قرآن نگاه جنسيتي به حوزه هاي اصلي بشر ندارد و اگر تفاوت هايي را در احكام و قوانين زندگي بشر در دنيا قايل است، به سبب تفاوت هاي طبيعي است كه تأثيري در اساس مسئله بجا نمي گذارد. اگر نوعي تبعيض جنسيتي در برخي موارد ديده شده، به قصد بازسازي ضعف طبيعي زن و فراهم آوري امكان بيشتر تساوي عدالت مي باشد.
از جمله افزايش ديه و ارث تا دو برابر براي مرد، در ظاهر به نفع مرد است، ولي اگر بدرستي تحليل و تبيين شود، اين احكام تماماً در خدمت منافع زن و برقراري عدالت است؛ زيرا اين زن است كه از اين افزايش بهره مي برد تا اين گونه نقص طبيعي جبران شود و عدالت اجرا گردد.
اگر سخن از مقام مادر و زن است، به اين معناست كه فراتر از حقوق و اجراي عدالت، احساني شامل زن و مادر شود و به شكل برتر، از او تكريم و تجليل به عمل آيد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني، در صدد بيان مقام زن بويژه در اسلام و تعاليم وحياني برآمده است. اين مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
برابري جنسيتي زن و مرد در آموزه هاي قرآني
برابري به معناي عدالت، قرار گرفتن هر چيزي در جاي خود است به گونه اي كه هرگونه تغيير و تبديل به معناي خروج از مسير آفرينش و اهداف و فلسفه آن تلقي گردد؛ چرا كه هر كسي ظرفيتي دارد كه مي بايست به تمام و كمال مورد توجه قرار گيرد و حداقل و حداكثر به معناي خسران و زيان و ضرر مي باشد. به اين معنا كه اگر كمتر از ظرفيت طبيعي به او داده شود، حق وي ادا نشده و دچار زيان مي شود و چنان كه بيش از ظرفيت وي داده شود، او را به تباهي مي كشاند.
هر چند كه انسانيت، جنسيت نمي پذيرد و روح انساني، مرد و زن ندارد و ذكوريت و انوثت از عوارض ماده و دنياست، ولي بايد پذيرفت كه كالبد جسماني روح در دو شكل متفاوت زن و مرد، اقتضائات و محدوديت هايي دارد كه نمي توان از آن غفلت ورزيد. بر اين اساس، اگر عدالت، تساوي مطلق نسبت به روح انساني است، ولي همين عدالت در دنيا، مقتضي آن است تا با توجه به طبيعت و ظرفيت هر يك از كالبدهاي روح انساني عمل شود. بر اين اساس، هرگونه ناديده گرفتن تفاوتها به معناي خروج از دايره عدالت و ورود به حوزه بي عدالتي و ظلم است.
از اين رو احكام شريعت اسلامي كه ناظر به افعال مكلفين است، به اين تفاوت هاي جنسيتي توجه داشته است تا روح انساني در هر يك از دو كالبد متفاوت بتواند در بهترين شرايط از فرصت عمر بهره برد و به كمال شايسته و بايسته خود يعني متاله (رباني) شدن دست يابد و خلافت الهي را در ربوبيت، مظهريت نمايد.
بنابراين، تفاوت هايي كه در احكام و قوانين شريعت ديده مي شود، براي ايجاد فضاي اعتدال و تعادل براي روح انساني در دو كالبد متفاوت زن و مرد است تا محدوديت هاي كالبدهاي روح در دنيا، موجب نشود تا انسان به مقام بايسته و شايسته خويش نرسد.
به عنوان نمونه اگر جهاد در راه خدا، تأثيراتي در متاله و رباني شدن روح انساني دارد، اين معنا براي مرد از طريق جهاد با كافران در مرزها به دست مي آيد و براي زنان در حسن التبعل و نيكو شوهرداري تحقق مي يابد؛ چرا كه زن از نظر فيزيك بدني و روحيه لطيف و حساس، نمي تواند در ميادين جنگ حضور يابد و كشتار و خونريزي نمايد؛ چرا كه زن براي زايش زندگي آفريده شده است و نمي تواند جان بگيرد و مرگ را بسازد. روحيه لطيف و سرشار از عواطف و احساسات زن، مي بايست در شكل ديگر، همان مزاياي جهاد را به دست آورد. اين گونه است كه نيكو شوهرداري كردن در حكم جهاد دانسته شده است. (نهج البلاغه، قصار 136)
بر اين اساس، آموزه هاي قرآني، متناسب با كالبد جسماني روح زن و مرد بيان شده است تا روح انساني در هر دو كالبد بتواند بدرستي اسماي الهي را در خود فعليت بخشد و با خدايي و متاله شدن، ربوبيت الهي را مظهريت نمايد.
اگر گفته شده است كه كالبد زنانگي اجازه نمي دهد تا برخي از مسئوليتهاي حساس و كليدي چون پيامبري، امامت، قضاوت و مانند آن را به عهده گيرد، اين بدان معنا نيست كه روح انساني وي نمي تواند به كمالاتي كه بر آن مترتب است برسد؛ بلكه به معناي دست يابي به اين كمالات از راههاي ديگر است. از اين رو حضرت فاطمه(علیها السلام) همانند اميرمؤمنان علي(علیه السلام) و اهل بيت(ع) در حكم نفس پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و همان مقامات پيامبر و پيامبري را دارا مي باشد. پس در اصل رسيدن به مظهريت ربوبيت و مقامات انساني تفاوتي ميان دو كالبد زنانگي و مردانگي وجود ندارد؛ چرا كه اين مقامات مرتبط به روح انساني است و روح انساني مرد و زن ندارد و جنسيت بردار نيست.
براساس آن چه گفته شد، مي توان گفت كه از نظر آموزه هاي قرآني، هيچ گونه تفاوت ميان زن و مرد در مقام روح انساني و مقامات و كمالات آن وجود ندارد و تفاوتهاي موجود در كالبد انساني و فيزيك زن و مرد، هرچند كه تفاوتهايي را در احكام و قوانين و مسئوليت ها ايجاد مي كند، ولي اين تفاوتها تأثيري در اصل فلسفه وجودي انسان بجا نمي گذارد و به اشكال گوناگون، تأثيرات كالبدهاي زنانگي و مردانگي به گونه اي جبران شده تا روح انساني در هر دو كالبد زنانگي و مردانگي به كمال بايسته و شايسته خود برسد.
جبران ضعف ها با احكام خاص
باتوجه به ضعفهاي كالبدهاي مرد و زن و مقتضيات هر يك، لازم است تا احكام و قوانين به گونه اي تدارك ديده شود كه نواقص جبران شود. بر اين اساس، قوانين خاصي براي مرد و زن وضع شده تا نقاط ضعف هر يك از دو كالبد جبران شود.
به سخن ديگر، كالبدهاي زن و مرد، اين گونه نيست كه يكي در تمام جهات و ابعاد به كمال باشد و ديگري در تمام ابعاد به نقص باشد؛ بلكه هر يك از دو كالبد زن و مرد همان اندازه كه در برخي از ابعاد و جهات كامل مي باشد، در برخي ديگر دچار نقص و ضعف است از اين رو، لازم است تا اين نواقص و ضعفها به شكلي، جبران شود. احكام خاص و اختصاصي براي كالبدهاي مرد و زن، در حقيقت براي تدارك نواقص و ضعف هاست تا روح انساني در هر دو كالبد بتواند در شرايط مساوي و عادلانه مسير شدن را بپيمايد و خلافت الهي را در باطن جهان به دست گيرد.
آموزه هاي وحياني قرآن، يك مجموعه كاملي است كه برخورد گزينشي با هر قطعه از قطعات آن مي تواند به اصل اين مجموعه و تأثير و كارآيي آن ضربه بزند. بنابراين، هرگونه برخورد گزينشي و ايمان به برخي و كفر به برخي ديگر به عنوان راه سوم (نساء، آيات 150 و 151) عين كفر به همه آيات قرآني است. اگر كسي بخواهد در سايه آموزه هاي وحياني قرآن به خلافت انساني برسد و جامعه سالم و قرآني را برپا دارد، مي بايست به همه آموزه هاي قرآني به عنوان يك مجموعه واحد نگاه كند و نسبت به كوچك ترين آن ها به ديده انكار و رد ننگرد؛ چرا كه ناديده گرفتن يك آموزه از آموزه هاي به ظاهر كوچك به معناي نقص كل است. اگر شمع كوچك ماشين اسلام را برداريم و آن را ناديده بگيريم، ماشين اسلام، ما رابه مقصد خلافت ربوبي نمي رساند. بر اين اساس، لازم است تا همه آموزه ها به عنوان يك كل ديده شود و به درستي بر اساس آن عمل گردد.
برخي از آموزه هاي قرآني با توجه به كالبدهاي روح در دنيا، وارد شده است. بر اين اساس، لازم است تا به اختصاصات مرد يا زن توجه شود؛ زيرا هر يك از اينها، بخشي را تدارك مي بيند تا جبران نقص كالبد روح شود و روح انساني بتواند در يك شرايط متعادل و متناسب، خدايي و رباني شود.
تكريم و احسان، نوعي تدارك و جبران
برخي از احكام قرآني ناظر به حوزه فراتر از عدالت يعني احسان است؛ چرا كه لازم است به برخي از افراد در برخي از جايگاه ها يا زمان ها، توجهي خاص مبذول شود. اين نگاه خاص كه از آن به «احسان» ياد مي شود، در يك نگاه كلان تر در زير مجموعه عدالت مطلق قرار مي گيرد؛ چرا كه با احسان، شرايط عادلانه اي براي اين افراد يا در اين زمان هاي خاص آفريده مي شود تا آنان نيز بتوانند در يك بستر و شرايط مناسب تري به كمالات خود دست يابند.
به عنوان نمونه، خداوند از انسانها مي خواهد تا به يتيمان و فقيران و مسكينان، توجهي خاص مبذول شود؛ چرا كه شرايط روحي و رواني و يا اقتصادي يا جسماني اين افراد به گونه اي نيست كه در شرايط متعادل به كمال شايسته و بايسته خود دست يابند. يتيم از نظر روحي و رواني فرو ريخته است، يا فقير نمي تواند از امكانات مادي بدرستي بهره برد و يا مسكين به سبب ناتواني جسمي از قدرت افتاده است. براي تدارك اين افراد در اين شرايط نامتعادل لازم است تا از سوي ديگران، احساني صورت گيرد تا اينان نيز در شرايط برابر و متعادلي قرار گيرند و گامهاي خويش را براي تعالي و كمال بردارند.
همچنين خداوند از مردم خواسته است كه بي توجه به دين و مذهب و فكر و عقيده مستضعفان، به كمك آنان شتافته و حتي در راه رهايي ايشان از ظلم و ضعف تحميلي، به جنگ و مقاتله بپردازند؛ چرا كه لازم است تا شرايط متعادل و متناسبي براي همه افراد جوامع بشري فراهم آيد تا آنان نيز بتوانند به كمالات شايسته و بايسته خود در يك محيط مناسب و متناسب دست يابند. خداوند در اين باره مي فرمايد: و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا؛ و چرا شما در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و كودكان مستضعف نمي جنگيد؟ همانا كه مي گويند: «پروردگارا، ما را از اين شهري كه مردمش ستم پيشه اند بيرون ببر و از جانب خود براي ما سرپرستي قرار ده و از نزد خويش ياوري براي ما تعيين فرما.» (نساء، آيه 57)
همچنين با توجه به شرايط پيري والدين، از انسانها خواسته است تا به جبران و تدارك آن بپردازند و با نيكوكاري و احسان به پدر و مادر به ويژه در زمان پيري، شرايط رشد و تكامل مناسب براي آنان را فراهم آورند.
البته اين توجه به والدين اختصاص به دوره پيري ندارد؛ چرا كه والدين به سبب توجه خاص به فرزندان از بسياري از مسئوليت هاي خود غافل مي شوند و فتنه فرزند موجب مي شوند تا گامهاي درست و به هنگامي براي متاله و رباني شدن برندارند، اين جاست كه توجه فرزندان به والدين مي تواند نوعي تدارك و جبران را سبب شود و والدين را در مسير شدن هاي كمالي ياري رساند. (اسراء، آيات 32 و 42)
بر اين اساس تكريم واحسان، نوعي جبران و تدارك وضعيت پيش آمده براي گروه هاي انساني در دوره هاي زماني خاص مي باشد.
گراميداشت مقام مادر
خداوند در آياتي چند از جمله 63 سوره نساء، 151 سوره انعام و آيه 32 سوره اسراء، بر وجوب احسان و نيكي به والدين تأكيد كرده است. احسان به پدر و مادر بارها از سوي خداوند سفارش شده است. (عنكبوت، آيه 8؛ لقمان، آيه 41 و نيز احقاف، آيه 51)
سيرت الهي پيامبران كه سرمشق انسانها براي رسيدن به مقاماتي چون مظهريت ربوبيت و خلافت انساني است، بيانگر اين توجه خاص به والدين بوده است. پيامبران از جمله حضرت عيسي(علیه السلام) به مادر خويش احسان و نيكي خاص روا مي داشت. (مريم، آيات 23 و 43)
از نظر خداوند، احسان به والدين، مقدم بر احسان بر هر كس ديگري حتي زن و فرزند است. (بقره، آيه 38 و نساء، آيه 63)
در اين ميان مادر، مستحق احسان و نيكي بيشتر در مقايسه با پدر است؛ زيرا وي مدت سي ماه رنج بارداري و شيردادن و بيداري هاي شبانه روزي را تحمل كرده و سختي هاي آن را به جان و دل پذيرا شده است. (لقمان، آيه 41 و احقاف، آيه 51) از اين رو، احسان به مادر توجه ويژه به او تنها جبران كننده بخشي كوچك از سختي ها و رنج هايي است كه در طول سي ماه تحمل كرده است.(همان)
اگر كسي بخواهد ذره اي كوچك از سختي ها و جانفشاني هاي مادر را تنها در مدت سي ماه بارداري و شيردادن، جبران كند، مي بايست اصل شفقت و دلسوزي و مهرباني در رفتار را در پيش گيرد و كوچك ترين بي مهري نسبت به مادر روا ندارد. (مريم، آيات 13 و 23)
از آن جايي كه هر فرزندي بخشي از رنج و سختي را بر دوش والدين بويژه مادر انداخته است، لازم است تا اين را تدارك بيند و عدالت را تحقق بخشد؛ از اين رو، براي تدارك و رسيدن به درجه خدايي شدن، لازم است تا احسان به والدين را در راس امور زندگي خويش قرار دهد و آنان را دست مايه بهشت رفتن خود سازد. (احقاف، آيات 51و 61)
خداوند در اين آيات احسان به مادر را موجب پذيرش تمام اعمال نيك انسان در نزد خود و از عوامل موثر در شمول عفو خود نسبت به انسان دانسته است.
اگر كسي بخواهد محبت الهي را جلب نمايد، لازم است احسان به والدين و مادر را در برنامه خود قرار دهد؛ چرا كه محبت الهي اين گونه جلب مي شود. (نساء، آيه 61)
بنابر اين جايگاه والدين؛ چنان والا و ارجمند است كه انسان، بي توجه به شرك و كفر و فسق والدين، تنها به حكم پدر و مادر بودن، مي بايست به ايشان تكريم و احترام كند. بنابراين، كفر و شرك مانع احسان نيست. (لقمان، آيه 41)
خداوند در آيات 31 تا 51 سوره مريم، احسان به والدين و پرهيز از هرگونه نافرماني نسبت به آنان را مهم ترين عامل در عاقبت بخيري سرشار از سلامت و امنيت براي انسان مي داند و از فرزندان مي خواهد تا براي فرجام نيك خود هم شده، به والدين احسان كرده و در احترام و تكريم آنان بكوشند.
كساني كه در برابر ايشان گستاخي كرده و حتي از روي خستگي اف بگويند، خود را زيانكار خواهند يافت و در قيامت از اهل خسران خواهند شد. (احقاف، آيات 71 و 81)
حق والدين، حق الله
بايد توجه داشت كه والدين به ويژه مادر در نظر خداوند از مقام و جايگاه والايي برخوردار است، لذا احكام خاصي براي رعايت آنان صادر شده است. از سوي ديگر، همين مقام والا در نزد پروردگار موجب شده تا استغاثه و دعاي والدين به ويژه مادر تأثير شگرفي در خوشبختي و بدبختي فرزند به جا بگذارد و تأثير هدايتي خاص داشته باشد. (همان)
از نظر قرآن، بر همگان است تا از والدين خصوصا مادر اطاعت كنند و تنها موردي كه اطاعت از آنان جايز نيست، دعوت به شرك و بي ديني است كه در اين مورد با تكريم و احترام خاص، دعوت ايشان رد مي شود، ولي همچنان لازم است تا احسان و تكريم آنان ادامه يابد و حتي توجه ويژه اي به آنان مبذول شود تا ايشان نيز به راه راست هدايت يابند. (عنكبوت، آيه 8 و لقمان، آيات 41 و 51)
از نظر قرآن، پس از خداوند، تنها والدين هستند كه مي بايست مورد توجه ويژه قرار گيرند و سخنان ايشان مورد اطاعت قرار گيرد؛ چرا كه حق والدين بر فرزندان همانند حق الله است. البته ناگفته نماند كه فرمان پيامبران(ع) و امامان معصوم(ع) و اولواالامر صاحب شرايط، همان حكم الله است و تفاوتي با آن ندارد. از اين رو گفته شده كه پس از خداوند تنها حكم والدين است كه همانند حكم الله مي باشد.
در بيان مقام مادر و ارزش هاي او سخن بسيار است. اين كه بهشت زير پاي مادران است يا مرد از دامن زن به معراج مي رود، به خوبي جايگاه زن و مادر را نشان مي دهد. پس هر كسي كه درجه خدايي شدن را مي خواهد، مي بايست اطاعت و احسان مادر را فراموش نكند و در تكريم و احترام مادر و همچنين زنان صالح و مومن بكوشد، چرا كه شرايطي كه زن براي تعالي و كمال مرد فراهم مي آورد، همانند سكوي پرتاب انسان به اوج هاي ربوبيت است. زنان با از خودگذشتگي و ايثار خود، مردان را به كمال مي رسانند و موجب آرامش و امنيت روحي و رواني آنها مي شوند تا به كمالات دست يابند؛ چراكه در بيوت است كه نام خدا رفعت مي يابد و از خانه و خانواده است كه اوج و عروج آغاز مي شود. (نور، آيه 63 و نيز اسراء، آيه 1)
باشد با شناخت مقام زن و مادر، در تكريم و تجليل درست ايشان با عمل صالح بكوشيم و فراتر از يك روز خاص براي زن و مادر، به روزهاي زن و مادر بينديشيم و هر روز ما روز مادر و زن صالح و مؤمن باشد و يك روز هم مادر را از ياد نبريم كه از ياد بردن مادر به معناي دوري از بهشت است؛ چرا كه به حكم خداوندي در آيات 51 و 61 سوره احقاف، احسان و تكريم و تجليل از مادر، دست مايه بهشت رفتن آدمي است.
نویسنده: عليرضا شعاعي
روزنامه کیهان