۱۳۹۳/۰۴/۱۲
–
۸۵۸ بازدید
سلمان فارسی چگونه به بالاترین مرتبه نزد پیامبر اعظم (ص) میرسد که از اهل بیت ایشان میگردد آیا او به دنبال حقیقت بوده وبا پرسشگری به این مرتبه رسیده روش او چگونه بوده است؟
سلمان فارسی از همان ابتدا انسانی خداپرست بود و هیچگاه بت نپرستید و تمام عمر در پی یافتن دین حق بوده و هنگامی که حقانیت را در اسلام دید با تمام وجود تابع محض رسول خدا و معصومین علیهم السلام شد لذا به بالاترین مرتبه ایمان رسید و رسول خدا(ص) وی را از اهل بیت دانست. سرگذشت این صحابی بزرگوار قبل از اسلامش اینگونه در تاریخ ذکر شده است:در کودکى در مناطقی رشد یافت که مهد سه دین مهم آن روز بود که عبارتند از: مسیحیت نسطوری، زرتشتی و مانوی.( دایره المعارف تشیع، ص262) آمده است که وی به دین عیسوى گرایید. برخی معتقدند چون وی از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر اسلام نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در جستوجوى آن پیامبر به سفر پرداخت.( همان) به سوریه رفت و چندى در مناطق مختلفی همچون: شام، موصل و نَصیبَیْن نزد کشیشان متعددی اقامت جست تا آن که در بلاد عرب به اسارت قبیلهای به نام «بنىکلب» درآمد. مدتی بعد مردى از قبیله «بنىقریظه»( بنیقریظه یکی از قبایل یهودی ساکن در شهر یثرب,شهری که بعدها به دلیل هجرت پیامبر به مدینه مشهور شد بود) او را خرید و به یثرب (مدینه) برد. در این شهر، از ظهور پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آگاه شد و چون گفتهها و نشانههایى را که از کشیش مراد خود شنیده بود، در آن حضرت دید، به زودى اسلام آورد. رسول اکرم صلى الله علیه وآله او را از مالک یهودیاش خرید و آزاد کرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلى الله علیه وآله بود و نزد او منزلتى خاص یافت. از جمله اقدامات به یادگار مانده از وی، پیشنهاد کندن خندق در غزوه خندق یا جنگ احزاب میباشد. کندن این خندق در باز داشتن تجاوز مشرکان به شهر مدینه اثرى بزرگ داشت.( یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1، ص 409) بنابر روایتى مشهور، رسول اکرم صلى الله علیه وآله سلمان را از اهل بیت شمرده است.( مجمع البیان، ج 2، ص 427) به هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) سلمان فارسی در مدینه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاریخی خود را خطاب به مردم مدینه به زبان فارسی فرمود که «کردید و نکردید». آنگاه سلمان در شمار اصحاب امام على علیه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گردید. او نزد امام على علیه السلام نیز منزلتى بزرگ داشت. حضرت على علیه السلام، سلمان را دریایى مى دانست که قعرش دست نایافتنى است. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342)درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى. سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى. سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).