تغذیه و پاکى از آلودگى تکبّر: «و الصلاةَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم 99 آیه درباره نماز آمده اند.)
3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزى: «والزکاةَ تزکیةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن کریم 32 آیه درباره زکات ذکر شده اند.)
4. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم 13 آیه درباره روزه آمده اند.)
5. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم 12 آیه درباره حج مى باشند.)
6. عدل؛ نزدیکى و تألیف دل ها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم 37 آیه درباره عدل گرد آمده اند.)
7. فرمان بردارى از فرمان هاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کریم 19 آیه با لفظ «اطیعوا» آمده اند که یک بار آن اطاعت اولى الامر است. «نساء: 59»)
8. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: 74»)
9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مى باشند.)
10. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونةً على استیجابِ الاجرِ» (103 آیه درباره صبر و مشتقّات آن مى باشند.)
11. امر به معروف و نهى از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آیه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آیه از ماده «معروف» و 15 آیه از ماده «منکر» ذکر شده اند.)
12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگیرى از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایةً مِن السخطِ.» (5 آیه درباره احسان به پدر و مادر آمده اند.)
13. پیوند خویشاوندى؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولى بِبعضٍ فِى کتابِ اللهِ» «احزاب: 6» مى باشد.)
14. قصاص؛ احترام و حرمت خون ها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آیه درباره با قصاص در قرآن کریم ذکر شده اند.)
15. وفاى به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا للمغفرةِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)
16. کم نفروختن؛ تغییر خوى وعادت کم گذارى از حق دیگران: «و توفیةَ المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه «واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
17. نهى از مى خوارگى؛ پاکیزه شدن از آلودگى ها: «والنَهىَ عَن شُربِ الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)
18. دورى از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)
19. ترک دزدى؛ موجب عفّت و خویشتن دارى: «و ترکَ السرقة ایجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آیه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: 38»»)
20. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّة.» (168 بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن کریم آمده اند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: 48» صریح در آن است.)
آن گاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقواى الهى توصیه کرده، مى فرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدین وسیله، اطاعت از خدا در فرمان هاى وارد شده و نهى هاى مذکور را مورد تأکید قرار مى دهد: «و اطیعوا اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: 28) و سپس وارد محتواى اصلى خطبه مى گردد.
متن خطبه
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفى خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگى مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) مى فرماید: پیامبرى از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت مى انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمان آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه مى دهد: «… آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت ها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آن گاه با اشاره به مسلمانان و حق خواهى ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، مى فرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویاى کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مى رسید مى توانست شما را نابود کند، جرعه اى براى هر تشنه و طعمه اى براى هر گرسنه و آتش گیره هر شعله اى بودید، زیر پاى دیگران له شده بودید، آب هاى گندیده مى آشامیدید و برگ درختان مى چیدید، ذلیل و توسرى خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مى نماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى ها نجات داد.»
و سپس اشاره مى فرماید: شما را از کلیه گرفتارى هاى دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مى جوید.
پس از فرمایش هاى دیگرى، به طرح فتنه ها و بروز نفاق ها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حیرت ایشان مى پردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: 49) وقایع را شرح مى دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان مى دهد و آن را جایگزین بدى مى خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنین کارى را خسران تفسیر مى نماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین»(آل عمران: 85) و آن گاه پس از توضیحات دیگرى از این واقعه، به مسئله قطعى ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، مى فرماید: شما پنداشته اید که ما ارثى نمى بریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: 50) آیا از دستورات دوران جاهلیت پى روى مى کنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مى دهد و داورى مى کند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مى فرماید: «… اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته اى: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، مى گوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیى بن زکریّا اشاره مى فرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشینى به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد مى جوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خویشاوندان برخى نسبت به برخى دیگر در کتاب خدا مقدّم مى باشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این براى پرهیزگاران کارى درست و شایسته است. و ادامه مى دهد: شما پنداشته اید که من بهره اى نداشته، از پدرم ارث نمى برم و هیچ رابطه و پیوندى بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه 67 سوره انعام و آیه 39 سوره هود مى فرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر مى دانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبه رو خواهید شد … «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادى را جایگاهى است و به زودى خواهید دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجه اى پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه کاران نوح، هم غرق مى شوید و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله شکوه مى کند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آل عمران: 144)؛ محمّد صلى الله علیه و آله فرستاده کسى است که پیش از او نیز فرستادگانى آمده اند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمى گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانى به خداوند وارد نیاورده است و به زودى خداوند سپاس گزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمى آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالى که شما مرا مى بینید و صداى مرا مى شنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمى گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان کارى مردم و چشم پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: 13) مى فرماید: آیا با مردمى که پیمان هاى خود را شکسته و براى بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته اند نمى جنگید، با آنکه جنگ را آغاز کرده اند؟ آیا از آنان مى ترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کرده اید؟(14)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاه طلبى و تمایل به زندگى راحت را عامل این چرخش دانسته، مى فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: 8) اگر شما و همه کسانى که در روى زمین زندگى مى کنند کافر شوید، بدانید که خداوند بى نیاز و ستوده است. و با خشم اظهار مى دارد: «این سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بى تابى و توان فرسایى من حکایت مى کردند … آنچه را شما انجام مى دهید پیش روى پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستم کاران خواهند دانست به چه جایگاهى بازگشت مى کنند! و ادامه مى دهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیش رویتان بیم مى داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کارى مى خواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دل جویى و آرامش تلاش مى کند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ مى گوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کرده ایم تا به وسیله آن ها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن گاه در این تصمیم گیرى به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمى تواند خلاف دستور پیامبر کارى کند و باید این اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خویش پیش کش کرده، مى گوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار مى رود، هر دستورى که بفرمایید اجرا مى شود. آیا شما صلاح مى دانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى الله علیه و آله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، مى فرماید: «سبحان الله! … هیچ گاه رسول خدا از کتاب خدا روى گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره هاى آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانه اى دروغین بر او بسته اید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى فرماید: «این کتاب خدا، که داورى دادگر است و بیان آن حل و فصل مى کند، مى فرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسى را تعیین و مقدار واجب و حتمى از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به گونه اى واضح و روشن بیان داشته، بهانه جویى یاوه سرایى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیرى نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (یوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبیح) را برایتان با جلوه اى زیبا نمایش داده اند. و من بردبارى و صبرى نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف مى کنید، از خداوند کمک مى جویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداخته اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بین خود و حضرت فرامى خواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى فرماید: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زیان بار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفته اید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آیا در قرآن اندیشه نمى کنند (نمى کنید) یا اینکه بر دل هایشان (دل هایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آیه 14 مطفّفین)، بلکه کارهاى زشتتان بر دل هایتان نقش بسته، گوش ها و چشم هایتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتید و به چه وضع بدى گرفتار شده اید! به چیز بدى اشاره کرده اید و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده اید! به خدا سوگند! هنگامى که پرده ها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایش هاى خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، مى فرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمى کردید و به ذهنتان نمى آمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آن ها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى الله علیه و آله ، به منزل برگشت.(15)
در این گفت وگو، حق خواهى و ادعاى مالکیت زمینى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوى و مادى اهل بیت علیهم السلام بود و نشان از موضع گیرى مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این رو، قدرتمندترین و سرشناس ترین مخالفان به عنوان اولین مقابله گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدین روى، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على علیه السلام و حق ارث خویش، باید به چیزى استناد کند که فصل الخطاب همه رویارویى ها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمى گزیند و این، هم به معناى اعلام یک رویارویى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مى نماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلى از این خطبه، به رموز تفسیرى آن پرداخته، چگونگى تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مى نماید. وى در بخشى از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در ارث گذارى آن دو استدلال مى کند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانى که مدت ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتى نهاده اند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دلیل بر معناى حقیقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معناى حقیقى لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نیز مى توانستند بدین گونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگرى نیز موجود است که مى گوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(16)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده اى این تخصیصِ بى جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفى کرده، آن گاه مى فرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه تر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصى وجود مى داشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان مى کردند و نمى توان گفت که آنان نمى دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آن حضرت کوتاهى کرده اند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیرى و کینه توزى و دشمنى بى جهت و بیهوده لازم مى آید که همگى این ها در مورد پیامبران الهى و جانشینانشان محال و ممتنع مى باشند.»
وى سپس نتیجه گیرى نموده، مى گوید: «براى حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایى هرچه تمام تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: “… یا اینکه مى گویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمى برند!” که مى خواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا مى کنید، تخصیص نمى خورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: “اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمى برند.” استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامى لب مى گشایید و چنین جمله اى را خواهید گفت؟ آیا مى توانید بگویید که من از امّت اسلامى نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى آیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته اید، حجت و دلیلى دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(17)
علاّمه امینى نیز در تحلیلى از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیرى نموده اند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنان که اهل سنّت انجام داده اند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمى رسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسى و در چه جایى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان گونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزینش و اختیار الهى ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیرى است و مربوط به کسى مى شود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیه السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وى در ادامه مى گوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: 6) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگى هاى نفسانى و ملکات روحى هیچ گاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بى معنا و بیهوده است.
… و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمى توان تخصیص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمى تواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(18)
ابن ابى الحدید نیز ضمن ذکر روایاتى مى نویسد: «مردم مى پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آن ها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(19)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نیز داشت که مربوط به خمس غنایمى بود که پس از پیامبر حادث مى گردیدند؛ چون ابوبکر، همان گونه که خمس اهل بیت علیهم السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آن ها را از خمس غنایمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آن ها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(20)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسى از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه الله ، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مى کنید؟ حضرت بدین گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى شود و حالم به گونه اى است که از دنیاى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم … «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چیزى است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه اند.
… واى بر آن ها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایه هاى محکم نبوّت و محل نزول وحى امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: 15) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
… پس اى کاش بینى مردمى که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) مى پندارند کار نیک انجام مى دهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لایَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشید که آنان تبه کارند و خود نمى فهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: 35)؛ آیا آن کس که به درستى و راستى هدایت مى کند براى پى روى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى کنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودى خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاوره سرایان و تبه کاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت هاى گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیرى برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگى ستمگران نوید دهید! سهمیه هایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزى تان را خود درو خواهند کرد. واى بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطى به سر مى برید! دل هایتان کور گشته اند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالى که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(21)
ابن ابى الحدید و طبرى از عمر بن خطّاب روایتى آورده اند که متضمّن این موضع گیرى نسبت به حضرت على علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام مى باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى گوید: «آیا مى دانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهى به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمى آمد. بنابراین، قریش براى خود فکرى کرد و به نتیجه رسید.»(22)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنى هاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنى هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى طالب علیه السلام نمى توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى کنند. حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنى هاشم نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را براى حضرت على علیه السلام در مطالبه حق پایمال شده اش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنان که بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگ ترى پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعى که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمى شد، بلکه موضوع فدک همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهم السلام هنگام تحدید و تعیین مرزهاى «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین على علیه السلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومة الجندل» که این ها حدود تقریبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نیز پس از آنکه هارون الرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمى گیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزى براى ما باقى نماند، جاى را تغییر دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.
از این رو، در امر شفّاف سازى سیاسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملى را براى این ادعا برمى گزیند تا بتواند از تحریف و انحرافى که به وسیله حکومت تازه روى کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یارى دین و کیان و مرکزیت آن یعنى حضرت على علیه السلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگى، نظریاتش را بیان مى کند و استحکام این کلام را در استناد پى در پى به آیات قرآن کریم پى ریزى مى نماید و فصاحت و بلاغت و شیرینى بیان، روانى عبارت، نیرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایى سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگى با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار مى دارد.
———————————————————-
1 دکتراى علوم قرآنى و عضو هیأت علمى دانشگاه بوعلى سیناى همدان.
2. توفیق ابوعلم، فاطمة الزهرا علیهاالسلام ، ترجمه على اکبر صادقى، امیرکبیر، 1364، ص 111.
3. اسماعیل انصارى زنجانى خوئینى، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادى، 1378.
4. رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261.
5. فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، تحقیق احمد الحسینى، تهران، مرتضوى، 1365، ذیل کلمه «فدک».
6. همان.
7. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء التراث الکتب العربیة، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص 46.
8. سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.
9. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.
10. علاّمه مجلسى ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ریا و هدف هاى فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسى که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدایى اش با کسى شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسى را شریک قرار ندهد و در هیچ کارى به غیر او متوجه نشود.»
11. وى همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، مى گوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دل ها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتى صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال این گونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن مى رسد، به قلب متصل مى کند و آیات آفاق و انفس به او مى نمایاند و با توحید فطرى آن را کامل مى کند و در دل هایشان مستقر مى سازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقل ها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دل ها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنى بر دل ها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقى که از آن استنباط مى شوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به این ها را بر دل ها واجب ننموده است. وى در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.)
12. سیوطى در کتاب الاتقان مى نویسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نام گذارى شدند: یکى از آن ها حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود که حضرت عیسى علیه السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد …» (صف: 6) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
13. شاید مقصود از «پرده»، نیستى یا حجاب هاى اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آن ها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهاى ترس آور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا مى رسد و در حال نیستى، ترس و وحشتى نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمت ها و تاریکى هاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)
14. علاّمه مجلسى ذیل این بخش از خطبه مى فرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانى نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمان شکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى دهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالى مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله “بنى بکر” را علیه “خزاعه” یارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در “دارالندوه” گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن ها را راهنمایى کرد … .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمان شکنى را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمى که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همان هایى هستند که در آیه شریفه از آنان نام برده شده است که در این صورت، بیان کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همان گونه که خداوند قتال با پیمان شکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهم السلام است و مقصود از پیمان شکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109.)
15. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ
لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها
واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ
عِند الالهِ على الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم
لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا
لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به
علیک تُنْزَلُ مِن ذِى العزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا
فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا
لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ
مِن البَریّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
16. سیّد شرف الدین عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.
17. همان.
18. عبدالحسین احمد الامینى النجفى، الغدیر فى الکتاب و السنّه والادب، بیروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.
19. ابن ابى الحدید، پیشین، ج 16، ص 230ـ231.
20. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمیة عن الدلائل، مرتضى الحکمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.
21. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109ـ112.
22. ابن ابى الحدید، پیشین، ج 12، ص 53 / طبرى، پیشین، ج 5، ص 31.
کلیدواژه ها: سقیفه، فدک، فى ء، خالصه، انفال، ارث.
مقدّمه
فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه اى پرورش یافته که نمونه والاى حُسن خلق، سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از این رو، ضرب المثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پیامبر از حق تعالى تلقّى کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضایلى آراسته شده که هیچ دخترى به آن ها دست نیافته است. او همچنین از فضل همنشینى همسرى برخوردار است که تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وى قرآن کریم را از زبان رسول خدا صلى الله علیه و آله و حضرت على علیه السلام شنیده و روان خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیارى آمده است که ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مى دانست و بر حسب فرمان خدا صلى الله علیه و آله مطالبى به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آن ها بهره گیرد و در امور دینى و دنیوى، بصیرت و آگاهى یابد.(2)
از مباحثاتى که وى با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت برمى آید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضاى کلام، از آن ها بهره برده و بدان ها استدلال نموده است. گرچه اخیرا قریب 2000 کتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا علیهاالسلام به 26 زبان دنیا معرفى گردیده اند،(3) ولى کتاب مستقلى در خصوص بیانات قرآنى این بانوى بزرگ در این مجموعه ها یافت نمى شود و صرفا مى توان این گونه بیانات قرآنى را ذیل زندگى نامه و نقل هاى تاریخى جست وجو نمود. بخشى از این گفتارهاى نورانى، در نقل هاى کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیهاالسلام در مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت) نمودِ کامل و بارزى یافته اند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متن هاى قرآنى آن ها عرضه مى گردند.
خطبه فدکیه
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچه ها به راه افتادند و به هر کس مى رسیدند دست او را مى گرفتند به دست ابوبکر مى مالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلى داشت یا نداشت. براء مى گوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنى هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.(4)
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از این رو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویى با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت على علیه السلام تلاش زیادى کردند، اما تلاش آن ها ثمرى نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزه اى بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى حق خواهى و ادعاى مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابه اى طولانى ایراد نمود.
طریحى در مجمع البحرین مى گوید: «فدک» از آبادى هاى یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.(5)
این آبادى بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلى الله علیه و آله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت على علیه السلام آن را فتح کرد و هیچ یک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فى ء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحى آورده است: هنگامى که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء: 26) نازل گردید، حضرت رسول صلى الله علیه و آله «فدک» را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على علیه السلام در یک نقل تأویلى، حدود آن را بدین گونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومة الجندل است.(6)
بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن ابى الحدید نیز مى گویند: «خیبر» فى ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.(7)
پس از روى کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از این رو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رویارویى عملى با مخالفان سیاسى بود که با این حرکت، درگیرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قدیمى ترین سند این سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 ق) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایه هاى لفظى و معنوى و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج مى زنند و بسیارى را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نیز آن را ترکیبى از مخالفت با قدرت سیاسى موجود و خطبه اى انقلابى مى دانند که سعى بر براندازى نظام نوبنیاد دارد تا حق خواهى شخصى.(8) به هر صورت، محتواى این سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعایى است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره گیرى منطقى ترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیرى موجز از برخى آیات الهى تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسى این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخى مضامین آن را نیز تبیین نموده است.(9)
محتواى کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلى الله علیه و آله ، تفسیرى از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به 21 آیه کریمه و اقتباس از 6 آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتواى بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتواى سخن سرایت داده شده است.
بررسى محتوایى خطبه فدکیه
«لااله الااللّه» کلمه اى است که تأویلش را اخلاص(10) قرار داده و پیوندش را در دل ها نهاده(11) و در فکر براى تعقّل آن، روشنایى ایجاد کرده است.
خداوندى که دیدارش براى دیدگان و توصیفش براى زبان ها و درک چگونگى اش براى وهم ها ناشدنى است، اشیا را نه از چیزى که قبل از آن باشد [و از نیستى] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آن ها نیازى داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آن ها فایده اى برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و براى آفریدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانى شان عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ …»؛ گواهى مى دهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وى را برگزید و برترى و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(12) و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پرده هاى ترسناک(13) نگه دارى شده و در کنار مرز نیستى به سر مى بردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را مى دانست و به رویدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهاى شدنى آشنا بود …
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهى الهى و حاملان دین و وحى او و امین هاى خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّت ها هستید. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قرارى است که نزد شما گذارده، و بازمانده اى است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهى و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروى اش راهبر به سوى بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن مى توان به حجت هاى الهى دست یافت، و دستورات واضح، حرام هایى که از آن ها بر حذر شده اید، دلایل روشن، براهین کافى، فضیلت هاى مستحبى، امور جایز که موهبتى اند، و نیز قوانین مکتوب خداوندى از طریق آن (قرآن) حاصل مى گردند.
پس از این بیانات تفسیرى و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتواى معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون 20 مضمون قرآنى بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر مى کنیم:
1. ایمان؛ پاکى از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)
2. نماز؛ تغذیه و پاکى از آلودگى تکبّر: «و الصلاةَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم 99 آیه درباره نماز آمده اند.)
3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزى: «والزکاةَ تزکیةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن کریم 32 آیه درباره زکات ذکر شده اند.)
4. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم 13 آیه درباره روزه آمده اند.)
5. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم 12 آیه درباره حج مى باشند.)
6. عدل؛ نزدیکى و تألیف دل ها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم 37 آیه درباره عدل گرد آمده اند.)
7. فرمان بردارى از فرمان هاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کریم 19 آیه با لفظ «اطیعوا» آمده اند که یک بار آن اطاعت اولى الامر است. «نساء: 59»)
8. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: 74»)
9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مى باشند.)
10. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونةً على استیجابِ الاجرِ» (103 آیه درباره صبر و مشتقّات آن مى باشند.)
11. امر به معروف و نهى از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آیه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آیه از ماده «معروف» و 15 آیه از ماده «منکر» ذکر شده اند.)
12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگیرى از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایةً مِن السخطِ.» (5 آیه درباره احسان به پدر و مادر آمده اند.)
13. پیوند خویشاوندى؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولى بِبعضٍ فِى کتابِ اللهِ» «احزاب: 6» مى باشد.)
14. قصاص؛ احترام و حرمت خون ها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آیه درباره با قصاص در قرآن کریم ذکر شده اند.)
15. وفاى به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا للمغفرةِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)
16. کم نفروختن؛ تغییر خوى وعادت کم گذارى از حق دیگران: «و توفیةَ المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه «واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
17. نهى از مى خوارگى؛ پاکیزه شدن از آلودگى ها: «والنَهىَ عَن شُربِ الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)
18. دورى از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)
19. ترک دزدى؛ موجب عفّت و خویشتن دارى: «و ترکَ السرقة ایجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آیه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: 38»»)
20. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّة.» (168 بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن کریم آمده اند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: 48» صریح در آن است.)
آن گاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقواى الهى توصیه کرده، مى فرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدین وسیله، اطاعت از خدا در فرمان هاى وارد شده و نهى هاى مذکور را مورد تأکید قرار مى دهد: «و اطیعوا اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: 28) و سپس وارد محتواى اصلى خطبه مى گردد.
متن خطبه
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفى خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگى مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) مى فرماید: پیامبرى از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت مى انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمان آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه مى دهد: «… آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت ها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آن گاه با اشاره به مسلمانان و حق خواهى ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، مى فرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویاى کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مى رسید مى توانست شما را نابود کند، جرعه اى براى هر تشنه و طعمه اى براى هر گرسنه و آتش گیره هر شعله اى بودید، زیر پاى دیگران له شده بودید، آب هاى گندیده مى آشامیدید و برگ درختان مى چیدید، ذلیل و توسرى خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مى نماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى ها نجات داد.»
و سپس اشاره مى فرماید: شما را از کلیه گرفتارى هاى دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مى جوید.
پس از فرمایش هاى دیگرى، به طرح فتنه ها و بروز نفاق ها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حیرت ایشان مى پردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: 49) وقایع را شرح مى دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان مى دهد و آن را جایگزین بدى مى خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنین کارى را خسران تفسیر مى نماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین»(آل عمران: 85) و آن گاه پس از توضیحات دیگرى از این واقعه، به مسئله قطعى ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، مى فرماید: شما پنداشته اید که ما ارثى نمى بریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: 50) آیا از دستورات دوران جاهلیت پى روى مى کنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مى دهد و داورى مى کند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مى فرماید: «… اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته اى: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، مى گوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیى بن زکریّا اشاره مى فرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشینى به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد مى جوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خویشاوندان برخى نسبت به برخى دیگر در کتاب خدا مقدّم مى باشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این براى پرهیزگاران کارى درست و شایسته است. و ادامه مى دهد: شما پنداشته اید که من بهره اى نداشته، از پدرم ارث نمى برم و هیچ رابطه و پیوندى بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه 67 سوره انعام و آیه 39 سوره هود مى فرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر مى دانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبه رو خواهید شد … «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادى را جایگاهى است و به زودى خواهید دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجه اى پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه کاران نوح، هم غرق مى شوید و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله شکوه مى کند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آل عمران: 144)؛ محمّد صلى الله علیه و آله فرستاده کسى است که پیش از او نیز فرستادگانى آمده اند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمى گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانى به خداوند وارد نیاورده است و به زودى خداوند سپاس گزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمى آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالى که شما مرا مى بینید و صداى مرا مى شنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمى گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان کارى مردم و چشم پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: 13) مى فرماید: آیا با مردمى که پیمان هاى خود را شکسته و براى بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته اند نمى جنگید، با آنکه جنگ را آغاز کرده اند؟ آیا از آنان مى ترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کرده اید؟(14)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاه طلبى و تمایل به زندگى راحت را عامل این چرخش دانسته، مى فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: 8) اگر شما و همه کسانى که در روى زمین زندگى مى کنند کافر شوید، بدانید که خداوند بى نیاز و ستوده است. و با خشم اظهار مى دارد: «این سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بى تابى و توان فرسایى من حکایت مى کردند … آنچه را شما انجام مى دهید پیش روى پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستم کاران خواهند دانست به چه جایگاهى بازگشت مى کنند! و ادامه مى دهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیش رویتان بیم مى داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کارى مى خواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دل جویى و آرامش تلاش مى کند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ مى گوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کرده ایم تا به وسیله آن ها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن گاه در این تصمیم گیرى به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمى تواند خلاف دستور پیامبر کارى کند و باید این اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خویش پیش کش کرده، مى گوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار مى رود، هر دستورى که بفرمایید اجرا مى شود. آیا شما صلاح مى دانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى الله علیه و آله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، مى فرماید: «سبحان الله! … هیچ گاه رسول خدا از کتاب خدا روى گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره هاى آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانه اى دروغین بر او بسته اید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى فرماید: «این کتاب خدا، که داورى دادگر است و بیان آن حل و فصل مى کند، مى فرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسى را تعیین و مقدار واجب و حتمى از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به گونه اى واضح و روشن بیان داشته، بهانه جویى یاوه سرایى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیرى نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (یوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبیح) را برایتان با جلوه اى زیبا نمایش داده اند. و من بردبارى و صبرى نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف مى کنید، از خداوند کمک مى جویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداخته اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بین خود و حضرت فرامى خواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى فرماید: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زیان بار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفته اید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آیا در قرآن اندیشه نمى کنند (نمى کنید) یا اینکه بر دل هایشان (دل هایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آیه 14 مطفّفین)، بلکه کارهاى زشتتان بر دل هایتان نقش بسته، گوش ها و چشم هایتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتید و به چه وضع بدى گرفتار شده اید! به چیز بدى اشاره کرده اید و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده اید! به خدا سوگند! هنگامى که پرده ها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایش هاى خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، مى فرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمى کردید و به ذهنتان نمى آمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آن ها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى الله علیه و آله ، به منزل برگشت.(15)
در این گفت وگو، حق خواهى و ادعاى مالکیت زمینى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوى و مادى اهل بیت علیهم السلام بود و نشان از موضع گیرى مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این رو، قدرتمندترین و سرشناس ترین مخالفان به عنوان اولین مقابله گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدین روى، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على علیه السلام و حق ارث خویش، باید به چیزى استناد کند که فصل الخطاب همه رویارویى ها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمى گزیند و این، هم به معناى اعلام یک رویارویى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مى نماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلى از این خطبه، به رموز تفسیرى آن پرداخته، چگونگى تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مى نماید. وى در بخشى از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در ارث گذارى آن دو استدلال مى کند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانى که مدت ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتى نهاده اند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دلیل بر معناى حقیقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معناى حقیقى لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نیز مى توانستند بدین گونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگرى نیز موجود است که مى گوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(16)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده اى این تخصیصِ بى جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفى کرده، آن گاه مى فرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه تر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصى وجود مى داشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان مى کردند و نمى توان گفت که آنان نمى دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آن حضرت کوتاهى کرده اند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیرى و کینه توزى و دشمنى بى جهت و بیهوده لازم مى آید که همگى این ها در مورد پیامبران الهى و جانشینانشان محال و ممتنع مى باشند.»
وى سپس نتیجه گیرى نموده، مى گوید: «براى حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایى هرچه تمام تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: “… یا اینکه مى گویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمى برند!” که مى خواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا مى کنید، تخصیص نمى خورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: “اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمى برند.” استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامى لب مى گشایید و چنین جمله اى را خواهید گفت؟ آیا مى توانید بگویید که من از امّت اسلامى نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى آیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته اید، حجت و دلیلى دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(17)
علاّمه امینى نیز در تحلیلى از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیرى نموده اند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنان که اهل سنّت انجام داده اند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمى رسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسى و در چه جایى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان گونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزینش و اختیار الهى ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیرى است و مربوط به کسى مى شود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیه السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وى در ادامه مى گوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: 6) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگى هاى نفسانى و ملکات روحى هیچ گاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بى معنا و بیهوده است.
… و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمى توان تخصیص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمى تواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(18)
ابن ابى الحدید نیز ضمن ذکر روایاتى مى نویسد: «مردم مى پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آن ها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(19)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نیز داشت که مربوط به خمس غنایمى بود که پس از پیامبر حادث مى گردیدند؛ چون ابوبکر، همان گونه که خمس اهل بیت علیهم السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آن ها را از خمس غنایمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آن ها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(20)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسى از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه الله ، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مى کنید؟ حضرت بدین گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى شود و حالم به گونه اى است که از دنیاى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم … «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چیزى است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه اند.
… واى بر آن ها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایه هاى محکم نبوّت و محل نزول وحى امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: 15) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
… پس اى کاش بینى مردمى که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) مى پندارند کار نیک انجام مى دهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لایَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشید که آنان تبه کارند و خود نمى فهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: 35)؛ آیا آن کس که به درستى و راستى هدایت مى کند براى پى روى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى کنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودى خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاوره سرایان و تبه کاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت هاى گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیرى برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگى ستمگران نوید دهید! سهمیه هایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزى تان را خود درو خواهند کرد. واى بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطى به سر مى برید! دل هایتان کور گشته اند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالى که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(21)
ابن ابى الحدید و طبرى از عمر بن خطّاب روایتى آورده اند که متضمّن این موضع گیرى نسبت به حضرت على علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام مى باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى گوید: «آیا مى دانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهى به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمى آمد. بنابراین، قریش براى خود فکرى کرد و به نتیجه رسید.»(22)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنى هاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنى هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى طالب علیه السلام نمى توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى کنند. حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنى هاشم نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را براى حضرت على علیه السلام در مطالبه حق پایمال شده اش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنان که بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگ ترى پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعى که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمى شد، بلکه موضوع فدک همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهم السلام هنگام تحدید و تعیین مرزهاى «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین على علیه السلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومة الجندل» که این ها حدود تقریبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نیز پس از آنکه هارون الرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمى گیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزى براى ما باقى نماند، جاى را تغییر دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.
از این رو، در امر شفّاف سازى سیاسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملى را براى این ادعا برمى گزیند تا بتواند از تحریف و انحرافى که به وسیله حکومت تازه روى کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یارى دین و کیان و مرکزیت آن یعنى حضرت على علیه السلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگى، نظریاتش را بیان مى کند و استحکام این کلام را در استناد پى در پى به آیات قرآن کریم پى ریزى مى نماید و فصاحت و بلاغت و شیرینى بیان، روانى عبارت، نیرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایى سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگى با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار مى دارد.
———————————————————-
1 دکتراى علوم قرآنى و عضو هیأت علمى دانشگاه بوعلى سیناى همدان.
2. توفیق ابوعلم، فاطمة الزهرا علیهاالسلام ، ترجمه على اکبر صادقى، امیرکبیر، 1364، ص 111.
3. اسماعیل انصارى زنجانى خوئینى، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادى، 1378.
4. رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261.
5. فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، تحقیق احمد الحسینى، تهران، مرتضوى، 1365، ذیل کلمه «فدک».
6. همان.
7. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء التراث الکتب العربیة، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص 46.
8. سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.
9. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.
10. علاّمه مجلسى ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ریا و هدف هاى فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسى که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدایى اش با کسى شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسى را شریک قرار ندهد و در هیچ کارى به غیر او متوجه نشود.»
11. وى همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، مى گوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دل ها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتى صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال این گونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن مى رسد، به قلب متصل مى کند و آیات آفاق و انفس به او مى نمایاند و با توحید فطرى آن را کامل مى کند و در دل هایشان مستقر مى سازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقل ها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دل ها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنى بر دل ها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقى که از آن استنباط مى شوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به این ها را بر دل ها واجب ننموده است. وى در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.)
12. سیوطى در کتاب الاتقان مى نویسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نام گذارى شدند: یکى از آن ها حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود که حضرت عیسى علیه السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد …» (صف: 6) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
13. شاید مقصود از «پرده»، نیستى یا حجاب هاى اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آن ها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهاى ترس آور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا مى رسد و در حال نیستى، ترس و وحشتى نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمت ها و تاریکى هاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)
14. علاّمه مجلسى ذیل این بخش از خطبه مى فرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانى نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمان شکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى دهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالى مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله “بنى بکر” را علیه “خزاعه” یارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در “دارالندوه” گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن ها را راهنمایى کرد … .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمان شکنى را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمى که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همان هایى هستند که در آیه شریفه از آنان نام برده شده است که در این صورت، بیان کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همان گونه که خداوند قتال با پیمان شکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهم السلام است و مقصود از پیمان شکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109.)
15. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ
لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها
واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ
عِند الالهِ على الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم
لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا
لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به
علیک تُنْزَلُ مِن ذِى العزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا
فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا
لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ
مِن البَریّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
16. سیّد شرف الدین عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.
17. همان.
18. عبدالحسین احمد الامینى النجفى، الغدیر فى الکتاب و السنّه والادب، بیروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.
19. ابن ابى الحدید، پیشین، ج 16، ص 230ـ231.
20. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمیة عن الدلائل، مرتضى الحکمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.
21. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109ـ112.
22. ابن ابى الحدید، پیشین، ج 12، ص 53 / طبرى، پیشین، ج 5، ص 31.